728 x 90

تظاهرات معلمان در شهرهاى ايران,

معلمان، چیزی را ورق زدند!

-

 -
-
ریختن هیبت دیکتاتور، خطرناکترین واقعه برای هر نظام دیکتاتوری است و این اتفاق افتاد!
3هفته پس از تظاهرات سراسری معلمان، بار دیگر روز پنجشنبه 17اردیبهشت، معلمان و فرهنگیان میهنمان، در تهران و شهرهای سراسر کشور به خیابانها آمدند و این بار چیزی را ورق زدند.

این تظاهرات، یک روز پس از به صحنه آمدن و تنوره کشیدن ولی‌فقیه دیکتاتور، از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار است و معنای سیاسی بسیار مهمی دارد. خامنه‌ای یک روز پیش از تظاهرات اعلام شده معلمان، به صحنه آمد و ضمن لفظ‌پردازیهای معمول درباره اهمیت معلمان و «نقش اثرگذار و بی‌بدیل معلم» هر گونه حرکت و اعتراض معلمان را توطئه دشمن خواند و گفت: «اینهایی که به‌عنوان معیشت یک شعاری می‌دهند، چند تا شعار فتنه‌گرانه و سیاسی و خطی هم در پهلویش می‌گنجانند، این… هدفهای دیگری دارد».
ولی‌فقیه ارتجاع سپس با اشاره به کسانی که «نسبت به نظام کینه دارند و نظام را دچار دردسر می‌کنند» تلاش کرد معلمان را مرعوب کند که هر گونه حرکت اعتراضی آنان، همسویی و هم‌خطی با دشمنان نظام تلقی می‌شود؛ اما معلمان بی‌اعتنا به این تهدید و ارعاب رذیلانه، به صحنه آمدند و فریاد زدند: «می‌زنم فریاد، هر چه باداباد!…» یعنی نه مرعوب دیکتاتور شدند و نه فریب وعده‌های توخالی او را خوردند و یک سیلی سنگین بر بناگوش خامنه‌ای نواختند و هیبت پوشالی او را فرو ریختند.
به صحنه آمدن دیکتاتور و فغان و فریاد وی از «شعار فتنه‌گرانه و سیاسی و خطی» در حالی است که حرکتهای اخیر معلمان و شعارهایشان اساساً صنفی و خواستشان، افزایش حقوق و دستمزد و رسیدن آن به سطح خط فقر بود! آنها در پلاکاردهای نوشته بودند: «خط فقر 3میلیون، حقوق ما یک میلیون!» راستی در کجای دنیا می‌توان سراغ گرفت که حقوق معلم 3برابر زیر خط فقر باشد و کارد باید تا کجا به استخوان معلمان رسیده باشه که به‌رغم مناعت طبعی که معلمان دارند، پلاکارد بلند کنند که: «معلم گرسنه است!».

بر بسیاری از پلاکاردهای معلمان در شهرهای مختلف کشور، این جمله نقش بسته بود که «ما از فرق می‌نالیم نه از فقر!» یا «هم فرق و هم از فقر می‌نالیم» اشارهٴ آنها به تبعیضی است که بر معلمان روا داشته می‌شود. اشاره به این واقعیت که انبوهی از معلمان به‌رغم برخورداری از مدارک عالی تحصیلی، چندین برابر کمتر از پاسدارها و بسیجیهای بی‌سواد و بی‌فرهنگ حقوق می‌گیرند.

بنابراین آری، از این منظر شعارها و خواسته‌های معلمان سیاسی است، کما این‌که در نظام دیکتاتوری، هر خواسته صنفی و هر فریاد اعتراضی سیاسی است؛ به‌خصوص در این رژیم تا مغز استخوان فاسد و ضدمردمی که نه می‌خواهد و نه می‌تواند به کمترین آنها، پاسخ دهد.

اما سؤال مهم این است که آیا به صحنه آمدن خامنه‌ای و تلاش او برای مرعوب کردن معلمان، ناشی از یک اشتباه محاسبه بود؟ شاید نتوان دریافت که در سر یک دیکتاتور در حال سقوط چه گذشته که او را به چنین اقدامی برانگیخته است، ولی با قاطعیت می‌توان گفت که این اقدام، ناشی از نهایت وحشت وی از اوج گرفتن حرکتهای اعتراضی اقشار مردم و همچنین حاکی از منتهای درماندگی او می‌باشد. چرا که ورود دیکتاتور به چنین صحنه‌یی و رو در رو شدن مستقیم با مردم به جان آمده، آخرین تیر ترکش وی برای ممانعت از به صحنه آمدن آنهاست.
تظاهرات معلمان از مدتها پیش اعلام شده بود و ارگانهای سرکوبگر رژیم هر کاری می‌توانستند کردند، تا مانع شوند. از روضه‌خوانیهای آخوند روحانی و ارائهٴ آمارهای مسخره او برای قانع کردن معلمان به این‌که بر اساس این ارقام وضعشان خیلی هم خوب است! تا وعده و وعیدهای وزیر آموزش و پرورش و سایر مقامهای دولت روحانی، تا تهدیدها و اقدامات سرکوبگرانهٴ آشکار و پنهان وزارت اطلاعات، تا دستگیری معلمان سرشناس و فعال و حتی بعضاً اعضای خانواده‌های آنها… اما همهٴ این اقدامات بی‌نتیجه بود و دیکتاتور ناچار به آخرین تیر ترکش خود متوسل شد و شخصاً به صحنه آمد؛ اما این آخرین تیر هم، به سمت خودش کمانه کرد و طلسم‌شکستگی او را به‌لحاظ اجتماعی به ثبت رساند. ریختن هیبت دیکتاتور، خطرناکترین واقعه برای هر نظام دیکتاتوری است و این اتفاق افتاد و این چیزی بود که معلمان ورق زدند!

شگرد دجالگرانهٴ همیشگی خامنه‌ای این بود که پشت سایر کارگزاران رژیم پنهان شود و خود را مخالف و آزرده از سرکوب و کشتاری نشان دهد که خودش فرمان آنها را صادر کرده بود. از جمله به یاد داریم که پس از سرکوب و کشتار دانشجویان کوی دانشگاه تهران در سال78، او چگونه به صحنه آمد و دجالگرانه با دانشجویان ابراز همدردی نمود و برای آنها اشک تمساح ریخت، اما این بار او ناچار شد که نقاب از چهره بردارد و شخصاً وارد صحنه شود؛ چرا که وضعیت فوق‌العاده بحرانی رژیم در تمام زمینه‌ها، از بحران منطقه‌یی در یمن و سوریه و عراق، تا گیر افتادن در تلهٴ مرگبار اتمی، تا ورشکستگی و فروپاشی اقتصادی و… در چنین شرایطی، به صحنه آمدن نیروی میلیونی قشری که با تمام جامعه در ارتباط است، تمام زنگهای خطر را برای این رژیم بحران‌زده به صدا در آورده بود. در چنین شرایطی، دیکتاتور چه باید بکند؟ اگر راه خشونت و سرکوب عریان در پیش بگیرد، با دست خود شعله را به این انبار باروت نزدیک کرده است؛ مگر نه این‌که معلمان شعار می‌دادند: «می‌زنم فریاد هرچه باداباد! وای از این توفان، وای از این بیداد!» اگر هم سرکوب نکند، فردا با امواج بی‌امان طبقات و اقشاری که از این حرکت الگو می‌گیرند و به صحنه می‌آیند چه کند؟ این همان بن‌بستی است که همهٴ دیکتاتوریها در آخرین مرحله عمر خود به آن می‌رسند.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/313b8386-998e-4c68-b559-4b08d531ea12"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات