به نظر من ساختن یک جبهه اروپایی – آمریکایی حیاتی است. بر چه اساسی این امر میتواند محقق شود؟
من فکر میکنم بر اساس طرح ۱۲مادهیی پمپئو. منطقاً همانطور که سناتور توریسلی گفت رژیم نمیتواند به این شرایط تن بدهد. پیامدهایش برای ما کاملاً روشن است. اما من فکر نمیکنم این پیامدها باید به همین شکل روی میز بیاید. یک موضوع این است که منطقاً فهم کنیم پیآمد آن چه خواهد بود؟ موضوع دیگر این است که بگوییم: آیا شما اعتراضی به هیچکدام از این ۱۲ماده دارید؟ آیا آنها حداقلهای یک روابط طبیعی برای هر کسی که میخواهد عضوی از جامعه جهانی باشد نیست؟ این سؤالی است که ما باید طرح کنیم.
مسأله دوم مسأله تجارت است.
بعد از اینکه آمریکا خروج خود را از توافق اتمی اعلام کرد، یک مقام مهم در رژیم ایران گفت: «اکنون زمان آن است که به دوستان اروپاییمان بگوییم یا راهی برای ادامه یافتن این توافق پیدا میکنید یا اینکه ما بازگشت پولی را که به شما دادهایم مطالبه خواهیم کرد. این حرف ثبت شده است اما از جانب طرف اروپایی با سکوت مواجه شد. حتی بعد از اینکه وزیر خارجه (رژیم ایران) به بروکسل آمد و با موگرینی دیدار کرد اما هیچ توضیحی در اینباره داده نشد. من به مقامات مرتبط با فساد مالی در اروپا شکایت کردم. آنها گفتند ما مدرکی نداریم که در این رابطه یک تحقیق را آغاز کنیم. چه مدرک بیشتری نیاز است. این مسأله بسیار حیاتی است. چرا ایران اینقدر بهلحاظ اقتصادی مهم است؟ اگر به ارقام نگاه کنید البته ایران ظرفیتهای بالایی دارد. این مطمئناً درست است. بالاخص اگر از دست آخوندها خلاص شود. اما تولید ناخالص داخلی، به هیچوجه این میزان از سرمایهگذاری سیاسی رهبران اروپا در ایران را توجیه نمیکند. باید دلیلی برای این کار وجود داشته باشد. البته سپاه و بنیادهای مذهبی بخش اعظم اقتصاد را در دست دارند و معلوم است که معامله با آنها مؤثرتر است تا معامله با یک اقتصاد آزاد. اما باید دلیلی وجود داشته باشد که اکنون زیر میز است و ما باید تقاضا کنیم که روی میز بیاید تا بدانیم چه خبر است.