728 x 90

گردهمايي جوامع ايرانيان در كاليفرنيا_92,

سرهنگ لئو مک کلاسکی، از فرماندهان حفاظت اشرف

-

مک کلاسکی
مک کلاسکی
بعدازظهر همه به‌خیر، برای کسانی که من را نمی‌شناسند، من آخرین فرمانده حفاظت اشرف بودم. من کسی بودم که مسئولیت را به دولت عراق تحویل دادم، امروز مشکل می‌توانم فکر کنم که چکار کردیم و چطور با آن پیش رفتیم. بنابراین، از حالا به بعد، تنها مأموریت من در زندگی و تنها بحث من در این بعدازظهر در مورد اشرف و اشرفیهاست. ما باید به‌عنوان دوستان اشرف چکار بکنیم، به‌عنوان اعضای خانواده، چه باید انجام دهیم من عراق را در سال 2009 پس از گذراندن دو ماه اضافی ترک کردم که مطمئن شوم گذار به ارتش عراق به آرامی صورت می‌گیرد. و در حالی‌که به آنها آموزش می‌دادیم مأموریت را برعهده بگیرند با ما خوب بودند و به ما اطمینان دادند چقدر خوب خواهند بود. اما به‌محض این‌که من رفتم، فرماندهی تغییر کرد و آنها فرماندهان جدیدی آوردند. امروز، می‌خواهم شما را در مورد تجربه کاریم در اشرف بریف کنم. فداکاری و ایثار افراد اشرف، و چیزهایی که آنها تحت سختیهای وحشتناک انجام دادند، هنوز که هنوز است، ادامه دارد. قلب من از غم و اندوه آنچه که بر این افراد بی‌سلاح و بی‌دفاع آمده، سنگین است. جهان نسبت به خواست آنها خاموش است. اما آنها امید برای یک ایران جدید داشتند و آنها به‌عنوان مشعلی برای این امید تازه‌ییستاده بودند. خانمها و آقایان این افراد قهرمانانی هستند که هرگز در مسئولیت و وظیفه خود کوتاهی نکردند، هرگز. قبل از این‌که ما مسئولیت را به دولت عراق تحویل دهیم، وزارت امور خارجه ایالات متحده، کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل و البته من، ساکنان را متقاعد کردیم که این چیز خوبی است. این مسیر به آینده‌یی جدید در خارج از عراق است. و ما واقعاً اعتقاد داشتیم تمام تعهداتی که به ما داده شد اتفاق می‌افتد، و آنها کماکان همان سطح از حفاظت را دریافت خواهند کرد. من در اشرف به مدت 2ماه ماندم تا مطمئن شوم انتقال خوب پیش می‌رود. و در دو ماه اول من هیچ چیزی ندیدم. اما مدت کوتاهی پس از این‌که رفتم، کشتار شروع شد. دولت مالکی آمد و شروع به کشتن افراد با موشک کرد و آنها به‌صورت شیطانی با پلیس و ارتش خود به کمپ حمله کردند. افراد به ضرب گلوله کشته شدند، زیر کامیون له شدند، و مورد ضرب و شتم با چماق قرار گرفتند. آیا کسی آن فیلمها را دیده است؟ اگر شما آنها را ندارید من آنها را دارم. من افرادی را دیدم مورد حمله دولت عراق قرار گرفتند که روزانه با آنها کار می‌کردم، در حالی که به من اطمینان داده بودند از آنها حفاظت می‌کنند. این حملات تا به امروز ادامه داشته است.

ماه سپتامبر گذشته بزرگترین قتل‌عام از همه آنها بود، هنگامی که عوامل رژیم ایران و عراق صبح زود به کمپ حمله بردند، و سیستماتیک ساکنان غیرمسلح را اعدام کردندکسانی که بلافاصله کشته نشده بودند به ضرب گلوله به‌سر با تیر خلاص کشته شدند. چه نوع انسانی می‌تواند با یک فرد زخمی در یک مرکز درمانی این کار را بکند؟ کشته‌های حمله به‌تازگی در گورهای جمعی به خاک سپرده شدند بدون کالبد شکافی و این‌که هیچ نماینده‌یی از سازمان ملل‌متحد حضور داشته باشد.
من باید باور داشته باشم که ما می‌توانیم چیزی را انجام دهیم، و شاید طرح دعوی در دادگاه به ما کمک کند، اما خانمها و آقایان من به شما نیاز دارم. من نیاز به شما برای ثبت‌نام کردن در ارتشم دارم، حالا همه ساکنان از اشرف خارج شده‌اند، کمپ اشرف دیگر در حالت فیزیکی آن وجود ندارد، اما کمپ اشرف در ذهن ما وجود دارد. این تصویری است که نمی‌تواند پاک شود. افرادی هستند که زندگی خود را برای حفاظت و برافروختن چراغ آزادی کردند. من همیشه خودم را یک سرباز شریف در نظر گرفته‌ام، که وظایف خود را با حسن‌نیت انجام داده‌ام. خانمها و آقایان، من نمی‌دانم چگونه می‌توانم زندگی کنم تا این وضعیت درست شود و افتخارم به من بازگردد. همان‌طور که گفتم، من امروز این‌جا هستم تا خواستار کمک شما برای تصحیح این اشتباه بزرگ باشم. من می‌دانم رژیم ایران اطلاعاتی پخش می‌کند که این افراد منافقین هستند، اما من برای یک لحظه هم معتقد نیستم که هیچ‌کدام از آن افراد در اشرف منافق هستند.

دولت عراق کمپ (لیبرتی) را به یک اردوگاه کار اجباری تبدیل کرده است و ساکنان توسط افرادی که در قدرت هستند مورد رفتار وحشیانه قرار می‌گیرند.

از شبکه‌های اجتماعی‌تان برای گسترش این موضوع که ما نیاز به کمک داریم، استفاده کنید. ما نیاز به حل و فصل این وضعیت داریم. برای نجات، منتظر گروه‌های انسان‌دوستانه که خود را انسان‌دوست می‌خوانند نباشید. آنها افراد سوار بر اسب سفید نیستند، آنها دشمن هستند، زیرا آنها کنار می‌ایستند و اجازه می‌دهند این چیزها اتفاق بیفتد. وقتی در عراق بودم، من هرگز ندیدم سازمان ملل به اشرف بیاید زیرا آنها می‌ترسیدند. من هرگز صلیب‌سرخ را ندیدم تا زمانی که ما حفاظت مطلق برای آنها داشتیم، اما تنها هدف آنها زمانی که به اشرف آمدند، کمک برای فرستادن افراد به ایران بود. عواملی از ایران که از این سازمان جدا شده بودند و گفتند می‌خواهند به ایران برگردند. افرادی مانند بتول سلطانی، که من مطمئن هستم شما در تلویزیون ایران دیده‌اید. بتول در یک اردوگاه پناهندگان برای چهار سال زندگی تجملاتی می‌کرد بعد از این‌که جدا شد. او آنجا زندگی خوبی داشت، چادر او یک شومینه داشت، او یک آشپزخانه داشت. او تمام تجملاتی که تعداد بسیار کمی از اعضای سازمانهای دیگر داشتند داشت و در قدرت بود. و بعد به ایران می‌رود، ظرف یک ماه با گذرنامه‌ایرانی به عراق برمی‌گردد و ادعا می‌کند همسرش توسط سازمان مجاهدین خلق به‌گروگان‌گرفته‌شده است. می‌توانم به شما بگویم که این یک دروغ بود چون من با همسر او بارها صحبت کردم. همان‌طور که با ساکنان و خانواده‌هایی که زندگی خود را برای آمدن به اشرف به خطر می‌انداختند تا داستانهایشان را به من بگویند صحبت می‌کردم. آنها به من در مورد جرثقیلها و اعدامها گفتند. آنها به من گفتند و تصاویری از سنگسار زنان نشان دادند. این افراد زندگی خود را برای گفتن این داستانها به من به خطر انداختند . و می‌توانم به شما بگویم که آنها نیز قهرمان هستند. آنها برای کمک به ساکنان اشرف وقت می‌گذاشتند و تلاش می‌کردند. آنها بسیار به اعضای خانواده خود که در مرز ایران، ایستاده بودند، افتخار می‌کردند، این پیام را به رژیم ایران می‌فرستادند که شما نمی‌توانید با مردم خود این کار را بکنید چون ما این‌جا هستیم. هیچ گروه حقوق‌بشری در حال حاضر در لیبرتی نیست. در حالی‌که کلاه آبیهای سازمان ملل‌متحد باید باشند

قبل از این‌که جهان برای کمک به جابه‌جایی قدم بردارد، ایالات متحده باید قدم بردارد. ما به آنها موقعیت افراد حفاظت‌شده دادیم، ما کنار ایستادیم در حالی‌که آنها کشته می‌شدند، ما نمی‌توانیم موقعیت افراد حفاظت‌شده را که به آنها دادیم، انکار کنیم، و اگر نمی‌توانیم مشکلات عراق را حل و فصل کنیم، باید آنها را به آمریکا بیاوریم و به آنها پناهندگی و پناهندگی سیاسی بدهیم. این کار ماست، هر یک از ما در این‌جا، نه تنها سیاستمداران و افراد دیگر، همهٴ ما که در این‌جا هستیم باید بر روی این کار کنیم و این را حل کنیم. این واقعیت که موشکها کماکان می‌توانند بیایند، به من می‌گوید که آنها یک منطقه امن درست نکرده‌اند و من در بسیاری از حملات نظامی بوده‌ام، و تنها راه برای متوقف کردن آنها ایجاد منطقه امن است که ما قبلاً انجام داده‌ایم، و باید حالا این کار را بکنیم. همان‌طور که قبلاً گفته‌ام خودم را یکی از اشرفیها می‌دانم، من آنها را دوستان و خانواده خودم می‌دانم، من هم‌چنان برای روزی انتظار می‌کشم، همان‌طور که چند بار قبلا ًگفته‌ام، که بتوانیم در یک محیط امن نان بخوریم. به‌خصوص، می‌خواهم با دوست کشاورزم، نور مراد، دوست قدیمی‌ام بنشینم من همچنین کسانی که در شهریورماه جان سپردند از جمله حسین مدنی را، و به خوبی می‌شناختم، فراموش نمی‌کنم. فرمانده زهره که او را می‌شناختم، معاون دبیرکل سازمان مجاهدین خلق، و گیتی، معاون او، من می‌گویم و احترام زیادی برای آنها قائل هستم. ما حالا نیاز به احترام داریم، به‌اندازه‌یی که قادر به انجام کاری باشیم و این وضعیت را درست کنیم. من از توجه همه شما که امروز این‌جا آمدید تشکر می‌کنم و از دوستانم در کنار من به‌خاطر تعهدشان نسبت به این هدف متشکرم. این هدفی ارزشمند است. بسیار متشکرم.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e5107960-3666-4167-8b5b-8d3611d96a22"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات