پروفسور ژان زیگلر، استاد حقوق از سوئیس نایبرئیس کمیته مشورتی شورای حقوقبشر ملل متحد:
.... او (کاظم رجوی)، اولین سفیر ایران در اینجا، پس از سرنگونی شاه و آزاد شدن ایران بود، و بهسرعت به دلایل معنوی و حقوقبشر از رژیم جدید ایران گسست، زیرا قطعاً او دیکتاتوری تروریست خمینی را نمیپذیرفت. و از این لحظه ببعد - که من هم او را در Chemain do veloure شناختم - او تبدیل به صدای رسای مقاومت ایران در کمیسیون حقوقبشر سازمان ملل که امروز تبدیل به شورای حقوقبشر شده است، گشت، و عملاً یکه و تنها، و فقط با یاری ظرفیت عظیم تحلیلی و استعداد دیپلماتیک خودش و همچنین، بهدلیل چیزی که در محیط بینالمللی نقش زیادی دارد، یعنی صمیمیتی که از خود ساطع میکرد، زیرا گرمابخش بود، و بهطور کامل به حرفهایی که میزد وفادار بود، به این دلایل، او نقشی بسیار مهم در کمیسیون حقوقبشر سازمان ملل ایفا کرد، و در هر جلسه، او صدای مقاومت ایران را به گوش نمایندگان رساند. به دفعات بیشمار، سفیر ایران در سازمان ملل، تلاش کرد نزد مدیر کرسی اروپایی سازمان ملل و دبیرکل کمیسیون حقوقبشر، و نزد کمیسر عالی حقوقبشر دخالت کند، تا کاظم رجوی را ساکت و حذف کند، ولی همیشه شکست خوردند. زیرا شخصیت کاظم و نیروی اعتقاد راسخ او، صداقت روشنفکرانه کامل او باعث شده بود دارای پرستیژی باشد، که حتی آخوندها، و فرستادههای رژیم ایران و سفیر و رئیس هیأت ایران در ژنو، نمیتوانستند کاری علیه او بکنند و نمیتوانستند او را ساکت کنند. صدای او صدایی بود که دارای نفوذ معنوی زیادی بود. و فکر میکنم به یمن وجود او، از همان ابتدا و با سرعت زیاد، چهره واقعی رژیم ملاها فاش شد. و همچنین روشن است که او صدای شهیدان بود. آخوندها امیدوار بودند که بتوانند مقاومت ایران را در سکوت تمام بکشند و له کنند و حذف کنند، کما اینکه همچنانکه میدانید، هزاران شهید را بهقتل رساندند، ولی بهدلیل کاظم این کار برای آنها غیرممکن بود. زیر اسم هر یک از شهدا، توسط او در کمیسیون حقوقبشر و در برابر خبرنگاران و در برابر کشورهای جهان اعلام میشد. البته این مانع از جنایات آخوندها، که تا همین امروز هم ادامه دارد نشد، ولی این به شهدا شأن و جایگاه آنها را داد و قطعاً فداکاری آنها را درخشان تر کرد.
بسیار قبل از اینکه من کاظم را در کمیسیون حقوقبشر و در انستیتو، که در آن همکار هم بودیم، بشناسم، او قبل از هر چیز برادر مسعود بود. و زمانیکه کاظم هنوز در اینجا یک دانشجو بود، من به یاد دارم، و بسیار انگیزاننده بود، که چطور زمانیکه مسعود توسط شاه محکوم به مرگ شد، او زمین و زمان را بسیج کرد.
کاظم یک استراتژی بسیار دقیق داشت. او دوست من بود. وزیر امور خارجه در آن زمان، که پیر گرابر نام داشت، از همان حزب ما بود، یعنی حزب سوسیالیت. شاه ایران تعطیلات خود را در هتل Soulf reta در سنت موریس میگذراند. و کاظم با کمک همه دوستان سوسیالیستش ترتیبی داد که پیر گرابر در سنت موریس در... سوئیس با شاه ملاقات کند، تا از او بخواهد حکم مسعود را تخفیف دهد.
فکر میکنم این در تاریخچه کنفدراسیون... منحصر بهفرد است که یک مشاور فدرال و یک وزیر که در آن زمان رئیس کنفدراسیون (رئیسجمهور سوئیس) بود، نزد یک رئیس کشور دیگر برود تا از او خواهان تخفیف حکم مبارزی از یک کشور خارجی بشود. این سفر پرزیدنت پیر گرابر به سنت موریس به نزد شاه، بواسطه شکیبایی و مبارزه و ظرفیت کاظم شکل گرفت که بهطور شبانهروزی با ما تماس میگرفت، و میگفت بیایید و به من کمک کنید، و ما از همه طرف Seiche رئیس کنفدراسیون سوئیس را انجام دادیم تا اینکه او قانع شد و با رانندهاش سوار خودروی مرسدس بنز خود شد و به سنت موریس رفت، با شاه صحبت کرد، و به شاه گفت که گوش کنید، یک نفر هست که به مرگ محکوم شده و او یک رزمنده آزادی است، و برادر یکی از دوستان ما است که یک استاد قدیمی دانشگاه در ژنو است و پرستیژ زیادی دارد و نام او کاظم رجوی است. ما به نام سوئیس از شما میخواهیم این حکم مرگ را لغو کنید. و شاه تسلیم شد و خوشبختانه مسعود از اعدام نجات پیدا کرد.
.... او (کاظم رجوی)، اولین سفیر ایران در اینجا، پس از سرنگونی شاه و آزاد شدن ایران بود، و بهسرعت به دلایل معنوی و حقوقبشر از رژیم جدید ایران گسست، زیرا قطعاً او دیکتاتوری تروریست خمینی را نمیپذیرفت. و از این لحظه ببعد - که من هم او را در Chemain do veloure شناختم - او تبدیل به صدای رسای مقاومت ایران در کمیسیون حقوقبشر سازمان ملل که امروز تبدیل به شورای حقوقبشر شده است، گشت، و عملاً یکه و تنها، و فقط با یاری ظرفیت عظیم تحلیلی و استعداد دیپلماتیک خودش و همچنین، بهدلیل چیزی که در محیط بینالمللی نقش زیادی دارد، یعنی صمیمیتی که از خود ساطع میکرد، زیرا گرمابخش بود، و بهطور کامل به حرفهایی که میزد وفادار بود، به این دلایل، او نقشی بسیار مهم در کمیسیون حقوقبشر سازمان ملل ایفا کرد، و در هر جلسه، او صدای مقاومت ایران را به گوش نمایندگان رساند. به دفعات بیشمار، سفیر ایران در سازمان ملل، تلاش کرد نزد مدیر کرسی اروپایی سازمان ملل و دبیرکل کمیسیون حقوقبشر، و نزد کمیسر عالی حقوقبشر دخالت کند، تا کاظم رجوی را ساکت و حذف کند، ولی همیشه شکست خوردند. زیرا شخصیت کاظم و نیروی اعتقاد راسخ او، صداقت روشنفکرانه کامل او باعث شده بود دارای پرستیژی باشد، که حتی آخوندها، و فرستادههای رژیم ایران و سفیر و رئیس هیأت ایران در ژنو، نمیتوانستند کاری علیه او بکنند و نمیتوانستند او را ساکت کنند. صدای او صدایی بود که دارای نفوذ معنوی زیادی بود. و فکر میکنم به یمن وجود او، از همان ابتدا و با سرعت زیاد، چهره واقعی رژیم ملاها فاش شد. و همچنین روشن است که او صدای شهیدان بود. آخوندها امیدوار بودند که بتوانند مقاومت ایران را در سکوت تمام بکشند و له کنند و حذف کنند، کما اینکه همچنانکه میدانید، هزاران شهید را بهقتل رساندند، ولی بهدلیل کاظم این کار برای آنها غیرممکن بود. زیر اسم هر یک از شهدا، توسط او در کمیسیون حقوقبشر و در برابر خبرنگاران و در برابر کشورهای جهان اعلام میشد. البته این مانع از جنایات آخوندها، که تا همین امروز هم ادامه دارد نشد، ولی این به شهدا شأن و جایگاه آنها را داد و قطعاً فداکاری آنها را درخشان تر کرد.
بسیار قبل از اینکه من کاظم را در کمیسیون حقوقبشر و در انستیتو، که در آن همکار هم بودیم، بشناسم، او قبل از هر چیز برادر مسعود بود. و زمانیکه کاظم هنوز در اینجا یک دانشجو بود، من به یاد دارم، و بسیار انگیزاننده بود، که چطور زمانیکه مسعود توسط شاه محکوم به مرگ شد، او زمین و زمان را بسیج کرد.
کاظم یک استراتژی بسیار دقیق داشت. او دوست من بود. وزیر امور خارجه در آن زمان، که پیر گرابر نام داشت، از همان حزب ما بود، یعنی حزب سوسیالیت. شاه ایران تعطیلات خود را در هتل Soulf reta در سنت موریس میگذراند. و کاظم با کمک همه دوستان سوسیالیستش ترتیبی داد که پیر گرابر در سنت موریس در... سوئیس با شاه ملاقات کند، تا از او بخواهد حکم مسعود را تخفیف دهد.
فکر میکنم این در تاریخچه کنفدراسیون... منحصر بهفرد است که یک مشاور فدرال و یک وزیر که در آن زمان رئیس کنفدراسیون (رئیسجمهور سوئیس) بود، نزد یک رئیس کشور دیگر برود تا از او خواهان تخفیف حکم مبارزی از یک کشور خارجی بشود. این سفر پرزیدنت پیر گرابر به سنت موریس به نزد شاه، بواسطه شکیبایی و مبارزه و ظرفیت کاظم شکل گرفت که بهطور شبانهروزی با ما تماس میگرفت، و میگفت بیایید و به من کمک کنید، و ما از همه طرف Seiche رئیس کنفدراسیون سوئیس را انجام دادیم تا اینکه او قانع شد و با رانندهاش سوار خودروی مرسدس بنز خود شد و به سنت موریس رفت، با شاه صحبت کرد، و به شاه گفت که گوش کنید، یک نفر هست که به مرگ محکوم شده و او یک رزمنده آزادی است، و برادر یکی از دوستان ما است که یک استاد قدیمی دانشگاه در ژنو است و پرستیژ زیادی دارد و نام او کاظم رجوی است. ما به نام سوئیس از شما میخواهیم این حکم مرگ را لغو کنید. و شاه تسلیم شد و خوشبختانه مسعود از اعدام نجات پیدا کرد.
ولی این عمیقاً انگیزاننده بود که ببینیم کاظم به یمن درایت خود، و نه اینکه صرفاً از روی برآشفتگی فریاد برآورد و اعتراض کند. او فشار را از همه سو روی رئیس کنفدراسیون سازماندهی کرد، با رئیس کنفدراسیون بحث و جدل کرد، مبارزه مجاهدین را با جزئیات علیه ساواک، و دیکتاتوری شاه، و اینکه هدف مجاهدین چیست را به وی توضیح داد. و در نهایت رئیس کنفدراسیون (رئیسجمهور سوئیس) قانع شد و برای گفتگوی شخصی با شاه ایران به سنت موریس رفت. آنجا بود که من فهمیدم کاظم رجوی از چه ساخته شده بود، و نیروی باور نکردنی جنبشی که او شکل داد از کجا نشأت میگرفت. البته از آن نقطه، یک دوستی خللناپذیر نسبت به وی متولد شد.
او یک ایرانی بود که در یک فرهنگ هزاران ساله به دنیا آمده بود و دارای احساسات شاعرانه خارقالعادهای بود. و برای من، شناخت کاظم رجوی یکی از بزرگترین وقایع زندگیام است.
مرگ وی مانند مرگ یک برادر روی من تأثیر گذاشت و خیلی بیش از اینکه مرا غمگین کند، مرا کاملاً نابود کرد. من خودم را به میزانی مسئول آن میدانستم، زیرا کاظم بعضاً درباره تهدیدهایی که دریافت میکرد با من صحبت میکرد. مرگ (در مورد کاظم) کلمه درستی نیست، زیرا حضور تمامعیار او حس میشود. روشنایی او ما را نورانی میکند. و همیشه من با قدردانی عمیقی نسبت به همه چیزهایی که به من یاد داد به کاظم فکر میکنم. بهخاطر نمونهیی از شجاعت و آزادگی و مبارزه که به من داد، و بهخاطر همبستگی تمام عیار. وقتی به رزمندگانی که در لیبرتی زندانی هستند، و زندگیشان هر روز در خطر است فکر میکنم، آن را ادامه مبارزه کاظم میبینم. فکر میکنم همه مردم آزاد دنیا قدردانی عمیقی به مقاومت ایران مدیون هستند، زیرا مبارزهیی که ساکنان زندانی مقاوم لیبرتی پیش میبرند، مبارزهیی برای تمامی انسانیت است. که نشان میدهد که انسان نباید در برابر ترور و در برابر یک رژیم جنایتکار در برابر کینه و بهویژه در برابر سکوت تسلیم شود و آن را بپذیرد. باید سکوت را با مقاومت در هم شکست. هر روزی که با مقاومت ساکنان لیبرتی میگذرد، آزادی در سراسر جهان تکریم شده و تقویت میشود. چیزی که ما در بیرون از لیبرتی و در کشورهای دموکراتیک باید انجام بدهیم و آن چیزی که میراثی است که کاظم برای ما بر جای نهاده است، و فرمانی که به ما داده است و باید آن را پاس بداریم، این است که برای حفاظت از لیبرتی تلاش کنیم، تا مقاومت ایران بتواند پیشروی کند، و عادیسازی و بیتفاوتی برقرار نشود و هیچکس در کشورهای دموکراتیک در نهایت این رژیم وحشتناک ملاها را، که چندین سال است مردم ایران را لگدمال میکند نپذیرد. قاتلان کاظم در قدرت هستند. این قابلتحمل نیست و باید آن را محکوم کرد. نباید در مبارزه و در همبستگی با زندانیان لیبرتی که هر روز با مقاومت خود به ما و به تمامی دنیا، الگویی برای شرافت انسانی ارائه میکنند، از خود ضعف نشان داد.
ساکنان لیبرتی و کاظم رجوی و تمامی مجاهدین، باعث افتخار انسانیت هستند.
ملاها دشمنان انسانیت هستند. کاظم برای مبارزه با آنها از جان خود مایه گذاشت. شهادت کاظم فراموش شده نیست. به یاد داشته باشید که مبارزه ما، و مبارزه زنان و مردان ساکن زندان لیبرتی، نمونهیی درخشان از مقاومت است، که بهرغم خطری که از جانب حملات مکرر علیه اشرف و لیبرتی متوجه آنهاست، و با بیتفاوتی کامل رخ داد، بهرغم این واقعیت، آنها با مقاومت خود همچنان نمونهیی درخشان برای ما هستند که تمامی جهان را روشن میسازد و نشان میدهد که مردان و زنان آزاد میتوانند demasquer و مقاومت کنند، و در نهایت، روزی مطمئن هستم در آینده پیروز خواهند بود.
احترام و قدردانی عمیق ما متوجه مقاومین لیبرتی و همه مجاهدین است، زیرا آنها افتخار انسانیت هستند.
یکی از چیزهایی که بسیار مرا تحت تأثیر قرار میدهد، نامهنگاریهای بین کاظم و مسعود است که هرازگاهی و بعضاً بهطور تصادفی به دست من میرسید. در این مکاتبات، نه تنها میتوان احترام عظیمی از سوی کاظم نسبت به برادرش حس کرد، بلکه همچنین میتوان محبت عمیقی را نیز احساس کرد. اعتماد متقابلی که بلافاصله به چشم من زد. و بین این دو برادر مشهود بود که بسا بیشتر از یک همکاری و همبستگی سیاسی در کار است. عشقی عمیق بین آنها وجود داشت. برادری و تفاهم بدون کلام. و دیدن این دو نفر در کنار هم بسیار زیبا بود. تجسم یک برادری واقعی بود. و من فکر میکنم مسعود نیروی زیادی به کاظم در مبارزه او میداد. امروز مسعود بدون کاظم است، ولی من مطمئن هستم که یاد کاظم، و نه فقط برای ما مبارزان معمولی، بلکه برای مسعود نیز نیرو بخش است. چه گوارا همیشه میگفت انقلابیون شهید، هرگز نمیمیرند، زیرا آنها مانند ستارگانی هستند که اگر چه مردهاند، ولی نور آنها همچنان تا قرنها به ما میتابد.
بیشتر بدانید: