وارد شدن سپاه پاسداران در لیست تروریستی آمریکا، یک کلان ضربه استراتژیک بر پیکر پوسیده نظام ولایتفقیه بود. سپاه پاسداران اصلیترین اهرم سرکوب در داخل و صدور تروریسم و بنیادگرایی رژیم آخوندی در خارج کشور است. یعنی دو پایه اصلی بقاء رژیم.
با سرکوب در داخل همه آشنا هستند. در مورد اهمیت پایه دوم، یعنی دخالت در کشورهای منطقه و صدور تروریسم در بقاء نظام ولایت فقیه، خامنهای گفت: «اگر در سوریه نجنگیم، باید در کرمانشاه، همدان و استانهای دیگر ایران بجنگیم».
از اینجا میتوان حقانیت سازمان مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران را بهعنوان تنها نیرویی که مصرانه خواهان لیستگذاری سپاه بودند، دریافت.
برهم خوردن تعادل درونی رژیم پس از لیستگذاری سپاه را هم میتوان بهطور بلافصل در اعلام بریدگی پاسدار جعفری سرکرده سپاه پاسداران و جایگزینی او با پاسدار سلامی دید!
سادهانگاری است که فکر کنیم خامنهای از تأثیرات مخرب جایگزینی فرمانده سپاه آنهم چند روز پس از لیستگذاری تروریستی بر روحیه پاسداران و بسیجیهای وارفته خبر نداشته و برای کم کردن ریزش و بریدگی بدنه سپاه و بسیج فکری نکرده باشد! او بهطور عاجل نیازمند شاخ و شانه کشیدن و قدرتنمایی است.
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت
یکی از راهحلها برای حفظ تعادل رژیم و روحیه دادن به پاسداران و دژخیمان و مزدوران اطلاعات، مثل همیشه ضربه زدن به هماورد اصلی نظام یعنی مجاهدین است. مثل موشک زدن به لیبرتی در شب ۲۲بهمن ۱۳۹۱ پس از خروج مجاهدین از لیست تروریستی وزارتخارجه آمریکا در مهر همان سال. همچنین مانند موشک زدن بعدی در ظهر ۲۵خرداد ۱۳۹۲ همزمان با اعلام ریاستجمهوری آخوند روحانی در انتخابات همان سال برخلاف مهندسی مورد نظر خامنهای برای بالا کشیدن جلیلی.
اما حالا بعد از کلان ضربه دریافتی از بابت لیستگذاری سپاه، مجاهدین دیگر در زندان لیبرتی و در محاصره وحوش سپاه تروریستی قدس نبودند که بتوان با موشکهای تقویت شده آنها را هدف قرار داد. چون به یمن پایداری پرشکوه ۱۴سالهشان در اشرف و لیبرتی سرانجام «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»!
اینجاست که دستگیریهای اعلام نشده قیام آفرینان و کانونهای شورشی و هواداران مجاهدین در سال گذشته را باید با اعترافات مسخره و مهوع برای قدرتنمایی به کار گرفت. از اینرو با انتشار اعترافاتی به نام جوانان ۱۶ساله یا ۱۹ساله در خبرگزاریهای سپاه و اطلاعات روبهرو میشویم تا عجالتاً خلأ موشکپرانی و عملیات تروریستی پرشود.
تکنیک این کار را مصطفی تاجزاده (سرپرست وزارت کشور در زمان آخوندخاتمی) در مناظره با زاکانی (از مهرههای خامنهای) لو داد. تاجزاده در مورد اعترافگیریهای وزارت اطلاعات با اشاره به انفجار حرم امام رضا توسط وزرات اطلاعات و انداختن آن به گردن مجاهدین گفت که در آن زمان به خاتمی گفتند: «... دو تا منافق پیدا میکنیم میاریم میگیم اینا بودن! همین اعترافگیریهایی که بلدن، که ما بودیم، به هوای این داستان اونها رو اعدام میکنیم که اونها بودن!».
بگذریم که بهسادگی میتوان در این اعترافات عمق فلاکت و بنبست رژیم را در رویارویی با مجاهدین و کانونهای شورشی دید.
صحنه سازی کاملا تصادفی
دو روز قبل از برکناری پاسدار جعفری و منصوب کردن پاسدار سلامی به سرکردگی سپاه، خامنهای وزیر اطلاعاتش را به میدان فرستاد تا در یک صحنهٔ کاملا تصادفی! در نمایش جمعه تهران در نقش دنکیشوت نظام ولایی! اندر باب قدرت افسانهیی سربازان گمنام بیلان و آمار و ارقام بدهد. از جمله اینکه ۱۱۶تیم مرتبط با مجاهدین را دستگیر و با آنها برخورد کرده است.
پس از لاف و گزافهای سردژخیم اطلاعات، خبرگزاری سپاه به انتشار پیاپی اعترافاتی تحت عنوان «کانون شورشی» مبادرت کرد. در سناریوی مربوطه،خواننده با دو جوان ۱۶و ۱۹ساله آشنا میشود که گویا از طریق شبکه مجازی به مجاهدین وصل شدند.
یکی از آنان فرزند یک معلول جنگ ضدمیهنی است. این جوان هیچ شناختی از مجاهدین ندارد، مطلقاً سیاسی نبوده، آگاهی کافی هم از مسائل جامعه نداشته و بهقول سناریست «مغازه و کار دارد و درآمدش هم کفاف زندگیاش را میدهد».!
چند سطر بعد در مورد انگیزه پیوستن به مجاهدین از قول جوانان «فریب خورده» مینویسد مجاهدین « بابت کارهایی که برایشان میکنیم پولهای خوبی میدهند». کمی بعد در پاسخ به مصاحبه کننده درباره میزان پول دست به خطرناکترین کارها چنین میخوانیم:
« چندتا کار برایشان بکنیم و یکیدو میلیون به جیب بزنیم و بعداً دیگر جوابشان را ندهیم.
-چه میزان پول؟
-یک میلیون یا دو میلیون.
-چقدر کم!»
اما بازجوی دستپاچه لحظاتی بعد همین پول اندک را هم پس میگیرد:
«فرشید من را شستشوی مغزی داد و بالاخره ترغیب کرد که برای آزادی کشورم یک کاری بکنم. ما هم شروع کردیم برایش کار انجام دادن که شامل حضور در اغتشاشات و تهیه مستند از شلوغیها و اعتراضات خیابانی بود.
-پولی هم پرداخت شد؟
-هیچی! من خودم هم پیشنهاد پول را در نهایت قبول کردم، ولی هیچ پولی پرداخت نشد. البته وقتی که دیگر کار را برایش شروع کردیم، طوری مغزمان شستشو پیدا کرده بود که دیگر حاضر بودیم بدون پول هم کار کنیم.
من که اصلاً دیگر به پول فکر نمیکردم و فکر میکردم کار بزرگی برای کشورم انجام میدهم!»
راهحل سوخته
در این راهحل مسخره و سوخته، دو موضوع دیگر هم باید حل و فصل شود. یکی اذعان به قدر قدرتی رژیم که همه چیز و همه چتها و حتی صحبتهای درگوشی را هم سر ضرب میبیند و میشنود و ضبط میکند و دیگری اینکه از پدر و مادر افراد دستگیر شده هم دلسوزتر است!
در انتهای سناریو بازجو از آموزشها و ضوابطی میپرسد که در زمینه ارتباطات به کانونهای شورشی داده شده است. جواب بشرح زیر است:
«ما هم همه [ضوابط ارتباطات] را رعایت کردیم، ولی وقتی دستگیر شدیم، متوجه شدم که همه چتهای ما، فیلمها و همه چیزمان لو رفته بود (با خنده).... من بعداً فهمیدم هیچ چیزی حتی تو شبکههای اجتماعی از دید نیروهای امنیتی ایران پنهان نیست. اگر هم یک مدت ما را نگرفتند، شاید به این خاطر بوده که صبر کردند ما از این کارها دست برداریم! من بعد از اینکه دستگیر شدم، متوجه شدم که این مأموران به اندازه پدر و مادر ما برایمان دلسوزند»!
واقعیت این است که دستگیریهای سال ۹۷خیلی بیشتر از چیزی است که سردژخیم اطلاعات نظام اعلام کرده است. اما به همین میزان اعلام شده همراه با اعترافات مضحک، بهنظر میرسد صحنه بیشتر به نمایش قدرت مجاهدین در جذب جوانان عاصی تبدیل شده است.
این هنوز از نتایج سحر است...
مطالب مرتبط:
- اعترافگیریهای مسخره و مهوع برای قدرتنمایی
- آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت - اعترافگیریهای مسخره و مهوع برای قدرتنمایی-۲
- بحران سرنگونی و وحشت دیکتاتوری دینی از کانونهای شورشی - اعترافگیریهای مسخره و مهوع برای قدرتنمایی-۳