رژیم ضدبشری با اعدام جنایتکارانهٴ مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی ضربه سنگینی به خودش را به جان خرید. چرا که این رژیم از نفس افتاده که روی زانوان خونین پشت میز مذاکره قرار گرفته، بسیار نیازمند آن است که با ژستهای اعتدالگرایانه و حقوقبشری یک چهرهٴ انسانی از خود ارائه کند؛ اما این اعدام تمام این بساط شعبده را به هم ریخت و رنگ و لعاب اعتدال را از صورت دژخیمان شست و برد.
به یاد داریم که این همان رژیمی است که یک ماهونیم پیش، حمله به بند 350اوین رو بهشدت انکار میکرد، حتی یک فیلم ویدئوی ساختگی سر هم کرد و در تلویزیون خودش هم پخش کرد برای اینکه نشان بدهد که در بند 350 هیچ اتفاقی نیفتاده و زندانبانها نازکتر از گل به زندانیان نگفتهاند؛ ولی اکنون با این جنایت تنفرانگیز، به دست خودش همهٴ سرمایهگذاریها برای نمایش اعتدال را به باد میدهد؛ چرا؟
اجازه دهید به قضیهٴ بند 350 دوباره نگاهی بکنیم، مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی برجستهترین چهرهٴ این کارزار پیروزمند بود که در آن، رژیم دژخیمان با همهٴ ابهت پوشالیاش به زانو درآمد و مجبور شد حتی به برکناری و تعویض رئیس کل زندانهایش تن بدهد. این ضربه بسیار کاری و مهمی به رژیم بود. چرا که پایههای موجودیتش بر سرکوب و ارعاب و اختناق بنا شده و نقطه ثقل این ارعاب و اختناق هم، زندان است و در کانون همهٴ زندانها، زندان اوین! کار کارستان غلامرضای قهرمان و یاران و همبندان دلاور و مقاومش این بود که رژیم را در همین کانون و نقطه ثقل به زانو درآوردند و هیبتش را در همشکستند و با برافراشتن پرچم اشرف، یعنی پرچم هیهات منّاالذله، رژیم را زبون و ناچار از عقبنشینی کردند و هیبت رژیم و دژخیمانش را در کانون قدرت و کانون رعبش در هم شکستند و پیام پایداری و پیروزی را به مردم اسیر دادند. فراموش نکردهایم که اوین، همان جایی است که رژیم، سه دهه پیش در آن هر روز، صدها و گاه هزارها تن را اعدام و تیرباران میکرد.
بنابراین واقعهٴ 350، ضربهیی بود که رژیم نمیتوانست و نتوانست آن را فرو بخورد و لذا برخلاف مصالح و منافع بلندمدت خود، اقدام به این جنایت کرد. رژیم دژخیمان در واقع از همان روز عقبنشینی در ماجرای بند350، به خود میپیچید و درصدد جبران و انتقام بود و سرانجام به این اعدام جنایتکارانه مبادرت کرد و برای کاستن از بازتابها و پیامدهای آن، با شتاب روز یکشنبه را که در اکثر کشورها روز تعطیل است، برای این جنایت انتخاب کرد، اما این روز از قضا روز تولد امام حسین، پیامبر جاودان آزادی است و چه تقارن معناداری!
به این ترتیب، به نظر میرسد که دیکتاتوری ولایتفقیه در آخرین مراحل حیات ننگینش، دیگر قادر به تشخیص منافع و مصالح استراتژیک خود نیست؛ چرا که با این جنایت، ضربهیی به مراتب سنگینتر و کوبندهتر از ضربه کارزار 350 را، که میخواست آن را جبران کند، به جان خرید. رژیم یا از درک این حقیقت عاجز است، یا میفهمد اما نمیتواند بجز آن عمل کند که شهادت قهرمانانهٴ غلامرضا و اینکه دژخیمان با تمام فشارهای جسمی و روحی نتوانستند او را به تسلیم و سازش وادار کنند، چه پیام انگیزانندهیی به مردم به جان آمده و جامعه در آستانهٴ انفجار ایران میدهد. کما اینکه وقتی 3سال و نیم پیش مجاهد قهرمان علی صارمی و پس از او، مجاهدان قهرمان محمد حاجآقایی و جعفر کاظمی را اعدام کرد، به دست خود هیبت اعدام را فرو ریخت و پس از آن زندانیان مقاوم، با پوزخند به اعدام و بیا بیا گفتن به دژخیمان، آنها را مستأصل کردهاند. نتیجه اینکه ببینید رژیم طی این مدت چه مسیری طی کرده و متقابلاً مقاومت و مجاهدین چه طریقی را پیمودهاند. یکی از چشمگیرترین فرازهای این مسیر، طی این مقطع، حماسه اشرف بود. رژیم گمان کرد با آن جنایت بزرگ و آن قتلعام سبعانه میتواند در آستانهٴ خوردن زهر اتمی نفسی بکشد و این گردنه را از سر بگذراند، اما ببینید خودش چگونه تکهپاره و شرحه شرحه شده و متقابلاً چگونه اشرف به اسطوره تبدیل شد، جاودانه شد و تکثیر گردید و هزار اشرف به واقعیت پیوست. یکی از آن هزار اشرف همین زندان اوین است و غلامرضا یکی از همان اشرفیهای پرچم هیهات بردوش که او نیز به اسطورهها پیوست و جاودانه شد. این است پیام خون غلامرضا خسروی، پیامی به وسعت ایران! درود! درود! درود!
به یاد داریم که این همان رژیمی است که یک ماهونیم پیش، حمله به بند 350اوین رو بهشدت انکار میکرد، حتی یک فیلم ویدئوی ساختگی سر هم کرد و در تلویزیون خودش هم پخش کرد برای اینکه نشان بدهد که در بند 350 هیچ اتفاقی نیفتاده و زندانبانها نازکتر از گل به زندانیان نگفتهاند؛ ولی اکنون با این جنایت تنفرانگیز، به دست خودش همهٴ سرمایهگذاریها برای نمایش اعتدال را به باد میدهد؛ چرا؟
اجازه دهید به قضیهٴ بند 350 دوباره نگاهی بکنیم، مجاهد قهرمان غلامرضا خسروی برجستهترین چهرهٴ این کارزار پیروزمند بود که در آن، رژیم دژخیمان با همهٴ ابهت پوشالیاش به زانو درآمد و مجبور شد حتی به برکناری و تعویض رئیس کل زندانهایش تن بدهد. این ضربه بسیار کاری و مهمی به رژیم بود. چرا که پایههای موجودیتش بر سرکوب و ارعاب و اختناق بنا شده و نقطه ثقل این ارعاب و اختناق هم، زندان است و در کانون همهٴ زندانها، زندان اوین! کار کارستان غلامرضای قهرمان و یاران و همبندان دلاور و مقاومش این بود که رژیم را در همین کانون و نقطه ثقل به زانو درآوردند و هیبتش را در همشکستند و با برافراشتن پرچم اشرف، یعنی پرچم هیهات منّاالذله، رژیم را زبون و ناچار از عقبنشینی کردند و هیبت رژیم و دژخیمانش را در کانون قدرت و کانون رعبش در هم شکستند و پیام پایداری و پیروزی را به مردم اسیر دادند. فراموش نکردهایم که اوین، همان جایی است که رژیم، سه دهه پیش در آن هر روز، صدها و گاه هزارها تن را اعدام و تیرباران میکرد.
بنابراین واقعهٴ 350، ضربهیی بود که رژیم نمیتوانست و نتوانست آن را فرو بخورد و لذا برخلاف مصالح و منافع بلندمدت خود، اقدام به این جنایت کرد. رژیم دژخیمان در واقع از همان روز عقبنشینی در ماجرای بند350، به خود میپیچید و درصدد جبران و انتقام بود و سرانجام به این اعدام جنایتکارانه مبادرت کرد و برای کاستن از بازتابها و پیامدهای آن، با شتاب روز یکشنبه را که در اکثر کشورها روز تعطیل است، برای این جنایت انتخاب کرد، اما این روز از قضا روز تولد امام حسین، پیامبر جاودان آزادی است و چه تقارن معناداری!
به این ترتیب، به نظر میرسد که دیکتاتوری ولایتفقیه در آخرین مراحل حیات ننگینش، دیگر قادر به تشخیص منافع و مصالح استراتژیک خود نیست؛ چرا که با این جنایت، ضربهیی به مراتب سنگینتر و کوبندهتر از ضربه کارزار 350 را، که میخواست آن را جبران کند، به جان خرید. رژیم یا از درک این حقیقت عاجز است، یا میفهمد اما نمیتواند بجز آن عمل کند که شهادت قهرمانانهٴ غلامرضا و اینکه دژخیمان با تمام فشارهای جسمی و روحی نتوانستند او را به تسلیم و سازش وادار کنند، چه پیام انگیزانندهیی به مردم به جان آمده و جامعه در آستانهٴ انفجار ایران میدهد. کما اینکه وقتی 3سال و نیم پیش مجاهد قهرمان علی صارمی و پس از او، مجاهدان قهرمان محمد حاجآقایی و جعفر کاظمی را اعدام کرد، به دست خود هیبت اعدام را فرو ریخت و پس از آن زندانیان مقاوم، با پوزخند به اعدام و بیا بیا گفتن به دژخیمان، آنها را مستأصل کردهاند. نتیجه اینکه ببینید رژیم طی این مدت چه مسیری طی کرده و متقابلاً مقاومت و مجاهدین چه طریقی را پیمودهاند. یکی از چشمگیرترین فرازهای این مسیر، طی این مقطع، حماسه اشرف بود. رژیم گمان کرد با آن جنایت بزرگ و آن قتلعام سبعانه میتواند در آستانهٴ خوردن زهر اتمی نفسی بکشد و این گردنه را از سر بگذراند، اما ببینید خودش چگونه تکهپاره و شرحه شرحه شده و متقابلاً چگونه اشرف به اسطوره تبدیل شد، جاودانه شد و تکثیر گردید و هزار اشرف به واقعیت پیوست. یکی از آن هزار اشرف همین زندان اوین است و غلامرضا یکی از همان اشرفیهای پرچم هیهات بردوش که او نیز به اسطورهها پیوست و جاودانه شد. این است پیام خون غلامرضا خسروی، پیامی به وسعت ایران! درود! درود! درود!