728 x 90

فرهنگ و ادبيات,

دو شعر برای سازمان مجاهدین خلق ایران از: م. شوق

-

(1)
چشمه گفت:
آواز عاشقانه برای دریا
بر عهد‌ه‌ی گلوی من است!

پرنده گفت:
ترانه‌ی ستودن جنگل
بر دوش حنجره‌ی من!

ابر گفت:
نوازش یالهای کوهستان
کار دستهای من!

و من گفتم:
تجلیل قلبی که به فدا می‌تپد
نماز همیشهٴ شعر من است!

شوق از چشمه
ترانه از گلوی پرنده
باران از گرده‌ی ابر
جوشید
و من قلب خویش را فراخواندم
در آستانه‌ی دنیایی که تویی!
***

(2)
به‌دلیل افق،
درخت، زنجره‌ها

به‌دلیل تمام پنجره‌ها!

به‌دلیل سلام،
پر،
آواز
گل،
امید،
آفتاب،
صاعقه‌ها
تو به‌جا مانده‌ای و می‌مانی!

مثل یک سرو در غبار مسیر
مثل یک سایبان،
کنار کویر

غلغل چشمه ها صدای تو بود.
همه جا یافتم تو حضورتو را
جوش یک برگ در حیاطک بند
پرتو آفتاب در سلول
عطر نان در مشام سفره‌ی خلق
و تو را عارفانه فهمیدم!

عشق
گلگون‌ترین تجلی توست
در نفسهای داغ اعدامی
آخرین واژه‌های یک سوگند.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/40dabbd3-4161-4188-a23e-e70e00bf24e5"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات