نمایشنامهی روز کارگر - از ب. پرواز
در محیط یک قهوهخانه عدهیی کارگر مشغول چایی خوردن هستند:
یک کارگر وارد قهوهخانه میشود وسط قهوهخانه میایستد و با خشم و ناراحتی میخواند:
فقر دیگه بیداد کرد آب دیگه از سر گذشت
تو راه بیمارستان بچهی من درگذشت
تو سفرهی خالیمون گشنگی شد مسلط
تو چشم هیچکس دیگه جا نیست واسه محبت
نکبتی شد زندگی یکسره شرمندگی
راه نجاتم چیه؟ مردن تدریجیه؟
همه به فکر فرو میروند و سر تکان میدهند.
یک معلم که تازه وارد قهوهخانه شده از حرفهای کارگر بهجرأت میآید و میخواند:
دنبال شاگردامم! هیشکی نموند تو کلاس
آموزش آواره شد پرورشم آس و پاس
کودکان تو خیابون بساط واکس میذارن
دخترای فراری اسیر و بیقرارن
یکی از کارگرها تختهای را به جای تخته سیاه جلوی معلم میگیرد:
دیکته بگو معلم بابا که آب داد چی شد
علم بهتر است یا ثروت مامان که نون داد چی شد؟
معلم: تخته سیاه نمیخواد بابا دیگه آب نداد
ماما یه لقمه نون حتی توی خواب نداد
رو تخته هی مینویسم الف مث احتیاج
ب مث بیسرپناه ت مث تور تاراج
نمیخوام از درد بگم دردو همه میدونن
دنبال دستاییام که دردا رو درمونن
قهوهچی جلو میآید روی تخته مینویسد:
با هرکی اهل درده باید که اتحاد کرد
فریاد پش بغضو از تو گلو آزاد کرد
چند کارگر بلند میشوند و شعار میدهند:
تا کی به غم اسیریم تا حق خود نگیریم
آروم نمینشینیم حتی اگر بمیریم
معلم از شعار کارگران به وجد میآید و روی تختهای که کارگر آورده مینویسد:
کاوه رو یاد بیاریم چکش و پتک ورداریم!
چرم آهنگری رو پرچم خیزش کنیم
راه نجات قیامه همت شورش کنیم
معلم راه میافتد از قهوهخانه بیرون میآید. جمعیت به دنبالش از قهوهخانه بیرون میآیند:
کارگران مشتهایشان را بلند میکنند.
معلم میخواند:
راه رهایی چیه؟ کاوه رو یادآوردن
به کوچه و خیابون پرچم داد آوردن
چند دانشجو که به سمت دانشگاه میروند به جمع آنها میپیوندند میخوانند:
راه رهایی چیه؟ کاوه رو یادآوردن
به صحن دانشکده پرچم داد آوردن
از قهوه خانهها و کارگاههای سر راه مردم بیرون میریزند و به آنها میپیوندند.
گروهی از زنان کارگر از یک کارگاه خیاطی بیرون میآیند و شعار میدهند. جمعیت میایستد و به شعار آنها گوش میکند. زنان میخوانند:
تو دنیایی که جرّ و بحثاش سر حقوقبشره
جهان دست دوّمی هست جهان نیم دیگره
ما ساکنای اون جهانیم که پر حصار و قفسه
تو گوش شهر صدای خیزش صدای طبل و جرسه
گروهی از کارگران که در خیابان مشغول کندن آسفالت هستند کارشان را رها میکنند و با بیل و کلنگ به جمعیت میپیوندند و میخوانند:
ما سد معبر میکنیم تو راه این تبعیض زشت
تا بشکنیم دستای اون رو که رسم تحقیر و نوشت
دانشجویان دختر از یک آموزشکده به صف جمعیت میپیوندند:
سلول شده خوابگاه ما یه بنده دانشگاه ما
درس و کتاب و ول کنیم جنگ و نبرده راه ما
گروه بیکاران سر میدان با دیدن جمعیت شعار میدهند:
تعطیل شده کارخونهمون بسته شده کارگاه ما
پتک و درفش و ورداریم جنگ و نبرده راه ما
تظاهرات به سمت نهادهای حکومتی میرود و همه با هم میخوانند:
راه رهایی چیه؟ کاوه رو یادآوردن
به کوچه و خیابون پرچم داد آوردن.
یک کارگر وارد قهوهخانه میشود وسط قهوهخانه میایستد و با خشم و ناراحتی میخواند:
فقر دیگه بیداد کرد آب دیگه از سر گذشت
تو راه بیمارستان بچهی من درگذشت
تو سفرهی خالیمون گشنگی شد مسلط
تو چشم هیچکس دیگه جا نیست واسه محبت
نکبتی شد زندگی یکسره شرمندگی
راه نجاتم چیه؟ مردن تدریجیه؟
همه به فکر فرو میروند و سر تکان میدهند.
یک معلم که تازه وارد قهوهخانه شده از حرفهای کارگر بهجرأت میآید و میخواند:
دنبال شاگردامم! هیشکی نموند تو کلاس
آموزش آواره شد پرورشم آس و پاس
کودکان تو خیابون بساط واکس میذارن
دخترای فراری اسیر و بیقرارن
یکی از کارگرها تختهای را به جای تخته سیاه جلوی معلم میگیرد:
دیکته بگو معلم بابا که آب داد چی شد
علم بهتر است یا ثروت مامان که نون داد چی شد؟
معلم: تخته سیاه نمیخواد بابا دیگه آب نداد
ماما یه لقمه نون حتی توی خواب نداد
رو تخته هی مینویسم الف مث احتیاج
ب مث بیسرپناه ت مث تور تاراج
نمیخوام از درد بگم دردو همه میدونن
دنبال دستاییام که دردا رو درمونن
قهوهچی جلو میآید روی تخته مینویسد:
با هرکی اهل درده باید که اتحاد کرد
فریاد پش بغضو از تو گلو آزاد کرد
چند کارگر بلند میشوند و شعار میدهند:
تا کی به غم اسیریم تا حق خود نگیریم
آروم نمینشینیم حتی اگر بمیریم
معلم از شعار کارگران به وجد میآید و روی تختهای که کارگر آورده مینویسد:
کاوه رو یاد بیاریم چکش و پتک ورداریم!
چرم آهنگری رو پرچم خیزش کنیم
راه نجات قیامه همت شورش کنیم
معلم راه میافتد از قهوهخانه بیرون میآید. جمعیت به دنبالش از قهوهخانه بیرون میآیند:
کارگران مشتهایشان را بلند میکنند.
معلم میخواند:
راه رهایی چیه؟ کاوه رو یادآوردن
به کوچه و خیابون پرچم داد آوردن
چند دانشجو که به سمت دانشگاه میروند به جمع آنها میپیوندند میخوانند:
راه رهایی چیه؟ کاوه رو یادآوردن
به صحن دانشکده پرچم داد آوردن
از قهوه خانهها و کارگاههای سر راه مردم بیرون میریزند و به آنها میپیوندند.
گروهی از زنان کارگر از یک کارگاه خیاطی بیرون میآیند و شعار میدهند. جمعیت میایستد و به شعار آنها گوش میکند. زنان میخوانند:
تو دنیایی که جرّ و بحثاش سر حقوقبشره
جهان دست دوّمی هست جهان نیم دیگره
ما ساکنای اون جهانیم که پر حصار و قفسه
تو گوش شهر صدای خیزش صدای طبل و جرسه
گروهی از کارگران که در خیابان مشغول کندن آسفالت هستند کارشان را رها میکنند و با بیل و کلنگ به جمعیت میپیوندند و میخوانند:
ما سد معبر میکنیم تو راه این تبعیض زشت
تا بشکنیم دستای اون رو که رسم تحقیر و نوشت
دانشجویان دختر از یک آموزشکده به صف جمعیت میپیوندند:
سلول شده خوابگاه ما یه بنده دانشگاه ما
درس و کتاب و ول کنیم جنگ و نبرده راه ما
گروه بیکاران سر میدان با دیدن جمعیت شعار میدهند:
تعطیل شده کارخونهمون بسته شده کارگاه ما
پتک و درفش و ورداریم جنگ و نبرده راه ما
تظاهرات به سمت نهادهای حکومتی میرود و همه با هم میخوانند:
راه رهایی چیه؟ کاوه رو یادآوردن
به کوچه و خیابون پرچم داد آوردن.