در بررسی نقش رفسنجانی در نظام آخوندی و خصوصا پس از قیام سال 88، یک نکته بسیار روشن است که او همواره در چارچوب حفظ نظام آخوندی، تلاش کرده است تا سهم بیشتری از قدرت را به چنگ آورده و در همین راستا تا آنجا که حفظ نظام خدشهدار نشود در مقاطعی رودرروی ولیفقیه و سیاستهایش عمل کرده است.
یکی از تناقضات اصلی درونی نظام در چند سال گذشته، همین مواضع دوگانه رفسنجانی بوده است که گاه به موازات و گاه رو در روی مواضع خامنهای عمل کرده است و همواره برای نظام به گونهیی مشکل ساز بوده که ولیفقیه و باندش نتوانستهاند خط کامل یک دست کردن سیاستها و مواضع رژیم را پیش ببرند.
البته مواضع متناقض و متضاد در نظام ولایت ناشی از ساختار ارتجاعی و باندبازی درنظام آخوندی است، و اگر غیر از این بود نظام آخوندی مفهومی نداشت.
وجود رفسنجانی نیز بهعنوان هماورد اصلی در مقابل ولیفقیه امری ناگزیر است، چون رفسنجانی از بدو پیدایش رژیم آخوندی و از زمان خمینی، یکی از سران و بازیگران اصلی و به گفته همین رژیم او بهمثابه لنگری برای نظام بوده و خامنهای نمیتواند این نقش را نادیده بگیرد.
در دهه گذشته رفسنجانی آنجا که اصل نظام در خطر بوده همراه پشتیبان خامنهای بوده، اما آنجا که پای منافع فردی، باندی و خانوادگی در میان بوده و آنجایی که مسأله اصلی او با خامنهای چنگ انداختن بر سهم بیشتر از قدرت بوده است، رودرروی او عمل کرده است.نمونه بارز این رودررویی مواضع او بعد از روی کارآمدن دولت آخوند حسن روحانی است.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آخوندی در این روزها بهطور مرتب به صحنه میآید و از خامنهای تحت عنوان ”حق الناس“ ، ”مشارکت مردم“ و... حقالسهم میخواهد.
حرف او این است که در میان مزدوران رژیم که از آنها بهعنوان ”مردم“ نام میبرد پایگاه دارد، بنابراین باید به ”رای مردم“ (حق من) احترام گذاشت.
حرف رفسنجانی با خامنهای این است که من و باندم از حمایت سایر باندهای آخوندی برخورداریم، پس میبایست آن را بهرسمیت بشناسی.
رفسنجانی آنجا که در دفاع از قانون اساسی رژیم میگوید ”نباید فراتر از قانون اساسی عمل شود“، آنجا که میگوید ”کم کم میراث بری رشد کرد و کار به جایی رسید که میبینیم“ ، همین سهم خواهی از خامنهای را طرح میکند.
رفسنجانی در این سهم خواهی تا آنجا پیش میرود که بعضی از آخوندهای وابسته به باند او صریحاً خبرگان را بهعنوان زائده و بازیچهای در دست ولیفقیه میخوانند و میگویند آخوندهای داخل آن در مقابل خامنهای هیچ کاره هستند: ”فرض کنید کل خبرگان هم با رهبری مسأله داشته باشند، در اینجا هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند چرا که ما نمیتوانیم در مقابل حکم مجتهد جامعالشرایط اقدام میکنیم“.
آنجا که رفسنجانی با شکوه و شکایت میگوید: ”متأسفانه برخی مسئولان در ابراز نگرانیها و تهدیدات سیاسی خود کسانی را مخاطب قرار میدهند که در جامعه هیچیک از ابزار قدرت و تبلیغات، به جز رأی مردم را ندارند و گویا این، کارسازترین ابزار قدرت است“، به خامنهای میگوید اگر تو قدرت داری من هم بهاصطلاح رأی دارم پس میبایست قاعده بازی را رعایت کنی ز ابزار قدرت را به کار نگیری و اعمال قدرت کارساز نیست.
هاشمی رفسنجانی در چند جمله بعد از این مقدمه چینیها، به اصل مطلب میپردازد و با اشاره به انتخابات آتی ریاست خبرگان رژیم در اسفندماه و انتخابات مجلس و خبرگان رژیم در سال آینده، خامنهای را از اعمال قدرت در انتخابات برحذر می دارد و میگوید: ”امیدواریم از لحاظ قانون در همه مراحل ثبتنام، نظارت، اجرا و شمارش، هیچ شبههیی نداشته باشیم تا حماسههای سیاسی مردم ایران به خوبی شکل بگیرد. باید تلاشهای انتخاباتی در چارچوب قوانین کشور باشد و نباید پا را از دایره اخلاق و قانون فراتر بگذاریم. هرکس بخواهد وحدت مردم را مخدوش نماید، نمیتواند مدعی دلسوزی برای نظام، انقلاب اسلامی، کشور و مردم باشد“.
در راستای این رویارویی و رسیدن به مقصد یعنی کسب حق بیشتر است که او تأکید میکند که از این پس نیز ”تا نفس دارم برای انقلاب، مردم و کشور تلاش خواهم کرد“ (روزنامههای اعتماد و ابتکار25 دی 93)
البته رفسنجانی در رویاروییاش با خامنهای، یک اشتباه محاسبه دارد که گویا سرنوشت نظام را باندها و نزاعهای درونی رژیم تعیین میکند، و از یک اصل اساسی غافل است.
اصل اساسی این است که مردم ایران و مقاومت ایران بیاعتنا به جنگ وجدالهای درونی رژیم، حرفشان این است که این رژیم را در تمامیتش میتوان و باید سرنگون کرد و در این اصل هیچ خدشه و تردیدی نیست.
جنگ اصلی، جنگ مردم با تمامیت نظام با تمامی دستهجات وباندهای درونی رژیم است، که قطعاً پیروز صحنه این نبرد مردم و مقاومت آنان است، و این رژیم است که باید در تمامیتش شرش را از سرایران و مردم آن کم کند.
یکی از تناقضات اصلی درونی نظام در چند سال گذشته، همین مواضع دوگانه رفسنجانی بوده است که گاه به موازات و گاه رو در روی مواضع خامنهای عمل کرده است و همواره برای نظام به گونهیی مشکل ساز بوده که ولیفقیه و باندش نتوانستهاند خط کامل یک دست کردن سیاستها و مواضع رژیم را پیش ببرند.
البته مواضع متناقض و متضاد در نظام ولایت ناشی از ساختار ارتجاعی و باندبازی درنظام آخوندی است، و اگر غیر از این بود نظام آخوندی مفهومی نداشت.
وجود رفسنجانی نیز بهعنوان هماورد اصلی در مقابل ولیفقیه امری ناگزیر است، چون رفسنجانی از بدو پیدایش رژیم آخوندی و از زمان خمینی، یکی از سران و بازیگران اصلی و به گفته همین رژیم او بهمثابه لنگری برای نظام بوده و خامنهای نمیتواند این نقش را نادیده بگیرد.
در دهه گذشته رفسنجانی آنجا که اصل نظام در خطر بوده همراه پشتیبان خامنهای بوده، اما آنجا که پای منافع فردی، باندی و خانوادگی در میان بوده و آنجایی که مسأله اصلی او با خامنهای چنگ انداختن بر سهم بیشتر از قدرت بوده است، رودرروی او عمل کرده است.نمونه بارز این رودررویی مواضع او بعد از روی کارآمدن دولت آخوند حسن روحانی است.
رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام آخوندی در این روزها بهطور مرتب به صحنه میآید و از خامنهای تحت عنوان ”حق الناس“ ، ”مشارکت مردم“ و... حقالسهم میخواهد.
حرف او این است که در میان مزدوران رژیم که از آنها بهعنوان ”مردم“ نام میبرد پایگاه دارد، بنابراین باید به ”رای مردم“ (حق من) احترام گذاشت.
حرف رفسنجانی با خامنهای این است که من و باندم از حمایت سایر باندهای آخوندی برخورداریم، پس میبایست آن را بهرسمیت بشناسی.
رفسنجانی آنجا که در دفاع از قانون اساسی رژیم میگوید ”نباید فراتر از قانون اساسی عمل شود“، آنجا که میگوید ”کم کم میراث بری رشد کرد و کار به جایی رسید که میبینیم“ ، همین سهم خواهی از خامنهای را طرح میکند.
رفسنجانی در این سهم خواهی تا آنجا پیش میرود که بعضی از آخوندهای وابسته به باند او صریحاً خبرگان را بهعنوان زائده و بازیچهای در دست ولیفقیه میخوانند و میگویند آخوندهای داخل آن در مقابل خامنهای هیچ کاره هستند: ”فرض کنید کل خبرگان هم با رهبری مسأله داشته باشند، در اینجا هیچ کاری نمیتوانند انجام دهند چرا که ما نمیتوانیم در مقابل حکم مجتهد جامعالشرایط اقدام میکنیم“.
آنجا که رفسنجانی با شکوه و شکایت میگوید: ”متأسفانه برخی مسئولان در ابراز نگرانیها و تهدیدات سیاسی خود کسانی را مخاطب قرار میدهند که در جامعه هیچیک از ابزار قدرت و تبلیغات، به جز رأی مردم را ندارند و گویا این، کارسازترین ابزار قدرت است“، به خامنهای میگوید اگر تو قدرت داری من هم بهاصطلاح رأی دارم پس میبایست قاعده بازی را رعایت کنی ز ابزار قدرت را به کار نگیری و اعمال قدرت کارساز نیست.
هاشمی رفسنجانی در چند جمله بعد از این مقدمه چینیها، به اصل مطلب میپردازد و با اشاره به انتخابات آتی ریاست خبرگان رژیم در اسفندماه و انتخابات مجلس و خبرگان رژیم در سال آینده، خامنهای را از اعمال قدرت در انتخابات برحذر می دارد و میگوید: ”امیدواریم از لحاظ قانون در همه مراحل ثبتنام، نظارت، اجرا و شمارش، هیچ شبههیی نداشته باشیم تا حماسههای سیاسی مردم ایران به خوبی شکل بگیرد. باید تلاشهای انتخاباتی در چارچوب قوانین کشور باشد و نباید پا را از دایره اخلاق و قانون فراتر بگذاریم. هرکس بخواهد وحدت مردم را مخدوش نماید، نمیتواند مدعی دلسوزی برای نظام، انقلاب اسلامی، کشور و مردم باشد“.
در راستای این رویارویی و رسیدن به مقصد یعنی کسب حق بیشتر است که او تأکید میکند که از این پس نیز ”تا نفس دارم برای انقلاب، مردم و کشور تلاش خواهم کرد“ (روزنامههای اعتماد و ابتکار25 دی 93)
البته رفسنجانی در رویاروییاش با خامنهای، یک اشتباه محاسبه دارد که گویا سرنوشت نظام را باندها و نزاعهای درونی رژیم تعیین میکند، و از یک اصل اساسی غافل است.
اصل اساسی این است که مردم ایران و مقاومت ایران بیاعتنا به جنگ وجدالهای درونی رژیم، حرفشان این است که این رژیم را در تمامیتش میتوان و باید سرنگون کرد و در این اصل هیچ خدشه و تردیدی نیست.
جنگ اصلی، جنگ مردم با تمامیت نظام با تمامی دستهجات وباندهای درونی رژیم است، که قطعاً پیروز صحنه این نبرد مردم و مقاومت آنان است، و این رژیم است که باید در تمامیتش شرش را از سرایران و مردم آن کم کند.