اوایل سال 58 بود که 3 اردوی سازندگی در کرج و زنجان راه افتاد. من آن موقع در انجمن دانشجویان دانشگاه شریف بودم، شهید قاسم باقرزاده (بیژن) مرا به همراه تعدادی از دانشآموزان به اردوی گل تپة زنجان فرستاد. این اردو در کنار اردوی عباسآباد زنجان نزدیک به 300 دانشاموز و دانشجو را برای کار سازندگی روستاها بهکار گرفته بود. اما در این میان ارتجاع این را که مجاهدین در تماس نزدیک و مستقیم با تودهها باشند، بر نمیتابید و از همان ابتدا مخالفتهای خود را با حضور ما ابراز میکرد.
ولی در آن ایام شخصیتهای ضدارتجاعی همچون آیتالله زنجانی، با بازدید از این اردوهای سازندگی، مجاهدین را مورد تشویق و تأیید قرار میدادند و اردوها با موفقیت بهکار خود ادامه میداد. این اردوها در عین سازندگی در روستاهای ویرانه بستری برای تربیت دانشآموزان و دانشجویان، بهعنوان کادرهای آینده انقلاب بود. شهید محمد ضابطی، قاسم باقرزاده و محمد مقدم در بازدیدهای خود روی این موضوع، انگشت میگذاشتند. آنها به تجارب انقلابهای مختلف و نمونههایی از کشورهای دیگر را بیان مینمودند و اینکه آنها چگونه از نیروهای مردمی و غیرحرفهیی، در امر مبارزه مسلحانه و در امر بازسازی بعد از پیروزی استفاده کردند و اینکه این ظرف و امکانی است که ما میتوانیم از نیروهای نیمهوقت در بسیج مبارزاتی بهره بگیریم.
در واقع همین اردوها اولین هستههای تشکیل میلیشیای مردمی مجاهد خلق در ماههای بعد شد. طوری که با پایان یافتن تعطیلات تابستانی سال 58، تعداد زیادی کادر دانشاموزی و دانشجویان ارزنده، آماده گسترش سازمان کار جدید در بین نیروها بودند و در مدارس و دانشگاهها، هستههای اولیه را بنیان گذاشتند.
ابتدای سال تحصیلی 58-59 مصادف با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان بهاصطلاح «خط امام» بود. خمینی میخواست زیر عنوان مبارزه ضدامپریالیستی، دست به سرکوب نیروهای انقلابی، بهویژه مجاهدین بزند و دولت بازرگان را وادار به استعفا کند. (که در این مورد موفق شد) اما مجاهدین نیز که از یک رهبری هوشیار برخوردار بودند، از فرصت استفاده کردند و در دوم آذر میلیشیای مردمی را تأسیس کردند.
ولی در آن ایام شخصیتهای ضدارتجاعی همچون آیتالله زنجانی، با بازدید از این اردوهای سازندگی، مجاهدین را مورد تشویق و تأیید قرار میدادند و اردوها با موفقیت بهکار خود ادامه میداد. این اردوها در عین سازندگی در روستاهای ویرانه بستری برای تربیت دانشآموزان و دانشجویان، بهعنوان کادرهای آینده انقلاب بود. شهید محمد ضابطی، قاسم باقرزاده و محمد مقدم در بازدیدهای خود روی این موضوع، انگشت میگذاشتند. آنها به تجارب انقلابهای مختلف و نمونههایی از کشورهای دیگر را بیان مینمودند و اینکه آنها چگونه از نیروهای مردمی و غیرحرفهیی، در امر مبارزه مسلحانه و در امر بازسازی بعد از پیروزی استفاده کردند و اینکه این ظرف و امکانی است که ما میتوانیم از نیروهای نیمهوقت در بسیج مبارزاتی بهره بگیریم.
در واقع همین اردوها اولین هستههای تشکیل میلیشیای مردمی مجاهد خلق در ماههای بعد شد. طوری که با پایان یافتن تعطیلات تابستانی سال 58، تعداد زیادی کادر دانشاموزی و دانشجویان ارزنده، آماده گسترش سازمان کار جدید در بین نیروها بودند و در مدارس و دانشگاهها، هستههای اولیه را بنیان گذاشتند.
ابتدای سال تحصیلی 58-59 مصادف با اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان بهاصطلاح «خط امام» بود. خمینی میخواست زیر عنوان مبارزه ضدامپریالیستی، دست به سرکوب نیروهای انقلابی، بهویژه مجاهدین بزند و دولت بازرگان را وادار به استعفا کند. (که در این مورد موفق شد) اما مجاهدین نیز که از یک رهبری هوشیار برخوردار بودند، از فرصت استفاده کردند و در دوم آذر میلیشیای مردمی را تأسیس کردند.
در آن روز وقتی اطلاعیهٴ تأسیس میلیشیای مردمی را دیدم، این کلمه برایم جدید بود. من همیشه با توجه به موضوع کارم، اطلاعیههای سازمان را برای بعضی از گروهها، بهطور حضوری میبردم. من دنبال معنی کلمه میلیشیا بودم. سراغ یکی از مسؤلان رفتم. نزدیک به 2ساعت راجع بهمعنی کلمه میلیشیا و سوابق امر در کشورهای مختلف و سایر انقلابها برایم توضیح داد. نمونههای ویتنام و بهطور خاص بهکارگیری 200هزار تن از نیروهای مردمی در نبرد «دینبینفو» را گفت. همچنین نمونههایی از فلسطین و آمریکای لاتین. سپس گفت، اکنون فرصت مناسبی است که نیروهای اجتماعی خود را در قالب میلیشیا، وارد آموزشهای ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی کنیم، تا آمادهٴ روز موعود باشند.
اولین درس خود از تشکیل میلیشیا را گرفته بودم. دیگر در بحثهای خیابانی و مراجعه به نیروها، میتوانستم از اقدام سازمان به خوبی دفاع کنم و به سؤالات آنها پاسخ بدهم.
اولین درس خود از تشکیل میلیشیا را گرفته بودم. دیگر در بحثهای خیابانی و مراجعه به نیروها، میتوانستم از اقدام سازمان به خوبی دفاع کنم و به سؤالات آنها پاسخ بدهم.
دو روز از این اطلاعیه گذشته بود که تیمهایی از دانشجویان، بهعنوان اولین تیمهای میلیشیا، هر کدام با مسئولیت یکی از مجاهدین قدیمی، تشکیل شد تا ریلهای آموزشی و آمادگی لازم را کسب کنند. تیمی که من عضو آن بودم، به فرماندهی شهید، علیاصغر محکمی بود. تیمها برنامههای روزانهٴ مشخصی داشتند. بهصورت شبانه روزی، در جنبش معلمین مستقر شدیم. طی روز برنامه آموزش ایدئولوژیک، نظامی و شیفتهای حفاظتی به عهده داشتیم. در برنامهمان، پس از بیدارباش، ورزش صبحگاهی بود. اولین روز که بنا شد ورزش انجام شود، کمیتهیی تشکیل دادیم و با الهام از ورزش مجاهدین در زندانهای شاه، 9 سری حرکات دست و پا و کمر و 3 حرکت 3 گانهٴ پایانی را، که بهیاد شهدای تپههای اوین 9 بار بود، مشخص کردیم. این حرکات ورزشی، «ورزش میلیشیا» نامیده شد و بعدها این الگو، در تمامی شهرها، برای ورزش صبحگاهی میلیشیا شد.
حتی در زندانها، نیروهای میلیشیا بهصورت جمعی این حرکات را انجام میدادند و بهخاطر انجام این حرکات توسط پاسداران مورد ضرب و شتم قرار میگرفتند.
به این ترتیب بود که مجاهدین با تشکیل میلیشیای مردمی در مقابل خمینی، راه جذب نیروها به ارتجاع را سد نمودند. سپس در 30خرداد 60، 500هزار میلیشیای مجاهد خلق بر ضد خمینی به خیابانهای تهران آمدند. پس از شروع مبارزه مسلحانه نیز میلیشیا در صحنههای نبرد رودر رو، درسی فراموش ناشدنی به پاسداران ارتجاع داد.