728 x 90

افزايش فشار بر زندانيان,

جهان بهتری ممکن است با همین خاک و مادران و فرزندان !

-

زندان
زندان
نامه دانشجوی زندانی علی اعجمی به‌مناسبت روز مادر - به بهانه روز مادر، نامه‌یی برای پاسخ به مادرم از زندان. سخت است که هرگز نامه‌یی ننوشته باشی و روزی که ناگزیر از زندان به مادرت بنویسی، سؤالاتش بی‌پاسخ نماند. سخت است به‌ویژه وقتی زبان مشترکی در کار نیست و یا به کار نمی‌آید.
سلام مادر، خیلی وقت است ندیدمت، مادر جان، صدایت را هم نشنیده‌ام. به شما مجوز ملاقات نداده‌اند و به من اجازه حتی یک تماس تلفنی. علتش را باید از قاضی و دادستان و غیره بپرسید. آخرین دیدارمان کی بود؟ دوشنبه‌یی در اوین، پس از یک سال حبس به ملاقاتم آمدی.
به بچه‌ها گفتم: چه فیلم هندی بشود امروز و واقعاً که چه فیلم هندی شد. بعد از اشک و آه پرسیدی برای چی گرفتار شدی؟ چرا؟ تا آخرش صدات بوی التماس می‌داد. گفتی تقاضای بخشش کن و من کلافه شدم. آن روز فرصت نبود جواب سوالهایت را بدهم چه کرده‌ام؟ چرا زندان؟ اصلاً کدام بخشش؟ فرصت نبود چون شما از دورافتاده‌ترین روستاهای سبزوار آمده بودید و ما فقط 15دقیقه وقت داشتیم و یک سال حرف نگفته. واقعاً من چه کرده بودم؟ به یاد آوردنش سخت است، یادم نمی‌آید. زمان بازجویی و انفرادی و فشارهای مختلف هم درست یادم نیامد. فقط خاطرم مانده چیزهایی گفته بودم ’جهان بهتری ممکن است که تو همین را می‌خواهی’ لابد می‌پرسی چرا گفته بودم؟ تا دنیای بهتر، بگذار با زبان هم صحبت کنیم.
ابتدا هم از دنیای اطراف خودت و تصاویری آشنا که چشم من است که دیدنش برای شما تبدیل به عادت شده است. آشناتر از همه تصاویر همان رنجی بود که مادرم کشیده بودی، کشیدی، انگار مقدر بود تا ابد تحمل کنی، همان ’روز بی‌خستگی دویدن و شب سرشکستگی’ من از تاب و تحمل تو، به طاقت بی‌کرانگی انسان پی بردم. تصویر خواهرانم و زمستان و اتاق نمور و دار قالی… . و تصوير پدرم که مدام در اندیشه کار و بدهی. به دیوار دخیل می‌بست، به هم کلاسیهای دوره کودکی‌ام که حالا آواره بودند یا معتاد، در بهترین حالت بیکار، چه فلاکتی که در آن دست و پا زدیم و من در آن بزرگ شدم و یا اصلاً نشدم. می‌بینی مادر جان، من از دموکراسی و دیکتاوری و ایسم‌های مختلف حرف نمی‌زنم… یعنی سرگیجه گرفته‌ام، من از دنیای آدمهای اطرافتان حرف می‌زنم.
در مقابل، من چه می‌خواستم، هیچ وقت چیز زیادی نخواسته‌ام فقط عادت به رنج تمام نشدنی شما برایم دشوار بود فقط می‌خواستم خواهرم که همیشه انگشتانش زخمی دار قالی بود، حداقل ساعتی هم که شده زندگی و آرامش و تفریح را تجربه کند. فقط می‌خواستم وقتی هم‌کلاسیهای قدیمی را می‌بینم، خمار یا خواب نباشند. دیدنش سخت بود که هم‌اتاقیم در خوابگاه از شدت درماندگی شبانه رگش را بزند! می‌توانی تصور کنی مادر وارد اتاق می‌شوی و با جنازه‌یی روبه‌رو می‌شوی که خون از رگش فواره می‌زند. می‌بینی که از آرزوهای دور و دراز حرف نمی‌زنم. از اتفاقات معمولی دنیای اطرافم حرف می‌زنم. من نمی‌توانستم ببینم با استعدادترین هم‌شاگردیهایم به جرم آزاداندیشی، آزادیخواهی و برابری‌طلبی، توبیخ، محروم… و زندانی شوند. صریح‌تر و صادقانه‌تر این‌که نمی‌خواستم همین بلا سر خودم بیاید. دردهای بزرگتری هم بوده و هست. شما خوشبختانه یا شوربختانه هیچ‌گاه باخبر نمی‌شوید. اصلاً نمی‌دانید تمام این سالها کارگران، زنان، روزنامه‌نگاران، دانشجویان، معلمان، اقلیتهای مذهبی و خلاصه انبوهی از بیگناهان شکنجه شده‌اند، زندانی بودند و حتی اعدام شده‌اند. شما از ندا، سهراب، کهریزک و 3دانشگاه چیزی شنیده‌ای مادر؟ نخواستم نگرانت کنم و هیچ‌وقت نگفتم در آن شب لعنتی کوی دانشگاه چه بر دوستانم گذشت، تو عاشق زهرایی و آن شب بی‌رحمانه با شعار یا زهرا ریختند و زدند و بردند و حالا ما به‌جای دادخواهی از زندان سر درآورده‌ایم. از هیج‌کدام اینها خبر نداری. حق داری مادر! قتلها را که در صدا و سیمای لعنتی جمهوری اسلامی نشان نمی‌دهند.
دیدی که درد بود و بزرگ هم بود؟ دردها روز به روز بزرگ و بزرگ‌تر شوند؟ و من هم با همان روحیه ایلیاتی که هم تخس بود و هم صادق، عجیب که به این فکر بیافتم که آیا زندگی بهتری هم ممکن است؟ تا همیشه همین نکبتی هست که هست؟ و من سرسختانه و شاید لجوجانه هم فکر کردم که جهان بهتری ممکن است و سعی کردم در این راه تلاش کنم برای خودم، برای شما و برای تمام آدمهایی چون ما.
پاسخ سؤالات چه کرده‌ام و چرا به زندان افتاده‌ام، امیدوارم پاسخم قانع‌کننده و به قول خودت دور از کلمات قلمبه باشد. و اما درباره تقاضای عفو، درست است ولی من از کی باید طلب بخشش کنم؟ کدام ظلم را کرده‌ام؟ از مظلوم‌نمایی خوشم نمی‌آید، مطمئناً این منم که مظلوم واقع شده‌ام، من که به اصرار خودتان داشتم درسم را می‌خواندم، فقط ۱۵واحد مانده بود که لااقل یکی از آرزوهایت برآورده شود. طلب عفو از کسانی که شبانه به خانه ریختند و وحشیانه و مسخره مرا و هر چه در خانه بود با خود بردند مگر چه بود مشتی کاغذ و کتاب؟ حیرت و وحشتی را که آن شب در چشمانت دیدم هنوز فراموش نکرده‌ام. طلب عفو از کسانی که 2سال تمام زندان و شکنجه و انفرادی را به من تحمیل کردند و تو و خانواده را نگران و پریشان؟ می‌بینی که این من نیستم که باید عذرخواهی کنم و برعکس آنها باید در مقام پاسخگویی باشند از من و تو و امثال ما. ولی اگر یکی هست که باید از او طلب بخشش کنم، فقط تویی مادر که همیشه اسباب آشفتگی خاطرت بودم، چرا که نتوانستم خوشحالت کنم، نتوانستم بنا‌ به آرزوی ساده‌ات معلم مدرسه روستایمان باشم. پس آرزوهایم بزرگ‌تر بود، شاید به‌دلیل رتبه ۱۸ کنکور بود، رشته حقوق بود به هر حال فکر می‌کردم رشته حقوق ارتباطی با حق و عدالت و آزادی دارد، نتوانستم روی شما و آداب و رسوم را زمین نیاندازم تا قبل از برادر کوچکترم ازدواج کنم. ولی نتوانستم و همین چیزهای به ظاهر کوچک ناراحتتان می‌کرد به هر حال نه از آنها، از شما باید عذرخواهی کنم، از پدر، از برادر و خواهرانم. وقتی که مدام یادم می‌آید تمام مدت حبس کارت زندانم با پول قالیبافی خواهرم شارژ می‌شود، ویران می‌شوم هرچند این کار را با نهایت عشق و افتخار انجام بدهد. یک عذرخواهی بابت این‌که هیچ‌وقت توضیح ندادم که چطور سوء‌استفاده از احساسات مذهبی شما و دیگران باعث و بانی بخش اعظم این فلاکت بوده است. ببخش مادر ولی بیش از اندازه هم بزرگش نکن، می‌دانی که از ذکر مصیبت و حبسیه و رنجنامه متنفرم. اصلاً تنها چیزی که تازگی ندارد، رنج است. تا همین جا هم نامه بیش از حد سنگین شد مثل روز ملاقاتمان در اوین. پس بدان که این روزها همه‌ی زندانهای ایران پر است از زنان و دختران و مردانی مثل من، بهتر از من. همه هم بیگناه و همه هم مادر دارند. خون من و شما هم رنگین‌تر از آنها نیست، فقط برای تو تنها نیست، فقط بدان تو تنها نیستی ما تنها نیستیم و در نهایت ما بیشماریم مادر، بگذار تمام کنم مادر! بگذار مثل پایان فیلمهای هندی خوب تمام شود، بگذار فرزندانت… . تمام قناریهای جهان را بکشند ظاهراً آرزو بر جوانان عیب نیست و من هنوز فکر می‌کنم ’جهان بهتری ممکن است با همین خاک و مادران و فرزندان’.
به امید دنیایی بهتر مادر،
دانشجوی زندانی رشته‌ حقوق ‌دانشگاه تهران علی اعجمی
سالن ۱۲ بند ۴ زندان گوهردشت کرج
اردیبهشت‌ماه.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/b84f8243-0c2b-4c67-b397-ddd862ab225f"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات