ای زندگان!
این زندگیست که ما داریم؟
ما کاشفان سنگ زغال
در عمق کوه
این سینهخیز، خزیدن
به سوی لقمهٴ نانی
در حفرهی نمور معدن تاریک!
بیآفتاب و تابش گرمش
ای زندگان؟
این چیست؟ زندگیست که ما داریم؟
با صورتی سیاه
با جامهای سیاه
چون بیستاره شبی بیماه
در دودناک هوایی پر از سموم
این زندگیست؟
این چیست؟ این تباه
که ما داریم
ما خیل بیپناه
در عمق کوه
در عمق سنگ
در حفرههای تنگ
این زندگیست؟
این چیست؟
این تلخوار که مینوشیم
این زهر، این شرنگ؟
از چیست این، که چنین
یک جرعه آب، یک ساعت آفتاب
یک دم رفاه، یک روز راحت و آسایش
گشتهست بهر ما، رؤیا، و یا سراب
ما را به چشم نمیآید، حتی به خواب
اما
اما
اما
یک روز، بازوان ما
از سنگ، از زغال
به آتش خواهد رسید.
آری! در عمق سنگ،
از اصطکاک خشم دیرماندهٴ ما
در عمق درد
با صخرههای محکم عصیان
از هر دهانهٴ معدن
آتش
زبانه خواهد زد
شراره کشان
به هستی خونخواران
آن روز
بهر ما
روز کشف زندگی است.
این زندگیست که ما داریم؟
ما کاشفان سنگ زغال
در عمق کوه
این سینهخیز، خزیدن
به سوی لقمهٴ نانی
در حفرهی نمور معدن تاریک!
بیآفتاب و تابش گرمش
ای زندگان؟
این چیست؟ زندگیست که ما داریم؟
با صورتی سیاه
با جامهای سیاه
چون بیستاره شبی بیماه
در دودناک هوایی پر از سموم
این زندگیست؟
این چیست؟ این تباه
که ما داریم
ما خیل بیپناه
در عمق کوه
در عمق سنگ
در حفرههای تنگ
این زندگیست؟
این چیست؟
این تلخوار که مینوشیم
این زهر، این شرنگ؟
از چیست این، که چنین
یک جرعه آب، یک ساعت آفتاب
یک دم رفاه، یک روز راحت و آسایش
گشتهست بهر ما، رؤیا، و یا سراب
ما را به چشم نمیآید، حتی به خواب
اما
اما
اما
یک روز، بازوان ما
از سنگ، از زغال
به آتش خواهد رسید.
آری! در عمق سنگ،
از اصطکاک خشم دیرماندهٴ ما
در عمق درد
با صخرههای محکم عصیان
از هر دهانهٴ معدن
آتش
زبانه خواهد زد
شراره کشان
به هستی خونخواران
آن روز
بهر ما
روز کشف زندگی است.