خامنهای روز 7 دی 95 پس از مدتها سکوت، به بهانهٴ درس خارج فقه راجع به بعضی مسائل از جمله سالگرد ضدتظاهرات 9دی و لشکرکشی چماقداران و بسیجیها، صحبت کرد، در حالی که در جریان بالا گرفتن جنگ باندی در آستانهٴ انتخابات نمایشی 96، جنگ و جدال درونی رژیم بهشدت بالا گرفته است.
خامنهای در صحبتهای خودش از سالگرد لشکرکشی بسیجیها در 9دی تحت عنوان جلوه قدرت نظام یاد کرد.
واقعیت این است که بخشی از حرفهای خامنهای یک مشت حرفهای کهنهٴ تبلیغاتی بود مثلاً آنجا که از قدرت نظام حرف میزد و لشکرکشی چماقدارها و بسیجیهای خودش در 9دی سال88 را بهعنوان جلوهای از قدرت نظام توصیف میکرد، اما درعینحال، حرفهای او نمایش ضعف رژیم و طلسمشکستگی شخص خودش بود. مثلاً از الدرم بلدرمهای سابق در مورد استکبار و آمریکا خبری نبود؛ در واقع از وقتی که رئیسجمهور جدید آمریکا مشخص شده، خامنهای کلاً ماستهای ضد آمریکایی را کیسه کرده. علاوه بر این، خامنهای ضمن توجیه خوردن زهر هستهیی در واقع یک بار دیگر تضمین داد که در این رابطه دست از پا خطا نخواهد کرد. آنجا که گفت «منع سلاح هستهیی مبانی بسیار مهم فقهی و عقلانی دارد»، اگر چه اضافه کرد که «اما امکان تلاش برای کسب انواع دیگر قدرت در اختیار دولت و ملت قرار دارد». البته حواسش جمع بود که برخلاف سابق، اشارهیی به موشکی نکند.
یک مورد بارز از ضعف و طلسمشکستگی خامنهای هم آنجایی خودش را نمایان کرد که در شرایطی که تمام رژیم بر اثر جنگ و جدال دو باند متلاطم است، اما او هیچ اشارهیی به این موضوع نکرد و تشر و تغیر که هیچ، حتی توصیه و نصیحت هم نکرد.
اما با اینکه خامنهای به جنگ و جدال درونی اشاره نکرد، ولی آخوند آملی لاریجانی در صحبتهای روز6 دی خودش برای رقیب، هم تحت عنوان سران فتنه و افراد بیبصیرت و هم تحت عنوان حقوقهای نجومی خط و نشان کشید، سوالی که در این میان پیش میآید این است که آیا این نشانهٴ زاویهٴ رئیس قوه قضاییه با خامنهای است؟
زاویه داشتن گماشته سرسپردهای مثل آخوند لاریجانی با اربابش که متصور نیست. از این تفاوت لحن، اولاً میشود نتیجه گرفت که شاخ و شانه کشیدنهای آخوند لاریجانی جدی نیست و بیشتر تبلیغات انتخاباتی است؛ ثانیاً ، این تفاوت را باید بیشتر تناقض میان خواست و عمل خامنهای دید؛ چون تا آنجا که به خواست خامنهای برمیگردد، میخواهد که حریف را حذف کند، اما زورش نمیرسد و توانش را ندارد، چرا که از باز شدن شکاف در رژیم، مثل سال88 و فوران اعتراضات اجتماعی و قیام وحشت دارد.
ضمناً در حرفهای آخوند لاریجانی و حرفهای اغلب سردمداران رژیم و رسانههای حکومتی یک چیز متناقض وجود دارد، از یک طرف خیلی از شرایط موجود احساس خطر میکنند و نسبت به فتنههای بزرگتر و پیچیدهتری که در راه است، اعلام خطر میکنند و هشدار میدهند، اما در عینحال بهشدت به طرف مقابل میتازند؛ بهراستی علت این تناقض چیست؟ چرا نمیتوانند از جنگ علیه همدیگر دست بردارند؟
واقعیت این است که شرایط انفجاری جامعه برای هر دو باند کاملاً ملموس است، چون نشانههای آن را مستمراً از جامعه و اقشار به ستوه آمده مرتب میگیرند. اما در حالی که وحشت از این شرایط، عمیق و واقعی است؛ یک تضاد واقعی هم بین منافع فردی و باندی با مصالح کل سیستم و نظام مطرح است؛ تنها در دو صورت میشود انتظار داشت که یک طرف به ملاحظه منافع نظام، یا بهخاطر مصالح عالیتر، از منافع خودش دست بردارد. مثلاً اعتقاد به یک آرمان و از این حرفها.. که در رژیم خبری نیست و این را خودشان هم این روزها حتی در تلویزیون رژیم و بهطور علنی به آن اذعان میکنند؛ یا اینکه ولیفقیه آن قدرت و اتوریته میداشت که میتوانست آنها را سر جایشان بنشاند که این هم در شرایطی که خامنهای خودش عملاً در موضع سر باند دیگر است، امکانپذیر نیست.
البته این هشدار را که در صورت ادامه این وضع و ادامه این جنگ و کشمکش، رژیم سرنگون میشود و همه چیز به باد میرود. از طرف هر دو باند زیاد شنیده میشود؛ ولی مخاطب، طرف مقابل است که میگوید تو کوتاه بیا و گرنه نظام ساقط میشود. چون هر باند برای خودش این طوری توجیه و تئوریزه میکند که اگر خطمشی طرف مقابل ادامه پیدا کند، رژیم سرنگون میشود؛ طبعاً در چنین فضایی، طبیعی است که هیچکدام از باندها از مواضع خودشان کوتاه نمیآیند. چون هر باند فکر میکند (و البته درست هم فکر میکند) که اگر در جایی از قدرت کوتاه بیاید طرف مقابل آن را به دست میگیرد و با استفاده از آن حریف را حذف میکند. بنابراین این پارادوکس و تناقضی است که در این رژیم بلاجواب است.
خامنهای در صحبتهای خودش از سالگرد لشکرکشی بسیجیها در 9دی تحت عنوان جلوه قدرت نظام یاد کرد.
واقعیت این است که بخشی از حرفهای خامنهای یک مشت حرفهای کهنهٴ تبلیغاتی بود مثلاً آنجا که از قدرت نظام حرف میزد و لشکرکشی چماقدارها و بسیجیهای خودش در 9دی سال88 را بهعنوان جلوهای از قدرت نظام توصیف میکرد، اما درعینحال، حرفهای او نمایش ضعف رژیم و طلسمشکستگی شخص خودش بود. مثلاً از الدرم بلدرمهای سابق در مورد استکبار و آمریکا خبری نبود؛ در واقع از وقتی که رئیسجمهور جدید آمریکا مشخص شده، خامنهای کلاً ماستهای ضد آمریکایی را کیسه کرده. علاوه بر این، خامنهای ضمن توجیه خوردن زهر هستهیی در واقع یک بار دیگر تضمین داد که در این رابطه دست از پا خطا نخواهد کرد. آنجا که گفت «منع سلاح هستهیی مبانی بسیار مهم فقهی و عقلانی دارد»، اگر چه اضافه کرد که «اما امکان تلاش برای کسب انواع دیگر قدرت در اختیار دولت و ملت قرار دارد». البته حواسش جمع بود که برخلاف سابق، اشارهیی به موشکی نکند.
یک مورد بارز از ضعف و طلسمشکستگی خامنهای هم آنجایی خودش را نمایان کرد که در شرایطی که تمام رژیم بر اثر جنگ و جدال دو باند متلاطم است، اما او هیچ اشارهیی به این موضوع نکرد و تشر و تغیر که هیچ، حتی توصیه و نصیحت هم نکرد.
اما با اینکه خامنهای به جنگ و جدال درونی اشاره نکرد، ولی آخوند آملی لاریجانی در صحبتهای روز6 دی خودش برای رقیب، هم تحت عنوان سران فتنه و افراد بیبصیرت و هم تحت عنوان حقوقهای نجومی خط و نشان کشید، سوالی که در این میان پیش میآید این است که آیا این نشانهٴ زاویهٴ رئیس قوه قضاییه با خامنهای است؟
زاویه داشتن گماشته سرسپردهای مثل آخوند لاریجانی با اربابش که متصور نیست. از این تفاوت لحن، اولاً میشود نتیجه گرفت که شاخ و شانه کشیدنهای آخوند لاریجانی جدی نیست و بیشتر تبلیغات انتخاباتی است؛ ثانیاً ، این تفاوت را باید بیشتر تناقض میان خواست و عمل خامنهای دید؛ چون تا آنجا که به خواست خامنهای برمیگردد، میخواهد که حریف را حذف کند، اما زورش نمیرسد و توانش را ندارد، چرا که از باز شدن شکاف در رژیم، مثل سال88 و فوران اعتراضات اجتماعی و قیام وحشت دارد.
ضمناً در حرفهای آخوند لاریجانی و حرفهای اغلب سردمداران رژیم و رسانههای حکومتی یک چیز متناقض وجود دارد، از یک طرف خیلی از شرایط موجود احساس خطر میکنند و نسبت به فتنههای بزرگتر و پیچیدهتری که در راه است، اعلام خطر میکنند و هشدار میدهند، اما در عینحال بهشدت به طرف مقابل میتازند؛ بهراستی علت این تناقض چیست؟ چرا نمیتوانند از جنگ علیه همدیگر دست بردارند؟
واقعیت این است که شرایط انفجاری جامعه برای هر دو باند کاملاً ملموس است، چون نشانههای آن را مستمراً از جامعه و اقشار به ستوه آمده مرتب میگیرند. اما در حالی که وحشت از این شرایط، عمیق و واقعی است؛ یک تضاد واقعی هم بین منافع فردی و باندی با مصالح کل سیستم و نظام مطرح است؛ تنها در دو صورت میشود انتظار داشت که یک طرف به ملاحظه منافع نظام، یا بهخاطر مصالح عالیتر، از منافع خودش دست بردارد. مثلاً اعتقاد به یک آرمان و از این حرفها.. که در رژیم خبری نیست و این را خودشان هم این روزها حتی در تلویزیون رژیم و بهطور علنی به آن اذعان میکنند؛ یا اینکه ولیفقیه آن قدرت و اتوریته میداشت که میتوانست آنها را سر جایشان بنشاند که این هم در شرایطی که خامنهای خودش عملاً در موضع سر باند دیگر است، امکانپذیر نیست.
البته این هشدار را که در صورت ادامه این وضع و ادامه این جنگ و کشمکش، رژیم سرنگون میشود و همه چیز به باد میرود. از طرف هر دو باند زیاد شنیده میشود؛ ولی مخاطب، طرف مقابل است که میگوید تو کوتاه بیا و گرنه نظام ساقط میشود. چون هر باند برای خودش این طوری توجیه و تئوریزه میکند که اگر خطمشی طرف مقابل ادامه پیدا کند، رژیم سرنگون میشود؛ طبعاً در چنین فضایی، طبیعی است که هیچکدام از باندها از مواضع خودشان کوتاه نمیآیند. چون هر باند فکر میکند (و البته درست هم فکر میکند) که اگر در جایی از قدرت کوتاه بیاید طرف مقابل آن را به دست میگیرد و با استفاده از آن حریف را حذف میکند. بنابراین این پارادوکس و تناقضی است که در این رژیم بلاجواب است.