728 x 90

هر لحظه با قیام - گزارش کانون‌های شورشی از کرج و تهران

قیام با کانونهای شورشی
قیام با کانونهای شورشی

هر لحظه با قیام گزارش کانون‌های شورشی از کرج و تهران

گزارش کانون شورشی از کرج - مهر ۱۴۰۱

صبح با گروه ۹نفره مان که خواهر و برادر بودیم، رفتیم گوهردشت. چون تعدادمان زیاد بود خودمان شروع کردیم به دادن شعار مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر. قبل از رفتن هیچ کسی از ما، موبایلش را نبرد. در وسط درگیری یکی از خواهران را دستگیر کردند. ما همه ریختیم که او را نجات بدهیم. انتظامی‌ها ۱۰نفر بودند که یکی از آنها به کمک ما آمد. با کمک او توانستیم خواهر را از دست نیروهای انتظامی نجات بدیم. مادرم ما را نصیحت می‌کرد که نباید بترسید الآن فضای جامعه مثل فضای سال۵۷ است و مردم همه ضدرژیم هستند.

 

گزارش کانون شورشی از تهران مهر ۱۴۰۱

مترو قلهک خیلی شلوغ بود و مردم شعار می‌دادند مرگ بر دیکتاتور، درگیری شد و مأموران باباتون به مردم حمله کردن آنها هم شعار می‌دادن. درگیری گسترده بود فقط مترو نبود دو خیابان روبه‌روی مترو قلهک هم درگیری شدید بود با گاز اشک‌آور و گلوله‌های ساچمه‌ای مردم را می‌زدند. با خودم موبایل داشتم گله‌ای از مزدوران به من حمله کردند موبایلم را گرفتن و زیر پایشان شکستند. اما خودمو نتونستند بگیرند.

 

گزارش کانون شورشی از تهران - مهر ۱۴۰۱

از حوالی ۹صبح اول جلو شریف بودیم آنجا کلی مامورهای وحشی جمع بودند هر چه جلوتر می‌رفتیم اوناهم بودن.

بعد رفتیم خیابون بیست متری جی تقاطع هاشمی که اونجا هم قیامتی بود. مردم هر چی سنگ و خاک بود، ریخته بودند، راه‌ها رو بسته بودند. تمام نرده و هر چی که توی خیابون بود کنده بودن و ریخته بودن وسط خیابون. مدت زیادی محل دست مردم بود که یهو یک گله وحشی‌ها آمدن و و شروع کردن به شلیک کردن، که صدای وحشتناکی شنیدیم صداش چیزی شبیه توپ در کردن بودش که خیلی وحشتناک بود. همین طوری شلیک می‌کردن و مردم رو می‌گرفتن... این جنگ و گریز تا ساعت ۳ بعدازظهر ادامه داشت و ما هم ناچار شدیم که منطقه را ترک کنیم و به یه خونه که درش باز بود رفتیم.

در آن شلوغی که همه می‌خواستیم وارد اون خونه بشیم جوانهایی که سن و سالشون از من کمتر بود به من می‌گفتن تو برو مادر... اونا منو مادر خطاب می‌کردن جوونا بسیار شجاع و نترس بودن.

حوالی غروب شد مقداری که اب از آسیاب افتاد به خانه برگشتم ولی از بس کتک خورده بودم تمام بدنم سیاه و کبود شده بود.

 

گزارشی از تهران

موقع برگشت دیدم در سعادت‌آباد تعدادی خانم روی پل با قدرت تمام شعار می‌دهند و می‌گفتند «می‌جنگیم می‌جنگیم ایران رو پس می‌گیریم». ماشین‌ها هم هم‌زمان برایشان بوق می‌زنند و آنها را تشویق می‌کردند. به‌رغم این‌که همهٔ اطراف از بسیجی پرشده بود و یگان ویژه هم بود، ولی آن خانمها نمی‌ترسیدند.

 

گزارشی از تهران

یادمه پنجشنبه و جمعه وقتی مردم فراخوان روز شنبه رو می‌دادن چقدر طرفداران حکومت این فراخوان را مسخره می‌کردن. ولی چیزی که شنبه ۱۶مهر دیدیم تو این چند هفته اخیر بی‌سابقه بود!

هیچوقت مردم رو آنقدر نترس و مصمم ندیده بودم. وضعیت طوری بود که یه عده بازداشتی‌ها را از توی ون یگان ویژه بیرون کشیدن!

آنقدر که امروز نیروهای لباس‌شخصی و یگان ویژه کتک خوردن در مجموع این چند هفته نخورده بودن.

شنبه ۱۶مهر یه شروع بود... قطعاً امروز ریزش و خستگی و ترس بین نیروهای سرکوبگر از همیشه بیشتره.

نباید کم بیاریم... جو زده نشیم... و پر قدرت ادامه بدیم.

ساکت موندن و تسلیم شدن= خفقان و بدبختی بیشتر

ما هیچ چیزی برای از دست دادن نداریم، ولی کلی چیز برای به دست آوردن داریم.

راستی رفیق؛ میشنوی؟ صدای پای آزادی داره میاد.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/a5124e21-39f3-4f5d-9d4b-44bd71412116"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات