بدعت ”تکفیر“ از خمینی تا دیگر وحشیهای بنیادگرا
در تبلیغات رسمی آخوندهای باند خمینی، گروههای بنیادگرای رقیب با انگ ”تکفیری“ نکوهش میشوند. تکفیر بهعنوان یک دستاویز دینی برای راندن و سرکوب مخالفان یا رقبای فکری، البته امری نکوهیده بوده و هست، چرا که آشکارا ضد آزادی اندیشه و آزادی عقیده و انتخاب آزادانهٴ راه و رسم و مرام است و امروزه نیز ارزشهای مقبول جهانی با چنین سرکوبهایی هرگز سازگاری ندارد. اما واقعیت شوم در اندیشه و سبک خمینی، نه تنها دفاع و ترویج از مبانی و روش نکوهیده تکفیر است بلکه اجرای گسترده این جنایت بهعنوان یک ”حاکم اسلامی“ است که خمینی برای اولین بار در تاریخ اسلام مرتکب و الگوی سایر جریانهاي بنیادگرای وحشی شد. و از این بابت، باز هم میبینیم که: ”این خود خمینی است که اینک مجدد در قوارهٴ وحشیهای بنیادگرایی“ نورسیده، مانند القاعده و داعش، با سرکوب نامشروع تکفیری ادامه یافته و بازتولید شده است.
معنی کفر و مقصود بنیادگرایان از تکفیر
در حال حاضر و نظر به آموزشهای دیرینه توسط سران مرتجع دینی، کلمه کافر در گمان عامیانه، بهمعنی نامسلمان و منکر اسلام بهکار میرود. اما باید دانست که این معنی از واژه کفر تنها یک اصطلاح معروف است و با مفهوم این کلمه در متون اصلی اسلام، بهخصوص در قرآن، همسان نیست.
کفر در قرآن بهمعنی ناسپاسی، حق پوشی، تا دشمنی عنادآمیز خونین علیه نیکان، نیروهای عدالت جو و بهخصوص، عناد نسبت به مسلمانان مؤمن و پاکدامن حقیقی بهکار رفته است. باید به یاد بسپاریم که از این نوع اصطلاحات بسیار داریم که با اصل معنی لغوی کلمه و همچنین با کاربرد کلمه در متون اصلی اسلامی متفاوت است: مانند اصطلاح نماز که معنیش در عرف مسلمانان عبادت 17رکعتی است اما در متون اصلی، مانند اصل لغت عربی، در معانی مختلف اصلی و مجازی بهکار میرود، از جمله بهمعنی نیایش، شامل نیایش غیرمسلمین و حتی بت پرستان جاهلیت عرب قبل از اسلام، چنانکه در قرآن هم این چنین بهکار رفته است.
اکنون و بعد از توضیح بالا دربارهٴ واژه کفر، حالا باید توجه کنیم که تعیین معنی کفر و مصادیق کافر در چارچوب همین اصطلاح رایج هم، یعنی دو معنی نا مسلمانی، امری ساده و سطحی نیست، زیرا کاملاً در گرو این است که خود اسلام مورد نظر را به چه معنی مدنظر داریم. برای توضیح، میدانیم که اسلام و مسلمانی در عرف مسلمانان تا قبل از پیدایش جریان ”خوارج“ در دهه چهارم هجری، تنها بهمعنی اعتقاد به خدای یگانه و تصدیق رسالت محمد-ص شناخته میشد و تنها کسانی خارج از مسلمانان شمرده میشدند که اصل اعتقاد به خدا یا رسالت محمد-ص، و یا هردو را آشکارا انکار کنند. پس از دوران خوارج و بیشتر در عصر بروز اختلافهای عقیدتی در قرن2 و در میان متکلمان اسلامی (علمای اعتقادات) از این قرن به بعد، انکار غیرآشکار دو عقیده یادشده، توحید و رسالت محمد-ص، کفر تلقی شد، یعنی انکار یک رکن و یا بخشی از اسلام که مستلزم انکار توحید یا صدق رسالت محمد-ص باشد، کفر شناخته شد. و تعریف این نوع کفر عبارت شد از انکار امری ”ضروری“ در اسلام که مستلزم انکار خدا و یا انکار صداقت رسول-ص باشد. میماند تشخیص اینکه چه نظر یا عملی معنی مستلزم چنین انکاری هست یا خیر، که خود عرصه اختلاف برداشتها و البته عرصه سوءاستفاده قدرتها و مدعیان ناصالح دینی خواهد بود.
نظر به مطالب بالا و اضافه شدن این تعریف تازه از کفر، قابل فهم است که متناسب با هر گونه تضییق یا تنگ نظری که این یا آن جریان مسلمان بدان مبتلا شود، دامنهٴ کفر و کافر دانستن را بازتر و طیف بیشتری از دیگر مسلمانان را در تنگنای کفر جای میدهند. مثلاً، فلان گروه مسلمان مدعی میشود که نماز خواندن در اماکن متبرکه، شیوخ اهل سنت یا حرمهای امامان شیعه، سجده کردن به درگاه غیرخداوند است که یعنی شریک گرفتن برای خداوند و انکار توحید است که یعنی ”کفر“.
حال باید توجه شما را به اصلهای پایه در بنیادگرایی تروریست، خمینی و همزادها یا دوقلوهای مرتجع وی از میان اهل سنت، جلب کنیم که در بخش قبلی این نوشته آورده بودیم. ما آوردیم که: ”احکام شرعی فقهی، همانا احکام الهی اسلام و لازمالاجرا است“. این عبارت را اگر بهطور قشری با ظاهر قرآنی در آیة44 از سورهٴ مائده پینه دوزی کنیم که البته بهترین مصداق ”وصله ناجور“ است، نتیجه همان میشود که هم خمینی میگفت، هم تکفیریهای امروزی میگویند و هم معلمان دیروزیشان، مانند سید قطب، نظریهپرداز معروف اخوان المسلمین مصر ([1] )، قبلاً گفته و نوشته است و از اینجا، راه پلیدی باز میشود برای ”تکفیر“ برای مسلمانان.
برای بیان مستند، ذیلاً میخوانید:
در کتاب معروف و مشروحش، ”فی ضلال القرآن“ ، ج5، در تفسیر آیهٴ یادشده، 44مائده، سید قطب مشروحی نوشته، که خلاصهاش بدین قرار است: ”این قرآن برای ایجاد یک ملت و دولت و تنظیم امور داخلی و خارجی این ملت-دولت آمده است تا همگی را تحت قدرت سیاسی واحد و با یک سمتگیری یکسویه و همبسته کند“. امید است نیاز به یادآوری نباشد که تا اینجا، قطب همان را میگوید که خمینی در ولایتفقیه تصریح دارد. حال ملاحظه کنید که سید قطب، در آخر همین مطلب در تفسیرش، چنین نتیجه میگیرد: ”هذا کله هو «الدین» و أن الإقرار به کله هو «الإیمان» وأن الحکم به کله «هو الإسلام».. و أن الذین لا یحکمون بما أنزل الله هم الکافرون“. (این احکام و نظام و مقررات (=همان شریعت) در تمامیتش، عبارت است از همین دین (اسلام)، و ایمان نیز همانا عبارت از اقرار و اعتقاد به کل این مقررات است و کسانی که طبق این احکام و مقررات نازل شده از سوی خداوند حکمرانی نکنند، همانا از کافرانند). برای توجه دقیقتر متذکر میگردد که عبارت: ”أن الذین لا یحکمون بما أنزل الله هم الکافرون“ ، همان آیهٴ 44 از سورهٴ مائده است.
ملاحظه میکنید که در بنیادگرایی مورد بحث، چگونه و برخلاف معمول مسلمانان از قدیم، کسانی کافر شمرده میشوند که از حاکم گردانیدن این ”احکام شریعت“ در تمامیتش کوتاه بیایند. توجه میدهد که آوردن این متن از سید قطب، نظر به جایگاه و شناخته شدگی وی مهم است و گرنه، چنین تعریف تنگ از دامنهٴ اسلام و خارج شمردن انبوه مسلمانان معتقد به توحید و رسالت محمد-ص، به وی اختصاص ندارد.
”وصلة ناجور“ و بدعت بیپایه
در همین قسمت بحث لازم به یادآوری است که:
یکم: از آغاز اسلام کسی را که وحدانیت خداوند و صدق نبوت محمد-ص اذعان داشته مسلمان میشناختند. فارغ از اینکه درک و تفسیر وی از توحید و نبوت چیست و این طبیعی بود و مستندات بسیاری آن را تأیید میکند که: نظر به سطح علم و دانش زمانه و بهخصوص نظر به اثرهای جدی فرهنگ دیگر ادیان موجود و بهخصوص رسوبات غریب جاهلیت بت پرستی، از بسیاری مسلمانان نسل اول انتظار نمیرفته است که درک و تفسیرشان از دو مقولهٴ یاد شده هیچ اشکال و کم و کاستی نداشته باشد. به عکس، بروز چنین تأثیری، بهعنوان مثال اسرائیلیات در امور الهیأت و تاریخ انبیاء، بهطور گسترده و بهعنوان بیان اسلام در این امور، توسط فعالان صحابه بازگو شده و در منابع بعداً مکتوب شده اسلامی ثبت شده است. به عبارت دیگر، بنای تاریخ اسلام از آغاز بر کثرت اندیشه و تفسیر اسلام وقوع یافت و همزیستی این تفاوتها برای کسی از نسل مرجع مسلمانان گزنده نبود.
ب: آیهٴ یاد شده از سورهٴ مائده، آیة44، صحبتش تماماً پیرامون ”ما انزل الله“ است، یعنی معیارهایی نازل شده از جانب خداوند، و لابد انحصاراً در متن قرآن، که باید ملاک حکم و داوری و ملاک حاکمیت اهل اسلام قرار بگیرد. از سوی دیگر مسلم است که شریعت فقهی از بایدها و نبایدهایی سخن میگوید که حداکثر، استنباطهای خیرخواهانهٴ بشر، علمای بشر، از اصول اولیه در قرآن و در ”ما انزل الله“ است. برای همین هم پذیرفته است که این حرفها در مذاهب و حتی از فقها و امامان یک مذهب اسلامی با همدیگر اختلاف داشته باشد. نامیدن فتواهای فقهای مذاهب، گو که فتواهای درستشان، یادآور این آیه است که در نکوهش علمای وقت یهود در قرآن مجید میگوید: ”فویل لّلّذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثمّ یقولون هذا من عند اللّه لیشتروا به ثمناً قلیلاً ... {البقرة/79}“. برگردان: پس وای بر کسانی که کتابهایی بهدستان خود مینویسند و سپس دعوی میکنند که اینها از خداوند است، تا که از فروش اینها را بهای اندکی به جیب بزنند...
جنایت تکفیر در نظریه و عملکرد خمینی
اینکه نظریه و عملکرد خمینی هم برپایه ”احکام الله“ دانستن مطالب فقهی شریعت، بر همین ”وصلة ناجور“ مبتنی است، جای هیچ چون و چرایی ندارد اما جای یادآوری است که وی، جدا از مطالبش در بحثهای ولایتفقیه، از وقتی که به قدرت رسید هم بارها به این مطلب اذعان کرده است از جمله وقتی که در سال60، احکام معروف به ”حدود و قصاص“ در جمهوری تحت رهبری خمینی شکل قانون گرفت و با عنوان ”مجازاتهای اسلامی“ رسمیت یافت، و در ایران با موجی از مخالفت و انکار کسانی قرار گرفت که این قانون را ”غیر انسانی“ و ”ارتجاعی“ و... خواندند، خمینی شخصاً سخنرانی کرد و از منتقدان خواست حرفهاشان را پس بگیرند و گرنه حکم تکفیرشان را صادر خواهد کرد و –چنانکه گفت- بهطوری که حتی زنانشان بر آنها حرام باشند. اینجا، برخی سکوت و برخی ”نرمش“ را پیشه ساخته و برخی هم بهخصوص جریان بزرگ مجاهدین خلق، بر حرفشان ایستادند و خمینی هم در ملاقات با سران سپاه پاسداران به تکفیر مجاهدین سخن گفت و تنها کاری که نکرد، انتشار این سخنان در رادیو-تلویزیون بود اما نوارهای سخنانش با سپاه، بهدستهای بسیاری رسید و ما هم از آن همانوقت مطلع شدیم.
اینکه خمینی بعدها و در جریان حکم دادن با اعدام دستجمعی زندانیان سیاسی مقاوم این را تکرار کرد که مجاهدین کافر هستند، بار اولش نبوده است با این تفاوت که این بار آن را مکتوب و با خط خودش مهر و امضا کرد و این سند خطی، چندسالی بعد منتشر شده و هم اینکه در شبکهٴ اینترنت در دسترس همگان است. او در این حکم قتلعام را چنین شروع کرده است: ”از آنجا که منافقین خائن به هیچوجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، ... کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند“. تأکید میکند که به عبارتهای ”به هیچ وجه“ در جملهٴ ”هیچوجه به اسلام معتقد نبوده“ و همچنین به عبارت ”ارتداد“ در جملهٴ ”از اسلام ارتداد پیدا کردهاند“ ، توجه شود و اینکه این جملات در متن یک حکم و به قلم کسی است که فقیه و مرجع تقلید شمرده شده است.
خمینی از سید قطب تقلید نکرده است
این گمان که نظر به تقدم زمانی سید قطب بر حاکمیت خمینی پراکنده میشود که گویا وی از افراطیهای اخوان المسلمین مصر اثر گرفته است، درست نیست، گو که انتشار گسترده آثار قطب در ایران، عمدتاً بهدست مترجمان حوزوی مرید خمینی صورت گرفته است. زیرا اگر به آثار علمای تکفیری مختلف، از جمله چهرههای مشهورشان در عصر حاضر بنگریم، متوجه میشویم که رسم تکفیر در تاریخ اسلام اگر توسط ”خوارج نهروان“ ، گروه همفکران این ملجم مرادی که علی-ع را ترور کرد، آغاز شده و مورد نکوهش بسیاری از مذاهب و مراجع اسلامی قرار گرفته است، اما در عصر بنیادگرایی وحشی معاصر، نه تنها از سر نو مطرح و تئوریزه و این بار به وسعتی غریب ترویج شده و بهعنوان یک شعار سیاسی-مبارزاتی پررنگ عرضه و تبلیغ شد، اما تحول بسی خطرناکتر این بود که توسط خمینی تبدیل شد به حربهای برای ریشهکنی یک نیروی معتبر مسلمان و مقید به شعائر و ارزشهای اسلامی در حد مجاهدین خلق ایران، و خمینی علاوه بر اعدامهای دهة60، دهها هزار نفر زندانی بیدفاع را که خودش مستحق اعدام ندانسته و به مدتی حبس محکوم کرده بود، با این حکم به وضعیتی دهشتناک ظرف چندروز اعدام کرد.
این جنایت عظیم و گسترده، بیشک یک سیاست شیطانی بیسابقه بود که توسط این مرجع تقلید مدعی اجتهاد فقهی بدعت گذاشته شد. سقفی که خمینی عملاً در تاریخ شوم تکفیر ایجاد کرد، این حقیقت را فریاد میزند که از بابت نظریه و روش سیاه تکفیری، باز هم این ”این خود خمینی است که در قوارهٴ وحشیهای بنیادگرایی“ اینک بازتولید شده است و افسانهٴ شیعه سنی کردن بنیادگرایی در ایران و سایر کشورهای منطقه، مطالبی است که روزنامهنگاران کم اطلاع رواج میدهند و هیچ ربطی به واقعیت شوم و دردناک ”تکفیر“ ندارد.
ادامه دارد
سید قطب، ایراهیم حسین الشاذلی، وفات اکتبر1966، نظریهپرداز اسلامی مصری، با تألیفات بسیار، مهمترینش کتابهای تفسیر قرآن به نام ”فی ظلال القرآن“ ، از رهبران فکری اخوان المسلمین مصر. -–.