در ورود به این بحث، یادآوری میشود که بهرغم اعلان این مطلب که قرآن مجید در ماه مبارک رمضان، 13سال پیش از هجرت، بر حضرت محمد، پیامبر اسلام (ص) فروفرستاده شده است، روز وقوع این رخداد بسیار مهم بر مسلمانان کتمان شده و تا آنجا که به قرآن برمیگردد، اکتفا فرموده به این مقدار که این امر در «شب قدر» صورت گرفته است. و تا آنجا که به پاسخهای پیامبر (ص) در برابر پرسش مؤمنان صورت گرفته، آن حضرت از تعیین دقیق این شب خودداری میفرموده و اکتفا مینمود که برای تبرک به این شب «نامعین»، شبهای دهه آخرین ماه رمضان را دریابید. آیا این کتمان از جانب پیامبر اسلام (ص) بدین معنی است که یک «شب معین» بهمثابه یک موسم روزشمارانه و تقویمی، فاقد اهمیت است؟ این در عین آن است که بزرگداشت موسم نزول قرآن، یعنی ماه رمضان، اهمیتی چنان بالا دارد که ماه روزهداری مسلمانان قرار داده شده است.
برای توضیح بیشتر این پرسش، شایسته است که به اهمیت «شب قدر» در بیان قرآن نگاه بکنیم: در معروفترین سوره قرآن در این موضوع، سوره قدر (انا انزلنا...) خطاب به پیامبر (ص) گفته شده است که: «ما ادراک ما لیله القدر». (از کجا بدانی که لیله القدر چیست؟) و سپس ادامه میدهد که: (گویا که اگر میدانستی!) «شب قدر برتر از هزار ماه است چرا که در این شب، فرشتگان در سراسر این شب تا دمیدن صبح، هر آنچه را که سلام و سلامتی و رهایی و رهیدن از خطرهای پیش راه بر بشر است، فرود میآورند». (1). به نظر نمیآید که شبی با چنین رهاوردهایی از سلام و سلامتی را بتوان با هر مقدار زمان، نه «هزار ماه» و نه هزاران ماه متفاوت، مقایسه کرد.
به این ترتیب، معنی «هزار ماه» در عبارت این سوره بایستی نه بهمعنی عددی (1+999)، بلکه بهمعنی نمادین و استعارهیی این کلمه باشد، یعنی «ماههای بسیار فراوان» که با همه انبوهی خود تحت تأثیر «زمانی کوتاه» رقم خواهند خورد، همچون زمانههای بلندی پس از «نزول قرآن» و پیدایش «دیانت اسلام» که از شب این رویداد، یعنی «شب قدر»، اثر پذیرفتند و همچنان اثر خواهند پذیرفت، و در حقیقت، همان شب قدر محمدی (ص)، حامل «سلام و سلامتی و رهایی و رهیدن از خطرهای پیش راه بر بشر»، برای تمامی این مدت بلند بوده است که اینک نه بیشتر از «هزار ماه» که به افزونتر از «هزار سال» هم بالغ شده است.
باین ترتیب، گویی یک گام به فهم این موضوع نزدیکتر میشویم که چرا حضرت محمد (ص) از تعیین یک شب معین «تقویمی» خودداری میفرمود: زیرا که طبق آموزشهای قرآن، تحقق نویدهای «سلام و سلامتی و رهایی و رهیدن»... در گرو شرایط تعریف شدهیی است که کمترین ارتباطی با ایام و ماه و سال، و خلاصه با «زمان تقویمی» ندارند. بعکس، چه بسا با گوش فرادادن به نکات قرآن در زمینه این «شرایط تعریف شده» در تأمین «سلام و رهایی»، بیشتر پی ببریم که چرا از معرفی یک شب معین، که تنها یک «لیله القدرتاریخی» بوده، مصرانه خودداری میشده است و تعیین نکردهاند که آن شب با کدامین شب ماه رمضان مصادف بوده است؟
آری، «لیله القدرتاریخی»، یعنی همان شبی که در 13سال پیش از هجرت، شاهد نازل شدن قرآن بر محمد (ص) بوده، اگر ارزش و موضوعیتش به نزول قرآن بوده که لاجرم چنین بوده است، پس تنها همان یکبار و برای همیشه همان یکبار بهوقوع پیوسته است و دیگر هرگز، تا چه رسد هرساله، شاهد نزول قرآن دیگری بر محمد دیگر و یا همان محمد (ص) نخواهیم بود که خود نیز کمتر از ربع قرن پس از بعثت بیشتر نزیست، و جهان خاکی را برای همیشه بدرود گفت. تنها این میماند که همان شب را به «یادبود» یک «شب قدر» در گذشته تاریخی بزرگ بداریم و نه یک «شب قدر» دیگر و تازه. کاری که اگر مورد نظر اسلام و پسندیده بود، پیامبر (ص) نبایستی از مشخص کردنش چنان امتناعی نشان میداد.
مشروط به کارکرد انسان!
آیا آموزش «شرایط تعریف شده» که مایه تحقق نویدهای «سلام و رهایی»... است، در قرآن قابل جستجو است؟ پاسخ بهطور قطع مثبت است. زیرا، جدا از آن که این اساسیترین رسالت کتابی شمرده میشود که بهعنوان کتاب «هدایت» به «فلاح» و «رهایی» فرزند انسان، قدم به دنیای سرنوشت وی نهاده، متن قرآن هم به همین صراحت دارد. از جمله، آنجا که میفرماید: «بهطور مؤکد، خداوند به تغییر سرنوشت هیچ قوم و ملتی بر نمیخیزد تا که خود به دگرگونی وضعیت خویشتن خویش برخاسته باشند»... . (2).
آری، شکی نیست که در جهان آفریدگان، جهانی که با ضوابط معین از سوی آفریننده پدیدار شده و به حرکت و پیشرفت روانه است، این اراده و مشیت خداوندی است که جریان داشته و خواهد داشت اما اراده و مشیت حضرتش که جهان را به سمت مشخص تکاملی هدایت میکند، شباهتی به هوسهای بیقاعده در نزد ارباب قدرت دنیایی ندارد. بلکه تنها در چارچوب مقتضیات مشخص همان سمت و هدف تکاملی جاری خواهد بود و باز هم مطابق قرآن، مفاهیمی از قبیل «امر» و «فرمان» و «مشیت» خداوند، جز بدین معنی نیست که: «و کان أمراللّه قدرًا مّقدورًا». {و چنین بوده که فرمان خداوندی اندازههای مشخص شده است} (3).
بر این قاعده، «شب قدر» با همه «سلام و رهایی»... که به ارمغان میآورد، همانا در چارچوب «فرمان خداوند»، به مفهوم «اندازههای مشخص» در نظام آفرینش و تکامل، شامل نظام آفرینشی و تکاملی سرنوشت انسان، خواهد بود. (طبق آیه38 سوره احزاب). و این یعنی که تنها در شرایطی «شب قدر» خواهد شد و ارمغان «سلام و رهایی» را خواهد آورد که «قوم» و انسان مربوطه به «دگرگونی وضعیت خویش» (طبق آیه11سوره رعد) برخاسته باشد. به همان ترتیبی که در «شب قدر» محمدی و پیدایش دین اسلام نیز شاهد تحقق چنین مقدمات و شرایطی در اوضاع و احوال آن حضرت و خاندان محمدی و مردمان مکه نیز بودیم (4).
تا اینجا و در پرتو آموزش مختصری از قرآن که نمونه آوردیم، این روشن است که برای اهل و مدافعان «وضع موجود»، کسانی که در جستجوی هر گونه تغییری تکاملی در سرنوشت خویش و فرزند انسان نبوده و نیستند، هرگز کمترین «شب قدری» در میان نخواهد بود. این مهم نیست که اندر «مساجد» زیان و «ضرارشان» چندین و چند کتابچههای موسوم به «قرآن» را بر سر بگیرند بدین طمع که با تقدیم عباراتی «تملق آمیز» به نام «دعا» و «عبادت» و یا جملاتی متکدیانه و بردهوار را به نام «توبه» و «ندامت» گناهان بخوانند و بنالند، لیکن باید دید و دانست که تمامی «اطوار» و «شکلک» شبیه به خداشناسیشان تنها ستیزه ورزیدن با مشیت جاری خداوند بر هستی و تاریخ است و از هر چه برخاسته باشد، از خداشناسی و اسلامیتشان برنخاسته است.
شبیه این مسکینان چسبیده به «وضع موجود»، سرنوشتی محروم از «شب قدر» است که ترقیخواهان مفتخور! بدان چشم بدوزند. چرا که مطابق قانون قرآن و نظام فرارسیدن «قدر»، خداوند مشیت گذار «تغییر» و «تکامل»، این موهبت را برای کسانی نوشته است که عملاً و به واقع، به پرداختن بهای «تغییر خویشتن خویش» برخاسته باشند.
حال، میماند این پرسش که آیا قرآن به تشریح و آموزش این شرایط و مقدمات، در کجا و چگونه پرداخته است؟
نگاهی به مخاطبان و کارکرد قرآن
اگر به مطالب بالا دقت کرده باشیم، بایستی به ناپختگی پرسش اخیر در سطر فوق، پی برده باشیم. زیرا آوردیم که برخورداری از قرآن، بهمعنی برخورداری از همان «سلام و رهایی» که پیام «شب قدر» است و در هیأت قرآن به محمد (ص) نازل آمد، منطقی نیست که نصیب حافظان «وضع موجود» و یا «ترقیخواهان» «مفتخور» بشود. این حقیقتی است که در جای جای قرآن به آن تصریح شده و از جمله در اولین سطرهای تدوین قرآن میخوانیم: «و در این کتاب از بابت آن که «اهل تقوی» را هدایت میکند، شکی نیست». (5).
به این ترتیب، قرآن هرگز دعوی نکرده که به مانند یک اثر خواندنی در معرض فهم خوانندهیی است که واجد «سواد خواندن و نوشتن» (به زبان عرب) بوده و یا مانند کتابی علمی است که صاحبان صلاحیت و تخصص در علم مربوطه، -مثلاً علوم اسلامی- قادر به استفاده از آن هستند. خیر!، قرآن کلامی قابل فهم و دریافت برای اهل «تقوی» است. و چنان که خود تصریح میفرماید: «و از قرآن آن چه فرو میفرستیم برای اهل ایمان شفا و رحمت است و جز مزید زیانکاری برای ستمکاران ببار نیاورد». (6). تصریحی که در حد خود، منظور از «تقوی» را بیان میکند. کسی که از «ستمکاران» نباشد. به این ترتیب، روشن است که منظور از «تقوی»، همانطور که از معنی لغوی این واژه فهمیده میشود، (برای یادآوری: معنی این واژه در زبان عرب، «حفظ و خویشتنداری از لغزش» است. (7). «تقوی» ارزشی وابسته به یک دین معین و یا دین اسلام نیست و چنان که میدانیم، قرآن با دعوت غیرمسلمین به پیامهای خویش، کار را شروع کرد.
آری، مفهوم «تقوی» نگاهبانی و نگاهداری نفس و خویشتن خویش از ستم و فرومایگی است. این پایه شروع آشنایی با پیامهای قرآنی است که بسی مدعیان دیانت فاقد آنند و بسا مردمان بیادعا که اهل «مرز» و «مرزداری» شرافتمندانه با ستم و ستمکاران هستند، مخاطبان حقیقی این کتاب شمرده میشوند، چنان که در تجربه تاریخی هم شاهد بودیم که «بتپرست» یا «خداپرست» توانستند بشنوند و برانگیخته شوند و به مدارج برتر راه بگشایند.
با توجه بهمعنی «تقوی»، یعنی مرتبتی که انسان بهطور نسبی از لغزشها، یا برخی لغزشها، محفوظ بوده و مصونیت یافته باشد، در مییابیم که «تقوی» یک امر عینی است. مثلاً ، همین که کسی به این منش درآید که دیگر اجازه برخی پلیدیها را به خود ندهد، برای مثال، حاضر نباشد شکمش را با نان دزدی پر کند. و یا برای رفاه دنیا به منجلاب مزدوری ستمکاران، خدمت «ولایت خمینی» و وزارت بدنام «اطلاعات آخوندی» در آید. همین، مفهوم تقوی است. و ما هر کدام و به هر نسبتی که از دست مصونیت و تقوی رسیده باشیم، مخاطب هدایت بیشک و ریب قرآن هستیم. و این یعنی که مخاطب قرآن و اثرپذیر پیامی خواهیم بود که انسان متقی، به این درجه نایل میآید.
حال اگر به همین مفهوم دقت کنیم، به وجهی دیگر از مفهوم «قدر» راه میگشاییم بدین بیان که آری، «شب قدر»، در گرو کارکرد انسان، محدود به شبی منقضی شده در افزون از 1400سال پیش نیست که قرآن در آن بر محمد (ص) نازل شده است. بلکه هرگاه که فرزند انسان به ساختن «تغییری» برخیزد که ظرفیت «سلام و رهایی» نوینی خلق کند، به آفریدن یک «قدر» نوین نایل آمده است. اما در عینحال، از این وجه و معنی نیز غافل نباید بود که اگر همان «شب قدر» دیرین، همان «شب قدر محمدی-ص» که به اعتبار نزول قرآن صاحب «قدر» شده، به نوعی گذشته ماضی و راهی منقضی شده، اختصاص ندارد و محدود نیست. بلکه، انسان زمانه، هر زمان و متناسب با شرایط اجتماعی و تاریخی خودش، چنانچه شرط یاد شده را محقق کرده، درجاتی از تقوی را ایجاد کرده و پیموده باشد که خود را در ردیف مخاطبان قرآن قرار بدهد، مصداق تازهیی از نزول قرآن بر قلبی برخوردار از «تقوی» را محقق کرده است.
آری و تا آنجا که به خداوندی خدا برمیگردد، هدف اعزام رسولان که همانا هدایت و رحمت آفرینی خداوند است، یک نعمت جاری و همیشگی و ذاتی خداوند مهربان است. و البته، که برخورداری از این نعمت توسط مخاطب بشری، بدین برمیگردد که چه کسی و در چه هنگامی در شمار اهل تقوی و شایسته خطاب وحی و راهنمایی خداوند باشد. چیزی که نسبت به امر مبنایی، یعنی رحمت خداوند، چونان «شرط لازم» است و باید فراهم باشد تا رحمت خداوند محقق شود. این شرط، گویی گوش فرزند انسان بسته است و بدهکار هزار وحی هم که بر وی نازل کنی، نخواهد بود.
این درست همان آموزشی است که در اصطلاحات «مجاهدین خلق» رواج دارد که: لیله القدر را باید برای خود و برای خلق خود رقم بزنیم». یعنی به کارکرد ما، کارکرد انسان، بستگی دارد که آیا شرط تقوی را محقق کردهایم؟
این، چنان که مشاهده میکنید، نتیجه یک بررسی در قرآن است که روشن میدارد: از یک سوی، منطقی نیست که فقط یک شب در 15قرن قبل چنین کارایی و ارجمندی داشته باشد. و از سوی دیگر، این روزی و مشیت خداوند، متناسب و در پاسخ ظرفیت و عملکرد انسان، یعنی همان «تقوی»، بر هیچ واجد شرایط در هر جای تاریخ که باشد، بسته نیست. و این مسئولیت و عمل صالح انسانها است که سرنوشت شب قدر را رقم میزند، همان دستاورد و فضیلتی که نام عقیدتی و قرآنی آن «تقوی» است. نه آن که کی و کجا، برای مثال، در قرن هفتم و در مکه، متولد شده باشند.
بحث کلیدی و کلید مباحث
حال که بنا بر ظرفیت نوشته، ناگزیر از بستن این بحث هستیم، شایان اشاره است که اگر معنی مختصر و خلاصه تقوی، مصونیت از لغزش و پرهیزکاری از لغزشها است، جا دارد دریابیم که میدان و دامنه آن چیست و تا کجاست؟ و در همین مبحث، باید در نظر بگیریم که مطابق دین حنیف ما، اسلام انقلابی، «تقوی» ارزش ارزشها است و همه ارزشهای شناخته شده و یا کشف شونده توحیدی و اسلامی، تنها به اعتبار محتوای گوهر تقوی که در خود دارند، معتبر و بر همین پایه قابل ردهبندی هستند. همان که قرآن گفته است:
«ان اکرمکم عند الله اتقیکم».. (8).
(بهطور مؤکد، کسانی از شما نزد خداوند ارجمندتر محسوبند که در مدارج تقوی برتر باشند).
این همان پیامی است که نافی ارزشهای تبعیضآمیز خونی و نژادی، تبعیض فکری و دینی، تبعیض جنسی و جنستی است و نافی همه سنن، مقررات و روابطی است که جز بر «تقوی» شناخته و بر جای باشد. اگر بررسی کنیم، این کلید یک انقلاب دائمی و وقفهناپذیر بوده و خواهد بود، چرا که «تقوی» در پویش انسانی و اجتماع انسانی، مفهومی «پویا» دارد و یک استاندارد دگم نیست...
پانویس:___________________
برای توضیح بیشتر این پرسش، شایسته است که به اهمیت «شب قدر» در بیان قرآن نگاه بکنیم: در معروفترین سوره قرآن در این موضوع، سوره قدر (انا انزلنا...) خطاب به پیامبر (ص) گفته شده است که: «ما ادراک ما لیله القدر». (از کجا بدانی که لیله القدر چیست؟) و سپس ادامه میدهد که: (گویا که اگر میدانستی!) «شب قدر برتر از هزار ماه است چرا که در این شب، فرشتگان در سراسر این شب تا دمیدن صبح، هر آنچه را که سلام و سلامتی و رهایی و رهیدن از خطرهای پیش راه بر بشر است، فرود میآورند». (1). به نظر نمیآید که شبی با چنین رهاوردهایی از سلام و سلامتی را بتوان با هر مقدار زمان، نه «هزار ماه» و نه هزاران ماه متفاوت، مقایسه کرد.
به این ترتیب، معنی «هزار ماه» در عبارت این سوره بایستی نه بهمعنی عددی (1+999)، بلکه بهمعنی نمادین و استعارهیی این کلمه باشد، یعنی «ماههای بسیار فراوان» که با همه انبوهی خود تحت تأثیر «زمانی کوتاه» رقم خواهند خورد، همچون زمانههای بلندی پس از «نزول قرآن» و پیدایش «دیانت اسلام» که از شب این رویداد، یعنی «شب قدر»، اثر پذیرفتند و همچنان اثر خواهند پذیرفت، و در حقیقت، همان شب قدر محمدی (ص)، حامل «سلام و سلامتی و رهایی و رهیدن از خطرهای پیش راه بر بشر»، برای تمامی این مدت بلند بوده است که اینک نه بیشتر از «هزار ماه» که به افزونتر از «هزار سال» هم بالغ شده است.
باین ترتیب، گویی یک گام به فهم این موضوع نزدیکتر میشویم که چرا حضرت محمد (ص) از تعیین یک شب معین «تقویمی» خودداری میفرمود: زیرا که طبق آموزشهای قرآن، تحقق نویدهای «سلام و سلامتی و رهایی و رهیدن»... در گرو شرایط تعریف شدهیی است که کمترین ارتباطی با ایام و ماه و سال، و خلاصه با «زمان تقویمی» ندارند. بعکس، چه بسا با گوش فرادادن به نکات قرآن در زمینه این «شرایط تعریف شده» در تأمین «سلام و رهایی»، بیشتر پی ببریم که چرا از معرفی یک شب معین، که تنها یک «لیله القدرتاریخی» بوده، مصرانه خودداری میشده است و تعیین نکردهاند که آن شب با کدامین شب ماه رمضان مصادف بوده است؟
آری، «لیله القدرتاریخی»، یعنی همان شبی که در 13سال پیش از هجرت، شاهد نازل شدن قرآن بر محمد (ص) بوده، اگر ارزش و موضوعیتش به نزول قرآن بوده که لاجرم چنین بوده است، پس تنها همان یکبار و برای همیشه همان یکبار بهوقوع پیوسته است و دیگر هرگز، تا چه رسد هرساله، شاهد نزول قرآن دیگری بر محمد دیگر و یا همان محمد (ص) نخواهیم بود که خود نیز کمتر از ربع قرن پس از بعثت بیشتر نزیست، و جهان خاکی را برای همیشه بدرود گفت. تنها این میماند که همان شب را به «یادبود» یک «شب قدر» در گذشته تاریخی بزرگ بداریم و نه یک «شب قدر» دیگر و تازه. کاری که اگر مورد نظر اسلام و پسندیده بود، پیامبر (ص) نبایستی از مشخص کردنش چنان امتناعی نشان میداد.
مشروط به کارکرد انسان!
آیا آموزش «شرایط تعریف شده» که مایه تحقق نویدهای «سلام و رهایی»... است، در قرآن قابل جستجو است؟ پاسخ بهطور قطع مثبت است. زیرا، جدا از آن که این اساسیترین رسالت کتابی شمرده میشود که بهعنوان کتاب «هدایت» به «فلاح» و «رهایی» فرزند انسان، قدم به دنیای سرنوشت وی نهاده، متن قرآن هم به همین صراحت دارد. از جمله، آنجا که میفرماید: «بهطور مؤکد، خداوند به تغییر سرنوشت هیچ قوم و ملتی بر نمیخیزد تا که خود به دگرگونی وضعیت خویشتن خویش برخاسته باشند»... . (2).
آری، شکی نیست که در جهان آفریدگان، جهانی که با ضوابط معین از سوی آفریننده پدیدار شده و به حرکت و پیشرفت روانه است، این اراده و مشیت خداوندی است که جریان داشته و خواهد داشت اما اراده و مشیت حضرتش که جهان را به سمت مشخص تکاملی هدایت میکند، شباهتی به هوسهای بیقاعده در نزد ارباب قدرت دنیایی ندارد. بلکه تنها در چارچوب مقتضیات مشخص همان سمت و هدف تکاملی جاری خواهد بود و باز هم مطابق قرآن، مفاهیمی از قبیل «امر» و «فرمان» و «مشیت» خداوند، جز بدین معنی نیست که: «و کان أمراللّه قدرًا مّقدورًا». {و چنین بوده که فرمان خداوندی اندازههای مشخص شده است} (3).
بر این قاعده، «شب قدر» با همه «سلام و رهایی»... که به ارمغان میآورد، همانا در چارچوب «فرمان خداوند»، به مفهوم «اندازههای مشخص» در نظام آفرینش و تکامل، شامل نظام آفرینشی و تکاملی سرنوشت انسان، خواهد بود. (طبق آیه38 سوره احزاب). و این یعنی که تنها در شرایطی «شب قدر» خواهد شد و ارمغان «سلام و رهایی» را خواهد آورد که «قوم» و انسان مربوطه به «دگرگونی وضعیت خویش» (طبق آیه11سوره رعد) برخاسته باشد. به همان ترتیبی که در «شب قدر» محمدی و پیدایش دین اسلام نیز شاهد تحقق چنین مقدمات و شرایطی در اوضاع و احوال آن حضرت و خاندان محمدی و مردمان مکه نیز بودیم (4).
تا اینجا و در پرتو آموزش مختصری از قرآن که نمونه آوردیم، این روشن است که برای اهل و مدافعان «وضع موجود»، کسانی که در جستجوی هر گونه تغییری تکاملی در سرنوشت خویش و فرزند انسان نبوده و نیستند، هرگز کمترین «شب قدری» در میان نخواهد بود. این مهم نیست که اندر «مساجد» زیان و «ضرارشان» چندین و چند کتابچههای موسوم به «قرآن» را بر سر بگیرند بدین طمع که با تقدیم عباراتی «تملق آمیز» به نام «دعا» و «عبادت» و یا جملاتی متکدیانه و بردهوار را به نام «توبه» و «ندامت» گناهان بخوانند و بنالند، لیکن باید دید و دانست که تمامی «اطوار» و «شکلک» شبیه به خداشناسیشان تنها ستیزه ورزیدن با مشیت جاری خداوند بر هستی و تاریخ است و از هر چه برخاسته باشد، از خداشناسی و اسلامیتشان برنخاسته است.
شبیه این مسکینان چسبیده به «وضع موجود»، سرنوشتی محروم از «شب قدر» است که ترقیخواهان مفتخور! بدان چشم بدوزند. چرا که مطابق قانون قرآن و نظام فرارسیدن «قدر»، خداوند مشیت گذار «تغییر» و «تکامل»، این موهبت را برای کسانی نوشته است که عملاً و به واقع، به پرداختن بهای «تغییر خویشتن خویش» برخاسته باشند.
حال، میماند این پرسش که آیا قرآن به تشریح و آموزش این شرایط و مقدمات، در کجا و چگونه پرداخته است؟
نگاهی به مخاطبان و کارکرد قرآن
اگر به مطالب بالا دقت کرده باشیم، بایستی به ناپختگی پرسش اخیر در سطر فوق، پی برده باشیم. زیرا آوردیم که برخورداری از قرآن، بهمعنی برخورداری از همان «سلام و رهایی» که پیام «شب قدر» است و در هیأت قرآن به محمد (ص) نازل آمد، منطقی نیست که نصیب حافظان «وضع موجود» و یا «ترقیخواهان» «مفتخور» بشود. این حقیقتی است که در جای جای قرآن به آن تصریح شده و از جمله در اولین سطرهای تدوین قرآن میخوانیم: «و در این کتاب از بابت آن که «اهل تقوی» را هدایت میکند، شکی نیست». (5).
به این ترتیب، قرآن هرگز دعوی نکرده که به مانند یک اثر خواندنی در معرض فهم خوانندهیی است که واجد «سواد خواندن و نوشتن» (به زبان عرب) بوده و یا مانند کتابی علمی است که صاحبان صلاحیت و تخصص در علم مربوطه، -مثلاً علوم اسلامی- قادر به استفاده از آن هستند. خیر!، قرآن کلامی قابل فهم و دریافت برای اهل «تقوی» است. و چنان که خود تصریح میفرماید: «و از قرآن آن چه فرو میفرستیم برای اهل ایمان شفا و رحمت است و جز مزید زیانکاری برای ستمکاران ببار نیاورد». (6). تصریحی که در حد خود، منظور از «تقوی» را بیان میکند. کسی که از «ستمکاران» نباشد. به این ترتیب، روشن است که منظور از «تقوی»، همانطور که از معنی لغوی این واژه فهمیده میشود، (برای یادآوری: معنی این واژه در زبان عرب، «حفظ و خویشتنداری از لغزش» است. (7). «تقوی» ارزشی وابسته به یک دین معین و یا دین اسلام نیست و چنان که میدانیم، قرآن با دعوت غیرمسلمین به پیامهای خویش، کار را شروع کرد.
آری، مفهوم «تقوی» نگاهبانی و نگاهداری نفس و خویشتن خویش از ستم و فرومایگی است. این پایه شروع آشنایی با پیامهای قرآنی است که بسی مدعیان دیانت فاقد آنند و بسا مردمان بیادعا که اهل «مرز» و «مرزداری» شرافتمندانه با ستم و ستمکاران هستند، مخاطبان حقیقی این کتاب شمرده میشوند، چنان که در تجربه تاریخی هم شاهد بودیم که «بتپرست» یا «خداپرست» توانستند بشنوند و برانگیخته شوند و به مدارج برتر راه بگشایند.
با توجه بهمعنی «تقوی»، یعنی مرتبتی که انسان بهطور نسبی از لغزشها، یا برخی لغزشها، محفوظ بوده و مصونیت یافته باشد، در مییابیم که «تقوی» یک امر عینی است. مثلاً ، همین که کسی به این منش درآید که دیگر اجازه برخی پلیدیها را به خود ندهد، برای مثال، حاضر نباشد شکمش را با نان دزدی پر کند. و یا برای رفاه دنیا به منجلاب مزدوری ستمکاران، خدمت «ولایت خمینی» و وزارت بدنام «اطلاعات آخوندی» در آید. همین، مفهوم تقوی است. و ما هر کدام و به هر نسبتی که از دست مصونیت و تقوی رسیده باشیم، مخاطب هدایت بیشک و ریب قرآن هستیم. و این یعنی که مخاطب قرآن و اثرپذیر پیامی خواهیم بود که انسان متقی، به این درجه نایل میآید.
حال اگر به همین مفهوم دقت کنیم، به وجهی دیگر از مفهوم «قدر» راه میگشاییم بدین بیان که آری، «شب قدر»، در گرو کارکرد انسان، محدود به شبی منقضی شده در افزون از 1400سال پیش نیست که قرآن در آن بر محمد (ص) نازل شده است. بلکه هرگاه که فرزند انسان به ساختن «تغییری» برخیزد که ظرفیت «سلام و رهایی» نوینی خلق کند، به آفریدن یک «قدر» نوین نایل آمده است. اما در عینحال، از این وجه و معنی نیز غافل نباید بود که اگر همان «شب قدر» دیرین، همان «شب قدر محمدی-ص» که به اعتبار نزول قرآن صاحب «قدر» شده، به نوعی گذشته ماضی و راهی منقضی شده، اختصاص ندارد و محدود نیست. بلکه، انسان زمانه، هر زمان و متناسب با شرایط اجتماعی و تاریخی خودش، چنانچه شرط یاد شده را محقق کرده، درجاتی از تقوی را ایجاد کرده و پیموده باشد که خود را در ردیف مخاطبان قرآن قرار بدهد، مصداق تازهیی از نزول قرآن بر قلبی برخوردار از «تقوی» را محقق کرده است.
آری و تا آنجا که به خداوندی خدا برمیگردد، هدف اعزام رسولان که همانا هدایت و رحمت آفرینی خداوند است، یک نعمت جاری و همیشگی و ذاتی خداوند مهربان است. و البته، که برخورداری از این نعمت توسط مخاطب بشری، بدین برمیگردد که چه کسی و در چه هنگامی در شمار اهل تقوی و شایسته خطاب وحی و راهنمایی خداوند باشد. چیزی که نسبت به امر مبنایی، یعنی رحمت خداوند، چونان «شرط لازم» است و باید فراهم باشد تا رحمت خداوند محقق شود. این شرط، گویی گوش فرزند انسان بسته است و بدهکار هزار وحی هم که بر وی نازل کنی، نخواهد بود.
این درست همان آموزشی است که در اصطلاحات «مجاهدین خلق» رواج دارد که: لیله القدر را باید برای خود و برای خلق خود رقم بزنیم». یعنی به کارکرد ما، کارکرد انسان، بستگی دارد که آیا شرط تقوی را محقق کردهایم؟
این، چنان که مشاهده میکنید، نتیجه یک بررسی در قرآن است که روشن میدارد: از یک سوی، منطقی نیست که فقط یک شب در 15قرن قبل چنین کارایی و ارجمندی داشته باشد. و از سوی دیگر، این روزی و مشیت خداوند، متناسب و در پاسخ ظرفیت و عملکرد انسان، یعنی همان «تقوی»، بر هیچ واجد شرایط در هر جای تاریخ که باشد، بسته نیست. و این مسئولیت و عمل صالح انسانها است که سرنوشت شب قدر را رقم میزند، همان دستاورد و فضیلتی که نام عقیدتی و قرآنی آن «تقوی» است. نه آن که کی و کجا، برای مثال، در قرن هفتم و در مکه، متولد شده باشند.
بحث کلیدی و کلید مباحث
حال که بنا بر ظرفیت نوشته، ناگزیر از بستن این بحث هستیم، شایان اشاره است که اگر معنی مختصر و خلاصه تقوی، مصونیت از لغزش و پرهیزکاری از لغزشها است، جا دارد دریابیم که میدان و دامنه آن چیست و تا کجاست؟ و در همین مبحث، باید در نظر بگیریم که مطابق دین حنیف ما، اسلام انقلابی، «تقوی» ارزش ارزشها است و همه ارزشهای شناخته شده و یا کشف شونده توحیدی و اسلامی، تنها به اعتبار محتوای گوهر تقوی که در خود دارند، معتبر و بر همین پایه قابل ردهبندی هستند. همان که قرآن گفته است:
«ان اکرمکم عند الله اتقیکم».. (8).
(بهطور مؤکد، کسانی از شما نزد خداوند ارجمندتر محسوبند که در مدارج تقوی برتر باشند).
این همان پیامی است که نافی ارزشهای تبعیضآمیز خونی و نژادی، تبعیض فکری و دینی، تبعیض جنسی و جنستی است و نافی همه سنن، مقررات و روابطی است که جز بر «تقوی» شناخته و بر جای باشد. اگر بررسی کنیم، این کلید یک انقلاب دائمی و وقفهناپذیر بوده و خواهد بود، چرا که «تقوی» در پویش انسانی و اجتماع انسانی، مفهومی «پویا» دارد و یک استاندارد دگم نیست...
پانویس:___________________
- «بسم اللّه الرّحمن الرّحیم -- إنّا أنزلناه فی لیلة القدر {01} و ما أدراک ما لیلة القدر {02} لیلة القدر خیر مّن ألف شهرٍ {03} تنزّل الملائکة والرّوح فیها بإذن ربّهم مّن کلّ أمرٍ {04} سلام هی حتّی مطلع الفجر {05} ». (سورة97).
2- «إنّ اللّه لا یغیّر ما بقومٍ حتّی یغیّروا ما بأنفسهم وإذا أراد اللّه بقومٍ سوءًا فلا مردّ له و ما لهم مّن دونه من والٍ ». (آیه11 از سورهٴ رعد. سوره13).
3- از آیه 38 سورهٴ احزاب (سوره33)
4- این مبحثی خارج از موضوع این نوشته و بیشتر متناسب با عید مبعث محمدی (ص) است. اما در حد اشارتی کوتاه، نگاه کنیم به زندگانی سراسر اعتراض بیآرام خاندان محمد (ص) به بت پرستی، نظام بردهداری و سنن تحقیر زنان و دختران که در حالات آن حضرت و همسرش خدیجه و فرزندان و پسرخواندههایشان زید و علی (ع). این در کنار چندین صاحب نام دیگر که در مجموع «احناف» خوانده میشدند و هرکدامشان کوششهایی در نفی بتها و یا معارضه با زنستیزی و بهخصوص با «دخترکشی» داشته و نام و روشهایشان در منابع تاریخی ثبت است. در همین راستا، به کسانی از بخشهای مختلف جامعه مکی باید توجه کرد که با همه دشواریها بهدعوتش پاسخ مثبت داده و به وظایف و فداکاریهای این راه برخاستند...
5- «ذلک الکتاب لا ریب فیه هدًی لّلمتّقین» (آیهٴ 2 از سوره البقره-سوره2).
6- متن: «و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمه لّلمؤمنین و لا یزید الظّالمین إلاّ خسارًا». (آیه82 از سوره الاسراء-سوره17).
7- از کتاب «المفردات» تألیف راغب اصفهانی که از مأخذهای معتبر در لغت قرآن است:
«التقوی جعل النفس فی وقایه مما یخاف هذا تحقیقه» (تقوی در حفاظت قرار دادن خویشتن خویش از هرچه بیم میرود که نفس -همان- محقق کند).
همین مإخذ در بیان ریشهٴ این لغت آورده است:
«الوقایة: (مصدر فعل «وقی» ) حفظ الشیء مما یؤذیه ویضره». (وقایه حفاظت هر چیز از عوامل آزار و زیان بر آن است).
8- بخشی از آیهٴ 13 از سورهٴ حجرات (سورة49). مبالغه نیست که سوره یادشده به تشریح جزئیات همین مبحث اختصاص دارد. تعمق در این سوره را توصیه میکنیم.