ما سخنرانیهای فوقالعادهیی را شنیدیم. در رأس آنها طبعاً سخنرانی خانم رجوی بود.
ما این شور، انرژی و ایمان را شنیدیم. من میخواهم نزد شما به یک چیز اعتراف کنم. من در آرزوی آن لحظهیی هستم که دیگر روز جهانی زن را جشن نگیریم. ولی شاید روز جهانی مرد!
صحبت از نوعی است که نیازمند فضای حفاظتی است، نوعی چنان ضعیف، چنان ناتوان در ترویج حقوقش، نوعی که باید تحت پوشش سخنان و وعدههایی باشد که هرگز رعایت نمیشوند. حتی در کشورهای پیشرفته مانند اینجا که من شانس زندگی در آن را دارم. وعدههایی در مورد برابری حقوق، برابری دستمزدها، برابری فرصتها. این وعدهها در همه جا تکرار میشوند و از جمله در احزاب ما که ترجیح میدهند به جای تبعیت کردن از قانون، جریمه بپردازند. منظورم فرانسه است.
اما بهطور جدی، من همچنین آرزوی آن روزی را دارم که این کشور بسیار بزرگ به اسم ایران، که یکی از گهوارههای تمدن بوده است، بالاخره از این عقبگرد خارج بشود، از این عقبگرد فرهنگی که امروزه باعث شده این کشور در زمینه حقوق زنان، تبدیل به یکی از بدترینها در جهان شود.
شما میدانید که فوروم داووس هر ساله، اقدام به انتشار یک سنجش جنسیتی میکند.
به نظر میرسد که امسال، ایران در زمینه حقوق زنان در رتبهٴ 127 از میان 137کشور جهان است. این تصویری میدهد از شیوهیی که رژیم ملاها، تحت یوغ قانون، به بستن جامعهیی پویا و در حال تحرکت ادامه میدهد. کشوری که همچنان قانون آن میگوید دختران میتوانند از سن 9سالگی ازدواج کنند، کشوری که همچنان شهادت یک زن در برابر دادگاه معادل نصف شهادت یک مرد است، کشوری که یک زن نسبت به یک مرد نصف دارایی را به ارث میبرد، کشوری که همچنان در آن موقعیت زنان معادل چیزی است که یکی از آخوندها به اسم یزدی ـ اگر درست به یاد داشته باشم، مدت زیادی رئیس قوه قضاییه بود ـ گفت و نوشت که همسر شما ملک شماست، در واقع برده شماست.
اما بار دیگر آنچه که مشغلة ذهن همهٴ ما در اینجاست، چیزی است که در ایران در حال وقوع است و این فاصله میان رژیم و این جامعه و نسل جوان که بهرغم همه موانع، سانسور را دور میزند، به رسانهها گوش میدهد، بهطور خاص به مطبوعات فارسی زبان آمریکایی یا انگلیسی گوش میدهد، این نسل جوان و دختران در وهلهٴ نخست مشتاق شرکت در این تپش جهانی است. به همین دلیل است که این جلسه سالانه تا این حد مفید است، چون مهم است بار دیگر پیامهایی که اینجا داده میشوند، کسانی را که در آنجا (ایران) هستند، تشویق کند و طبعاً در کمپ لیبرتی و اشرف برای ادامه مبارزه شان.
امروزه، زنان هنوز از ورود به استادیومهای ورزشی منع میشوند.
من آنچه را که یک دوست ایرانی بسیار گرامی سالها پیش برایم تعریف کرده بود، به یاد میآورم. اسمش مریم بود. او سالها بهای آزادی بیانش را در زندان پرداخت. برایم خیلی وقت پیش توضیح داده بود که در افسانههای ایرانی، مرد و زن همزمان ظهور یافته بودند. نه اینکه زن بعد از مرد، آن طور که در سنت یهودی و مسیحی ما رایج است. و به من همچنین آموخت که گناه پایهیی در افسانه پردازی ایران، بهطور یکسان بر عهدهٴ مرد و زن است. و من فکر میکنم که این زیباترین، عادلانهترین پیام است که از چنین فاصله و عمقی برای ما میآید. بار دیگر از این فرهنگ هزار ساله که شایسته است درباره آن تأمل شود، متشکرم.
ما این شور، انرژی و ایمان را شنیدیم. من میخواهم نزد شما به یک چیز اعتراف کنم. من در آرزوی آن لحظهیی هستم که دیگر روز جهانی زن را جشن نگیریم. ولی شاید روز جهانی مرد!
صحبت از نوعی است که نیازمند فضای حفاظتی است، نوعی چنان ضعیف، چنان ناتوان در ترویج حقوقش، نوعی که باید تحت پوشش سخنان و وعدههایی باشد که هرگز رعایت نمیشوند. حتی در کشورهای پیشرفته مانند اینجا که من شانس زندگی در آن را دارم. وعدههایی در مورد برابری حقوق، برابری دستمزدها، برابری فرصتها. این وعدهها در همه جا تکرار میشوند و از جمله در احزاب ما که ترجیح میدهند به جای تبعیت کردن از قانون، جریمه بپردازند. منظورم فرانسه است.
اما بهطور جدی، من همچنین آرزوی آن روزی را دارم که این کشور بسیار بزرگ به اسم ایران، که یکی از گهوارههای تمدن بوده است، بالاخره از این عقبگرد خارج بشود، از این عقبگرد فرهنگی که امروزه باعث شده این کشور در زمینه حقوق زنان، تبدیل به یکی از بدترینها در جهان شود.
شما میدانید که فوروم داووس هر ساله، اقدام به انتشار یک سنجش جنسیتی میکند.
به نظر میرسد که امسال، ایران در زمینه حقوق زنان در رتبهٴ 127 از میان 137کشور جهان است. این تصویری میدهد از شیوهیی که رژیم ملاها، تحت یوغ قانون، به بستن جامعهیی پویا و در حال تحرکت ادامه میدهد. کشوری که همچنان قانون آن میگوید دختران میتوانند از سن 9سالگی ازدواج کنند، کشوری که همچنان شهادت یک زن در برابر دادگاه معادل نصف شهادت یک مرد است، کشوری که یک زن نسبت به یک مرد نصف دارایی را به ارث میبرد، کشوری که همچنان در آن موقعیت زنان معادل چیزی است که یکی از آخوندها به اسم یزدی ـ اگر درست به یاد داشته باشم، مدت زیادی رئیس قوه قضاییه بود ـ گفت و نوشت که همسر شما ملک شماست، در واقع برده شماست.
اما بار دیگر آنچه که مشغلة ذهن همهٴ ما در اینجاست، چیزی است که در ایران در حال وقوع است و این فاصله میان رژیم و این جامعه و نسل جوان که بهرغم همه موانع، سانسور را دور میزند، به رسانهها گوش میدهد، بهطور خاص به مطبوعات فارسی زبان آمریکایی یا انگلیسی گوش میدهد، این نسل جوان و دختران در وهلهٴ نخست مشتاق شرکت در این تپش جهانی است. به همین دلیل است که این جلسه سالانه تا این حد مفید است، چون مهم است بار دیگر پیامهایی که اینجا داده میشوند، کسانی را که در آنجا (ایران) هستند، تشویق کند و طبعاً در کمپ لیبرتی و اشرف برای ادامه مبارزه شان.
امروزه، زنان هنوز از ورود به استادیومهای ورزشی منع میشوند.
من آنچه را که یک دوست ایرانی بسیار گرامی سالها پیش برایم تعریف کرده بود، به یاد میآورم. اسمش مریم بود. او سالها بهای آزادی بیانش را در زندان پرداخت. برایم خیلی وقت پیش توضیح داده بود که در افسانههای ایرانی، مرد و زن همزمان ظهور یافته بودند. نه اینکه زن بعد از مرد، آن طور که در سنت یهودی و مسیحی ما رایج است. و به من همچنین آموخت که گناه پایهیی در افسانه پردازی ایران، بهطور یکسان بر عهدهٴ مرد و زن است. و من فکر میکنم که این زیباترین، عادلانهترین پیام است که از چنین فاصله و عمقی برای ما میآید. بار دیگر از این فرهنگ هزار ساله که شایسته است درباره آن تأمل شود، متشکرم.