در ماه گذشته سازمان مجاهدین خلق ایران پنجاهمین سال تأسیس خود را پشت سر گذاشت. این سازمان از شش سالگی که با اولین تهاجمات ساواک روبهرو شد تا اکنون که تحت ضدانسانیترین و ظالمانهترین فشارها در کمپ بدتر از زندان لیبرتی محاصره شده، دورانی پر از تلاطم و چالش را گذرانده و در این مسیر پر از فراز و نشیب هزینههای کلانی را آگاهانه پذیرفته و با جانفشانی پرداخت کرده است. مبارزه مداوم و خستگیناپذیر علیه دشمن اصلی در دو نظام و همزمان رویارویی با پیچیدهترین و بیسابقهترین توطئههای رذیلانه از جانب قدرتهای استعماری و امپریالیستی، این سازمان را آبدیده کرده است. برای من که طی چهل و چهار سال گذشته از نزدیک با مجاهدین آشنا و با نگاه از بیرون آنان را ارزیابی کردهام، پایداری، ایثار و ماندگاری این جریان شگفتانگیز است. همگان میدانند که عمله و اکره خمینی و خامنهای بارها مرگ و نابودی این سازمان را با تبلیغات پرمایه اعلام کرده و همزمان از سر دادن شعار «مرگ بر منافق» غافل نشدهاند. شگفتا که کمترین زاویه کارگزاران حکومت با ولیفقیه، با برچسب «منافق» معرفی و شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه، همردیف شعار مرگ بر منافق میشود. این پدیده بسیار ساده که بهطور مداوم در جریان است، از نظر سیاسی یک قطب بندی مشخص را روشن میکند؛ مجاهدین خلق بهعنوان تشکیلاتی قدرتمند بر محور نیروهایی که برای سرنگونی استبداد مذهبی حاکم بر ایران و تحقق دموکراسی، استقلال، آزادی و جمهوری غیردینی تلاش میکنند قرار دارد. این جایگاه سیاسی، صرفنظر از میزان موافقت و یا مخالفت با این سازمان، بهطور عینی وجود داشته و از نظر سیاسی بیان تضاد اساسی جامعه ما و مبارزه مردم ما برای رهایی است. کتمان این واقعیت، نادیده گرفتن مهمترین قطب بندی در درون جامعه است و هنگامی که این کتمان در سیاستهای راهبردی و کاربردی تبلور پیدا کند، به هدر دادن انرژیهای لازم برای رسیدن به هدف مبارزه آزادیبخش منجر میشود.
چنین است جایگاه و نقش مجاهدین خلق در آغاز پنجاه و یکمین سال تأسیس آن و بنابراین این ماندگاری و پایداری شایان تبریک به همه کسانی است که در چارچوب این سازمان خود را تعریف میکنند.
در قطب مخالف، ولایت خامنهای قرار دارد. در مورد موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بینالمللی رژیم حاکم، در بیانیه سال جاری شورای ملی مقاومت ایران که مجاهدین خلق هم به آن رأی مثبت دادهاند، به تفصیل نوشته شده و بنابراین تکرار آن نباید جایی در این یادداشت کوتاه داشته باشد. اما طرح یک نکته در مورد ولیفقیه برای شناخت عمیقتر این قطب بندی را ضروری میدانم.
خامنهای نمونه کامل یک سیاستمدار مستبد و یک آخوند ریاکار است. ریاکاری علی خامنهای هیچ حد و مرزی ندارد. او از جمله آن واعظانی است که چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند و چون به منبر میرود با روده درازی در نقش «اولیا و انبیا» ظهور میکند. برملا شدن مذاکرات و ساخت و پاخت او با آمریکا نمونهای از ریاکاری اوست. گماشتگان رنگارنگ علی خامنهای از او بهعنوان «سید خراسانی» که از اولین کسانی است که در رکاب امام غایب شیعیان خواهد بود، یاد میکنند. برخی از مزدبگیران بیدنده و ترمز ولیفقیه از دیدار او با امام غایب صحبت کرده و خامنهای در این موارد سکوت، به علامت تایید، کرده است.
چنین است جایگاه و نقش مجاهدین خلق در آغاز پنجاه و یکمین سال تأسیس آن و بنابراین این ماندگاری و پایداری شایان تبریک به همه کسانی است که در چارچوب این سازمان خود را تعریف میکنند.
در قطب مخالف، ولایت خامنهای قرار دارد. در مورد موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و بینالمللی رژیم حاکم، در بیانیه سال جاری شورای ملی مقاومت ایران که مجاهدین خلق هم به آن رأی مثبت دادهاند، به تفصیل نوشته شده و بنابراین تکرار آن نباید جایی در این یادداشت کوتاه داشته باشد. اما طرح یک نکته در مورد ولیفقیه برای شناخت عمیقتر این قطب بندی را ضروری میدانم.
خامنهای نمونه کامل یک سیاستمدار مستبد و یک آخوند ریاکار است. ریاکاری علی خامنهای هیچ حد و مرزی ندارد. او از جمله آن واعظانی است که چون به خلوت میرود آن کار دیگر میکند و چون به منبر میرود با روده درازی در نقش «اولیا و انبیا» ظهور میکند. برملا شدن مذاکرات و ساخت و پاخت او با آمریکا نمونهای از ریاکاری اوست. گماشتگان رنگارنگ علی خامنهای از او بهعنوان «سید خراسانی» که از اولین کسانی است که در رکاب امام غایب شیعیان خواهد بود، یاد میکنند. برخی از مزدبگیران بیدنده و ترمز ولیفقیه از دیدار او با امام غایب صحبت کرده و خامنهای در این موارد سکوت، به علامت تایید، کرده است.
خامنهای به چندین دوجین جریان ارتجاعی و تروریستی در سراسر جهان که نام «الله» را در تابلو خود حک کردهاند جیره و مواجب میپردازد تا در حفاظت از امنیت ولایت مطلقهاش شریک باشند. عملکرد این نیروها سیمای ریاکار خامنهای را برملا میکند. این نیروها بهعنوان «الله و اسلام» به کشتار مسلمانان کمر بستهاند. کشتارهای سبعانه مردم عراق، سوریه و... . نمونهای روشن از حرص و طمع خامنهای برای حفظ قدرت است. این شخصیت به بیان زردشتیان، اهریمنی و به بیان مسلمانان شیطانی با گفته زیر به بهترین نحو تعریف میشود.
ابلیس گفت؛ هان ای به ره مانده مریدان نابکار، با نام ما چه کار،
زین پس بهسادگی نام خدا برید و به دل کار ما کنید.
این یادداشت در ستایش از مبارزه و پایداری مجاهدین خلق طی پنجاه سال گذشته میتواند به همین جا خاتمه یابد. اما همانگونه که یک انقلاب تنها یک کنش سیاسی نبوده و انباشتی از شور، شوق، غم، شادی، عشق، تخیل و رویای ملیونها تن از مردم است، یک سازمان و یا فرد انقلابی هم بدون این احساسها بهطور کامل نمیتواند تعریف شود.
به گمان من هر انقلاب، اختراع، تحول و آرمانی، بدون رویا تحقق پذیر نیست. بنابرین سؤال این است که مجاهدین با کدام رویا زندگی و مبارزه میکنند؟ آیا پاسخ مجاهدین به این سؤال «جامعه بیطبقه توحیدی» و یا تحقق «اسلام دمکراتیک» است؟ من تا کنون از هیچ مجاهدی این سؤال را نپرسیدهام. اما به گمانم اگر پاسخ آنان چنین باشد، به چند دلیل مسأله بیان نشده است.
اول آن که درک از این مفاهیم میتواند متفاوت و حتی از رأس تا قاعده ناهمگون باشد. به سختی میتوان درک یکسان و همگون از این مفاهیم را تصور کرد.
دوم آن که این مفاهیم بهخاطر کلی بودن و بنابرین به میزانی انتزاعی بودن میتواند به یک دگم یا تعصب منجر شود که برای یک جریان پیشرو مهلک است.
سوم آن که تحقق چنین رویاهایی در مدت کوتاه عملی نیست و بنابرین در زندگی روزمره در حالی که طعم شیرین آن حس نمیشود، تلخی، سختیها و ناهمواریها میتواند ذهن و جان انسان را درهم شکند. رژی دبره به درستی مینویسد: «اگر یک ملاک بلندمدت تاریخی نتواند تبدیل به ملاک کوتاه مدت سیاسی و عملی شود، انتظار اینکه چنین مفهوم مجردی بتواند پایههای استراتژی مؤثر در تاکتیک را بریزد بیهوده است». (رژی دبره، نقد سلاح، برگردان: م. امین لاهیجی)
بهخاطر این سه دلیل باید بهدنبال چیز دیگری بود که نه فقط در کوتاه مدت که در لحظه به لحظه زندگی عملی باشد. این چیز دیگر و یا این رویا که نه با اندیشیدن به «مدینه فاضله» که با رفتار و کردار در هر شرایط قابل حس است، چیزی جز مبارزه برای بازیافتن «انسانیت خود» نیست. رویای انسانی که بهدنبال بازیافتن و پروراندن انسانیت در خود است، رویای انسانی که «انسان» را در ثقل هر اندیشه و عمل خود قرار میدهد، رویایی دور و غیرقابل لمس نیست. لحظه به لحظه در جدال درونی و بیرونی میتوان به میزانی انسانیت خود را پیدا کرد و پرورش داد و یا آن را ویران کرد.
با شناختی که طی چهل و چهار سال گذشته از مجاهدین خلق دارم، تصور میکنم رویای «انسانی که در تلاش برای بازیافتن انسانیت» خود است، عمیقترین و در عینحال عملیترین و قابل حسترین و بدون تردید زیباترین رویا و نقطه مشترک همه اجزای این سازمان از رأس تا قاعده است.
ابلیس گفت؛ هان ای به ره مانده مریدان نابکار، با نام ما چه کار،
زین پس بهسادگی نام خدا برید و به دل کار ما کنید.
این یادداشت در ستایش از مبارزه و پایداری مجاهدین خلق طی پنجاه سال گذشته میتواند به همین جا خاتمه یابد. اما همانگونه که یک انقلاب تنها یک کنش سیاسی نبوده و انباشتی از شور، شوق، غم، شادی، عشق، تخیل و رویای ملیونها تن از مردم است، یک سازمان و یا فرد انقلابی هم بدون این احساسها بهطور کامل نمیتواند تعریف شود.
به گمان من هر انقلاب، اختراع، تحول و آرمانی، بدون رویا تحقق پذیر نیست. بنابرین سؤال این است که مجاهدین با کدام رویا زندگی و مبارزه میکنند؟ آیا پاسخ مجاهدین به این سؤال «جامعه بیطبقه توحیدی» و یا تحقق «اسلام دمکراتیک» است؟ من تا کنون از هیچ مجاهدی این سؤال را نپرسیدهام. اما به گمانم اگر پاسخ آنان چنین باشد، به چند دلیل مسأله بیان نشده است.
اول آن که درک از این مفاهیم میتواند متفاوت و حتی از رأس تا قاعده ناهمگون باشد. به سختی میتوان درک یکسان و همگون از این مفاهیم را تصور کرد.
دوم آن که این مفاهیم بهخاطر کلی بودن و بنابرین به میزانی انتزاعی بودن میتواند به یک دگم یا تعصب منجر شود که برای یک جریان پیشرو مهلک است.
سوم آن که تحقق چنین رویاهایی در مدت کوتاه عملی نیست و بنابرین در زندگی روزمره در حالی که طعم شیرین آن حس نمیشود، تلخی، سختیها و ناهمواریها میتواند ذهن و جان انسان را درهم شکند. رژی دبره به درستی مینویسد: «اگر یک ملاک بلندمدت تاریخی نتواند تبدیل به ملاک کوتاه مدت سیاسی و عملی شود، انتظار اینکه چنین مفهوم مجردی بتواند پایههای استراتژی مؤثر در تاکتیک را بریزد بیهوده است». (رژی دبره، نقد سلاح، برگردان: م. امین لاهیجی)
بهخاطر این سه دلیل باید بهدنبال چیز دیگری بود که نه فقط در کوتاه مدت که در لحظه به لحظه زندگی عملی باشد. این چیز دیگر و یا این رویا که نه با اندیشیدن به «مدینه فاضله» که با رفتار و کردار در هر شرایط قابل حس است، چیزی جز مبارزه برای بازیافتن «انسانیت خود» نیست. رویای انسانی که بهدنبال بازیافتن و پروراندن انسانیت در خود است، رویای انسانی که «انسان» را در ثقل هر اندیشه و عمل خود قرار میدهد، رویایی دور و غیرقابل لمس نیست. لحظه به لحظه در جدال درونی و بیرونی میتوان به میزانی انسانیت خود را پیدا کرد و پرورش داد و یا آن را ویران کرد.
با شناختی که طی چهل و چهار سال گذشته از مجاهدین خلق دارم، تصور میکنم رویای «انسانی که در تلاش برای بازیافتن انسانیت» خود است، عمیقترین و در عینحال عملیترین و قابل حسترین و بدون تردید زیباترین رویا و نقطه مشترک همه اجزای این سازمان از رأس تا قاعده است.