۱۶آذر، روز دانشجو، یادآور روزی است که ۳ دانشجوی مبارز و پرشور، قندچی، شریعت رضوی و بزرگنیا با سپر کردن سینههایشان در برابر گلولههای شاه، سینهٴ شب سیاهی را که پس از کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲ آغاز شده بود، شکافتند. راه ایستادگی در برابر استبداد و تن ندادن به ذلت را گشودند. خون آنها در رگ دانشگاه بهجریان افتاد و دانشگاه سنگر آزادی شد. از همین سنگر آزادی بود که پیشتازان مبارزه مسلحانه علیه دیکتاتوری سلطنتی برخاستند و فدائیان و مجاهدین را بنیانگذاشتند. خود را فدا کردند اما آنچنانکه پدر طالقانی گفت از خونشان سیلابها برخاست و پس از ۷سال سلطنت شاهنشاهی را واژگون کرد. گرچه خمینی، دجال ضدبشر، انقلاب مردم ایران را ربود و دانشگاه را که سلطهٔ پر جهل و جنایت او را نمیپذیرفت به خاک و خون کشید و دست به نسلکشی در میان دانشجویان آگاه و مبارز زد، اما سرانجام نتوانست خون آن سهستارهٴ راهگشای ۱۶آذر۳۲ و راهبران برخاسته از دانشگاه، چون حنیف کبیر را از جوشش بازدارد. در ۱۸تیر۷۸، دانشگاهی که خمینی و بازماندگانش فکر میکردند بهگورستان تبدیل کردهاند، چون رعد در آسمان بیابر خروشید و لرزه بر ارکان نظام ننگین ولایت با تمامی باندهایش افکند. در سال۸۸ باز هم دانشگاه در قیام سراسری مردم ایران پیشتاز بود و زمین را زیر پای آخوندها لرزاند و تداوم حضور قشر آگاه جامعه در میدان مبارزه را بهثبت رساند.
در جریان قیام دیماه۹۶ و استمرار قیام در سال۹۷ بهویژه قیامهای مرداد۹۷ نیز هزاران دانشجو و فارغالتحصیل بازداشت شدند.
در سال۹۷ و بهویژه در سال۹۸ فعالیتهای کانونهای شورشی و تهاجم فرزندان شورشگر ایران به مراکز سرکوب سپاه و بسیج ضدخلقی و دوایر صدور احکام اعدام و زندان و شکنجه در قضاییه جلادان و تصاویر منحوس خامنهای و خمینی و دژخیم قاسم سلیمانی در سراسر میهن، پیوسته راهگشا و راهنمای قیام و خیزش و شورش برای آزادی بود.
چنین بود که در قیامهای بزرگ آبان و دی ۹۸، قیامکنندگان و جوانان شورشگر در کمتر از یک هفته بیش از ۱۰۰۰مرکز سرکوب و جنایت و غارت رژیم را بهآتش کشیدند در قیام و خیزشی سراسری و آتشین رو در روی سرکوب و کشتار و توحش دیکتاتوری خونآشام دینی، با شعار مرگ بر خامنهای، مرگ بر دیکتاتور و «مرگ بر ستمگر، نه شاه میخوایم نه رهبر»، فصلی نو را در مسیر سرنگونی دیکتاتوری آخوندی گشودند و طلوع بهاران آزادی میهن را در چشمانداز قرار دادند.
از آبان۹۸ تا آبان و آذر ۱۴۰۰ قیام مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده است.
این جادهٔ سرخرنگ با عبور از فرازهایی چون قیام سوختبران در سیستان و بلوچستان در اسفند۹۹، قیام تشنگان در خوزستان در تیر و مرداد۱۴۰۰ که به سایر شهرها مثل الیگودرز، مشهد، یزد، اصفهان و تهران گسترش یافت و در تبریز با شعار «نه شاهچیام نهشیخچی، میلتچیام، میلیتچی» بهاوج رسید و سرانجام با عبور از فراز قیام بزرگ آب در اصفهان و شهرکرد در آبان و آذر۱۴۰۰ رژیم را در تعادلقوا در برابر اتحاد بزرگ مردمی در نازلترین نقطه طی ۴۲سال حاکمیت آخوندها قرار داد
آری در این مسیر است که از آذر خونین ۳۲ تا امروز دانشجویان آگاه و مبارزه، بهعنوان پشتیبان پیشتازان نبرد برای آزادی ایران در صحنه هستند و در امتداد صدای پیشتاز میخروشند: «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر اصل ولایت فقیه»، «دانشجو میمیرد ذلت نمیپذیرد».
از پیام رهبر مقاومت مسعود رجوی در ۱۶آذر ۱۳۸۸
شاه و شیخ بنا بر اعتیاد همیشگی سیاسی قیام مردم ایران و مقاومت فرزندان رشید این میهن را به خارجی و خارج از مرزهای ایران نسبت دادهاند، اما چنین بهانههایی دیگر اثر ندارد و بهشدت رنگ باخته است.
بهراستی ابعاد خصومت و کین توزی سلطنت مطلقه ولایت با دانش و دانشگاه و تعارض آشتیناپذیر و ماهوی دیکتاتوری جهل و جنایت با علم و دانش و با دانشجو و دانشگاه حیرتانگیز است.
آخوندهای عصر جاهلیت و بربریت ولایت، میهن ما را اشغال کردهاند، حاکمیت خلق ما را غصب کرده و آن را بهسرقت بردهاند از دود و دم عمله جور و ستم نهراسید، همچون مجاهدان پایدار و پاکباز اشرف در برابر آزمایشها سینه سپر کنید و به دشمن «بیا، بیا» بگویید.
«چه کسی نمیداند که شاه و شیخ بنا بر اعتیاد همیشگی سیاسی، تا روز سرنگونی قیام مردم ایران و مقاومت فرزندان رشید این میهن را به خارجی و خارج از مرزهای ایران نسبت دادهاند. اما چنین بهانههایی برای سرکوب مجاهدان اشرف و دانشجویان و جوانان اشرفنشان در داخل میهن اشغال شده، دیگر اثر ندارد و بهشدت رنگ باخته است.
یزید هم به امام حسین، نسبت «خارجی» میداد. 29سال پیش خمینی در سال1359 تظاهرات امجدیه و اعتراض ما به چماقداری را به آمریکا نسبت میداد و میگفت: «مسأله، آمریکاست. مسأله این است که (میخواهند) آمریکا بیاید اینجا و مقدرات کشور ما را بهدست بگیرد».
خمینی کودتای سیاه ارتجاعی خود علیه دانشگاهها را هم با وقاحت و دجالیتی فوق تصور، کاری ضداستعماری جلوه میداد و در ۴تیر ۱۳۵۹ در موضعگیری بهغایت کین توزانه خود علیه مجاهدین گفت: «میخواستند که دانشگاههایی که در خدمت استعمار بود و جزء مهمات این مملکت است که باید دانشگاهش اصلاح بشود، همین که طرح اصلاح دانشگاه شد، سنگربندی شد در دانشگاه که نگذارند این کار بشود».
واقعیت، همچنانکه در ۳۰سال گذشته بارها تکرار کردهایم، این بود که خمینی در همان سال اول، حق حاکمیت مردم را بالا کشید. خبرگان ارتجاع را بهجای مجلس مؤسسان تحمیل کرد و از طریق آن ولایت فقیه را رسمیت داد و لباس قانون پوشاند. خمینی بهصراحت میگفت اگر تمام ملت هم رأی و نظری بدهند که برخلاف حرف او باشد، مخالفت میکند و حرف او باید بهکرسی بنشیند. درباره ولایت و سلطنت مطلقه فقیه، خمینی نوشت «حکومت میتواند قراردادهای شرعی که خود با مردم بسته است را یک جانبه لغو کند». آذری قمی (دادستان ارتجاع در تهران و مؤسس روزنامه رسالت) در تشریح این ولایت مطلقه نوشت: «ولایتفقیه ولایتی است مطلقه… ولایت بر دنیاست و آنچه در دنیاست اعم از موجودات زمینی و آسمانی و جمادات و نباتات و آنچه که بهنحوی بهزندگی جمعی و انفرادی انسانها ارتباط دارد».
از آنجا که چنین رژیمی هیچ حقی برای مردم ایران قائل نبوده و نیست، بهشدت نیازمند نسبت دادن هر حرکت و هر مخالفتی به «خارجی» و استعمار و «استکبار» است. نعرههای گوش خراش «مرگ بر ضد ولایتفقیه» بههمین خاطر ادامه دارد. در مقابل، شعار مردم و مقاومت ایران و قیامی که در 16آذر از دانشگاه شعلهور شد این است که: «مرگ بر اصل ولایتفقیه» - «زنده باد آزادی و حاکمیت مردم ایران».
از اینجا میتوان علت تعارض آشتیناپذیر و ماهوی دیکتاتوری جهل و جنایت را با علم و دانش و با دانشجو و دانشگاه، بهروشنی دریافت.
-خمینی در سال۱۳۵۸ پس از آنکه نخستین انتخابات ریاستجمهوری و نخستین انتخابات مجلس شورای ملی را با تغییر نام غیرقانونی آن به «مجلس شورای اسلامی» بر اساس اصل ولایتفقیه» شکل داد، تنها سنگری را که در مقابل خود تسخیر ناشده میدید، دانشگاه بود.
-در ۹فروردین ۱۳۵۹ لوموند کلاسهای تبیین جهان در دانشگاه صنعتی شریف را گزارش کرد که هر جمعه بعدازظهر در آن دههزار نفر با کارت شرکت میکردند و متعاقباً درسهای فلسفه تطبیقی در این کلاسها، بهصورت کتابهای جیبی در صدهاهزار نسخه بهفروش میرسید و نوارهای ویدئویی آن را هم حدود یک صدهزار دانشجو در 35شهر بزرگ ایران میدیدند.
لوموند نوشت: مجاهدین بهصورت یک حزب مردمی یکی از متشکلترین سازمانهای ایران هستند و اگر خمینی نامزدی کاندیدای آنها را در انتخابات ریاستجمهوری با فتوا منتفی نمیکرد «به گفته شخصیتهای متفاوت» آنها میلیونها رأی را به خود اختصاص میدادند و از حمایت اقلیتهای قومی و مذهبی و همچنین از حمایت قسمت مهمی از زنان و جوانان کشور که قیمومیت روحانیت ارتجاعی را نمیخواستند، برخوردار بودند.
- خمینی از اواخر فروردین و در اردیبهشت سال۱۳۵۹ دانشگاهها و مدارس عالی را بهخاک و خون کشید و تعطیل کرد و اسم آن کودتای سیاه ضدفرهنگی را «انقلاب فرهنگی» گذاشت!
-خمینی در روز اول اردیبهشت گفت: «ما از حصر اقتصادی نمیترسیم، ما از دخالت نظامی نمیترسیم. ما از دانشگاه استعماری میترسیم». «دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است… دانشگاههای ما برای ملت ما مفید نیست. من آن تصمیمی را که شورای انقلاب و رئیسجمهور گرفتهاند راجع به تصفیه دانشگاه…، پشتیبانی میکنم»
- باندهای فاشیستی در روز اول اردیبهشت در اطلاعیههای خود به دستور خمینی، اعلام کردند: «اصیلترین پایگاه فرهنگی امپریالیسم آمریکا، دانشگاه است و تا زمانی که این پایگاه درهم کوبیده نشود، نمیتوان به عدم حضور آمریکا در درون ایران مطمئن بود. لذا با تمامی توان سعی در انهدام این پایگاه داخلی شیطان بزرگ خواهیم کرد».
-خمینی سپس در23خرداد 59، بهزبان اشهدش اقرار کرد که «دانشگاه در قبضه منافقین بود» و افزود «هرچه بر سر بشر میآید از علم میآید. علم بدون تهذیب».
-در 27آذر۵۹ در بیرون ریختن ماهیت فوق ارتجاعی خود، گام شگفتانگیز دیگری برداشت و گفت: «تمام این مصیبتهایی که برای بشر پیش آمده از دانشگاهها بوده است. ریشهاش از این تخصصهای دانشگاهی بوده است. و این همه ابزار فنای انسان و این همه پیشرفتهایی که به خیال خودشان در ابزار جنگی دارند اساسش از دانشمندانی بوده که از دانشگاهها بیرون آمدهاند. دانشگاهی که در کنار او اخلاق نبوده است. در کنار او تهذیب نبوده است… … دنیا را دانشگاه به فساد کشانده و دنیا را دانشگاه میتواند اصلاح کند» (دیدار با اعضای دفتر تحکیم وحدت حوزه و دانشگاه - ۲۷آذر ۱۳۵۹).
-دو سال بعد، در پاییز سال۶۱، خمینی باز هم نسبت به نفوذ مجاهدین در دانشگاهها هشدار میداد و میگفت:
«انجمنهای اسلامی باید توجه کنند که در بین این انجمنها از این منحرفین نفوذ نکنند. شما مطمئن باشید که این منحرفین و منافقین و آنهایی که دستشان از این کشور کوتاه شده است با هر حیلهای که شده است میخواهند در همه جای کشور خصوصاً در دانشگاه که مرکز علم و مرکز همه جهات کمالی انسانی است میخواهند نفوذ کنند».
-حتی ۵سال بعد از کودتای سیاه فرهنگی و قلع و قمع دانشجویان و استادان دانشگاه، خمینی در ۲۷فروردین ۱۳۶۴ باز هم از وضعیت دانشگاهها نالان بود و میگفت: «همه دردهای ایران از دانشگاهها شروع شده است. دانشگاه تلخیهایی داشت که به این زودی رفع نمیشود… . دانشگاهی که تمام گرفتاریهای ما منشأش در آن بود»
- خمینی حتی در وصیت خود نوشت: «در نیمقرن اخیر آنچهبهایران و اسلام ضربهٔ مهلک زده استقسمتعمدهاشاز دانشگاهها بوده است».
بهراستی که ابعاد خصومت و کین توزی سلطنت مطلقه ولایت با دانش و دانشگاه حیرتانگیز است.
جالب است بدانید که این خمینی همان است که «در پیامی به زائران مکه در۱۹بهمن۴۹ با اشاره به رژیم شاه گفته بود: «با بهانههای بیاساس به دانشگاهها حمله میکنند و جوانان ارجمند را از دانشگاه به زندان و سربازخانه میکشانند. حوادث اخیر دانشگاههای ایران و یورش وحشیانه و بیرحمانه دستگاه جبّار به دانشجویان سخت ما را متأسف ساخت. این روش غیرانسانی، نمونه دیگری از نقشههای استعمارگران برای سرکوبی دانشگاهها و دانشجویان میباشد. من این اعمال چنگیزی و قرونوسطایی را شدیداً تقبیح میکنم و اطمینان دارم که دانشجویان غیور وطنخواه هرگز عقبنشینی نکرده و تسلیم نخواهند شد»،
با ورود به ایران و در دست گرفتن قدرت، از آنجایی که نتوانست در یک سال اول انقلاب از طریق آرای دانشگاهیان، مقدّرات دانشگاهها را به دست گیرد و عمالش در دانشگاهها در اقلیت محض قرار داشتند با توطئهیی علیه آموزشعالی و دانشگاهها زیر عنوان بهاصطلاح «انقلاب فرهنگی» دانشگاهها را به خاک و خون کشید. دانشگاهیان اواخر فروردین و اوایل اردیبهشت۵۹ بهخوبی به یاد دارند. در آن روزها دانشگاه عرصه تاخت و تاز اراذل و اوباش رژیم خمینی قرار گرفته بود تا بهقول بنی صدر «رئیسجمهور منتخب»، «حاکمیت دولت» را بر این نهاد علمی «متولد کند». این ولادت شوم تا روز دوم اردیبهشت۵۹ از دانشگاهیان و دانشجویان ۱۷کشته و۲۱۸۰ زخمی گرفت تا دانشگاه به دست اوباش رژیم «فتح» شود. آمار کشتهها و زخمیها چنین بود: دانشگاههای بابلسر ۳۰زخمی، شیراز۲۱۰زخمی، تربیت معلم تهران ۱۰۰زخمی، مشهد ۴۰۰زخمی و یک کشته، تهران ۴۹۱زخمی و ۳کشته، جندیشاپور ۷۰۰زخمی و ۵کشته، سیستان و بلوچستان ۵۰زخمی و یک کشته، گیلان ۷کشته و صدها زخمی» (نقل از کتاب ۲۰سال جنایت علیه مردم ایران- شورای ملی مقاومت ایران، کمیسیون دانشگاهها، کارنامه بیستساله رژیم در دانشگاهها، دکتر محمدعلی شیخی -بهمن ۱۳۷۷»
-هدف اعلام شده کودتای سیاه ضدفرهنگی در اردیبهشت۱۳۵۹ آنچنانکه بعداً در نوارهای صوتی حسن آیت، یک کاندیدای حزب خمینی (حزب جمهوری اسلامی) برای ریاست جمهوری، در ۲۹خرداد همان سال توسط مجاهدین فاش شد، در یک کلام تسلط حوزه و ولیفقیه ارتجاع بر دانشگاه بود.
- «بهدنبال غائله «انقلاب فرهنگی» و بستهشدن دانشگاهها و حاکم گردیدن «دانشجویان پیرو خط امام» و «جهاد دانشگاهی»، عده بسیاری از دانشجویان و دانشگاهیان دستگیر، زندانی و برخی از آنان نیز اعدام شدند و بسیاری از استادان و سایر اقشار دانشگاهی اخراج یا مجبور به ترک دانشگاهها گردیدند. رژیم خمینی که نمیتوانست به تسلط شبهنظامیش بر دانشگاهها ادامه دهد، از روی نیاز و برای بهراه انداختن ماشین سرکوب خویش دانشگاهها را به مدت سه سال بسته نگاه داشت و زمانی که توانست ارگانهای جاسوسی، تفتیش عقاید، سرکوب و بهکار گیری روشهای گزینش قرونوسطایی را در دانشگاهها و آموزش عالی برقرار کند و آخوندهای حوزههای جهل و جنایت را برای دستیابی به آرزوی دستنیافتنیاش یعنی تسلط حوزه بر دانشگاه، در رأس امور آموزش عالی بگمارد، به بازگشاییشان تنداد»
- نکته جالب توجه دیگر اختصاص دادن چهل درصد سهمیه گزینش دانشجو در دانشگاهها به عوامل بسیج و سپاه پاسداران و دیگر ارگانهای متعلق به رژیم پس از بازگشایی دانشگاهها بود به این منظور «مجلس رژیم ”قانون ایجاد تسهیلات برای ورود رزمندگان به دانشگاهها“ را از تصویب گذراند». بر اساس یکی از تبصرههای این قانون «۵درصد ظرفیت دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی به فرزندان و همسران شهدا و جانبازان بالای ۵۰درصد و همسران آزادگان با سنوات چهار سال به بالا اختصاص» یافت. به این ترتیب، دانشگاهها موظّف شدند بهجای ۴۰درصد، تا ۴۵درصد ظرفیت پذیرش را به این افراد اختصاص دهند
-اینکه در سالهای بعد آخوندها چه بر سر دانشجویان و دانشگاهها و اساتید و هیأتهای علمی و سطح آموزش دانشگاهی آوردند، بحث طولانی و جداگانهای میطلبد و آن را به کمیسیون دانشگاههای شورای ملی مقاومت ایران ارجاع میدهم و تنها به ذکر چند نکته دیگر از گزارش این کمیسیون اکتفا میکنم:
- در۲۹اردیبهشت۱۳۵۷ یعنی ۱۶سال پس از آن کودتای ضدفرهنگی و آن همه بگیر و ببند و تصفیه و اخراج، خامنهای باز هم میگفت: «مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالی باید کسانی را که در سمت استاد دانشگاه با مقدسات نظام اسلامی مبارزه میکنند، کنار بگذارند». وی «وجود دفاتر نمایندگی ولیفقیه در دانشگاهها را برای رشد و تعالی آموزش عالی ضروری خواند» و تأکید کرد که «دانشگاه امروز ما اسلامی نیست و باید اسلامیشود»!
-یک ماه بعد در۲۷خرداد ۱۳۵۷ آخوند یزدی، رئیس قوه قضاییه رژیم و معاون «شورای عالی انقلاب فرهنگی» با اشاره به سخنان خامنهای اعلام کرد: «اسلامی کردن دانشگاهها باید وسیلهیی برای حاکمیت هر چه بیشتر اسلام در محیطهای دانشگاهی گردد» (رادیو رژیم، ۲۷خرداد۷۵).
- سپس وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی رژیم اعلام کرد که: «بهجای استادان دانشگاهها که تاکنون بهدلایلی تحمل میشدند، بهزودی دانشجویان و خانوادههای کشتهشدگان جنگ و انقلاب و همچنین معلولان بهتدریس خواهند پرداخت. از این پس اعضای هیأت بسیجی در دانشگاهها خدمت خواهند کرد و دیگر نیازی نداریم استادانی را تحمل کنیم که بهلحاظ اضطراری تاکنون در دانشگاهها کار میکردند» (روزنامه رسالت، ۴شهریور۷۵).
- با این همه باز هم در۱۳مهر ۱۳۷۷ سرکرده بسیج سپاه پاسداران اعلام میکند که «ضروریترین تشکلها، تشکل بسیج دانشجو و طلبه است». طرح بسیج دانشجویی مقرر میکند «بسیج دانشجویی در کلیه دانشگاهها و مراکز آموزش عالی بهمنظور جذب، آموزش و سازماندهی دانشجویان و اساتید دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور و ایجاد روح همیاری، مسئولیتپذیری و آمادگی دفاع همهجانبه از دستآوردهای انقلاب اسلامی در عرصههای گوناگون… و بسط تفکر و فرهنگ بسیجی… . تشکیل میگردد» (روزنامه اطلاعات - ۱۴مهر۷۳).
-در این اثنا سران رژیم از غارت و چپاول هم دریغ نمیکنند. در سال۱۳۷۶تنها یکی از دانشگاههای غیردولتی از ۶۵۰هزار دانشجوی ثبتنام شده خود ۶۰میلیارد تومان شهریه گرفته است.
بهروشنی پیداست که تاریخچه دانشگاهها در رژیم ولایتفقیه، دور تسلسلی از سرکوب همهجانبه و فراگیر است. کشتن و زدن و گرفتن و بستن و تصفیه و اخراج پایانناپذیر دانشجویان و استادان و کارکنان و دستاندرکاران دانشگاهی و آموزش عالی، یکی پس از دیگری که نزدیک به ۳۰سال است ادامه دارد.
حتی زمین دانشگاه تهران که دانشگاه مادر است، در اشغال جمعهبازار و مزدوران سپاه و اطلاعات و بسیج آخوندی است. بهراستی سرکوب و فشاری بیش از این قابل تصور نیست.
شگفتی اما در این است که باز هم صورت مسأله بهقوت خود باقیست. باز هم دانشجویان دلیر و انقلابی بهپا میخیزند و قفل ولایت سیاه بر دانشگاه را درهم میشکنند. در را از جا میکنند و در خیابانها جاری میشوند. همچون سیل خروشان و گدازههای آتشفشان. اینچنین از جرقههای شانزده آذر، حریق برمیخیزد و قبای مندرس حاکمیت ارتجاعی را فرا میگیرد. صدای رسای ملت ایران عالمگیر میشود که: «مرگ بر اصل ولایتفقیه»
گیرم که میکشید، گیرم که میزنید
با رویش ناگزیر جوانه چه میکنید… .
درود بر دانشجویان انقلابی و اشرفنشان، صدای پرطنین مردم ایران و انقلاب دمکراتیک در قیام ۱۶آذر ۱۳۸۸
همچنانکه رئیسجمهور برگزیده مقاومت ایران گفت: «این صدای پرطنین، صدای انقلاب مردم ایران را، خامنهای مدتهاست که میشنود اما از ترس شکنندگی فوقالعاده حکومت فرتوتش یارای کمترین انعطاف و تغییری در سیاست به بنبست رسیده خود ندارد و جز سرکوب فزاینده داخلی و تشدید مداخله در عراق و صدور تروریسم و بنیادگرایی در کشورهای منطقه و ساختن بمب اتمی راهی برای بقای فاشیسم منفور و مطرود مذهبی نمییابد، حال آنکه دیوار همین سیاستها هم بر سر رژیمش خراب میشود».
جوانان و دانشجویان انقلابی،
از دود و دم عمله جور و ستم نهراسید. همچون مجاهدان پایدار و پاکباز اشرف در برابر آزمایشها سینه سپر کنید و به دشمن «بیا، بیا» بگویید. قیمت آزادی را با همه رنجهایش جانانه و با آغوش باز بپذیرید و، به این شایستگی، خدا را مانند قهرمانان پیشتاز اشرف شکر بگذارید. در اینصورت، پیروزی بیگمان از آن شماست». (پیام برادر مجاهد مسعود رجوی در ۱۶آذر ۱۳۸۸)
قسمتی از اولین سخنرانی رهبر مقاومت، مسعود رجوی پس از آزادی از زندان در دانشگاه تهران -۴بهمن۱۳۵۷
«ما در زندان تونستیم اون فیلم چند دقیقهای رو که از دانشگاه ، دانشگاهی همین دانشگاه که من خودم هم فرزندش هستم ببینیم ، لابد شما هم دیدید ، خروش رو دیدین فریاد رو دیدیم شهدارو به چشم دیدیم ،اونروز دیگه دانشگاه تنها دانشگاه نبود ، شهادتگاه شده بود ، زیارتگاه شده بود. آخر شما تو این سالها این دانشگاه رو به معبد و محرابی برای آزادی تبدیل کرده بودید. دانشگاهها ، دانشگاههای ما یکدم در سیاهترین زمانها از خروش باز نایستادند و نمیایستند تبلور شرف این مردم بودند.
…نه گارد، نه چماق بهدست و نه رگبار نتوانست فریاد دانشگاه رو خاموش کنه ، چرا؟ مظهر حیات یک خلق بود، مظهر زندگیش بود. مگر نیست که حیات چیزی نیست جز عقیده و جهاد ، درود بر دانشگاه».