روحانی در تبریز گفت:
«در روزگاری که همه اطراف ما و منطقه ما متأسفانه در آتش اختلاف و جنگ میسوزد، عراقش، یمنش، سوریهاش، فلسطینش، افغانستانش، پاکستانش، ایران ما با دلاوری این مردم و انسجام و وحدت ملت بزرگ ایران الحمدالله امنیت، ثبات و آرامش در سراسر کشور ما نه تنها حاکم است بلکه امید ملتهای منطقه و چشم آنها به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و مردم بزرگ ایران است و هر کجا که لازم بوده و در توان این نظام و دولت و کشور بوده ما از مردم برای آرامششان و برای امنیتشان و برای ثباتشان قدم برداشتیم». 30اردیبهشت 94.
یک منبر اینجاست،
امنیت از این، دیدید بهتر؟
از روی آن دار،
از عمق آن حلقوم آویز و گرفتار
پاسخ، ـ سکوت است ـ
اما سکوتی
سرشار صد ناگفته گفتار
گر بشنویای هموطن
گر بشنوی!
یک پاسخ دندان شکن، از آن میآید
بانگی که گوید:
ای رذل خونخوار
ای شیخ مکار
هر روز برپا میکنی شش چوبهی دار
سوریه را هر روز در آتش تو! سوزی
اندر یمن
این خود تویی! کاتش فروزی
با انفجار بمب هر روز
مغز و دل سنی و شیعه
بر در، به دیوار، در شهر و بازار
آنگاه گویی:
«الحمدلله! امنیت ازین، بهتر که دیده؟»
لبنان و پاکستان و غزه
از فتنهٴ تو خونجگر شد
اینجا در ایران
در هر خیابان
بین صد هزاران کودک کار
از آتش غارتگریهای شما شیخان سارق،
بیکار و بی پول و گرسنه،
هم کارمند و هم دبیر و کارگر شد.
هر روز یک تن
از آتش تحقیر و تبعیض،
خود را کند پرتاب از پل
هر روز یک جان
از شرم نان خانواده شعلهور شد
آنگاه گویی «الحمدلله!
گر بشنوی تو
از آن گلوی بی صدایی
که گیر کرده پشت آن چنگالک دار
یک بانگ پرموج
گوید: بهزودی
یک آتش دیگر بهزودی
بنیاد مکرت را بخواهد کند از بن
این آتش از هر سوی ایران
بر جان ناپاک شمایان خواهد افتاد
بر منبرت
هرقدر خواهی، هی بکش داد
اما... .
یک آتش دیگر بهزودی
یک آتش دیگر بهزودی
«در روزگاری که همه اطراف ما و منطقه ما متأسفانه در آتش اختلاف و جنگ میسوزد، عراقش، یمنش، سوریهاش، فلسطینش، افغانستانش، پاکستانش، ایران ما با دلاوری این مردم و انسجام و وحدت ملت بزرگ ایران الحمدالله امنیت، ثبات و آرامش در سراسر کشور ما نه تنها حاکم است بلکه امید ملتهای منطقه و چشم آنها به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و مردم بزرگ ایران است و هر کجا که لازم بوده و در توان این نظام و دولت و کشور بوده ما از مردم برای آرامششان و برای امنیتشان و برای ثباتشان قدم برداشتیم». 30اردیبهشت 94.
یک منبر اینجاست،
یک دار آنجا
از هر کدامش یک حرف پیچد
در گوش ما ها.
آن شیخ گوید از روی منبرامنیت از این، دیدید بهتر؟
از روی آن دار،
از عمق آن حلقوم آویز و گرفتار
پاسخ، ـ سکوت است ـ
اما سکوتی
سرشار صد ناگفته گفتار
گر بشنویای هموطن
گر بشنوی!
یک پاسخ دندان شکن، از آن میآید
بانگی که گوید:
ای رذل خونخوار
ای شیخ مکار
هر روز برپا میکنی شش چوبهی دار
سوریه را هر روز در آتش تو! سوزی
اندر یمن
این خود تویی! کاتش فروزی
با انفجار بمب هر روز
مغز و دل سنی و شیعه
بر در، به دیوار، در شهر و بازار
هم خود تو دوزی
خون هزاران تن ز چنگال پلیدانت چکیدهآنگاه گویی:
«الحمدلله! امنیت ازین، بهتر که دیده؟»
لبنان و پاکستان و غزه
از فتنهٴ تو خونجگر شد
اینجا در ایران
در هر خیابان
بین صد هزاران کودک کار
از آتش غارتگریهای شما شیخان سارق،
در به در شد
از آتش فقربیکار و بی پول و گرسنه،
هم کارمند و هم دبیر و کارگر شد.
هر روز یک تن
از آتش تحقیر و تبعیض،
خود را کند پرتاب از پل
هر روز یک جان
از شرم نان خانواده شعلهور شد
آنگاه گویی «الحمدلله!
امنیت ازین، بهتر که دیده؟»
ای هموطنگر بشنوی تو
از آن گلوی بی صدایی
که گیر کرده پشت آن چنگالک دار
یک بانگ پرموج
گوید: بهزودی
یک آتش دیگر بهزودی
بنیاد مکرت را بخواهد کند از بن
این آتش از هر سوی ایران
بر جان ناپاک شمایان خواهد افتاد
بر منبرت
هرقدر خواهی، هی بکش داد
اما... .
یک آتش دیگر بهزودی
یک آتش دیگر بهزودی
یک آتش دیگر... .. بهزودی!