با گذشت نزدیک به 4 دهه از ربودن انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران توسط نظام قرونوسطایی ولایتفقیه، بهخوبی بر همگان روشن شده است که مهمترین ره آورد و ارمغان این حاکمیت منحوس برای مردم محروم میهن اشغال شده چیزی جز فقر و بیکاری و فساد و کارتن خوابی و زباله گردی و... نبوده است.
در این میان اما ویرانی تمامعیار زیست بوم ایران و نابودی میراث طبیعی چندمیلیون ساله میهن، آنگونه عظیم و غیرقابل باور است که بدرستی باید بر آن نام فاجعه نهاد.
عمق فاجعه تا بدان جاست که رژیم ضدبشری بهرغم تمامی توجیهات دجالگرانه و دین فروشانه خود در رسانههای حکومتی از آن بهعنوان یک فاجعه عظیم ضدملی یاد میکند، چرا که موجودیت و حیات تمامی جامعه و سرزمین ایران را در معرض یک انهدام واقعی قرار داده است.
آشنایی با موقعیت بیهمتا و تاریخی تالاب شادگان:
تالاب بینالمللی شادگان، پنجمین تالاب جهان از مهمترین سرمایههای طبیعی منطقه و جهان و از معدود تالابهای جهانی است که در سازمان بینالمللی یونسکو ثبت شده است.
این تالاب بینالمللی از سه تالاب شادگان، خورموسی و خور الامیه تشکیل شده است و در جنوب شهر شادگان در استان خوزستان واقع میباشد.
آب این تالاب از رودخانههای جراحی و کارون همچنین جزر و مد خلیجفارس تأمین میشود و به رغم فصلی بودن بخش آب شیرین آن، آب شور تالاب به دلیل متصل بودن به خورها و خلیج فارس، دایمی میباشد.
وسعت تالاب شادگان در گذشته بیش از۴۵۰ هزار هکتار بود و بیش از۲۰۰ نوع و گونه پستاندار، خزنده و پرنده و.. در آن زندگی می کردند که بیشتر این گونهها را پرندگان مهاجر از مناطق سردسیر تشکیل میدادند.
علاوه بر این تالاب شادگان بهدلیل جذب ذرات خاک معلق و کنترل سیلابهای بالا دست هور، دارای اهمیت بسیار بالای زیست محیطی برای مردم این منطقه میباشد.
سیاستهای ضدملی و ویرانگر رژیم و خشک شدن تالاب از آغاز تا امروز:
سیاستهای ضدمردمی و غارتگرانه رژیم فاسد آخوندی از قبیل سدسازی، کم شدن آب ورودی به کارون و ذخیره و انتقال آب این رودخانه به مناطق دیگر، تخلیه پسابهای آلودهیی چون مزارع نیشکر، پرورش ماهی و فولاد خوزستان، عبور لولههای نفتی، فعالیت ۳۰ واحد پتروشیمی و تخلیه و دفن زبالههای شهر در وسط هور، باعث شده است که این تالاب منحصربهفرد از سال ۱۳۷۲ وارد فهرست قرمز تالابهای بینالمللی (لیست مونترو) بشود و در حالی که معیشت حدود ۱۰۰ هزار نفر اهالی منطقه به تالاب شادگان و حیات آن وابسته میباشد، هماکنون در حال خشک شدن است.
با رجوع به نوشتههای رژیم میتوان به گوشههایی هر چند ناچیز از اقدامات ضد ملی و ضدمردمی آخوندهای حاکم بر حیات و تاریخ و تمدن ایران دست پیدا کرد:
- «در آبان ماه 1383 طی عملیات احداث بلوار در منطقهیی از آبادان، شهرداری آبادان 35هزار مترمکعب از زبالههای نفتی منطقه گیسی را از زیر خاک خارج و در تالاب شادگان ریخت. زبالههای نفتی که حدود60سال پیش توسط پالایشگاه آبادان در زمینهای دور از شهر که بعدها به زمینهای گیسی معروف شد دفن گردیده بود. منطقه گیسی با گسترش شهر آبادان، داخل مناطق مسکونی قرار گرفت و سالهای سال با انتشار بوی نامطبوع بهویژه در تابستانها که ناشی از متصاعد شدن گازهای مختلف از آن بود، مردم را آزار میداد. تا اینکه سال گذشته بخشی از گیسیها از زیر خاک خارج و بقیه در زیرساختمانهایی از قبیل چند مدرسه ماندگار شد!».
ابعاد فاجعهآمیز این اقدام منجر به نابودی و انهدام زیستگاه انواع پرندگان نادر، گیاهان بینظیر و دیگر موجودات آبزی شده است بهصورتیکه: «ترکیبات این مواد در محیط آبی به ترکیبات فنلی خطرناکی تبدیل شوند که در ایجاد سرطانهای دستگاه گوارش و ریه نقش آفرین است».
همین منبع در ادامه اضافه کرده است: «اقدام بدون مطالعه نه تنها در این مورد بلکه در بسیاری موارد دیگر بهصورت رویهیی معمول در فعالیتهای عمرانی کشور درآمده است و تاکنون سبب ایجاد ضرر و زیانهای مالی و جانی فراوان شده است، اضافه کرده است که متأسفانه هیچیک از مسئولان محیطزیست چه در خوزستان و کل کشور واکنشی در قبال این مشکل نشان نداده و سکوت، تنها پاسخی بوده است که تاکنون از سوی مسئولان مربوطه اختیار شده است و این در حالی است که نمونه زبالههای گیسی در ششمین نمایشگاه محیطزیست در غرفه کانون دیدهبانان زمین به نظر و استشمام خانم ابتکار رئیس سازمان حفاظت محیطزیست و معاون رئیس جهمور و آقای زنگنه وزیر نفت رسید!». (کانون دیدهبانان زمین اول مرداد 84)
علاوه بر این جریانهای ورودی به تالاب بهخاطر توسعه آبیاری در مناطق بالادست بهطور مداوم کاهش یافته و حجم فزاینده جریانهای زهکشی بهطور مستمر به تالاب آسیب وارد میآورد به گونهای که در حال حاضر اثرات زیانباری بر تنوع زیستی با اهمیت جهانی و مزایای بیشماری که تالاب برای جوامع محلی فراهم میکند، گذاشته است.
در این رابطه خبرگزاری نیروی تروریستی قدس موسوم به تسنیم بهنقل از رئیس اداره حفاظت از محیطزیست شادگان مینویسد: «حقابه مصوب برای تالاب شادگان 5 مترمکعب بر ثانیه است و با وجود اینکه این میزان ارزش زیست محیطی آنچنانی ندارد و تالاب را از وضعیت بحرانی نجات نمیدهد ولی این میزان هم تأمین نمیشود و گاهی نیز اصلاً آبی به تالاب نمیرسد. در تابستان از اردیبهشت ماه تا مرداد مقدار آبی که به تالاب جریان داشته صفر بوده بهطوری که این شرایط بحرانی وضعیت بدی را برای تالاب رقم زده است و متأسفانه در بخشی از مناطق تالاب که خشک شده برخی از پرندگان مثل فلامینگو و نیز پرندگان بومی تلف شده بودند».
همین منبع در ادامه ضمن تشریح موقعیت فعلی تالاب شادگان مینویسد:
«قسمت عمده بخش شیرین تالاب که اکنون تقریباً به لبشور تبدیل شده از پسابهای نیشکر و آبروده و نیز پسابهای نهر بحره که پسابهای بخش جنوبی شهر اهواز است، تأمین میشود که از نظر کیفیتی بسیار نامرغوب و نامطلوب است و در نتیجه حدود 30هزار هکتار از بخش شیرین تالاب که تقریبأ 25درصد بخش شیرین تالاب شادگان است خشک شده است.
بخش لبشور تالاب که کلأ خشک است؛ این بخش مساحتی در حدود صد هزار هکتار دارد که کاملأ خشک شده و از اردیبهشت ماه تا شهریورماه کاملأ خشک است بهطوری که وضعیت بیآبی را در این منطقه مشاهده میکنیم. متأسفانه شوری این بخش از تالاب به قدری زیاد شده که پهنهای از نمک را در این بخش میبینیم؛ این مسأله به نوعی از "معضل" هم بالاتر رفته است»
منطقه شور که مناطق خوریات و متصل به دریا است در حدود 200هزار هکتار را شامل میشود که این قسمت از تالاب بر اساس جریانهای جذر و مدی گاهی آبدار و گاهی خشک میشود و همیشه نیز پهنه نمک بر آن پوشیده است».
ارگان نیروی تروریستی قدس همچنین به تشریح سیاستهای ضدمردمی رژیم آخوندی که باعث نابودی تالاب شده اشاره میکند و مینویسد: «بیش از 2 دهه است که جریانهای آبی نهر ماله و نهر بهره در تالاب تخلیه میشود و اقدامی آنچنانی برای کنترل پسابها در این دو نهر انجام نشده است. پساب کشاورزی کشت و صنعت نی شکر هم به تالاب ریخته میشود و مسئولان این شرکت ادعا میکنند که شرایط پسابی نی شکر نسبت به سالهای قبل بهتر شده درصورتی که وقتی پسابها توسط محیطزیست پایش و نمونهگیری میشود میبینیم آبی که در تالاب تخلیه میشود شوری بالا و موادی مثل فسفات و نیترات دارد».
سیاستهای ضد ملی و ضدایرانی آخوندهای حاکم در ارتباط با انهدام محیطزیست در تالاب بینالمللی شادگان به همین جا ختم نمیشود بلکه در سال ۱۳۸۵ رژیم قرونوسطایی آخوندها تصمیم به احداث کارخانه فولاد شادگان در این منطقه گرفت و با واگذاری ۲۵۰ هکتار از اراضی تالاب برای این کارخانه، عملاً این تالاب در محاصره کامل صنایع فولاد و پتروشیمی قرار گرفت.
- خبرگزاری مهر آخوندی 20اردیبهشت 95 مینویسد: «معیشت مردم و حیات تالاب شادگان بهدلیل شیوهها و سیاستهای نادرست وزارت جهاد کشاورزی و شرکتهای کشت و صنعت نیشکر در حال تبدیل شدن به یک ارومیه جدید است.
صنایع فولاد فقط به فکر درآمدزایی است نه مردم، و شهرداری و آبفا در ساماندهی فاضلابهای کلانشهر و آلودهترین شهر جهان یعنی اهواز و همه شهرهای استان ناتوان هستند. آنها دست در دست هم با یک اراده جمعی برای کشتار جوانترین رودخانه جهان یعنی کارون با هم شرکت میکنند و وزارت نیرو نیز همچنان به مدیریت غلط و غیرانسانی خود در کشور و خوزستان ادامه میدهد».
اقدامات ضدانسانی رژیم قرونوسطایی ولایتفقیه در همین حد متوقف نشد بلکه بهرغم مخالفت کارشناسان محیطزیست طرح زندان جدید آبادان در حریم تالاب بینالمللی شادگان نیز تصویب شد.
خبرگزاری حکومتی مهر 28آبانماه 89 مینویسد: «آبادان شهر امن و ثروتمندی بود ولی بعد از جنگ به شهری ناامن و جرم خیز بدل شده که بهخاطر نزدیکی به خرمشهر و ماهشهر و شادگان میزبان زندانیان این شهرها نیز هست و با کمبود مکان زندان برای نگهداری مجرمان مواجه شده ولی مسئولان به جای ساخت زندان در حریم تالاب شادگان باید به فکر مکان دیگری برای رفع این نیاز باشند.»
همین منبع در ادامه ضمن اعتراف به مکان ساخت زندان آبادان تأکید دارد: «بهدلیل نزدیکی این مکان با پتروشیمی شادگان علاوه بر اینکه تالاب آلوده به اثرات پتروشیمی میشود، زندان نیز از آن متأثر خواهد بود و میتواند منجر به فاجعهای پیشبینی نشده شود».
-خبرگزاری مجلس ارتجاع موسوم به خانه ملت 13فروردین 93 مینویسد: «در 13بهمن سال ۱۳۴۸ چند کشور به دعوت ایران برای حفاظت از تالابها، کنوانسیونی را به نام کنوانسیون رامسر امضا کردند، اما هیچ زمانی فکر هم نمیکردند روزی از بیشتر تالابهای ایران تنها یک نام و جای کمآب یا خشک شدهیی باقی بماند.
هامون، پریشان، شادگان و تالاب انزلی هیچ کدام شبیه آن روزی نیستند که ۴۸ سال پیش کشورهای زیادی را راهی شهر رامسر کرد، از طرف دیگر از میان تالابهای ایران، ارومیه، انزلی، شادگان، هامون و گاوخونی مهمترین آنها هستند که اغلب به خط قرمز شرایط بحران نزدیک شده یا از آن گذشتهاند.
بر اساس آمارها از 40 تالاب موجود در کشور، حدود 20 تا 80 درصد آن خشک شده است و متأسفانه اتخاذ تدابیر غیرکارشناسانه و بیتوجهی محض به خشک شدن تالابها و دریاچهها، مرگ آنان را نزدیکتر کرده است».
-سایت حکومتی سلامت نیوز 3شهریور 95 تحت عنوان شادگان شهری که در فاضلاب غرق شد مینویسد: «پروژههای زیرساختی مثل فاضلاب در شادگان حال و روز خوشی ندارد و به بهانه کمبود اعتبار نیمه تمام رها شده است. شادگانی که قرار بود تالابش و روستای صراخیهاش همان «ونیز» ایران نقطه هدف گردشگری باشد امروز دیگر این مسائل ابتدایی اما حیاتی یقهاش را گرفته است. شهرستانی که 53 کیلومتر مرز دریایی دارد و یک شهر ساحلی و مرزی شمرده میشود به جای دغدغههای گردشگری دغدغه ورود فاضلاب به خانههای مردم را دارد. تالاب شادگان از منطقه عطیش در خروجی اهواز تا آبادان و شادگان امتداد دارد که میتوان با سرمایهگذاری در آن فرصتهای شغلی و گردشگران خارجی را جذب کرد، اما اکنون خود تالاب در امان نیست از سیل خانمانسوز فاضلابهای صنعتی و پسابهای نیشکر که حیات جاندارانش را نیز به خطر انداخته است».
وقتی حاکمیتی تنها در فکر ”حفظ نظام “به هر قیمت است، آنچه در این بین محلی از اعراب ندارد و فدا میشود مردم و منافع آنها و تمامی سرمایههای ملی و خدادادی آنهاست. این ریشه در ماهیت نظام فاشیسم مذهبی ولایتفقیه دارد و تنها با از بین بردن تمامیت این رژیم ضدمردمی، این دردها درمان میشود.
در این میان اما ویرانی تمامعیار زیست بوم ایران و نابودی میراث طبیعی چندمیلیون ساله میهن، آنگونه عظیم و غیرقابل باور است که بدرستی باید بر آن نام فاجعه نهاد.
عمق فاجعه تا بدان جاست که رژیم ضدبشری بهرغم تمامی توجیهات دجالگرانه و دین فروشانه خود در رسانههای حکومتی از آن بهعنوان یک فاجعه عظیم ضدملی یاد میکند، چرا که موجودیت و حیات تمامی جامعه و سرزمین ایران را در معرض یک انهدام واقعی قرار داده است.
آشنایی با موقعیت بیهمتا و تاریخی تالاب شادگان:
تالاب بینالمللی شادگان، پنجمین تالاب جهان از مهمترین سرمایههای طبیعی منطقه و جهان و از معدود تالابهای جهانی است که در سازمان بینالمللی یونسکو ثبت شده است.
این تالاب بینالمللی از سه تالاب شادگان، خورموسی و خور الامیه تشکیل شده است و در جنوب شهر شادگان در استان خوزستان واقع میباشد.
آب این تالاب از رودخانههای جراحی و کارون همچنین جزر و مد خلیجفارس تأمین میشود و به رغم فصلی بودن بخش آب شیرین آن، آب شور تالاب به دلیل متصل بودن به خورها و خلیج فارس، دایمی میباشد.
وسعت تالاب شادگان در گذشته بیش از۴۵۰ هزار هکتار بود و بیش از۲۰۰ نوع و گونه پستاندار، خزنده و پرنده و.. در آن زندگی می کردند که بیشتر این گونهها را پرندگان مهاجر از مناطق سردسیر تشکیل میدادند.
علاوه بر این تالاب شادگان بهدلیل جذب ذرات خاک معلق و کنترل سیلابهای بالا دست هور، دارای اهمیت بسیار بالای زیست محیطی برای مردم این منطقه میباشد.
سیاستهای ضدملی و ویرانگر رژیم و خشک شدن تالاب از آغاز تا امروز:
سیاستهای ضدمردمی و غارتگرانه رژیم فاسد آخوندی از قبیل سدسازی، کم شدن آب ورودی به کارون و ذخیره و انتقال آب این رودخانه به مناطق دیگر، تخلیه پسابهای آلودهیی چون مزارع نیشکر، پرورش ماهی و فولاد خوزستان، عبور لولههای نفتی، فعالیت ۳۰ واحد پتروشیمی و تخلیه و دفن زبالههای شهر در وسط هور، باعث شده است که این تالاب منحصربهفرد از سال ۱۳۷۲ وارد فهرست قرمز تالابهای بینالمللی (لیست مونترو) بشود و در حالی که معیشت حدود ۱۰۰ هزار نفر اهالی منطقه به تالاب شادگان و حیات آن وابسته میباشد، هماکنون در حال خشک شدن است.
با رجوع به نوشتههای رژیم میتوان به گوشههایی هر چند ناچیز از اقدامات ضد ملی و ضدمردمی آخوندهای حاکم بر حیات و تاریخ و تمدن ایران دست پیدا کرد:
- «در آبان ماه 1383 طی عملیات احداث بلوار در منطقهیی از آبادان، شهرداری آبادان 35هزار مترمکعب از زبالههای نفتی منطقه گیسی را از زیر خاک خارج و در تالاب شادگان ریخت. زبالههای نفتی که حدود60سال پیش توسط پالایشگاه آبادان در زمینهای دور از شهر که بعدها به زمینهای گیسی معروف شد دفن گردیده بود. منطقه گیسی با گسترش شهر آبادان، داخل مناطق مسکونی قرار گرفت و سالهای سال با انتشار بوی نامطبوع بهویژه در تابستانها که ناشی از متصاعد شدن گازهای مختلف از آن بود، مردم را آزار میداد. تا اینکه سال گذشته بخشی از گیسیها از زیر خاک خارج و بقیه در زیرساختمانهایی از قبیل چند مدرسه ماندگار شد!».
ابعاد فاجعهآمیز این اقدام منجر به نابودی و انهدام زیستگاه انواع پرندگان نادر، گیاهان بینظیر و دیگر موجودات آبزی شده است بهصورتیکه: «ترکیبات این مواد در محیط آبی به ترکیبات فنلی خطرناکی تبدیل شوند که در ایجاد سرطانهای دستگاه گوارش و ریه نقش آفرین است».
همین منبع در ادامه اضافه کرده است: «اقدام بدون مطالعه نه تنها در این مورد بلکه در بسیاری موارد دیگر بهصورت رویهیی معمول در فعالیتهای عمرانی کشور درآمده است و تاکنون سبب ایجاد ضرر و زیانهای مالی و جانی فراوان شده است، اضافه کرده است که متأسفانه هیچیک از مسئولان محیطزیست چه در خوزستان و کل کشور واکنشی در قبال این مشکل نشان نداده و سکوت، تنها پاسخی بوده است که تاکنون از سوی مسئولان مربوطه اختیار شده است و این در حالی است که نمونه زبالههای گیسی در ششمین نمایشگاه محیطزیست در غرفه کانون دیدهبانان زمین به نظر و استشمام خانم ابتکار رئیس سازمان حفاظت محیطزیست و معاون رئیس جهمور و آقای زنگنه وزیر نفت رسید!». (کانون دیدهبانان زمین اول مرداد 84)
علاوه بر این جریانهای ورودی به تالاب بهخاطر توسعه آبیاری در مناطق بالادست بهطور مداوم کاهش یافته و حجم فزاینده جریانهای زهکشی بهطور مستمر به تالاب آسیب وارد میآورد به گونهای که در حال حاضر اثرات زیانباری بر تنوع زیستی با اهمیت جهانی و مزایای بیشماری که تالاب برای جوامع محلی فراهم میکند، گذاشته است.
در این رابطه خبرگزاری نیروی تروریستی قدس موسوم به تسنیم بهنقل از رئیس اداره حفاظت از محیطزیست شادگان مینویسد: «حقابه مصوب برای تالاب شادگان 5 مترمکعب بر ثانیه است و با وجود اینکه این میزان ارزش زیست محیطی آنچنانی ندارد و تالاب را از وضعیت بحرانی نجات نمیدهد ولی این میزان هم تأمین نمیشود و گاهی نیز اصلاً آبی به تالاب نمیرسد. در تابستان از اردیبهشت ماه تا مرداد مقدار آبی که به تالاب جریان داشته صفر بوده بهطوری که این شرایط بحرانی وضعیت بدی را برای تالاب رقم زده است و متأسفانه در بخشی از مناطق تالاب که خشک شده برخی از پرندگان مثل فلامینگو و نیز پرندگان بومی تلف شده بودند».
همین منبع در ادامه ضمن تشریح موقعیت فعلی تالاب شادگان مینویسد:
«قسمت عمده بخش شیرین تالاب که اکنون تقریباً به لبشور تبدیل شده از پسابهای نیشکر و آبروده و نیز پسابهای نهر بحره که پسابهای بخش جنوبی شهر اهواز است، تأمین میشود که از نظر کیفیتی بسیار نامرغوب و نامطلوب است و در نتیجه حدود 30هزار هکتار از بخش شیرین تالاب که تقریبأ 25درصد بخش شیرین تالاب شادگان است خشک شده است.
بخش لبشور تالاب که کلأ خشک است؛ این بخش مساحتی در حدود صد هزار هکتار دارد که کاملأ خشک شده و از اردیبهشت ماه تا شهریورماه کاملأ خشک است بهطوری که وضعیت بیآبی را در این منطقه مشاهده میکنیم. متأسفانه شوری این بخش از تالاب به قدری زیاد شده که پهنهای از نمک را در این بخش میبینیم؛ این مسأله به نوعی از "معضل" هم بالاتر رفته است»
منطقه شور که مناطق خوریات و متصل به دریا است در حدود 200هزار هکتار را شامل میشود که این قسمت از تالاب بر اساس جریانهای جذر و مدی گاهی آبدار و گاهی خشک میشود و همیشه نیز پهنه نمک بر آن پوشیده است».
ارگان نیروی تروریستی قدس همچنین به تشریح سیاستهای ضدمردمی رژیم آخوندی که باعث نابودی تالاب شده اشاره میکند و مینویسد: «بیش از 2 دهه است که جریانهای آبی نهر ماله و نهر بهره در تالاب تخلیه میشود و اقدامی آنچنانی برای کنترل پسابها در این دو نهر انجام نشده است. پساب کشاورزی کشت و صنعت نی شکر هم به تالاب ریخته میشود و مسئولان این شرکت ادعا میکنند که شرایط پسابی نی شکر نسبت به سالهای قبل بهتر شده درصورتی که وقتی پسابها توسط محیطزیست پایش و نمونهگیری میشود میبینیم آبی که در تالاب تخلیه میشود شوری بالا و موادی مثل فسفات و نیترات دارد».
سیاستهای ضد ملی و ضدایرانی آخوندهای حاکم در ارتباط با انهدام محیطزیست در تالاب بینالمللی شادگان به همین جا ختم نمیشود بلکه در سال ۱۳۸۵ رژیم قرونوسطایی آخوندها تصمیم به احداث کارخانه فولاد شادگان در این منطقه گرفت و با واگذاری ۲۵۰ هکتار از اراضی تالاب برای این کارخانه، عملاً این تالاب در محاصره کامل صنایع فولاد و پتروشیمی قرار گرفت.
- خبرگزاری مهر آخوندی 20اردیبهشت 95 مینویسد: «معیشت مردم و حیات تالاب شادگان بهدلیل شیوهها و سیاستهای نادرست وزارت جهاد کشاورزی و شرکتهای کشت و صنعت نیشکر در حال تبدیل شدن به یک ارومیه جدید است.
صنایع فولاد فقط به فکر درآمدزایی است نه مردم، و شهرداری و آبفا در ساماندهی فاضلابهای کلانشهر و آلودهترین شهر جهان یعنی اهواز و همه شهرهای استان ناتوان هستند. آنها دست در دست هم با یک اراده جمعی برای کشتار جوانترین رودخانه جهان یعنی کارون با هم شرکت میکنند و وزارت نیرو نیز همچنان به مدیریت غلط و غیرانسانی خود در کشور و خوزستان ادامه میدهد».
اقدامات ضدانسانی رژیم قرونوسطایی ولایتفقیه در همین حد متوقف نشد بلکه بهرغم مخالفت کارشناسان محیطزیست طرح زندان جدید آبادان در حریم تالاب بینالمللی شادگان نیز تصویب شد.
خبرگزاری حکومتی مهر 28آبانماه 89 مینویسد: «آبادان شهر امن و ثروتمندی بود ولی بعد از جنگ به شهری ناامن و جرم خیز بدل شده که بهخاطر نزدیکی به خرمشهر و ماهشهر و شادگان میزبان زندانیان این شهرها نیز هست و با کمبود مکان زندان برای نگهداری مجرمان مواجه شده ولی مسئولان به جای ساخت زندان در حریم تالاب شادگان باید به فکر مکان دیگری برای رفع این نیاز باشند.»
همین منبع در ادامه ضمن اعتراف به مکان ساخت زندان آبادان تأکید دارد: «بهدلیل نزدیکی این مکان با پتروشیمی شادگان علاوه بر اینکه تالاب آلوده به اثرات پتروشیمی میشود، زندان نیز از آن متأثر خواهد بود و میتواند منجر به فاجعهای پیشبینی نشده شود».
-خبرگزاری مجلس ارتجاع موسوم به خانه ملت 13فروردین 93 مینویسد: «در 13بهمن سال ۱۳۴۸ چند کشور به دعوت ایران برای حفاظت از تالابها، کنوانسیونی را به نام کنوانسیون رامسر امضا کردند، اما هیچ زمانی فکر هم نمیکردند روزی از بیشتر تالابهای ایران تنها یک نام و جای کمآب یا خشک شدهیی باقی بماند.
هامون، پریشان، شادگان و تالاب انزلی هیچ کدام شبیه آن روزی نیستند که ۴۸ سال پیش کشورهای زیادی را راهی شهر رامسر کرد، از طرف دیگر از میان تالابهای ایران، ارومیه، انزلی، شادگان، هامون و گاوخونی مهمترین آنها هستند که اغلب به خط قرمز شرایط بحران نزدیک شده یا از آن گذشتهاند.
بر اساس آمارها از 40 تالاب موجود در کشور، حدود 20 تا 80 درصد آن خشک شده است و متأسفانه اتخاذ تدابیر غیرکارشناسانه و بیتوجهی محض به خشک شدن تالابها و دریاچهها، مرگ آنان را نزدیکتر کرده است».
-سایت حکومتی سلامت نیوز 3شهریور 95 تحت عنوان شادگان شهری که در فاضلاب غرق شد مینویسد: «پروژههای زیرساختی مثل فاضلاب در شادگان حال و روز خوشی ندارد و به بهانه کمبود اعتبار نیمه تمام رها شده است. شادگانی که قرار بود تالابش و روستای صراخیهاش همان «ونیز» ایران نقطه هدف گردشگری باشد امروز دیگر این مسائل ابتدایی اما حیاتی یقهاش را گرفته است. شهرستانی که 53 کیلومتر مرز دریایی دارد و یک شهر ساحلی و مرزی شمرده میشود به جای دغدغههای گردشگری دغدغه ورود فاضلاب به خانههای مردم را دارد. تالاب شادگان از منطقه عطیش در خروجی اهواز تا آبادان و شادگان امتداد دارد که میتوان با سرمایهگذاری در آن فرصتهای شغلی و گردشگران خارجی را جذب کرد، اما اکنون خود تالاب در امان نیست از سیل خانمانسوز فاضلابهای صنعتی و پسابهای نیشکر که حیات جاندارانش را نیز به خطر انداخته است».
وقتی حاکمیتی تنها در فکر ”حفظ نظام “به هر قیمت است، آنچه در این بین محلی از اعراب ندارد و فدا میشود مردم و منافع آنها و تمامی سرمایههای ملی و خدادادی آنهاست. این ریشه در ماهیت نظام فاشیسم مذهبی ولایتفقیه دارد و تنها با از بین بردن تمامیت این رژیم ضدمردمی، این دردها درمان میشود.