728 x 90

آیین تو، برخاستن است (به جاودانه خورشیدهای کهکشان آزادی)

..
..
نه جا می‌مانی در دل خاکستر
نه گم می‌شوی در تن غبار
آیین تو، برخاستن است
تو شمع نیستی
که جاری بمانی در مرگ –
تو، هماره، خورشیدی
در آفاق یا در حصار-
تیغ شب در می‌ماند
آنگاه که تو دیده می‌گشایی
بگذار بخت خود را بیازماید تیغ شب
سحر
با تو می‌شود آغاز
و بامداد،
از تو می‌شود سرشار.
آیین تو، برخاستن است
و باز نمی‌مانی از رفتن
هزار بارت اگر فرو افکنند
با تیغ و تبر
در تو جاری ست پویه و پیکار
هزار بارت اگر برکشند بر دار
تو اهل میدانی
بیگانه‌ای با خواب و خواهش بستر
نه جا می‌مانی در دل خاکستر
نه گم می‌شوی در تن غبار
آشنایان تواند شعله و شرار
و از تو روشن است چراغ روزگار.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/7576727b-b964-4d7b-8b79-ccb83da21972"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات