سرانجام آخرین گروه مجاهدین روز جمعه 19شهریور 95 به سلامت عراق را ترک کردند در حالیکه خامنهای و تمام دستگاه سیاسی و پلیسیاش بسیج شده بودند تا اگر شده حتی یک نفر از اشرفیها را، بهعنوان نمونه هم که شده، دستگیر کنند. (کاری که برای آن کلی هم احکام جعلی درست کرده و به تمامی شعبههای اینتر پل در سراسر دنیا ارسال کرده بود).
خبر پایان موفقیتآمیز طرح عظیم انتقال اشرفیها به خارج از عراق و زیر بارانی از بمب و موشک و در میان امواج حملههای زمینی و تحریکهای بیوقفة محلی و شانتاژهای سیاسی، دوست را به تحسین و دشمن را به حسرت و تعجب واداشت.
از همان روز 19شهریور مجاهدین و همپیمانانشان غرق شادی شدند، و شنبه 20شهریور مراسمی در مقر رئیسجمهور برگزیده مقاومت در پاریس برگزار شد و از این طرف هم رسانههای رژیم شروع کردهاند به رلة خبرهای یکدست تنظیم شده وزارت اطلاعات در همین مورد.
خبر پایان موفقیتآمیز طرح عظیم انتقال اشرفیها به خارج از عراق و زیر بارانی از بمب و موشک و در میان امواج حملههای زمینی و تحریکهای بیوقفة محلی و شانتاژهای سیاسی، دوست را به تحسین و دشمن را به حسرت و تعجب واداشت.
از همان روز 19شهریور مجاهدین و همپیمانانشان غرق شادی شدند، و شنبه 20شهریور مراسمی در مقر رئیسجمهور برگزیده مقاومت در پاریس برگزار شد و از این طرف هم رسانههای رژیم شروع کردهاند به رلة خبرهای یکدست تنظیم شده وزارت اطلاعات در همین مورد.
ورای همهٴ خبرها و جدای از هر تفسیر و تحلیلی، میتوان گفت:
یک دور از نبرد مجاهدین با فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران طی شد و دور دیگری شروع شد.
دربارهٴ آنچه که گذشت و آنچه که هر کداممان انجام دادیم یا ندادیم، میتوان بسیار گفت و بسیار نوشت اما چه خوب و بجاست که گرچه به کوتاهی هرچه تمامتر به این نکته هم اشاره شود که:
چگونه است که یک مقاومت با تمام گستردگی و سنگینی تشکیلاتیاش، زیر ضرب کوبندهترین حملات گرم و سرد توانست از تاریکترین تونل وحشتی که میتوان تصور کرد، با کمترین خسارات جانی، به سلامت عبور کند،
شقه که نه! متحدتر شود.
کمتر که نه! بیشتر شود.
آنهم تشکیلاتی که نه یک سازمان روشنفکری متشکل از صرفاً نخبه روشنفکران دانشگاهی، بلکه تشکلی که اسم حقیقیاش همچنان که محتوایش ”ارتش آزادیبخش“ است:
ارتشی با اعضایی برآمده از اقشار و طبقات مختلف مردم، از کارگران و کشاورزان گرفته تا کارمندان و دانشآموزان و دانشجویان
از اقشار متفاوت شهری گرفته تا رزمندگانی از عشایر و روستاییان که علی القاعده باید هر کدام دارای همان ظرفیتهای شناخته شده و متعارفی باشند که نوعا دارند یا میتوانند و باید داشته باشند و حالا چه بسا کمی بیشتر.
و به یاد داشته باشیم که:
در این مسیر 14ساله، کم تلاش دشمنانه برای شقه اشرفیها نشد،
کم تلاش دشمنانه برای ایجاد جدایی بین سر و بدنهٴ این تشکیلات نشد،
آنهم زیر بمباران و در هم کوبیدن قرارگاههایشان همراه با دستگیری رئیسجمهور برگزیدهاشان در فرانسه.
از باز کردن سیلاب کثیفترین اتهامهای سیاسی و ایدئولوژیک به سوی آنها گرفته، تا غنیسازی و بزرگنمایی معدود عناصرخائن و بزدلی که زیر آتش دشمن ”وا“ دادند و جلوی دشمن زانو زدند و حتی توسط دشمن بر ضد یاران دیروزشان بهکار گرفته شدند.
در این ماجرا بیشک بسیاری نکات برای درنگ کردن و کمی بیشتر اندیشیدن وجود دارد، از جمله:
صحت خط و خطوط ترسیم شده توسط رهبر مقاومت که در بحرانیترین شرایط، با هنری که ویژه همین رهبری است، موجودیت و همبستگی مقاومت و رزمندگان را حفظ کرد و ارتقا داد.
همینطور ظرفیت ایدئولوژیی که مجاهدین و رزمندگانش به آن معتقدند، همان که منتظری هم اصالتش را به خمینی یادآوری کرد.
همین روزها یکی از سران نیروهای سرکوبگر رژیم (پاسدار سعید قاسمی) در همایشی که خبرش را رسانههای حکومتی منعکس کردند، حسرت توانمندی تشکیلاتی مسعود رجوی را خورده بود و اینکه هنوز پس از سی سال توان جذب جوانان را دارد.
اینها نکات مهمی است که معمولاً در غوغای جشنهای پس از چنین پیروزیهایی نادیده میمانند، اما برای مردمی که نزدیک به 4دهه گرفتار نظامی هستند که از تأمین نان، مسکن، معاش، امنیت و آزادی مردمش عاجز است، این نکات از نان شب هم واجبتر است. و بیسبب نیست که باز هم به قول همین پاسدار سعید قاسمی، امروزه برخی اساتید دانشگاه، حقوقشان را از نظام میگیرند اما مسعود رجوی را به دانشجویانشان درس میدهند!
بیشک روزی نو و روزگاری نو در راه است، روزگاری با منطقی نوین و رهبری که دوست در حسرتش میسوزد و دشمن در حسدش.
یک دور از نبرد مجاهدین با فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران طی شد و دور دیگری شروع شد.
دربارهٴ آنچه که گذشت و آنچه که هر کداممان انجام دادیم یا ندادیم، میتوان بسیار گفت و بسیار نوشت اما چه خوب و بجاست که گرچه به کوتاهی هرچه تمامتر به این نکته هم اشاره شود که:
چگونه است که یک مقاومت با تمام گستردگی و سنگینی تشکیلاتیاش، زیر ضرب کوبندهترین حملات گرم و سرد توانست از تاریکترین تونل وحشتی که میتوان تصور کرد، با کمترین خسارات جانی، به سلامت عبور کند،
شقه که نه! متحدتر شود.
کمتر که نه! بیشتر شود.
آنهم تشکیلاتی که نه یک سازمان روشنفکری متشکل از صرفاً نخبه روشنفکران دانشگاهی، بلکه تشکلی که اسم حقیقیاش همچنان که محتوایش ”ارتش آزادیبخش“ است:
ارتشی با اعضایی برآمده از اقشار و طبقات مختلف مردم، از کارگران و کشاورزان گرفته تا کارمندان و دانشآموزان و دانشجویان
از اقشار متفاوت شهری گرفته تا رزمندگانی از عشایر و روستاییان که علی القاعده باید هر کدام دارای همان ظرفیتهای شناخته شده و متعارفی باشند که نوعا دارند یا میتوانند و باید داشته باشند و حالا چه بسا کمی بیشتر.
و به یاد داشته باشیم که:
در این مسیر 14ساله، کم تلاش دشمنانه برای شقه اشرفیها نشد،
کم تلاش دشمنانه برای ایجاد جدایی بین سر و بدنهٴ این تشکیلات نشد،
آنهم زیر بمباران و در هم کوبیدن قرارگاههایشان همراه با دستگیری رئیسجمهور برگزیدهاشان در فرانسه.
از باز کردن سیلاب کثیفترین اتهامهای سیاسی و ایدئولوژیک به سوی آنها گرفته، تا غنیسازی و بزرگنمایی معدود عناصرخائن و بزدلی که زیر آتش دشمن ”وا“ دادند و جلوی دشمن زانو زدند و حتی توسط دشمن بر ضد یاران دیروزشان بهکار گرفته شدند.
در این ماجرا بیشک بسیاری نکات برای درنگ کردن و کمی بیشتر اندیشیدن وجود دارد، از جمله:
صحت خط و خطوط ترسیم شده توسط رهبر مقاومت که در بحرانیترین شرایط، با هنری که ویژه همین رهبری است، موجودیت و همبستگی مقاومت و رزمندگان را حفظ کرد و ارتقا داد.
همینطور ظرفیت ایدئولوژیی که مجاهدین و رزمندگانش به آن معتقدند، همان که منتظری هم اصالتش را به خمینی یادآوری کرد.
همین روزها یکی از سران نیروهای سرکوبگر رژیم (پاسدار سعید قاسمی) در همایشی که خبرش را رسانههای حکومتی منعکس کردند، حسرت توانمندی تشکیلاتی مسعود رجوی را خورده بود و اینکه هنوز پس از سی سال توان جذب جوانان را دارد.
اینها نکات مهمی است که معمولاً در غوغای جشنهای پس از چنین پیروزیهایی نادیده میمانند، اما برای مردمی که نزدیک به 4دهه گرفتار نظامی هستند که از تأمین نان، مسکن، معاش، امنیت و آزادی مردمش عاجز است، این نکات از نان شب هم واجبتر است. و بیسبب نیست که باز هم به قول همین پاسدار سعید قاسمی، امروزه برخی اساتید دانشگاه، حقوقشان را از نظام میگیرند اما مسعود رجوی را به دانشجویانشان درس میدهند!
بیشک روزی نو و روزگاری نو در راه است، روزگاری با منطقی نوین و رهبری که دوست در حسرتش میسوزد و دشمن در حسدش.