”وزوز“ های ”ماماچه پلیدک“ در عرصه جنگ روانی علیه آزادیخواهان این سرزمین، از دو جنبه قابلتوجه است. اول اینکه، سقوط اخلاقی بریده مفلوکی که کارآموز مکتب لاجوردی جلاد شده و حالا برای اثبات ندامتش در برابر گشتاپوی ملایان، با همان سبعیت، هیچ مرزی، ولو تیز کردن تیغ جلاد علیه خویشاوندان نزدیک خودش را هم نگه نمیدارد.
انحطاطی که در محمل پزهای غلیظ حقوقبشری، دلسوز نشان دادنهای مهوع مهربانتر از مادری و ننه من غریبمهای تصنعی درباره رزمندگان آزادی در لیبرتی، که مثلاً: ”… خشمگینم… غمگینم و سرشار از فریادی که وجودم را تلخ کرده است… نمیتوانم حالم را توصیف کنم. در مرگ مظلومانه بچههایی که تک به تک خاموش میشوند…“ یا ”… اما یک سؤال عمق گلویم را میسوزاند… تا کی خاموش بنشیینم تا شاید اندکی از آنها را منتقل کنند!؟ تا کی خاموش بنشینیم تا آنها را وجه المصالحه قراردادهای پشت صحنه قرار دهند!؟ تا کی بنشینیم و مرگ تکتک عزیزانمان را در چنین شرایطی شاهد باشیم!؟ …“ جلوه مینمایاند تا بعد با نشاندن قربانی به جای جلاد، با روضهخوانی به بهانه مرگ کشتگان، شلاق را به روی زندگانشان بکشد و هر چه بیشتر دشنه جلاد را در بدن قربانی جاگیر کند، این رذیلت و پستی، نشان از میزان سقوط و عمق پیوند با دشمن است.
ارائه چهرهای شیطانی از مجاهدین، با طامات بافی در مورد آنها در آسمانها و تخیلات، بهمنظور هموار و موجه کردن کشتار و قتل بعدی شان، آن هم روزی که در روی زمین، سردژخیم قضاییه رژیم در تهران درخواست استرداد مجاهدین را از عراق برای کشتارشان میکند، قطعات پازل و تقسیم مسئولیتهای توطئه جنایتکارانهای ا ست که میتوان آن را بخشی از یک ایز گم کنی اطلاعاتی امنیتی ابلهانه نامید و رسواتر از آنست که بتوان در پوشش و محمل لعابهای انسانی آن را پوشاند. جلوه دیگری از همان دجال بازیهای احمدینژادی گونه در پیگیری خون و حقوق ”یک شهروند جمهوری اسلامی بهنام خانم ندا آقا سلطان“ یا احساس مسئولیت آخوند گوش خوار، غلامحسین اژهای در دنبال کردن ظلمی که بر شهید ستار بهشتی رفته بوده است، یا آنچه که جانی سنگدل، صادق لاریجانی در پیگیری کهریزک و آنچه بر زندانیان آن رفته بود، نشان میداد، اشک تمساح ریختنهایی که هدفش اثبات بیگناهی و برائت قاتل و محکوم کردن مظلوم به جای آن است.
صنعت وارونهگویی و ”واجب دانستن“ هر دروغ، هر فسق و فساد و هر عمل حرام، برای حفظ حکومت، با فتوای علنی و رسمی خمینی دین فروش، البته دستاورد این نظام منحوس است و یک سقف بالاتر مذهبی به ماکیاولیسم میدهد، و برای کسانی که نه از شرم چیزی میدانند و نه از حیا بویی بردهاند توجیه کننده نیازهای یومیه در پیشبرد غرائز حیوانیشان میشود.
لذا، از مزدور مواجب بگیری که در پی حیات خفیف خائنانهاش تن به هر خواری و خودفروشی سیاسی برای این نظام داده اصلاً شیوهای مذموم نیست. اما غرغره ترّهات هزار بار رسوا شده تبلیغات آخوندی بهصورت اینکه ”… به کجا رسیده اید با کشتههایی که از دیوار ایدئولوژی و استراتژی تان بالا رفتهاند!؟ …“ و ”… استراتژی مرده…“ تان و غیره، اولاً نشان داد که زیر آن دلسوزیهای دجالانه برای مثلاً خواهر راضیه کرمانشاهی عضو ارشد شورای رهبری مجاهدین و طلبکاری بابت ”… زنی خوزستانی با سادگی و خلوص روستایی و بهغایت زحمتکش…“ از خود مجاهدین! چه حرفهایی سیاسی در میان است و مأموریت محوله در اینگونه سینه به تنور چسباندنها، بر سر زبان انداختن چه حرفهایی است؟!
ثانیا دیگر غلطهای اضافی از دهان خائن واداده ایست که مدتهاست نه به فکر مبارزه با رژیم، بلکه درپی اثبات ضعیفگی و کنیزیاش به این نظام زنستیز و نشاندادن جای دوست ودشمن در معرکه گیریهای آنست.
11سال پیش در کشور فرانسه، نماینده دولت بهنام قاضی بروگیر، که فهم و شعور سیاسی- استراتژیکیاش میلیونها برابر ”ماماچه پلیدک“ است، و آنقدر ابله نبود که در پیشبرد معامله با ملایان، حرفهای خندهدار گشتاپوی آخوندی را طابق النعل بالنعل انعکاس دهد، ”مجاهدینی که حتی بیسلاح هم شده بودند“ را ”برهم زنندهٴ نظم ژئواستراتژیکی منطقه“ برآورد کرده بود و تمام سرویس جاسوسی دولت مزبور هم با همه وزن، حقهها و دغلهای فوق مدرن و پیشرفته روانی و ژورنالیستیشان با امثال همین اتهاماتی که ”ماما چه“ الآن در پی نشخوار پس ماندههای آن است، پشت کمرشکن کردن مجاهدین به همین دلیل رفته بود. ولی النهایه در همین فرانسه، قضاییه نه تنها به چنان خزعبلاتی وقعی نگذاشت، بلکه بهصورت تاریخی، در یک حکم قضایی، گواهی به مشروعیت اقدامات مجاهدین در همه اشکال نبردشان با رژیم پلید ولایتفقیه داد.
در کنار همین رویداد، در اقداماتی مشابه، باز انبوه لاشخورهای سیاسی دیگر که ”ماماچه“ را حتی بهعنوان خبرچین جدی خود هم نمیپذیرند، در بیست دادگاه آنچه در توان سیاسی، حقوقی و قانونی کشورهایشان داشتند به میدان آوردند تا برای هموار کردن راه آلترناتیوهای استعماری، آلترناتیو انقلابی را از سر راه بردارند و استراتژی مجاهدین را به شکست بکشانند ولی دست از پا درازتر، سرافکنده و مغبون بازگشته، بال و پر ریختند، بنابراین ”وزوز“ های پشه گونه و حرف زدن درباره استراتژی سرنگونی، گندهتر از دهان کثیف پادوی دون پایه رژیمی است که خودش با هزار زبان که صریحتر از آن امکان ندارد با انتشار کتاب، کمپین، نمایشگاه، سریال سازی و تبلیغات شبانه روزی و رقصاندن بریده مزدوران، وحشت خود را از حقانیت، اصالت و آیندهداری این استراتژی بیان و به درستی آن در گذشته و آینده اعتراف کرده است.
اما نکته دومی که باید توجه کرد، فلاکت و افلاس رژیم زهرخورده ولایتفقیه است، که روزی با کشاندن ”همه با هم“ لاشخورهای دنیای سیاست، با بمبارانهای مهیب و توان نظامی ابرقدرتها به هماوردی ما میآمد و با آن حال، هیچ غلطی نکرد و حالا با ”وزوز“ پشه گونه ”ماماچه پلیدک“ سودای هماوردی با ما و استراتژی ما را دارد، راستی که این حد از ادبار و افلاس و درماندگی عبرتآموز است، این روند، سیر امور در دنیای واقعی و سمت و سوی حل تضادها رو به جهت مشخص تاریخ را نشان میدهد، رژیمی در آستانه نوشیدن جامهای پیدرپی زهر و از دست دادن نقطه اتکای استراتژیکی بمب اتمی، صد پاره در درون، با انبوهی تضادهای حاد اجتماعی اقتصادی، نشسته بر روی آتشفشانی از خشم انفجاری تودهها و مقاومتی منسجم، متحد و یکپارچه با بالاترین انگیزه و پشتوانه سیاسی و مردمی، با گسترشی تا اعماق جامعه و اقصی نقاط دنیا، آیا شکی در این هست که کدام یک پیروز نبرد خواهند بود؟
محسن معصومی
2خرداد93- لیبرتی.
انحطاطی که در محمل پزهای غلیظ حقوقبشری، دلسوز نشان دادنهای مهوع مهربانتر از مادری و ننه من غریبمهای تصنعی درباره رزمندگان آزادی در لیبرتی، که مثلاً: ”… خشمگینم… غمگینم و سرشار از فریادی که وجودم را تلخ کرده است… نمیتوانم حالم را توصیف کنم. در مرگ مظلومانه بچههایی که تک به تک خاموش میشوند…“ یا ”… اما یک سؤال عمق گلویم را میسوزاند… تا کی خاموش بنشیینم تا شاید اندکی از آنها را منتقل کنند!؟ تا کی خاموش بنشینیم تا آنها را وجه المصالحه قراردادهای پشت صحنه قرار دهند!؟ تا کی بنشینیم و مرگ تکتک عزیزانمان را در چنین شرایطی شاهد باشیم!؟ …“ جلوه مینمایاند تا بعد با نشاندن قربانی به جای جلاد، با روضهخوانی به بهانه مرگ کشتگان، شلاق را به روی زندگانشان بکشد و هر چه بیشتر دشنه جلاد را در بدن قربانی جاگیر کند، این رذیلت و پستی، نشان از میزان سقوط و عمق پیوند با دشمن است.
ارائه چهرهای شیطانی از مجاهدین، با طامات بافی در مورد آنها در آسمانها و تخیلات، بهمنظور هموار و موجه کردن کشتار و قتل بعدی شان، آن هم روزی که در روی زمین، سردژخیم قضاییه رژیم در تهران درخواست استرداد مجاهدین را از عراق برای کشتارشان میکند، قطعات پازل و تقسیم مسئولیتهای توطئه جنایتکارانهای ا ست که میتوان آن را بخشی از یک ایز گم کنی اطلاعاتی امنیتی ابلهانه نامید و رسواتر از آنست که بتوان در پوشش و محمل لعابهای انسانی آن را پوشاند. جلوه دیگری از همان دجال بازیهای احمدینژادی گونه در پیگیری خون و حقوق ”یک شهروند جمهوری اسلامی بهنام خانم ندا آقا سلطان“ یا احساس مسئولیت آخوند گوش خوار، غلامحسین اژهای در دنبال کردن ظلمی که بر شهید ستار بهشتی رفته بوده است، یا آنچه که جانی سنگدل، صادق لاریجانی در پیگیری کهریزک و آنچه بر زندانیان آن رفته بود، نشان میداد، اشک تمساح ریختنهایی که هدفش اثبات بیگناهی و برائت قاتل و محکوم کردن مظلوم به جای آن است.
صنعت وارونهگویی و ”واجب دانستن“ هر دروغ، هر فسق و فساد و هر عمل حرام، برای حفظ حکومت، با فتوای علنی و رسمی خمینی دین فروش، البته دستاورد این نظام منحوس است و یک سقف بالاتر مذهبی به ماکیاولیسم میدهد، و برای کسانی که نه از شرم چیزی میدانند و نه از حیا بویی بردهاند توجیه کننده نیازهای یومیه در پیشبرد غرائز حیوانیشان میشود.
لذا، از مزدور مواجب بگیری که در پی حیات خفیف خائنانهاش تن به هر خواری و خودفروشی سیاسی برای این نظام داده اصلاً شیوهای مذموم نیست. اما غرغره ترّهات هزار بار رسوا شده تبلیغات آخوندی بهصورت اینکه ”… به کجا رسیده اید با کشتههایی که از دیوار ایدئولوژی و استراتژی تان بالا رفتهاند!؟ …“ و ”… استراتژی مرده…“ تان و غیره، اولاً نشان داد که زیر آن دلسوزیهای دجالانه برای مثلاً خواهر راضیه کرمانشاهی عضو ارشد شورای رهبری مجاهدین و طلبکاری بابت ”… زنی خوزستانی با سادگی و خلوص روستایی و بهغایت زحمتکش…“ از خود مجاهدین! چه حرفهایی سیاسی در میان است و مأموریت محوله در اینگونه سینه به تنور چسباندنها، بر سر زبان انداختن چه حرفهایی است؟!
ثانیا دیگر غلطهای اضافی از دهان خائن واداده ایست که مدتهاست نه به فکر مبارزه با رژیم، بلکه درپی اثبات ضعیفگی و کنیزیاش به این نظام زنستیز و نشاندادن جای دوست ودشمن در معرکه گیریهای آنست.
11سال پیش در کشور فرانسه، نماینده دولت بهنام قاضی بروگیر، که فهم و شعور سیاسی- استراتژیکیاش میلیونها برابر ”ماماچه پلیدک“ است، و آنقدر ابله نبود که در پیشبرد معامله با ملایان، حرفهای خندهدار گشتاپوی آخوندی را طابق النعل بالنعل انعکاس دهد، ”مجاهدینی که حتی بیسلاح هم شده بودند“ را ”برهم زنندهٴ نظم ژئواستراتژیکی منطقه“ برآورد کرده بود و تمام سرویس جاسوسی دولت مزبور هم با همه وزن، حقهها و دغلهای فوق مدرن و پیشرفته روانی و ژورنالیستیشان با امثال همین اتهاماتی که ”ماما چه“ الآن در پی نشخوار پس ماندههای آن است، پشت کمرشکن کردن مجاهدین به همین دلیل رفته بود. ولی النهایه در همین فرانسه، قضاییه نه تنها به چنان خزعبلاتی وقعی نگذاشت، بلکه بهصورت تاریخی، در یک حکم قضایی، گواهی به مشروعیت اقدامات مجاهدین در همه اشکال نبردشان با رژیم پلید ولایتفقیه داد.
در کنار همین رویداد، در اقداماتی مشابه، باز انبوه لاشخورهای سیاسی دیگر که ”ماماچه“ را حتی بهعنوان خبرچین جدی خود هم نمیپذیرند، در بیست دادگاه آنچه در توان سیاسی، حقوقی و قانونی کشورهایشان داشتند به میدان آوردند تا برای هموار کردن راه آلترناتیوهای استعماری، آلترناتیو انقلابی را از سر راه بردارند و استراتژی مجاهدین را به شکست بکشانند ولی دست از پا درازتر، سرافکنده و مغبون بازگشته، بال و پر ریختند، بنابراین ”وزوز“ های پشه گونه و حرف زدن درباره استراتژی سرنگونی، گندهتر از دهان کثیف پادوی دون پایه رژیمی است که خودش با هزار زبان که صریحتر از آن امکان ندارد با انتشار کتاب، کمپین، نمایشگاه، سریال سازی و تبلیغات شبانه روزی و رقصاندن بریده مزدوران، وحشت خود را از حقانیت، اصالت و آیندهداری این استراتژی بیان و به درستی آن در گذشته و آینده اعتراف کرده است.
اما نکته دومی که باید توجه کرد، فلاکت و افلاس رژیم زهرخورده ولایتفقیه است، که روزی با کشاندن ”همه با هم“ لاشخورهای دنیای سیاست، با بمبارانهای مهیب و توان نظامی ابرقدرتها به هماوردی ما میآمد و با آن حال، هیچ غلطی نکرد و حالا با ”وزوز“ پشه گونه ”ماماچه پلیدک“ سودای هماوردی با ما و استراتژی ما را دارد، راستی که این حد از ادبار و افلاس و درماندگی عبرتآموز است، این روند، سیر امور در دنیای واقعی و سمت و سوی حل تضادها رو به جهت مشخص تاریخ را نشان میدهد، رژیمی در آستانه نوشیدن جامهای پیدرپی زهر و از دست دادن نقطه اتکای استراتژیکی بمب اتمی، صد پاره در درون، با انبوهی تضادهای حاد اجتماعی اقتصادی، نشسته بر روی آتشفشانی از خشم انفجاری تودهها و مقاومتی منسجم، متحد و یکپارچه با بالاترین انگیزه و پشتوانه سیاسی و مردمی، با گسترشی تا اعماق جامعه و اقصی نقاط دنیا، آیا شکی در این هست که کدام یک پیروز نبرد خواهند بود؟
محسن معصومی
2خرداد93- لیبرتی.