یاد شهدای پرافتخار 30خرداد60 سرآغاز انقلاب نوین مردم ایران گرامی باد. شهدای گرانقدری که در تظاهرات مسالمتآمیز 500هزار نفری مجاهدین به دستور خمینی جلاد با رگبار مسلسل پاسداران جنایتکار و یا توسط جوخههای تیرباران، بیآن که حتی اسم خود را بگویند، قهرمانانه بهشهادت رسیدند و پرچم مقاومت و پایداری در مقابل مهیبترین دیکتاتور مذهبی خونآشام دوران را بر فراز قله شرف و افتخار در تاریخ مبارزات خلق درزنجیر ایران برافراشتند.
مجاهدین شهید: علیاصغر زهتابچی، سیدرضا جمشیدی، عباس اجاقی، زهرا نژادایمانی، زینب محمودی، رامین دشتی، عارف اقبال، محمداسماعیل حسینزاده، عبدالکریم روحیطیبآبادی، فرزاد دشتی، علینقی عباسیانحسینی، محمود مکوندی، غلامعلی جعفری، محمدرضا رمزیسهرابی، کاظم فخرائی، فاطمه فاضلزاده، طاهره دهحقی، حمیدرضا کریمی، مقصود آخریان، ابراهیم حسینی، داوود پورنصیردهبنهای، سیدحسین مرتضوی، منوچهر مکلائی، علیاکبر صفری، حوریه علائینی، جعفر کلاغیگنجینه، کورش سیفی، مجید اسدی، رضا نثاری، داوود فراهانی و علی دهقاننژاد.
اعدامها و شکنجههای وحشیانه رژیم خمینی
پس از 30خرداد
پس از 30خرداد برای بقای حکومت ننگین رژیم سفیانی خمینی، اعدام در هر ابعاد و ارقام، شکنجه و مثله زندانیان، به هر شکل ممکن، و تمامکش کردن نیمکشتهها و… (به قول موسوی تبریزی دادستان جنایتکار خمینی) نهتنها جایز بلکه واجب گردید! مزدوران رسمی و غیررسمی ارتجاع، حکام ضدشرع، دادستانهای ضدانقلاب، از خمینی و دیگر سردمداران ارتجاع فتوا گرفتند که حتی یک مجاهد را زنده و سالم و یا آزاد نگذارند! و در همین رابطه شکنجه مستمر دستگیر شدگان (و هنوز هم به قول ایادی خمینی: تعزیر) مباح و جایز اعلام گردید. خمینی و آخوندهای جنایتکارش که تا آخرین لحظه از صدور اجازه مبارزه مسلحانه علیه شاه خائن خودداری نمودند؛ علناً و با دست باز و هلهلهکنان، برای حفظ چند صباحی حاکمیت پوسیده و لرزان خود، به رگبار بستن خلق و اعدام و تیرباران مجاهدین خلق و دیگر مبارزین را جزو عادیترین و ضروریترین کارهای روزمره مزدوران و محاکم ضد شرع خود درآوردند و پیوسته نیز آنان را به این جنایتها تشویق و ترغیب مینمودند. ابتدا بهمنظور روشن شدن تکلیف و حد و مرز کار آدمکشی جلادان و حکام ضدشرع رژیم، موسویتبریزی جنایتکار، به دستور خمینی اطلاعیهیی صادر کرد و در آن 5مورد را که از جمله «شامل کلیه اعضا و هواداران فعال» نیروهای انقلابی و حتی «کسانی که منزل، پول، و سایر امکانات در اختیار گروههای مذکور قرار بدهند» بود، مشمول حکم ضدبشری «مفسد فیالارض» و «باغی» اعلام کرد و بدین ترتیب دست دژخیمان آدمکش را برای هر نوع جنایت و اعدام، در هر سن و برای هر اتهام (!) و در ورای همه اینها، برای هر نوع ارضای حقد و کینه سیاه ایادی ارتجاع نسبت به نیروهای انقلابی باز گذاشت. بدیهی است که موج اعدام و شکنجه از این پس شتاب بیشتری گرفت و در کلیه شهرهای کشور این حکم ساری و جاری گشت. اظهارات و فتاوی و دستورالعملهای سردمداران رژیم در این زمینهها، خود بهخوبی گویای طینت ضدبشری و عملکردهای جنایتکارانه ایادی ارتجاع در این مدت میباشد:
لاجوردی جلاد و شکنجهگر محبوب خمینی که دستش تا مرفق به خون دهها هزار رزمنده مجاهد و مبارز آغشته است در مصاحبهیی میگوید: «تا آخرین نفر اینها را جمع نکنیم، بههیچوجه کوچکترین سازشی در ذات دادستانی، شما ملت پیدا نخواهید کرد و تا زمانی که اینها رمقی در جان دارند، با آنها مبارزه میکنیم و تا زمانی که اینها را بهکلی از پای در نیاوریم، از پای نخواهیم نشست» (جمهوری 18بهمن61)
و یا «هیچیک از افراد این سازمانها نباید احساس آرامش در این مملکت داشته باشند… اینها باید در کمال رعب و وحشت به سر ببرند و یک ذره خواب خوش و یک قطره آب خوش نباید از گلویشان پایین برود…»، «مطمئن باشید، یک نفر تروریست (رزمندگان مجاهد و مبارز) باقی نخواهیم گذاشت» (اطلاعات 29اردیبهشت61 و کیهان 10اردیبهشت61)
همچنین لاجوردی دژخیم بارها در مصاحبههای خود عنوان میکرد که: «اینها را ما شناسایی کرده و دستگیر کردیم و همین روز گذشته تعداد زیادی از اینها را به دادگاه سپردیم و دادگاه حکم اعدام را صادر کرد و روز گذشته آنها را به جوخه آتش سپردیم» (کیهان29شهریور60)
مدرسین جنایتکار خمینی نیز دستور میدهند که «باید گروه ویژهیی با قدرت کامل به دستگیری و سرکوب این جانیان بپردازند» (کیهان 15مرداد60)
آخوند جنایتکار محمدی گیلانی حاکم ضدشرع منصوب شده توسط خمینی در محاکم ضدانقلابی تهران، به آشکارترین شکلی درندگی و شقاوتپیشگی رژیم را اینچنین بیان میکند:
«محارب بعد از دستگیر شدن توبهاش پذیرفته نمیشود، کیفر همان کیفری است که قرآن (بخوانید فتوای خمینی) بیان میکند، کشتن به شدیدترین وجه، حلقآویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بریده شود. اسلام (نام مستعار خمینی) اجازه میدهد که اینها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه میکنند، دستگیر شوند و در کنار دیوار همانجا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند، برای اینکه محارب بودند… اسلام (!) اجازه نمیدهد که بدن مجروح اینگونه افراد باغی به بیمارستان برده شود بلکه باید تمام کشته شوند» و در همین رابطه نیز به همکاران و شرکای جرم و جنایت خود در بیدادگاههای ضدخلقی، توصیه میکند که: «قاضی میبایستی یک مقدار قسی باشد… عواطف (؟!) بیجا مشکلات برای ملت (!) ایجاد میکند» (کیهان 29شهریور60 و جمهوری 28اردیبهشت61)
همین احکام ضدبشری از زبان یکی دیگر از آخوندهای تبهکار خمینی (موسویتبریزی) دادستان کل ضدانقلابی وقت چنین بیان شدهاست:
«اگر اینها را دستگیر کردند، دیگر معطل این نخواهند شد که چندین ماه اینها بخورند و بخوابند و بیتالمال را مصرف کنند.اینها محاکمهشان توی خیابان است. کشتن اینها واجب است نه جایز. هر کس را که در خیابان، در درگیری و تظاهرات مسلحانه و آنها که پشت این اشرار مسلح قایم میشوند و اینها را تقویت و راهنمایی میکنند و موتور میدهند و یا میخواهند ماشین بدهند و دستگیر میشوند، بدون معطلی، همان شب که دو نفر پاسدار و یا مردم (!) شهادت بدهند که آنها در درگیری بودند و مسلحانه یا پشت سر افراد مسلح و علیه نظام جمهوری اسلامی (!) قیام کردهاند، کافی است و همان شب اعدام خواهند شد… هر کس در برابر این نظام و امام عادل مسلمین (!) (منظورش خمینی است) بایستد، کشتن او واجب است. اسیرش را باید کشت و زخمیش را زخمیتر کرد که کشته شود… هرکس از اطاعت امام عادل (یعنی خمینی) خارج شود و در برابر نظام بایستد حکمش اعدام است». (کیهان 29شهریور60)
«وزیر ارشاد» وقت رژیم (معادیخواه جنایتکار) از پشت تریبون نمایش جمعه تهران عربده میکشید که: «من میبوسم دستهایی را که سوراخ کردند سینههای این گرگمنشهای زشتخوی ضدانسانیت را (منظورش جوخههای اعدام مزدوران پاسدار و کمیتههای ضدخلقی رژیم میباشد)، در مقام حفظ جمهوری اسلامی (!) جای هیچ ملاحظهیی نیست…» (جمهوری 17آبان60)
ربانی املشی جنایتکار دادستان کل وقت رژیم نیز خونآشام بودن رژیمش را چنین توضیح میداد: «ما به هر مقدار که جنایتکار (!) و مخالف با استقلال این ملت و مملکت (!) و معاند با اسلام (خمینی!) وجود داشته باشد، به همان مقدار هم اعدام و مجازات خواهیم داشت». (کیهان 16مهر60)
رفسنجانی جنایتکار رئیس مجلس ضدخلقی رژیم، تأسف میخورد که چرا رژیمش از همان اوایل انقلاب ـیعنی روزهای اول حاکمیت ارتجاعـ موج اعدامها را شروع نکرده تا مجبور شود پس از 30خرداد هزار هزار اعدام کند! وی به حکام ضدشرع چنین خط میدهد: «… بر طبق فرامین الهی (!) 4حکم بر اینها لازمالاجراست: 1ـکشته شوند 2ـبهدار کشیده شوند 3ـدست و پایشان قطع شود 4ـاینها از جامعه جدا شوند… اگر آن روز منظورم اوایل انقلاب است، که 200نفر از اینها را میگرفتیم و اعدامشان میکردیم، امروز اینقدر نمیشد. امروز اگر با قاطعیت در مقابل این گروهکهای مسلح منافق و عمال آمریکا و شوروی نایستیم، سه سال دیگر به جای 1000اعدام، باید چندین هزار نفر را اعدام بکنیم (که کردیم) … بار دیگر اعلام میکنم که ما به حکم قرآن (اسم مستعار خمینی) راه قاطع قلع و قمع منافقین مسلحی را که در برابر اسلام و مسلمین ایستادهاند، در پیش گرفتهایم…» (اطلاعات 11مهر60)
مشکینی جنایتکار از مهرههای مهم رژیم و بهاصطلاح امام جمعه قم نیز چنین فتوا داد: «… هر کس در خیابانی و در هر جای دیگر علیه حکومت اسلامی (!) قیام کرد، در همانجا باید حکم اعدامش صادر شود…» و قاضیالقضات جنایتپیشه رژیم (موسویاردبیلی) نیز صریحاً در مورد دستگیر شدگان سیاسی دستور میدهد «رحم به اینها خیانت به اسلام (!) است» (کیهان 7بهمن و جمهوری 23آبان60)
قابل ذکر است که هرازگاهی که بر اثر عوامفریبیهای متداول و ادواری خمینی، مختصر سوءتفاهمی برای حکام ضدشرع و دژخیمان بیدادگاهها و شکنجهخانهها، پیدا میشد که نکند که دجالگریهای امام شقاوتپیشه ، شامل دستگاه آدمکشی آنها نیز بشود، خمینی خود قبل از همه به تأکید در سخنانش این سوءتفاهم را بلافاصله برطرف مینمود. فیالمثل در دجالگریهای مشهور موسوم به فرمان 8مادهیی، با اینکه خمینی در پایان توصیههای عوامفریبانهیی که خطابش به کارگزارانش نمود، تأکید کرد که: «آنچه ذکر شد و ممنوع اعلام شد در غیرمواردی است که در رابطه با توطئهها و گروهکهای مخالف اسلام (!) و نظام جمهوری اسلامی (!) است».
با اینهمه دو ماه بعد که تعدادی از خونخوارترین دژخیمان خمینی از قبیل محمدیگیلانی، موسویتبریزی، لاجوردی و کلیه حکام جنایتکار تهران به جماران رفته و خواستار توضیحات بیشتری راجع به «فرمان امام» شدند، خمینی جنایتکار با خشم و غیظ توضیح داد: «من در اون نوشتهیی که نوشتم (منظور فرمان 8مادهیی است)، راجع به ضد انقلاب را استثنا کردم و من معذالک هی گاهی میبینم که سؤال میکنند که راجع به اینها چی؟ خوب من از اول گفتم که اونها حسابشان از این مسایل جداست». (کیهان 19بهمن61)
آخوند جنایتکار، محمدیگیلانی در اواخر سال60 صریحاً اعتراف میکند که: «ما مجبوریم اینها را تعزیر کنیم تا جای سلاحها را بگویند». وی از این هم روشنتر، میزان شکنجه تا حد مرگ را نیز به آسانی در دستور کار دژخیمانش قرار میدهد و تأکید میکند که عین فتوای خمینی است. گیلانی در آنجا که پیرامون خودداری رزمندگان مجاهد حتی از افشای نام خود، صحبت میکند بلافاصله اضافه میکند: «اسلام (خمینی) اجازه میدهد حتی اگر زیر تعزیر، آنها جان هم بدهند کسی ضامن نیست، که عین فتوای حضرت امام است…» (اطلاعات 8مهر61)
مجاهدین شهید: علیاصغر زهتابچی، سیدرضا جمشیدی، عباس اجاقی، زهرا نژادایمانی، زینب محمودی، رامین دشتی، عارف اقبال، محمداسماعیل حسینزاده، عبدالکریم روحیطیبآبادی، فرزاد دشتی، علینقی عباسیانحسینی، محمود مکوندی، غلامعلی جعفری، محمدرضا رمزیسهرابی، کاظم فخرائی، فاطمه فاضلزاده، طاهره دهحقی، حمیدرضا کریمی، مقصود آخریان، ابراهیم حسینی، داوود پورنصیردهبنهای، سیدحسین مرتضوی، منوچهر مکلائی، علیاکبر صفری، حوریه علائینی، جعفر کلاغیگنجینه، کورش سیفی، مجید اسدی، رضا نثاری، داوود فراهانی و علی دهقاننژاد.
اعدامها و شکنجههای وحشیانه رژیم خمینی
پس از 30خرداد
پس از 30خرداد برای بقای حکومت ننگین رژیم سفیانی خمینی، اعدام در هر ابعاد و ارقام، شکنجه و مثله زندانیان، به هر شکل ممکن، و تمامکش کردن نیمکشتهها و… (به قول موسوی تبریزی دادستان جنایتکار خمینی) نهتنها جایز بلکه واجب گردید! مزدوران رسمی و غیررسمی ارتجاع، حکام ضدشرع، دادستانهای ضدانقلاب، از خمینی و دیگر سردمداران ارتجاع فتوا گرفتند که حتی یک مجاهد را زنده و سالم و یا آزاد نگذارند! و در همین رابطه شکنجه مستمر دستگیر شدگان (و هنوز هم به قول ایادی خمینی: تعزیر) مباح و جایز اعلام گردید. خمینی و آخوندهای جنایتکارش که تا آخرین لحظه از صدور اجازه مبارزه مسلحانه علیه شاه خائن خودداری نمودند؛ علناً و با دست باز و هلهلهکنان، برای حفظ چند صباحی حاکمیت پوسیده و لرزان خود، به رگبار بستن خلق و اعدام و تیرباران مجاهدین خلق و دیگر مبارزین را جزو عادیترین و ضروریترین کارهای روزمره مزدوران و محاکم ضد شرع خود درآوردند و پیوسته نیز آنان را به این جنایتها تشویق و ترغیب مینمودند. ابتدا بهمنظور روشن شدن تکلیف و حد و مرز کار آدمکشی جلادان و حکام ضدشرع رژیم، موسویتبریزی جنایتکار، به دستور خمینی اطلاعیهیی صادر کرد و در آن 5مورد را که از جمله «شامل کلیه اعضا و هواداران فعال» نیروهای انقلابی و حتی «کسانی که منزل، پول، و سایر امکانات در اختیار گروههای مذکور قرار بدهند» بود، مشمول حکم ضدبشری «مفسد فیالارض» و «باغی» اعلام کرد و بدین ترتیب دست دژخیمان آدمکش را برای هر نوع جنایت و اعدام، در هر سن و برای هر اتهام (!) و در ورای همه اینها، برای هر نوع ارضای حقد و کینه سیاه ایادی ارتجاع نسبت به نیروهای انقلابی باز گذاشت. بدیهی است که موج اعدام و شکنجه از این پس شتاب بیشتری گرفت و در کلیه شهرهای کشور این حکم ساری و جاری گشت. اظهارات و فتاوی و دستورالعملهای سردمداران رژیم در این زمینهها، خود بهخوبی گویای طینت ضدبشری و عملکردهای جنایتکارانه ایادی ارتجاع در این مدت میباشد:
لاجوردی جلاد و شکنجهگر محبوب خمینی که دستش تا مرفق به خون دهها هزار رزمنده مجاهد و مبارز آغشته است در مصاحبهیی میگوید: «تا آخرین نفر اینها را جمع نکنیم، بههیچوجه کوچکترین سازشی در ذات دادستانی، شما ملت پیدا نخواهید کرد و تا زمانی که اینها رمقی در جان دارند، با آنها مبارزه میکنیم و تا زمانی که اینها را بهکلی از پای در نیاوریم، از پای نخواهیم نشست» (جمهوری 18بهمن61)
و یا «هیچیک از افراد این سازمانها نباید احساس آرامش در این مملکت داشته باشند… اینها باید در کمال رعب و وحشت به سر ببرند و یک ذره خواب خوش و یک قطره آب خوش نباید از گلویشان پایین برود…»، «مطمئن باشید، یک نفر تروریست (رزمندگان مجاهد و مبارز) باقی نخواهیم گذاشت» (اطلاعات 29اردیبهشت61 و کیهان 10اردیبهشت61)
همچنین لاجوردی دژخیم بارها در مصاحبههای خود عنوان میکرد که: «اینها را ما شناسایی کرده و دستگیر کردیم و همین روز گذشته تعداد زیادی از اینها را به دادگاه سپردیم و دادگاه حکم اعدام را صادر کرد و روز گذشته آنها را به جوخه آتش سپردیم» (کیهان29شهریور60)
مدرسین جنایتکار خمینی نیز دستور میدهند که «باید گروه ویژهیی با قدرت کامل به دستگیری و سرکوب این جانیان بپردازند» (کیهان 15مرداد60)
آخوند جنایتکار محمدی گیلانی حاکم ضدشرع منصوب شده توسط خمینی در محاکم ضدانقلابی تهران، به آشکارترین شکلی درندگی و شقاوتپیشگی رژیم را اینچنین بیان میکند:
«محارب بعد از دستگیر شدن توبهاش پذیرفته نمیشود، کیفر همان کیفری است که قرآن (بخوانید فتوای خمینی) بیان میکند، کشتن به شدیدترین وجه، حلقآویز کردن به فضاحتبارترین حالت ممکن و دست راست و پای چپ آنها بریده شود. اسلام (نام مستعار خمینی) اجازه میدهد که اینها را که در خیابان تظاهرات مسلحانه میکنند، دستگیر شوند و در کنار دیوار همانجا آنها را گلوله بزنند. از نظر اصول فقهی لازم نیست به محاکم صالحه بیاورند، برای اینکه محارب بودند… اسلام (!) اجازه نمیدهد که بدن مجروح اینگونه افراد باغی به بیمارستان برده شود بلکه باید تمام کشته شوند» و در همین رابطه نیز به همکاران و شرکای جرم و جنایت خود در بیدادگاههای ضدخلقی، توصیه میکند که: «قاضی میبایستی یک مقدار قسی باشد… عواطف (؟!) بیجا مشکلات برای ملت (!) ایجاد میکند» (کیهان 29شهریور60 و جمهوری 28اردیبهشت61)
همین احکام ضدبشری از زبان یکی دیگر از آخوندهای تبهکار خمینی (موسویتبریزی) دادستان کل ضدانقلابی وقت چنین بیان شدهاست:
«اگر اینها را دستگیر کردند، دیگر معطل این نخواهند شد که چندین ماه اینها بخورند و بخوابند و بیتالمال را مصرف کنند.اینها محاکمهشان توی خیابان است. کشتن اینها واجب است نه جایز. هر کس را که در خیابان، در درگیری و تظاهرات مسلحانه و آنها که پشت این اشرار مسلح قایم میشوند و اینها را تقویت و راهنمایی میکنند و موتور میدهند و یا میخواهند ماشین بدهند و دستگیر میشوند، بدون معطلی، همان شب که دو نفر پاسدار و یا مردم (!) شهادت بدهند که آنها در درگیری بودند و مسلحانه یا پشت سر افراد مسلح و علیه نظام جمهوری اسلامی (!) قیام کردهاند، کافی است و همان شب اعدام خواهند شد… هر کس در برابر این نظام و امام عادل مسلمین (!) (منظورش خمینی است) بایستد، کشتن او واجب است. اسیرش را باید کشت و زخمیش را زخمیتر کرد که کشته شود… هرکس از اطاعت امام عادل (یعنی خمینی) خارج شود و در برابر نظام بایستد حکمش اعدام است». (کیهان 29شهریور60)
«وزیر ارشاد» وقت رژیم (معادیخواه جنایتکار) از پشت تریبون نمایش جمعه تهران عربده میکشید که: «من میبوسم دستهایی را که سوراخ کردند سینههای این گرگمنشهای زشتخوی ضدانسانیت را (منظورش جوخههای اعدام مزدوران پاسدار و کمیتههای ضدخلقی رژیم میباشد)، در مقام حفظ جمهوری اسلامی (!) جای هیچ ملاحظهیی نیست…» (جمهوری 17آبان60)
ربانی املشی جنایتکار دادستان کل وقت رژیم نیز خونآشام بودن رژیمش را چنین توضیح میداد: «ما به هر مقدار که جنایتکار (!) و مخالف با استقلال این ملت و مملکت (!) و معاند با اسلام (خمینی!) وجود داشته باشد، به همان مقدار هم اعدام و مجازات خواهیم داشت». (کیهان 16مهر60)
رفسنجانی جنایتکار رئیس مجلس ضدخلقی رژیم، تأسف میخورد که چرا رژیمش از همان اوایل انقلاب ـیعنی روزهای اول حاکمیت ارتجاعـ موج اعدامها را شروع نکرده تا مجبور شود پس از 30خرداد هزار هزار اعدام کند! وی به حکام ضدشرع چنین خط میدهد: «… بر طبق فرامین الهی (!) 4حکم بر اینها لازمالاجراست: 1ـکشته شوند 2ـبهدار کشیده شوند 3ـدست و پایشان قطع شود 4ـاینها از جامعه جدا شوند… اگر آن روز منظورم اوایل انقلاب است، که 200نفر از اینها را میگرفتیم و اعدامشان میکردیم، امروز اینقدر نمیشد. امروز اگر با قاطعیت در مقابل این گروهکهای مسلح منافق و عمال آمریکا و شوروی نایستیم، سه سال دیگر به جای 1000اعدام، باید چندین هزار نفر را اعدام بکنیم (که کردیم) … بار دیگر اعلام میکنم که ما به حکم قرآن (اسم مستعار خمینی) راه قاطع قلع و قمع منافقین مسلحی را که در برابر اسلام و مسلمین ایستادهاند، در پیش گرفتهایم…» (اطلاعات 11مهر60)
مشکینی جنایتکار از مهرههای مهم رژیم و بهاصطلاح امام جمعه قم نیز چنین فتوا داد: «… هر کس در خیابانی و در هر جای دیگر علیه حکومت اسلامی (!) قیام کرد، در همانجا باید حکم اعدامش صادر شود…» و قاضیالقضات جنایتپیشه رژیم (موسویاردبیلی) نیز صریحاً در مورد دستگیر شدگان سیاسی دستور میدهد «رحم به اینها خیانت به اسلام (!) است» (کیهان 7بهمن و جمهوری 23آبان60)
قابل ذکر است که هرازگاهی که بر اثر عوامفریبیهای متداول و ادواری خمینی، مختصر سوءتفاهمی برای حکام ضدشرع و دژخیمان بیدادگاهها و شکنجهخانهها، پیدا میشد که نکند که دجالگریهای امام شقاوتپیشه ، شامل دستگاه آدمکشی آنها نیز بشود، خمینی خود قبل از همه به تأکید در سخنانش این سوءتفاهم را بلافاصله برطرف مینمود. فیالمثل در دجالگریهای مشهور موسوم به فرمان 8مادهیی، با اینکه خمینی در پایان توصیههای عوامفریبانهیی که خطابش به کارگزارانش نمود، تأکید کرد که: «آنچه ذکر شد و ممنوع اعلام شد در غیرمواردی است که در رابطه با توطئهها و گروهکهای مخالف اسلام (!) و نظام جمهوری اسلامی (!) است».
با اینهمه دو ماه بعد که تعدادی از خونخوارترین دژخیمان خمینی از قبیل محمدیگیلانی، موسویتبریزی، لاجوردی و کلیه حکام جنایتکار تهران به جماران رفته و خواستار توضیحات بیشتری راجع به «فرمان امام» شدند، خمینی جنایتکار با خشم و غیظ توضیح داد: «من در اون نوشتهیی که نوشتم (منظور فرمان 8مادهیی است)، راجع به ضد انقلاب را استثنا کردم و من معذالک هی گاهی میبینم که سؤال میکنند که راجع به اینها چی؟ خوب من از اول گفتم که اونها حسابشان از این مسایل جداست». (کیهان 19بهمن61)
آخوند جنایتکار، محمدیگیلانی در اواخر سال60 صریحاً اعتراف میکند که: «ما مجبوریم اینها را تعزیر کنیم تا جای سلاحها را بگویند». وی از این هم روشنتر، میزان شکنجه تا حد مرگ را نیز به آسانی در دستور کار دژخیمانش قرار میدهد و تأکید میکند که عین فتوای خمینی است. گیلانی در آنجا که پیرامون خودداری رزمندگان مجاهد حتی از افشای نام خود، صحبت میکند بلافاصله اضافه میکند: «اسلام (خمینی) اجازه میدهد حتی اگر زیر تعزیر، آنها جان هم بدهند کسی ضامن نیست، که عین فتوای حضرت امام است…» (اطلاعات 8مهر61)