«نه» بزرگ مردم ایران به طرح چپاولگرانهٴ «نه به یارانهها» را دولت حسن روحانی نتوانست زیر سبیلی رد کند. به دو دلیل، اول اینکه سیلی به قدری سنگین بود که صدای آن به گوش خیلیها رسید. حتی کسانی که فکر میکردند از شیخ اعتدال آبی گرم میشود. دوم به علت عملکرد زهر در پیکر نظام. شدت تخاصمات نمیگذارد چیزی را کتمان کنند.
این در حالی بود که این بار نیاز هر دو باند بود و بر سر آن توافق داشتند که مردم از دریافت یارانهها انصراف بدهند. هر دو باند برایش تبلیغ کردند، همهٴ آخوندهای ریز و درشت ولایت را به صحنه کشاندند و با فتوا و مسأله شرعی و تهدید حکومتی سعی کردند مردم را به انصراف بکشانند و با یک توهم احمقانه، پیشاپیش در بوقها دمیدند که این رفراندوم دیگری است و نشانهٴ اعتماد مردم به دولت و نظام و... اما سیلیای به سنگین 73 میلیونی، چنان چرت حضرات را پاره کرد، که بهرغم نیاز هر دو به کتمان این حقیقت بزرگ، لاعلاج برای در بردن خود، هر باندی تلاش کرد این سیلی را متوجه باند رقیب جلوه دهد و این جدال همچنان ادامه دارد.
رژیم در ادبیات رسانهیی خود، این سیلی سنگین خشم و نفرت مردم را با عبارت نرم و نازک «بیاعتمادی» بیان میکند، بگذریم که همین بیاعتمادی در قاموس رایج سیاسی در کشورهای دیگر، یعنی ضرورت تغییر دولت.
حمیدرضا ترقی از باند مؤتلفه علت بیاعتمادی را گوش بستهٴ کارگزاران باند روحانی به خواستههای مردم دانست (رسالت 7اردیبهشت 92)
یک عضو سابق مجلس ارتجاع از باند رفسنجانی، منشأ بیاعتمادی مردم را در دولت احمدینژاد آدرس داد که در آن پول ملت «میلیاردی اختلاس شد». (مردمسالاری 7اردیبهشت)
ارگان بسیج ضدمردمی نیز یک فقره از چپاولگریهای دولت حسن روحانی را رو کرده و نوشت: «مردمی که میبینند بخشی از کابینهشان هر چند محدود، ثروتهای چند صد هزار میلیاردی (!) دارند و برای جراحی یک عمل ساده گوش به فلان کشور اروپایی در ایام نوروز میروند، چگونه میتوانند بپذیرند که باید آنها از دریافت 455هزار ریال یارانه ماهانه صرفنظر کنند؟». (جوان 7اردیبهشت 93)
اما آشکار شدن عمق منفوریت رژیم و خشم متراکم و انفجاری جامعه، چنان کارگزاران و نظریه پردازان هر دو باند را به وحشت انداخته که خواسته و ناخواسته به نفرت عمومی از تمامیت نظام اذعان کردهاند. یک کارگزار باند رفسنجانی گفت «تا تحقق واقعی اعتماد عمومی در جامعه فاصله زیادی وجود دارد. فاصله شرایط فعلی جامعه با زمانی که اعتماد عمومی در آن تحقق پیدا کرده، فاصلهای بهاندازه تغییر یک نگرش است». همین کارگزار باند رفسنجانی که از قضا سردبیر روزنامه توقیف شده ابتکار است نسبت دادن بیاعتمادی مردم به یک باند را، «تفسیر جزیرهیی» توصیف کرده و اعتراف میکند: «در صورتی که تحلیل جامعهشناختی از رفتار مردم صورت بگیرد، میتوان دریافت که رفتار آنها به نوعی ابراز نارضایتی نسبت به شرایط فعلی جامعه است». (روزنامه مردمسالاری 7اردیبهشت).
جالب این است که روزنامه ابتکار (6 ادریبهشت) از «ازدحامهای هیجانی، کنشهای تهاجمی در برخورد با توصیههای دولتی» ابراز وحشت کرده بود، و به باند رقیب هشدار داده بود که سعی نکنند این بیاعتمادی را «مرهمی بر زخم خود ببینند».
و بالاخره حرف اصلی را خود رفسنجانی به هردو باند گفته بود که توجه داشته باشند «همه سوار یک کشتی هستند».
به این ترتیب ملاحظه میشود که درکشتی توفانزده و به گل نشستهٴ نظام، زلزلهٴ یارانهها، بحران عدم مشروعیت رژیم را بار دیگر به نمایش گذاشته و در وحشت از همین رفراندوم تخاصمات باندی بار دیگر اوج میگیرد.
این در حالی بود که این بار نیاز هر دو باند بود و بر سر آن توافق داشتند که مردم از دریافت یارانهها انصراف بدهند. هر دو باند برایش تبلیغ کردند، همهٴ آخوندهای ریز و درشت ولایت را به صحنه کشاندند و با فتوا و مسأله شرعی و تهدید حکومتی سعی کردند مردم را به انصراف بکشانند و با یک توهم احمقانه، پیشاپیش در بوقها دمیدند که این رفراندوم دیگری است و نشانهٴ اعتماد مردم به دولت و نظام و... اما سیلیای به سنگین 73 میلیونی، چنان چرت حضرات را پاره کرد، که بهرغم نیاز هر دو به کتمان این حقیقت بزرگ، لاعلاج برای در بردن خود، هر باندی تلاش کرد این سیلی را متوجه باند رقیب جلوه دهد و این جدال همچنان ادامه دارد.
رژیم در ادبیات رسانهیی خود، این سیلی سنگین خشم و نفرت مردم را با عبارت نرم و نازک «بیاعتمادی» بیان میکند، بگذریم که همین بیاعتمادی در قاموس رایج سیاسی در کشورهای دیگر، یعنی ضرورت تغییر دولت.
حمیدرضا ترقی از باند مؤتلفه علت بیاعتمادی را گوش بستهٴ کارگزاران باند روحانی به خواستههای مردم دانست (رسالت 7اردیبهشت 92)
یک عضو سابق مجلس ارتجاع از باند رفسنجانی، منشأ بیاعتمادی مردم را در دولت احمدینژاد آدرس داد که در آن پول ملت «میلیاردی اختلاس شد». (مردمسالاری 7اردیبهشت)
ارگان بسیج ضدمردمی نیز یک فقره از چپاولگریهای دولت حسن روحانی را رو کرده و نوشت: «مردمی که میبینند بخشی از کابینهشان هر چند محدود، ثروتهای چند صد هزار میلیاردی (!) دارند و برای جراحی یک عمل ساده گوش به فلان کشور اروپایی در ایام نوروز میروند، چگونه میتوانند بپذیرند که باید آنها از دریافت 455هزار ریال یارانه ماهانه صرفنظر کنند؟». (جوان 7اردیبهشت 93)
اما آشکار شدن عمق منفوریت رژیم و خشم متراکم و انفجاری جامعه، چنان کارگزاران و نظریه پردازان هر دو باند را به وحشت انداخته که خواسته و ناخواسته به نفرت عمومی از تمامیت نظام اذعان کردهاند. یک کارگزار باند رفسنجانی گفت «تا تحقق واقعی اعتماد عمومی در جامعه فاصله زیادی وجود دارد. فاصله شرایط فعلی جامعه با زمانی که اعتماد عمومی در آن تحقق پیدا کرده، فاصلهای بهاندازه تغییر یک نگرش است». همین کارگزار باند رفسنجانی که از قضا سردبیر روزنامه توقیف شده ابتکار است نسبت دادن بیاعتمادی مردم به یک باند را، «تفسیر جزیرهیی» توصیف کرده و اعتراف میکند: «در صورتی که تحلیل جامعهشناختی از رفتار مردم صورت بگیرد، میتوان دریافت که رفتار آنها به نوعی ابراز نارضایتی نسبت به شرایط فعلی جامعه است». (روزنامه مردمسالاری 7اردیبهشت).
جالب این است که روزنامه ابتکار (6 ادریبهشت) از «ازدحامهای هیجانی، کنشهای تهاجمی در برخورد با توصیههای دولتی» ابراز وحشت کرده بود، و به باند رقیب هشدار داده بود که سعی نکنند این بیاعتمادی را «مرهمی بر زخم خود ببینند».
و بالاخره حرف اصلی را خود رفسنجانی به هردو باند گفته بود که توجه داشته باشند «همه سوار یک کشتی هستند».
به این ترتیب ملاحظه میشود که درکشتی توفانزده و به گل نشستهٴ نظام، زلزلهٴ یارانهها، بحران عدم مشروعیت رژیم را بار دیگر به نمایش گذاشته و در وحشت از همین رفراندوم تخاصمات باندی بار دیگر اوج میگیرد.