در دل سرمای ایران، حرف داغ روز بشنو
در زمستان مینویسم
روی برف و شیروانی
روی کوچه
روی سفره
روی نانی که ربودند
از دهان کودکانم
روی هرچه
روی شیشه
روی پارویی که بر دوشم نهادم
از برای لقمهای نان
روی پلها
روی تابوت جوانی،
که خودش را، کشت بعد از کلیههایش
روی هر که
روی کوه و رود و دشت و آب و باران
روی ابر ریزگرد شهرهامان
مینویسم
در دل سرمای ایران
حرف داغ روز خود را
تا بهاران
مینویسم
تا بهاران مینویسم
مرگ بر جلاد ایران مینویسم.
از م. شوق.
در زمستان مینویسم
روی برف و شیروانی
روی کوچه
روی سفره
روی نانی که ربودند
از دهان کودکانم
روی هرچه
روی شیشه
روی پارویی که بر دوشم نهادم
از برای لقمهای نان
روی پلها
روی تابوت جوانی،
که خودش را، کشت بعد از کلیههایش
روی هر که
روی کوه و رود و دشت و آب و باران
روی ابر ریزگرد شهرهامان
مینویسم
در دل سرمای ایران
حرف داغ روز خود را
تا بهاران
مینویسم
تا بهاران مینویسم
مرگ بر جلاد ایران مینویسم.
از م. شوق.