728 x 90

زبان باید چشم داشته باشد - عادل عبیات - ۳۰ تیر ۱۴۰۴

زبان باید چشم داشته باشد - عادل عبیات - ۳۰ تیر ۱۴۰۴
زبان باید چشم داشته باشد - عادل عبیات - ۳۰ تیر ۱۴۰۴

زبان باید چشم داشته باشد

عادل عبیات-۳۰ تیر ۱۴۰۴

 

بیانیه‌ٔ اخیر مسعود رجوی، بیش از آن‌که تحلیل یک بیانیه باشد، واکاوی مختصات لحظه‌ای‌ست که در آن نیش زدن به موسوی یعنی بوسه زدن بر پشت‌پرده‌ٔ وحدتی که خامنه‌ای تلاش دارد میان نیروهایش حفظ کند. اگر چه می‌توان هزار و یک نقد فکری، حقوقی، حتی استراتژیک بر فراخوان رفراندوم موسوی وارد کرد، اما مسأله دقیقاً این‌جاست، نقد امری‌ست درون مقاومت و حمله ابزار قدرت استبداد.

رجوی نه برای هم‌دلی، که برای جلوگیری از کج‌فهمی سیاست، ایستاده می‌گوید، اکنون لحظه‌ٔ شلیک به درون نیست. این‌جا نه میدان داوری ماهوی‌ست و نه نمایشگاه تفاوت ایدئولوژیک، این‌جا گره‌گاه لحظه‌ای‌ست که یکی از درون حکومت، با واژگانی لرزان اما معنادار، از رفراندوم، از پایان قانون اساسی ولایت فقیه حرف زده و درست در همین نقطه است که بازی آغاز می‌شود، آن‌که سیاست را نمی‌فهمد، به موسوی لگد می‌زند تا نشان دهد چقدر انقلابی‌ست. اما آن‌که میدان را می‌شناسد، می‌داند که دشمنی را باید از آنجا دید که به ریشه‌ٔ قدرت وصل است، نه از آنجا که فاصله‌اش با ما زیاد است. خامنه‌ای هر ضربه به موسوی را یک‌پارچه‌سازی جبهه‌ٔ خودش می‌بیند. همان‌طور که هر حضور رضا پهلوی را فرصتی برای انحراف میدان.

رجوی در میان این دو، موسوی را سوژه‌ٔ مفید و رضا پهلوی را فاعل زیان‌بار قدرت می‌نامد. یکی را محصور، آن یکی را مأمور. یکی را محصول ترک‌خوردن نظام، آن دیگری را ابزار ترمیم ترک‌ها. و این تمایز، اتفاقی نیست. باید ایستاد، مکث کرد، و با دقتِ جراحی فهمید که کجا سیاست است، و کجا بازی کودکانه، نه به‌خاطر موسوی، نه از سرِ دلسوزی برای تاریخ، که صرفاً از آن رو که هر ضربه‌ای در این لحظه، بر پیکر محصور، به‌مثابه‌ٔ ماساژ ستون ولایت فقیه است.

زبان رجوی سخت نیست، اما هر واژه‌اش ترازویی‌ست برای وزن کردن نقش‌هاست. جایی که موسوی هنوز در قفس است، رضا پهلوی در ویلای مدیترانه‌ای بیانیه می‌نویسد، اگر چه هر دو خارج از مدار اصلی حکومت‌اند، اما یکی از درون ترک می‌اندازد، و دیگری از بیرون نردبان می‌سازد برای بازسازی نظم پیشین.

این‌جا مسأله فقط چه می‌گویند نیست، بلکه موضوع این است که کجا ایستاده‌اند. موسوی در حصر می‌نویسد، با زبان بسته، با واژه‌هایی که از شکافها می‌گریزند. رضا پهلوی در آزادی، اما با زبانی که گویی نه برای گشودن گره، که برای بستن چشم‌ها نوشته شده.

او نمی‌گوید موسوی هم‌سنگ است، نمی‌گوید او استراتژی مقاومت را می‌شناسد، حتی نمی‌گوید که می‌توان با او به میانه‌ٔ میدان رفت. اما می‌گوید که در این لحظه‌ٔ خاص، دشمن دشمن ما، اگر چه اهل خانه نیست، اما اگر دارد به ترک سقف آن خانه ضربه می‌زند، نیش زدن به او بازی در زمین معمار استبداد است.

این‌جا سیاست نه یک دستگاه انتخاب اخلاقی‌ست و نه میز محاسبه‌ٔ محبوبیت، بلکه تشخیص لحظه‌ای‌ست که در آن کوبیدن بر دهان کسی ولو با زبان نیم‌سوخته‌اش، شکافی در ارکان قدرت می‌زند، همان است که خامنه‌ای می‌خواهد.

رجوی اما نه در نقش رفیق، که در جایگاه ناظر و آگاه به ساختار، از موسوی محافظت می‌کند، نه به‌خاطر موسوی، که برای آن‌که صدای ترک خوردن سقف را قطع نکنیم. در همان حال او رضا پهلوی را دوباره به جایگاه خود برمی‌گرداند، نه چهره‌ٔ آینده، نه فاعل تاریخ، بلکه بچه شاه، نمادی از گذشته‌ای که هر بار با پروژه‌یی تازه و بی‌بخار به میدان می‌آید، تنها برای آن‌که مقاومت را منحرف کند و خامنه‌ای را از بحران برهاند.

رجوی با همین تحلیل حساب‌شده، به زبان قدرت در اپوزیسیون خنجر می‌زند. به آن‌هایی که فکر می‌کنند چون موسوی اصلاح‌طلب بوده باید کوبیده شود، یا چون رضا پهلوی خارج از حاکمیت است پس باید تقدیس شود، که موسوی هر چه باشد سد وحدت خامنه‌ای‌ست، و رضا پهلوی هر چه بگوید، خروجی‌اش در پادگان سپاه جا خوش می‌کند.

در انتها رجوی زبان را به قلب اخلاق سیاسی پیوند می‌زند، هم‌چنان‌که خواهان آزادی موسوی و زهرا رهنورد هستم. این جمله نه از سر عاطفه، که حفظ مرزِ اخلاق در سیاست است. مقاومت بدون این مرز، همان چیزی‌ست که قدرت دوست دارد، موجودی بی‌چشم، که فقط مشت می‌زند.

رجوی اما این‌جاست تا نشان دهد که چشم باید داشت، حتی در شب و حتی وقتی دیگران در میانه‌ٔ تاریکی، سایه را با دشمن اشتباه می‌گیرند.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/5bc59a83-d632-426b-9641-c99760d7d88d"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات