… تأسیس این ارتش آزادیبخش بهمثابه بازوی مسلح و استوار و پر اقتدار مردم ایران، از خیلی وقت پیش در صدر آرزوهای مجاهدین و همه آزادیخواهان و نیروهای میهندوست و میهنپرست این مرز و بوم و در صدر آرزوهای همه مشتاقان استقلال و آزادی ایران بوده است. و کمبود آن یکی از مهمترین حلقههای گمشده تاریخ ما، یعنی تاریخ جنبشهای مستمر مردم ایران در دوران معاصر، محسوب میشود. از زمان مجاهدان آزادیستان صدر مشروطه تا همین امروز یعنی تا مجاهدین خلق ایران، از ستارخان گرفته تا مصدق فقید پیشوای نهضت ضداستعماری مردم ایران، همه این جنبشهای میهنی و مردمی، تنها با در اختیار داشتن یکچنین ارتشی میتوانستند در برابر یورش و ایلغار ارتجاع و استعمار و در برابر سلطه مجدد دشمنان آزادی و استقلال ایران ـچنانکه بایدـ مقاومت بکنند و از بروز فجایع بزرگی مثل کودتای ننگین 28مرداد و یا سایر شکستها ممانعت کنند. تنها با پشتگرمی به یک ارتش آزادیبخش ملی و مردمی، میشد پیروزی پایدار را برای مردم ایران تضمین کرد. تا اینکه بهار آزادی، آن قدرتند و زودگذر نباشد. آخر، میگویند که حق گرفتنی است و نه دادنی. امثال شاه و خمینی و سایر مرتجعان و ایادی استعمار، هیچوقت خودشان نمیآیند حق مردم را دو دستی به آنها تقدیم بکنند. اینها، یعنی امثال خمینی، خودشان سارق حق و دزد حق بودهاند و هستند و خواهند بود.پس چنگالهای خونین خمینی و دژخیمانش و مزدورانش را باید با قدرت ـبا قدرت مسلحانهـ از میان گوشت و پوست مردم درآورد، والا، دیگر چه راهی باقی میماند؟ مگر اینها زبان خوش حالیشان میشود؟ مگر بویی از انسانیت و خلق و خویی از بشریت بردهاند؟
باید با سلاح و با سازمان و سازمانیافتگی بلند شد، همت کرد، و نگهبانی از حق حاکمیت مردم ـیعنی از مهمترین حقی که مرتجعین پایمال میکنندـ و همچنین نگهبانی از صلح و آزادی را برعهده گرفت.چه راهی غیر از این برای دفاع و حفاظت از جان و مال و عرض و ناموس مردم متصور است؟ و این البته به یک بازوی مسلح نیاز دارد، به یک ارتش ملی و مردمی نیاز دارد. بدیهی است که در عالم واقع و در میدان عمل، نمیتوان یکچنین نیروهایی را با بیانیه و اطلاعیه و جمعکردن نفرات انگشتشمار، محقق کرد. با توپ توخالی هم نمیشود به جنگ رفت و تشکیل ارتش داد.
باید با سلاح و با سازمان و سازمانیافتگی بلند شد، همت کرد، و نگهبانی از حق حاکمیت مردم ـیعنی از مهمترین حقی که مرتجعین پایمال میکنندـ و همچنین نگهبانی از صلح و آزادی را برعهده گرفت.چه راهی غیر از این برای دفاع و حفاظت از جان و مال و عرض و ناموس مردم متصور است؟ و این البته به یک بازوی مسلح نیاز دارد، به یک ارتش ملی و مردمی نیاز دارد. بدیهی است که در عالم واقع و در میدان عمل، نمیتوان یکچنین نیروهایی را با بیانیه و اطلاعیه و جمعکردن نفرات انگشتشمار، محقق کرد. با توپ توخالی هم نمیشود به جنگ رفت و تشکیل ارتش داد.
یکچنین کارهایی برای مجاهدین هم بعد از 22سال کار سازمانیافته انقلابی و پس از تقدیم هزارها و هزارها شهید و اسیر و در ادامه پیشرفت خطی و گسترش قدرت نظامیشان میسر شده است.چونکه، این، یک ارتش ضدمردمی نیست، یک ارتش مردمی است. یک ارتش مردمی به سازمان رهبریکننده احتیاج دارد. سازمانی با ایدئولوژی مشخص و اندیشه آزمایش داده شده. سازمانی که اعتماد مردم را جلب کرده باشد و در جریان عمل درازمدت، امتحان وفا و پاکباختگی داده باشد، والا از سازمانها و احزاب فرمایشی مثل رستاخیز شاه یا حزب جمهوری خمینی، که خیر و فایدهیی برنمیآید. با فرمان شاهی یا شیخی میآیند و با همان هم میروند. آخر در کار ما، هدف، به قدرت رساندن یک فرد یا یک دسته بهخصوص نیست، هدف، دفاع پایدار از آزادی یک خلق است. بنابراین، بعد از نزدیک به یکربع قرن است که سازمان مجاهدین خلق ایران به چنین مهمی دست پیدا میکند. از جهت نظامی و عملیاتی هم بهتر میدانید که مجاهدین تابهحال هزارها عمل انقلابی و نظامی انجام دادهاند، از زمان شاه گرفته تا زمان خمینی.میخواهم بگویم که برای تشکیل یکچنین ارتشی خیلی مراحل را باید پشتسر گذاشت، تا بعد بشود به یکچنین بلوغی ـنه فقط از نظر نظامی بلکه از نظر تشکیلاتی و سیاسی و ایدئولوژیک ـ نایل شد.در زمان شاه هم، اگر مبارزات مسلحانه انقلابی فرصت پیدا میکرد، یعنی اگر به آن فرصت داده میشد که به بلوغی در حد یک ارتش رهاییبخش ملی و مردمی برسد، در آنصورت این خمینی دجال هرگز نمیتوانست آنطور روی موج انقلاب ضدسلطنتی سوار بشود و رهبری آن را به سرقت ببرد و بعد شروع به قلعوقمع مردم کند.پس، این ارتش آزادیبخش ملی که امروز از آن صحبت میکنیم، یک گنجینه عظیم میهنی است. سرمایهیی برای آزادی و استقلال و تمامیت میهن ماست. در همین جهت بود که از همان اولین سال حکومت خمینی، سازمان مجاهدین خلق ایران به تشکیل و سازماندهی میلیشیای مردمی پرداخت. آخر، ما مجاهدین از روز اول هم به روش حزببازی و حزبسازی که مد نظر خیلی از گروههای سیاسی آنروز بود اعتقاد و اعتماد نداشتیم. خطر ارتجاع خمینی را به عینه جلو رویمان میدیدیم و بهطور نسبی میدانستیم که چه چیز در پیش است.کما اینکه خمینی هم حریفش را خوب شناخته بود. مگر نیست که از روز اول، به سازمان دادن این دستههای چماقدار و پاسدار پرداخت. در طرف مقابل، ما هم نمیباید به وظیفهیی که مردم بر دوشمان گذاشته بودند پشت میکردیم. میلیشیای مردمی با همه افتخارات تاریخیش، با همه پاکبازیهای فراموشیناپذیرش محصول آن ایام بود.و حالا در طلیعه هفتمین سال مقاومت انقلابی ـهفت سال بعد از سی خرداد سال60ـ بعد از هفت سال رنج و خون، برپایی این ارتش آزادیبخش ملی که حاصل رزم و رنج و حاصل تجربه و خون دههاهزار شهید و انبوه زندانیان سیاسی سالهای گذشته است، سرنگونی محتوم دشمن خدا و خلق و پیروزی قطعی صلح و آزادی و استقلال و حاکمیت مردمی را در میهن اسیر ما نوید میدهد. یعنی بنیانگذاری ارتش آزادیبخش ملی ایران مبین بلوغ و مبین تکامل مبارزات مسلحانه ما ضمن 6سال گذشته است و مبین این است که علاوه بر جهات سیاسی و پیشرفتهای سیاسی، از لحاظ استراتژیک و نظامی هم به یک دوران جدیدی قدم گذاشتهایم. دوران جدیدی؛ برای درهمشکستن طلسم اختناق خمینی، برای هموار کردن راه سرنگونی و راه قیام و راه استقرار صلح و آزادی و حاکمیت مردمی در ایران… .