کودکان معصوم سوری قربانی جنایات بشار اسد هستند، تابحال بیش از سه هزارتن از آنان کشته شدهاند و هزاران تن مجروح وآواره گردیدهاند، داستان یک کودک 11ساله در مصاحبه با خبرنگار سی.ان.ان:
یک حمله راکتی، همه چیز را برای عبدالرحمن پسر بچه 11ساله سوری عوض کرد.
خبرنگار سی.ان.ان: مانند بسیاری پسران هم سن و سال او که 11ساله است، عبدالرحمان میخواست که وقتی بزرگ شد، یک بازیکن حرفهای فوتبال بشود. اما مانند خیلیهای دیگر در وطنش، سوریه، کشتار آرزوهای او را از بین برد.
عبدالرحمن: هواپیماهای جنگی آمدند و یک راکت به کنار خانه ما اصابت کرد و من رفتم که ببینم چه خبر شده، و یک راکت دیگر اصابت کرد.
یک حمله راکتی، همه چیز را برای عبدالرحمن پسر بچه 11ساله سوری عوض کرد.
خبرنگار سی.ان.ان: مانند بسیاری پسران هم سن و سال او که 11ساله است، عبدالرحمان میخواست که وقتی بزرگ شد، یک بازیکن حرفهای فوتبال بشود. اما مانند خیلیهای دیگر در وطنش، سوریه، کشتار آرزوهای او را از بین برد.
عبدالرحمن: هواپیماهای جنگی آمدند و یک راکت به کنار خانه ما اصابت کرد و من رفتم که ببینم چه خبر شده، و یک راکت دیگر اصابت کرد.
خبرنگار سی.ان.ان: او بیش از این، چیزی نمیگوید، بعضاً سرش را تکان میدهد، یا اینکه در جواب، با شیرینی لبخند میزند، یا اینکه بهنظر میرسد خیلی چیزها از حافظه او پاک شده است.
عمر، برادر عبدالرحمن، جلوی اشکهایش را نمیتواند بگیرد. او به این فکر میکند که آنچه برادر کوچکش تحمل کرده، بیش از حد زیاد بوده ا ست.
عمر: مادرم مرا بیدار کرد و گفت که عبدالرحمن بیرون رفته و باید زود او را بیاوری خانه چون هواپیماها، بالای سر هستند
خبرنگار سی.ان.ان: عمر خیلی دیر رسیده بود. او برادرش را در بیمارستان پیدا کرد.
عمر: وقتی او مرا دید با تمام قدرتش فریاد زد، عمر! وقتی به او نزدیکتر شدم، پای او را دیدم. من شروع به گریستن کردم، به مدت 5ساعت.
خبرنگار سی.ان.ان: پای عبدالرحمن را در یک بیمارستان صحرایی، یعنی زیرزمین یک مسجد، قطع کرده بودند.
عمر: وقتی او بیدار شد، من داشتم گریه میکردم و او گفت خواهش میکنم گریه نکن، اگر مرا دوست داری گریه نکن.
خبرنگار سی.ان.ان: در همان موقع بود که عمر، عبدالرحمن را بر آن داشت که قول بدهد دوباره راه برود...
عمر اکنون در کار تعویض باندهای عبدالرحمن، حرفهای شده است. او شروع به گردآورد کمک مالی کرد اما دریافت که این کار زمان زیادی خواهد برد، در نتیجه شروع بهدرخواست کمک کرد. یک گروه از پزشکان مصری که در حال دیدار بودند، به او در مورد مؤسسه جهانی تأمین درمانی گفتند، مؤسسهای که یک سازمان غیردولتی کوچک آمریکایی است و خود را وقف کمک به کودکانی کرده که در فجایع مختلف و در مناطق جنگی، بهشدت آسیب دیدهاند. این مؤسسه کمک را پذیرفت
اما اول، این دو برادر باید خودشان را به ترکیه میرساندند. یک ماشین آنها را تا جایی که میتوانست به نزدیکی مرز برد. آخرین کلمات راننده: از اینجا به بعد، فقط خودتان هستید...
آنها بالاخره خودشان را به آنکارا رساندند، اما فاقد پاسپورت بودند. آمریکا درخواستهای آنها برای اخذ ویزا را نپذیرفت... برای عمر، مشاهده رنج کشیدن برادرش، دردآور است... مهمترین چیزی که فکر میکنم او یاد گرفته این است که دیگر یک بچه نیست...
سی.ان.ان: داستان بسیار غمانگیزی است... ما میدانیم که این دو برادر در آنکارا هستند... برادر عمر قول داده که دوباره راه برود، اما گام بعدی برای او و برادرش چیست؟
خبرنگار سی.ان.ان: آنها اکنون در انتظار کمکهای انساندوستانه هستند. اگر آنها موفق شوند، مؤسسه جهانی تأمین درمانی، آنها را به آمریکا منتقل خواهد کرد و تدارکاتی را در اختیارشان قرار خواهد داد و در واقع به عبدالرحمن رسیدگی خواهند کرد...
سی.ان.ان: من نمیتوانم باور کنم که آمریکا به آنها ویزا نداده است... داستان غمانگیز دیگر این است که او تنها کودک سوری نیست که چنین سرنوشتی دارد. او بهعنوان قربانی این جنگ، تنها یکی از بیشماران است.
خبرنگار سی.ان.ان: بله، هیچ آمار دقیقی از اینکه چه تعداد از کودکان در این جنگ مجروح شدهاند وجود ندارد... اما بهگفته کمیتههای هماهنگی داخلی، حدود 3000 کودک زیر 18سال تا کنون کشته شدهاند...
سازمان ناظر حقوقبشر سوریه مستقر در لندن میگوید حتی نوجوانان زیر 18سال که میبینند عزیزانشان در مقابل چشمانشان کشته میشوند سلاح بهدست میگیرند.