728 x 90

دهه شصت,قتل عام 67,قتلهاي رنجيره اى,

پله پله تا جلاد: روانشناسی یک جنایتکار

-

«صدا کن مرا
صدای تو خوب است
صدای تو سبزینهٴ آن گیاه عجیبی است
که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید
و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد.
… … … … … … … … … … … … … … … … ..
من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم
بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است
مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.
اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا
و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشتهای تو بیدار خواهم شد
و آن وقت
حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم و تر شد.
بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند
در آن گیر و داری که چرخ زره‌پوش از روی رؤیای کودک گذر داشت...» 
                                           (سهراب سپهری، شعر «صدا کن مرا» )
 

پله پله تا جلاد ـ فواره‌های خون در بالکنهای اعتراف

و حالا دیگر «سطح سیمانی شهر» های ایران از «شبیخون حجم» نگاه و صدا و خاطرهٴ شهیدان راه آزادی، ترک برداشته است. و حالا دیگر «سطح سیمانی» قتلگاههای مزدحم اوین و گوهردشت ، منفجر می‌شوند و فواره‌های خون‌اند بر سقف خانه‌های هیأت‌های مرگ و دژخیمان و جلادان. و حالا رگه‌های خون از «سطح سیمانی» و سکوت دهه‌های 60 و 70، به پله‌ها و پنجره‌ها رسیده‌اند تا آنانی را که در نظام ولایت فقیه «مرگ، کسب و کارشان» بوده است، به بالکن‌ها بیاورند. بیاورندشان تا خود گواهی دهند که در سال‌های سکوت سیمانی فصل‌های جنایت، با ایران و با یاس‌ها و شقایق‌هایش چه کرده‌اند. آنانی که سال‌ تا سال و دهه تا دهه نقاب بر چهره نهادند و جرثقیل‌ها را هم توان برداشتن نقابهاشان نبود، حالا به ضرب سرانگشت دادخواهی خون یاسها و شقایقهای ایران‌زمین، نقابهاشان دریده گشته و ناگزیر به آمدن بر بالکنهای اعتراف شده‌اند.
«حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد
حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم و تر شد».
مصاحبهٴ آخوند فلاحیان، حاوی نکات بسیار بسیار مهمی است که شاید اگر خامنه‌ای به کنه کاری که می‌کند، فکر کرده بود، هرگز دست به اجرا و انتشار چنین سندی و دادنش به مردم ایران نمی‌کرد. همان‌طور که 28سال همه‌چیز را ـ از جمله حکم صدور دستور قتل‌عام توسط خمینی را ـ حتی در درون حکومت کاملاً سری و مخفی نگهداشتند.

پله پله تا جلاد ـ بلوغ آگاهی مردم، تکثیر کابوس‌ تمامیت حکومت

جنبش‌های سیاسی و اجتماعی وقتی به مرحله‌یی از بلوغشان در تعادل‌قوا با دیکتاتوری حاکم می‌رسند، یکی از آثار و نشانه‌های بلوغشان، تأثیری است که در رفتار و رویکرد حاکمیت استبدادی می‌گذارند. نشانه‌یی از این اثر، بلاهتی است که دیکتاتوری حاکم دچار آن می‌شود. از آن پس هر رفرمی، هر مانوری، هر اصلاح و اعتراف خفا و آشکاری و هر تدبیری به ضد خودش تبدیل می‌شود و گریبان دیکتاتور را می‌گیرد. در مقابل هم شعلهٴ جنبش بیشتر گر می‌گیرد. از این رو است که پل‌های خراب شده پشت سر، بلای جان دیکتاتورها می‌شوند. از آن پس است که کابوسی، تخم تکثیر شده کابوس‌های دیگر می‌گردد.
یکی از این‌ها مصاحبه فلاحیان است. فلاحیان می‌توانست این اطلاعات و این حرفها را بیست سال پیش هم بگوید؛ اما چرا الآن و در این فصل باید پرده‌ها کار بروند؟ واضح است که زمینه و شرایط بروز این قبیل اقدامات عجولانهٴ را فراخوان دادخواهی قتل‌عام 67 توسط مقاومت ایران و پشت‌بند آن نوار آقای منتظری و نیز استقبال گسترده مردم و جوانان ایران فراهم نمود و امتداد داده است. در حقیقت مردم ایران با فراخوان دادخواهی مقاومت ایران و نوار آقای منتظری، خاطرات خودشان را بازسازی و زنده کرده‌اند و فراخوان دادخواهی را آینه‌یی برابر زندگی و خاطراتشان می‌بینند. از این رو است که خمینی و هیأت مرگش و خیل کاسب کاران مرگ، هرگز به بالندگی و قدرت رسوب خاطره و انتقال صحن دادگاهها به اذهان و کف خیابانها فکر نکرده و نمی‌کنند. حالا با قدرت بی‌شکست خاطرات یک ملت، یک میهن، دادگاه یک حکومت شده است.

پله پله تا جلاد ـ بلاهت دیکتاتور و سندی سخنگو


شاید خامنه‌ای در تعجیل برای لاپوشانی و فرافکنی جنایات دهه 60و 70، نفهمید با انتشار مصاحبه فلاحیان چه سند سخنگو و ارزشمندی به دست نه تنها دشمنانش، بلکه به مخالفان، حتی به منتقدان نظام و به جناح دیگر درون حاکمیت داد... این همان مجازات اتودینامیک دیکتاتورهاست «که گور خود به دست خود کنی»...
فلاحیان نمونه‌یی از نسل دژخیمان دهه 60 و 70 است. نسل پرورده شده در «مدرسه حقانی». مدرسه‌یی که سرلوحه‌اش تکوین، تحکیم و تطهیر جنایت در ساختار یک ایدئولوژی است. با این ایدئولوژی بود که فارغ‌التحصیلانش راهی شکار انسانها در کردستان و اوین و قزل‌حصار و گوهردشت و دیزل‌آباد و... دیگر زندانها و خانه‌های امن و بازداشتگاههای غیررسمی شدند. با این ایدئولوژی بود که نویسندگان و روشنفکران و برخی چهره‌های سیاسی، در دهه 70 مشمول ترورهای سازماندهی شده حکومتی ـ با هدایت شخص خامنه‌ای ـ شدند.
این مصاحبه، جریان یک کالبدشکافی را علیه نظام خامنه‌ای به راه خواهد انداخت. اما نخست باید روانشناسی جنایت در چهره و لحن فلاحیان را شناخت. فارغ‌التحصیل مدرسه و ایدئولوژی آدم‌کشی آن‌چنان سال‌ها با دشنه از دیس غذا خورده است که توصیف و تشریح خونخواری و کشتار، جرعهٴ فرحبخش نای و گلویش است و شوق و شعف چشمانش. بی‌شک هر کس که کتاب نفس‌گیر «مرگ، کسب و کار من است» روبر مرل با ترجمه‌ احمد شاملو را خوانده باشد، با دیدن مصاحبه فلاحیان بی‌درنگ او را در ردیف افسران سوگند خوردهٴ فاشیسم در اتاق گاز و کارگاههای روغن‌گیری از اجساد مردگان تداعی خواهد کرد. روانشناسی چهره و لحن او در این مصاحبه توجه برانگیزتر از مضمون جنایاتی است که شرح می‌دهد.

پله پله تا جلاد ـ مجازات اتودینامیک


فلاحیان و تیره و تبار خمینی در حجم جنایاتشان، به‌طور اتودینامیک، خودشان مجازات شده‌اند. در دگردیسی پله به پله به سوی جنایات بیشتر، هویت و اندیشهٴ دژخیمی در نهادشان تفویض گشته و بدل به یک ایدئولوژی شده است. از آن پس است که روان‌تر از نیازشان به جرعه‌یی آب، به مخالف‌کشی شوق می‌ورزند و حس درندگی‌شان به اشتیاقشان می‌آورد. شوق این دگردیسی در فلاحیان شتاب می‌گیرد. هنگامی هم که بیشتر و بیشتر وصف و شرحش می‌دهد، حیوانیت فاتح‌گشته او شوق درندگی‌اش را مدام تحریک می‌کند.
بازتاب ایدئولوژی دژخیمی را در چهره و لحن فلاحیان می‌توان قرائت کرد. در این قرائت، جایی برای حقوق، قضا و معنای اسیر جنگی ـ حتی در قوانین و موازین جنگ‌ها ـ در کار نیست؛ این توتالیتاریسم مذهبی و سلطه مطلقه فقیه است که حکم صادر می‌کند. خدا و اسلام و دین و قرآن هم ـ بدون ذره‌یی باور و اعتقاد و ایمان به آنها ـ مهره‌ها و ابزارهای دست سلطان ولایت‌اند که هستی و حیات و جان آدمی را با مصالح و منافع او تراز کنند.

بلوغ دادخواهی: صدا کن مرا، صدای تو خوب است


و حالا ایران با قدرت خاطراتش، خود را بازمی‌یابد. خاطراتش را هنوز «دارها برنچیده‌اند و خون‌ها نشسته‌اند». و ایران از «دار» ها و از خون‌ها می‌آید. این فراخوان دادخواهی مقاومت و مردم ایران است که تبار جلادان جنون‌کدة‌ خمینی را به بالکنهای اعتراف کشانده است. بگذار این اسناد مهر سری خورده، هر چه بیشتر و بلندتر در تلویزیونها و سایت‌های حکومتی، نقاب از خود بردارند. بگذار ملت ایران ببیند و بخواند که فرزندان قهرمان و وفاداران به آرمان تاریخی آزادی، چه افتخاری در پایداری در برابر هیولای انسان‌ستیز خمینی خلق کرده و رقم زده‌اند که جلادان را پله پله به بالکن اعتراف به جنایاتشان کشانده است. ببین پایداری مقاومت و مردم ایران چه استحکام و قدرت و توان و پتانسیلی داشته و دارد که بلوغ دادخواهی‌اش یقة‌ خامنه‌ای را گرفته تا به بالکن بیاوردش و سلطان جنایت را به اعتراف در دستور برای فیلمسازی علیه اپوزیسیونش کند!

و حالا این عشق و یاد و خاطرات شهیدان‌ آرمان آزادی‌ و فریاد شکست نخوردة‌ «حق حاکمیت ملی و مردمی» است که از پس گذار باد و باران و آفتاب زمانه، گزند و آسیب ندیده‌اند و «سطح سیمانی» 40سال را شکسته‌اند. و حالا «صدای خوب» آنان است، آن «سبزینهٴ گیاهی عجیب که از انتهای صمیمیت حزن» 40ساله خلق و میهنی به گوش می‌رسد. این «صدای خوب» آنان است که اینک از شهرهایی به گوش می‌رسد که 40سال «خاک سیاهشان چراگاه جرثقیل» ها بود و می‌باشد. این بلوغ دادخواهی قتل‌عام شدگان ایران‌زمین ـ و حتی خلق‌های عراق، لبنان، فلسطین، یمن و سوریه ـ است که خامنه‌ای و نحله پلید روحانیت مرتجع و قبیلهٴ جلادان را گرفتار بلا کرده است.

                                                                                           30تیر 96.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/49752a8b-39d2-4a2e-a3b0-89ea08f18162"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات