مرحله اول ردیابی: راز مگویی که گفته شد
فاطمه هاشمی:
گفتند ما آمدیم به شما بگوییم که اینها آمدهاند بابای شما را ترور کنند، طوری هم ترور میکنند که شما هم فکر میکنید به مرگ طبیعی مرده پدرتان
سعید قاسمی:... این ملوک توی استخر فرح چرا سکته زدن؟
"یک راز، یک قتل، و یک افشاگری که تا دیروز غیرممکن بود. چرا حالا؟ چرا بعد از ۸ سال؟"
فاطمه هاشمی:
خیلی هم دلشان نمیخواست کسی توی اتاق باشد
شرق: به دکترها گفتند علت مرگ را بنویسید سکته قلبی!
گفتند نمونه خون ایشان گم شده و نمیدانیم دست چه کسی است!
شمخانی گفت در ادرار پدرتان ۱۰ درصد رادیواکتیو بالاتر از حد مجاز بوده
و بعد هم همه چیز، تمام!
شرق:
شمخانی گفت: پرونده همینجا مختومه است
"اما چرا مختومه کردند؟ ردیابی ما شروع میشود..."
________________________________________
مرحله دوم ردیابی: رازهایی که نباید فاش میشدند
فاطمه هاشمی: من به بعضی از محافظهای بابا اصلاً مشکوک بودم
فاطمه هاشمی: بابا جمله را اینجوری تمام کرده: میخواهند دست به اقدامات خطرناکی بزنند
"پرونده بسته شد. هیچ مدرکی نباید باقی میماند. اما حالا، ناگهان همه چیز تغییر کرده است."
________________________________________
مرحله سوم ردیابی: چرا برخی خودیها هم گفتند قتل بود؟
طلاب قم با پلاکارت «ای آنکه مذاکره شعارت، استخر فرح در انتظارت»
"بچههای رفسنجانی بهتر از هر کس میدانستند موضوع چیست اما سکوت کردند. امروز چه چیزی تغییر کرده که اسرار مگو را روی دایره میریزند؟
________________________________________
بخش ۴: مرحله نهایی ردیابی – قدرتی که دیگر نمیتواند ساکت کند
"۸ سال سکوت... حالا شکسته شده. اما نه بهخاطر یک سند جدید. چه چیزی تغییر کرده که امروز فلش دختر رفسنجانی به سمت خامنهای میرود؟
فاطمه هاشمی: یک بار هم یکی از دفتریهای بابا گفت که یکی گفته فلانی، اسم برده که من اسم اون رو نمیبرم.
یه طوری میگه اسم اونرو نمیبرم که همه بفهمن داره به اون بالا یعنی خامنهای اشاره میکنه.
• آیا معمای ۸سال سکوت حل شد؟