سناتور روی بلانت
ژنرال دیوید دپتولا
معاون ستاد اطلاعات نیروی هوایی آمریکا ۲۰۰۵-۲۰۰۶
مایکل موکیزی
وزیر دادگستری آمریکا ۲۰۰۷ - ۲۰۰۹
پاتریک کندی
بیل ریچاردسون
کاندیدای ریاستجمهوری
وزیر انرژی آمریکا ۱۹۹۸ـ ۲۰۰۱
لیندا چاوز
رئیس مرکز فرصتهای برابر
پروفسور آلن درشویتز
معروفترین وکیل جهان در پروندههای جنایی
جان سانو
نایبرئیس بخش محرمانه و عضو مدیریت اطلاعات مرکزی آمریکا
ریاست تیم رهبری کننده شورای امنیت ملی در دولت بوش
ژنرال دیوید فیلیپس
فرمانده ارشد نیروهای حفاظت اشرف ۲۰۰۴ ـ ۲۰۰۵
قاضی موکیزی
از شما بسیار متشکرم. قبل از شروع سخنرانی، میخواهم به پاتریک کندی بگویم اگر پدر فقید او وارد این سالن میشد و به شوخی از او میپرسید که اینجا چه کار میکنی؟ من فکر کنم همه ما در اینجا، بر اساس آنچه امروز و در گذشته شنیدهایم و در رابطه با شفافیت و قدرت بیان و شوق او میدانیم، جواب خواهیم داد که او متعلق به این کانون است.
و پدر تو (پاتریک) به تو افتخار خواهد کرد؛ همانطور که من مفتخرم که امروز در کنار تو هستم.
حال میپردازم به سؤالی که پاتریک مطرح کرد. به چه دلیل وزارت دادگستری (از طرف وزارت خارجه) در دادگاه چنین موضعی را اتخاذ کرد؟
باید به شما بگویم که یک وکیل تنها یک متخصص در امور تاکتیکی نیست، بلکه بهطور تاریخی به او «افسر دادگاه» می گویند. یک وکیل باید مسئولیتی فراتر از پیروزی در دادگاه برای خودش قائل باشد.
کارهایی وجود دارد که وکلا میتوانند جهت پیروز شدن در دادگاه به آنها رجوع کنند و کارهایی هم وجود دارد که وکلا نمیتوانند صرف تلاش برای پیروزی، آنها را انجام دهند. و بهعنوان یک اصل، یک وکیل نمیتواند برای پیروزی در دادگاه فاکتها یا قانون را در دادگاه اشتباه جلوه دهد. این حکم مقدس اول است و همچنین اولین گناه است.
با توجه به این موضوع، بگذارید بخشی از متن جلسه استماع دادگاه را قرائت کنم. و خوشبختانه متن سخنان امروز هم مستند میشود چون این بسیار برای دادگاه آموزنده خواهد بود که سخنرانی ژنرال فیلیپس را در کنار سخنرانی وکیل دولت قرار دهد و بررسی کند. من نمیخواهم اسم او را به زبان آورم چون نمیخواهم آبروی این وکیل را در منظر عموم ببرم. برای دادگاه آموزنده خواهد بود که اینها را کنار هم قرار دهد تا ببینند آیا با یکدیگر همخوانی دارند یا خیر.
صفحه 35 متن جلسه استماع، در مورد نیت مجاهدین میگوید: «نیت آنها از طریق همکاری آنها نشان داده میشود. اما قابلیت آنها از طریق اینکه چه چیزی را در کمپ کشف میکنیم نشان داده خواهد شد. کمپی که ما قادر نبودیم در تمام این سالیان بازرسی کنیم».
جناب قاضی، ارتش آمریکا با آنها قرارداد امضا کرد، قرارداد آتشبس یا صلح که آنها با یکدیگر درگیر نشوند، و ارتش آمریکا تسلیحات و خودروهای اصلی و تانکها را ضبط کرد. (وکیل در اینجا به یک گزارش سال ۲۰۰۹ از طرف کسی که هیچگاه از اشرف بازدید نکرده اشاره میکند) و همانطور که گزارش رند میگوید و در شهادتنامه سفیر هم آمده است که سازمان مجاهدین هیچگاه اجازه بازرسی نداد. این یک دهکده با وسعت 15 مایل مربع است و یک کمپ کوچک نیست. آنها اجازه بازرسی کامل برای یافتن مهمات سلاح یا اینکه با رجوع به همه نقاط خلعسلاح شوند را ندادند. سالها بعد حالا آنها بارها تکرار میکنند که ما برگ جدیدی را ورق زدهایم. ما خلعسلاح شدهایم. اما این موضوع هیچگاه از طرف ارتش آمریکا تأیید نشده است».
یک وکیل موظف است که چنین کاری نکند. و اگر هم این کار را بکند، او وظیفه دارد که اشتباه خود را قبول کند و ادعای خود را پس بگیرد.
خانمها و آقایان، سیل نامهنگاری بین وکلای مجاهدین و وکلای دولت در جریان است و ظاهراً دولت تابهحال معتقد نیست که باید حرف خودش را پس بگیرد.
من به اطلاع شما میرسانم که اگر آن متن به دست دادگاه برسد، آنها موضع خود را تغییر خواهند داد و باید هم همین کار را بکنند.
همانطور که در گزارش امروز صبح وال استریت ژورنال آمده است، وزیر امور خارجه در جلسه استماع در کنگره گفته بود تصمیم لغو نامگذاری، بخشاً بر مبنای درجه همکاری مجاهدین در راستای نقل مکان به محلی به نام بیمسمای لیبرتی خواهد بود.
خانمها و آقایان،
این هیچ ربطی به قانون ندارد. قانون، اجازه تصمیم سیاسی در این باره نمیدهد. اجازه تصمیمگیری بر مبنای درجه همکاری نمیدهد.
قانون، گرفتن تصمیماتی را مجاز میداند که بر اساس میزان تهدید به امنیت ملی ایالات متحده باشند، و اگر سازمان مجاهدین این تهدید را ندارد، پس نباید در لیست باشد. به همین سادگی!
و سازمان مجاهدین چنین تهدیدی را ندارد.
گفتن اینکه چنین تصمیمی مشروط بهنقل مکان آخرین فرد خواهد بود و شاید هم 60روز بعد از آن اعلام شود، معادل این است که به رژیم ایران و دولت عراق فرصت داده شود، فرصتی که از نظر ما نباید به آنها داده شود.
در حال حاضر آنچه همه ما باید به آن امیدوار باشیم این است که حداقل دولت ما روشن سازد که دولت ابزار و نیت آن را دارد که اگر لازم باشد آن افراد را از اشرف و از کمپ لیبرتی خارج کند. و ممکن است چنین چیزی لازم باشد، وقتی گزارشهای امروز صبح را میبینیم که دولت حداقل لغو نامگذاری را بررسی میکند. آنها به نوعی در بدترین موقعیت ممکن قرار گرفتهاند.
ما از کجا میدانیم تسلیحات وجود ندارد؟ ما این را از ارتش آمریکا شنیدهایم. از ساکنان اشرف شنیدهایم. و شما هم دیدهاید. آن دسته از شما که صحنههای هولناک سال گذشته را مشاهده کردهاید.
آیا ندیدید که نیروهای عراقی به سمت ساکنان غیرمسلح شلیک میکردند؟
آنها میدانستند که این افراد غیرمسلح هستند.
چگونه این را میدانیم؟ چون اگر توجه کنید، افرادی که شلیک میکردند اصلاً کلاه ایمنی نداشتند. آنها خیلی خوب میدانستند که کسانی را که هدف قرار میدهند غیرمسلح هستند. آیا فکر نمیکنید اگر در غیراینصورت بود و خیال میکردند که با افراد مسلح درگیر خواهند شد، به جای بر تن داشتن اونیفرمهای ساده، بیشتر مجهز میشدند؟ البته که اینطور است.
هیچکس، بجز وکیل دولت، میل ندارد که بایستد و آنچه را که وکیل در دادگاه گفت، بر زبان آورد و بگوید ظن وجود تسلیحات در اشرف میرود.
وقت آن رسیده که ماسکها از صورتها برداشته شود. وقت آن رسیده که بهانهها حذف شود. وقت آن رسیده که کار صحیح انجام شود، یعنی لغو لیستگذاری مجاهدین. مهم است که کار صحیح یعنی لغو نامگذاری انجام شود.
فیلسوف سده هجدهم «ادموند برک» گفته است که تمام آنچه لازم است تا پیروزی نیروهای شر قطعی شود این است که انسانهای خوب دست روی دست بگذارند.
من فکر میکنم ما به اینجا آمدهایم تا بگوییم که وقت آن رسیده است که انسانهای خوب، مردان و زنان خوب، کاری انجام دهند. و کار خوب این است که لیستگذاری مجاهدین لغو شود.
از شما بسیار متشکرم.
سخنان ژنرال فیلیپس
از شما متشکرم. حضار محترم، از اینکه فرصت حضور و سخنرانی در اینجا را به من دادهاید سپاسگزارم.
می خواهم از آن دسته از آزادیخواهانی که به یک ایران دموکراتیک معتقدند تشکر کنم، و از سازمان مجاهدین خلق و ۳۴۰۰ عضو آن که در کمپ اشرف و یا محصور در کمپ لیبرتی هستند.
شما مصائب زیادی را طی 9سال حصر متحمل شدهاید. اما اجازه بدهید گذاری داشته باشیم به ایام بعد از حمله زمینی به عراق در سال ۲۰۰۳.
اعضای سازمان مجاهدین خلق در دهها نقطه پراکنده شده بودند. بسیاری از شما میدانید که آنها همه در کمپ اشرف نبودند. بلکه در نقاطی مانند بصره، تلیل، فلوجه و بغداد نیز بودند. کمپ اشرف مکانی بود که ما آنها را در آنجا گردهم آوردیم، چون واقع در شمال بغداد در منطقه صحرایی استان دیالی بود. این جمعآوری یک تصمیم تاکتیکی بود. یعنی گردهم آوردن آنها در یک نقطه معین برای تکمیل فرآیند تحویل تسلیحات.
آنها سایر پایگاهها و تأسیسات خود را که تلاش زیادی برای ساختن آنها کرده بودند را ترک کردند، و یک شبه این پایگاهها و تأسیسات در معرض غارت و ویرانی قرار گرفت.
من شخصاً به تأسیسات در بغداد که یک ساختمان شش طبقه اداری بود سر زدم. ظرف 24ساعت بعد از اینکه اپوزیسیون اصلی، آن محل را ترک کرده بود، این محل بهطور کامل تخلیه و خراب شد. حتی پنجرهها را هم از جا کنده بودند.
من میتوانم قهقهه ملایان را تجسم کنم وقتی ما از مجاهدین خواستیم بهمراه نفربرهای زرهی، توپخانهها و تسلیحات سنگین و سبک شان در کمپ اشرف جمع شوند.
ما همان کاری را کردیم که ملایان هرگز توفیق انجام آن را نداشتند، یعنی ازبینبردن تهدید نظامی مقاومت ایران.
مجاهدین داوطلبانه تمامی تسلیحات تهاجمی و دفاعی خود را تحویل دادند و بدین ترتیب آنها در برابر مزدوران رژیم آسیبپذیر شدند. بله در عراق مزدوران و نفوذیهای رژیم ایران حضور داشتند.
وقتی آنها در اشرف گرد آمدند، من کمپ اشرف را به چند تن از مقامات عالیرتبه آمریکا نشان دادم، چون این مکان از قاعده کلی عراق و تحولات آن مستثنی بود. به همین خاطر هم، مسئولیت آن به پلیس نظامی سپرده شد.
من یک افسر نیروی هوایی را به آنجا بردم و او به من خاطرنشان کرد که در آنجا فرستندههایی با فرکانس بالا وجود دارد. ما تحقیق کردیم و دیدیم که درست است. سازمان مجاهدین برنامههای رادیویی را به داخل ایران پخش میکرد. من به یک متخصص فارسی زبان دستور دادم که به این برنامهها گوش کند. این برنامه بسیار مشابه برنامههای رادیو صدای آمریکا، اخبار، برنامههای رادیویی و موسیقی پخش میشد. یعنی یک ایستگاه پخش برنامههای فرهنگی.
اما، نه! از من خواسته شد که آن را تعطیل کنم. من نه تنها باید این کار را میکردم بلکه همچنین باید تجهیزات آن را هم مصادره میکردم تا دیگر قادر نباشند این برنامهها را پخش کنند. این تأسف برانگیز بود، چون هدفی را که پارازیت اندازهای رژیم داشتند در عوض ما برآورده کردیم. ما آن پژواک امید دهنده را خاموش کردیم.
و در همین زمان در نوامبر ۲۰۰۳، یعنی زمانی که ادعا میشود ما هیچوقت اشرف را بهطور کامل تجسس نکردیم! ما فاز اول یک عملیات را شروع کردیم. در این فاز از عملیات ما بهطور سیستماتیک متر به متر آن تأسیسات 36 کیلومتر مربعی را جستجو کردیم. در عینحال هم در مورد ۳۴۰۰ عضو، که بسیاری از ایرانیان آمریکایی در میان آنها بودند، تحقیق کردیم. حین انجام این تحقیقات و تجسس تأسیسات، مجاهدین اتوبوسهای خودشان را در اختیار ما گذاشتند تا بتوانیم اعضای آنها را از کمپ اشرف به تاسیساتی در شمال آنجا برای انجام تحقیقات منتقل کنیم.
این فاز در روز 13ژانویه تکمیل شد و طی آن تحقیقات جدیدترین انواع تکنولوژی برای احراز هویت افراد مانند تست دی.ان.ای و معاینه مردمک چشم مورد استفاده قرار گرفت.
فاز دوم عملیات، که ظاهراً برخی تصور میکنند هیچگاه صورت نگرفت! در روز دوم ماه مارس آغاز شد و در روز چهارم ماه میخاتمه یافت. طی این فاز دفتر تحقیقات فدرال (اف.بی.ای)، و شماری از نهادهای دولتی آمریکا از جمله آژانسهای اطلاعاتی، با تکتک اعضا بهطور فردی و جداگانه در خارج از محوطه کمپ اشرف مصاحبه کردند.
طی این فاز، من شخصاً در داخل کمپ اشرف بودم. ما به تکتک افراد فرصت ترک کردن اشرف را دادیم. چند تنی این پیشنهاد را پذیرفتند. هیچ مانعی در برابر آنها نبود. آنها قادر به ترک اشرف بودند.
آنها وسائل شخصی خود را تحویل گرفتند و از طرف رهبری مجاهدین نیز مقادیری پول دریافت کردند.
خب در روز دهم ماه می۲۰۰۴ ما هیأت بررسی مجاهدین را تشکیل دادیم. هیأتی که در روز 4ژوئن به کار خود پایان داد. بله من همه این تاریخ ها را میدانم چون تمام گزارشهای مربوط را در اختیار دارم.
تکتک افراد در اشرف مورد بررسی قرار گرفتند و نتیجهیی که گرفته شد این بود که هیچ تروریست و حتی مجرمی که تحت پیگرد باشد در میان این ۳۴۰۰نفر وجود ندارد. پس از آن سایر نهادهای دولتی نیز محل را ترک کردند و صحنه را به ارتش آمریکا و مشخصاً واحد ذخیره پیتسبورگ پنسیلوانیا سپردند، یعنی گردان 336 پلیس نظامی که تحتامر من بود. من فرمانده تیپ 89 پلیس نظامی بودم. این مسئولیت بهطور پیاپی به واحدهای مختلف نظامی سپرده شد تا اینکه بالاخره در سال ۲۰۰۹ نیروهای آمریکایی اشرف را ترک کردند.
پلیس نظامی مفتخر است که به اطلاع برساند طی آن دوران هیچ مرگ یا صدمه جدی به هیچیک از اعضای سازمان مجاهدین وارد نشد.
سپس حفاظت آنها به نیروهای عراقی سپرده شد. کارنامه آنها کمی متفاوت است! تقریباً 50 کشته و صدها مجروح. اینها ارقام «مطلوبی»! برای یک مأموریت حفاظتی است!
خب، به هر حال، این موضوع اصلی بحث من نیست. اگرچه موضوعی است که خواب را از چشمان من میگیرد.
رنج آورترین مسأله فعلی دعاوی غلط هفته گذشته در جریان جلسه استماع در دادگاه برای رسیدگی فوری به لیستگذاری مجاهدین از طرف وکلای دولت آمریکا هستند که با واقعیات انطباق ندارند.
این وکیل در دادگاه ادعا کرد که ما (منظورش آمریکا بود) هیچگاه بهطور کامل تمام محوطه کمپ اشرف را جستجو نکردهایم و بنابراین آنها ممکن است که همچنان ابزار صدمه رساندن به آمریکا را در اختیار داشته باشند.
آیا شما هیچگاه در وسط دیالی بودهاید؟ فاصله بسیار طولانی با مرکز آمریکا دارد!
او همچنین اضافه کرد که مجاهدین هیچگاه به ما دسترسی آزاد به تمام کمپ را ندادند.
این دعاوی برای من بسیار اهانتآمیز جلوه میکند چون تعهد و تلاش زیادی در این رابطه صرف شد. تلاشهایی که در سال ۲۰۰۳ و تا پایان سال ۲۰۰۴ جریان داشت، که طی آنها نیروهای من عملیات و بازرسیهای سرزده انجام میدادند تا هرگونه ابزار غیرمجاز، تسلیحات و موارد انفجاری را که ممکن است در هر کجای این تأسیسات یا در اطراف آن پنهان شده باشد کشف کنند. یعنی ما تنها روی داخل تأسیسات متمرکز نبودیم.
اولا، ما دسترسی آزاد به همه جا، در هر زمانی و در هر نقطهای داشتیم. خوب توجه کنید! اگر کسی مانع دسترسی ما میشد، آن روز بدی میتوانست برایش باشد.
ما قاطعانه برخورد کردیم. ما محلها را انتخاب و سپس به آنجا سر میزدیم. هیچ نقطهای غیرقابل دسترس نبود. و دلیل اینکه هیچگاه زد و خوردی بین طرفین صورت نگرفت این بود که هیچ دری به روی ما بسته نبود. ما به هر جایی که میخواستیم میرفتیم. هر چیزی را که میخواستیم میدیدیم.
حال در رابطه با ادعای وکیل دولت مبنی بر اینکه ممکن است همچنان در نقطهای از کمپ تسلیحاتی پنهان شده باشد چون ما بهطور کامل آن را بازرسی نکردیم و تأسیسات وسیعی است. در پاسخ من میپرسم: منظورت چیست که ما بازرسی نکردیم؟
من شخصاً به تمام تأسیسات آن منطقه با وسعت 36 کیلومتر مربع سر زدم. این عکس هوایی متعلق به من است که تکتک ساختمانها را در بر میگیرد و جزئیات را نیز شامل میشود تا حدی که اگر میخواستم میتوانستم با بزرگ نمایی تصویر، حتی رد پاها روی خاک را هم ببینم. اگر هر حرکتی در زیر زمین به چشم میخورد ما آنجا را بازرسی میکردیم تا مطمئن شویم که تسلیحات، شبانه در آنجا پنهان نشده است.
من به سردخانه، بیمارستانها و دستشوییها سر زدم و همه آنها را بازرسی کردم. از تمام نقاط آن کمپ بازرسی شد.
همچنین ادعا شده است که اطرف این کمپ سیاج وجود ندارد. نمیدانم میتوانید من را گمراه کنید؟ سیاج چهار متری در اطرف آن وجود دارد. 6 کیلومتر در 6 کیلومتر. با سیمخاردار در بالای آن. این یک سیاج است.
ما از تکنولوژیهای بسیار پیشرفته برای اکتشاف تسلیحات بهره بردیم. و همچنین سربازان نیز در آنجا جستجو کردند.
ما چند سرنیزه پیدا کردیم. در اجازه نامههای متعلق به زنان در کابینتهای فلزی کنار لباسهای آنها یک سرنیزه بود. من به آنها اجازه دادم که آن را نگه دارند.
ما خانههای مسکونی را از بمبهای خوشهای پاکسازی کردیم. 100 انبار تسلیحات را پاکسازی کردیم و متر به متر این تأسیسات با وسعت 36 کیلومتر مربع را جستجو کردیم.
من کسی نیستم که صرفاً گزارش یا بریف اطلاعاتی در این باره خوانده باشد. بلکه من کسی هستم که خودم شخصاً این فرآیند را تکمیل کردم. من در صحنه حضور فیزیکی داشتم. به تأسیسات سر زدهام. از تمام ساختار آن کمپ بازرسی کردهام. این شایعه نیست بلکه گزارش دست اول است. میتوانم به شما اطمینان بدهم که هیچ سنگی در آنجا نبود که ما زیر و رو نکرده باشیم.
ما دسترسی آزاد به تمام کمپ داشتیم و حتی یک سلاح هم در آنجا پیدا نکردیم.
این داستان یک وجه دیگر هم دارد. هدف من این بود که تسلیحات کشف کنم. به یاد دارید؟ من یک سرباز هستم. به من مأموریت داده شد تا از ۳۴۰۰نفر که گفته میشد تروریست هستند نگهبانی کنم. وقتی این مسئولیت به من محول شد من بر این باور بودم که آنها تروریست هستند.
و به همین خاطر خدا شاهد است که هدفم این بود که تسلیحات را پیدا کنم. من میخواستم بهخوبی اثبات کنم که چرا ما به وسط صحرای دیالی با گرمای 45 درجه سانتیگراد و تابستانهای گرم آن رفتهایم، یعنی بهدنبال تجهیزات غیرمجاز بودیم.
سربازان جهانبینی منحصربهفردی دارند و اگر به آنها گوش دهید مطالبی که از آنها یاد خواهید گرفت شگفتانگیز است.
من خودم با یک نیروی حفاظتی 12نفره و با چهار هاموی سفر میکردم. ما به سراسر آن کشور سفر میکردیم تا ساختار نیروی پلیس عراق را احیا کنیم، از افراد بازداشتی مهم نگهبانی کنیم و بله صدام حسین را هم اداره کنیم. این وظیفه ما بود.
ما همچنین وظیفه دیگری حول حفاظت از ۳۴۰۰تن از ساکنان کمپ اشرف را داشتیم. خب، سربازان من خیلی ساده از من میپرسیدند: «قربان، ما کی مجدداً به اشرف بازمیگردیم؟»
میدانید چرا این سؤال را از من میپرسیدند؟ چون در اشرف آنها در میان ۳۴۰۰ بهاصطلاح «تروریست» احساس امنیت میکردند. در حقیقت اشرف امنترین نقطه در عراق برای سربازان من بود.
من با اعضایی که وکیل دولت به آنها «کارکشته» لقب داده راه رفتم، با آنها حرف زدم و در کنار آنها بودهام. اعضایی که غیرمسلح بودند.
من به آنها «کارکشته» نمیگویم من این انسانها را میشناسم. تعداد کمی هستند که این اعضای «کارکشته» را بهتر از من بشناسند.
بنابراین، آیا آنها تسلیحاتی داشتند که در کمپ اشرف پنهان کرده باشند؟ خیر. لحظهای تأمل کنید که من تمام اعتبار زندگی خودم را در گرو این موضوع گذاشتهام. اشرف امنترین نقطه در عراق بود.
متشکرم.
ژنرال دیوید دپتولا
معاون ستاد اطلاعات نیروی هوایی آمریکا ۲۰۰۵-۲۰۰۶
مایکل موکیزی
وزیر دادگستری آمریکا ۲۰۰۷ - ۲۰۰۹
پاتریک کندی
بیل ریچاردسون
کاندیدای ریاستجمهوری
وزیر انرژی آمریکا ۱۹۹۸ـ ۲۰۰۱
لیندا چاوز
رئیس مرکز فرصتهای برابر
پروفسور آلن درشویتز
معروفترین وکیل جهان در پروندههای جنایی
جان سانو
نایبرئیس بخش محرمانه و عضو مدیریت اطلاعات مرکزی آمریکا
ریاست تیم رهبری کننده شورای امنیت ملی در دولت بوش
ژنرال دیوید فیلیپس
فرمانده ارشد نیروهای حفاظت اشرف ۲۰۰۴ ـ ۲۰۰۵
قاضی موکیزی
از شما بسیار متشکرم. قبل از شروع سخنرانی، میخواهم به پاتریک کندی بگویم اگر پدر فقید او وارد این سالن میشد و به شوخی از او میپرسید که اینجا چه کار میکنی؟ من فکر کنم همه ما در اینجا، بر اساس آنچه امروز و در گذشته شنیدهایم و در رابطه با شفافیت و قدرت بیان و شوق او میدانیم، جواب خواهیم داد که او متعلق به این کانون است.
و پدر تو (پاتریک) به تو افتخار خواهد کرد؛ همانطور که من مفتخرم که امروز در کنار تو هستم.
حال میپردازم به سؤالی که پاتریک مطرح کرد. به چه دلیل وزارت دادگستری (از طرف وزارت خارجه) در دادگاه چنین موضعی را اتخاذ کرد؟
باید به شما بگویم که یک وکیل تنها یک متخصص در امور تاکتیکی نیست، بلکه بهطور تاریخی به او «افسر دادگاه» می گویند. یک وکیل باید مسئولیتی فراتر از پیروزی در دادگاه برای خودش قائل باشد.
کارهایی وجود دارد که وکلا میتوانند جهت پیروز شدن در دادگاه به آنها رجوع کنند و کارهایی هم وجود دارد که وکلا نمیتوانند صرف تلاش برای پیروزی، آنها را انجام دهند. و بهعنوان یک اصل، یک وکیل نمیتواند برای پیروزی در دادگاه فاکتها یا قانون را در دادگاه اشتباه جلوه دهد. این حکم مقدس اول است و همچنین اولین گناه است.
با توجه به این موضوع، بگذارید بخشی از متن جلسه استماع دادگاه را قرائت کنم. و خوشبختانه متن سخنان امروز هم مستند میشود چون این بسیار برای دادگاه آموزنده خواهد بود که سخنرانی ژنرال فیلیپس را در کنار سخنرانی وکیل دولت قرار دهد و بررسی کند. من نمیخواهم اسم او را به زبان آورم چون نمیخواهم آبروی این وکیل را در منظر عموم ببرم. برای دادگاه آموزنده خواهد بود که اینها را کنار هم قرار دهد تا ببینند آیا با یکدیگر همخوانی دارند یا خیر.
صفحه 35 متن جلسه استماع، در مورد نیت مجاهدین میگوید: «نیت آنها از طریق همکاری آنها نشان داده میشود. اما قابلیت آنها از طریق اینکه چه چیزی را در کمپ کشف میکنیم نشان داده خواهد شد. کمپی که ما قادر نبودیم در تمام این سالیان بازرسی کنیم».
جناب قاضی، ارتش آمریکا با آنها قرارداد امضا کرد، قرارداد آتشبس یا صلح که آنها با یکدیگر درگیر نشوند، و ارتش آمریکا تسلیحات و خودروهای اصلی و تانکها را ضبط کرد. (وکیل در اینجا به یک گزارش سال ۲۰۰۹ از طرف کسی که هیچگاه از اشرف بازدید نکرده اشاره میکند) و همانطور که گزارش رند میگوید و در شهادتنامه سفیر هم آمده است که سازمان مجاهدین هیچگاه اجازه بازرسی نداد. این یک دهکده با وسعت 15 مایل مربع است و یک کمپ کوچک نیست. آنها اجازه بازرسی کامل برای یافتن مهمات سلاح یا اینکه با رجوع به همه نقاط خلعسلاح شوند را ندادند. سالها بعد حالا آنها بارها تکرار میکنند که ما برگ جدیدی را ورق زدهایم. ما خلعسلاح شدهایم. اما این موضوع هیچگاه از طرف ارتش آمریکا تأیید نشده است».
یک وکیل موظف است که چنین کاری نکند. و اگر هم این کار را بکند، او وظیفه دارد که اشتباه خود را قبول کند و ادعای خود را پس بگیرد.
خانمها و آقایان، سیل نامهنگاری بین وکلای مجاهدین و وکلای دولت در جریان است و ظاهراً دولت تابهحال معتقد نیست که باید حرف خودش را پس بگیرد.
من به اطلاع شما میرسانم که اگر آن متن به دست دادگاه برسد، آنها موضع خود را تغییر خواهند داد و باید هم همین کار را بکنند.
همانطور که در گزارش امروز صبح وال استریت ژورنال آمده است، وزیر امور خارجه در جلسه استماع در کنگره گفته بود تصمیم لغو نامگذاری، بخشاً بر مبنای درجه همکاری مجاهدین در راستای نقل مکان به محلی به نام بیمسمای لیبرتی خواهد بود.
خانمها و آقایان،
این هیچ ربطی به قانون ندارد. قانون، اجازه تصمیم سیاسی در این باره نمیدهد. اجازه تصمیمگیری بر مبنای درجه همکاری نمیدهد.
قانون، گرفتن تصمیماتی را مجاز میداند که بر اساس میزان تهدید به امنیت ملی ایالات متحده باشند، و اگر سازمان مجاهدین این تهدید را ندارد، پس نباید در لیست باشد. به همین سادگی!
و سازمان مجاهدین چنین تهدیدی را ندارد.
گفتن اینکه چنین تصمیمی مشروط بهنقل مکان آخرین فرد خواهد بود و شاید هم 60روز بعد از آن اعلام شود، معادل این است که به رژیم ایران و دولت عراق فرصت داده شود، فرصتی که از نظر ما نباید به آنها داده شود.
در حال حاضر آنچه همه ما باید به آن امیدوار باشیم این است که حداقل دولت ما روشن سازد که دولت ابزار و نیت آن را دارد که اگر لازم باشد آن افراد را از اشرف و از کمپ لیبرتی خارج کند. و ممکن است چنین چیزی لازم باشد، وقتی گزارشهای امروز صبح را میبینیم که دولت حداقل لغو نامگذاری را بررسی میکند. آنها به نوعی در بدترین موقعیت ممکن قرار گرفتهاند.
ما از کجا میدانیم تسلیحات وجود ندارد؟ ما این را از ارتش آمریکا شنیدهایم. از ساکنان اشرف شنیدهایم. و شما هم دیدهاید. آن دسته از شما که صحنههای هولناک سال گذشته را مشاهده کردهاید.
آیا ندیدید که نیروهای عراقی به سمت ساکنان غیرمسلح شلیک میکردند؟
آنها میدانستند که این افراد غیرمسلح هستند.
چگونه این را میدانیم؟ چون اگر توجه کنید، افرادی که شلیک میکردند اصلاً کلاه ایمنی نداشتند. آنها خیلی خوب میدانستند که کسانی را که هدف قرار میدهند غیرمسلح هستند. آیا فکر نمیکنید اگر در غیراینصورت بود و خیال میکردند که با افراد مسلح درگیر خواهند شد، به جای بر تن داشتن اونیفرمهای ساده، بیشتر مجهز میشدند؟ البته که اینطور است.
هیچکس، بجز وکیل دولت، میل ندارد که بایستد و آنچه را که وکیل در دادگاه گفت، بر زبان آورد و بگوید ظن وجود تسلیحات در اشرف میرود.
وقت آن رسیده که ماسکها از صورتها برداشته شود. وقت آن رسیده که بهانهها حذف شود. وقت آن رسیده که کار صحیح انجام شود، یعنی لغو لیستگذاری مجاهدین. مهم است که کار صحیح یعنی لغو نامگذاری انجام شود.
فیلسوف سده هجدهم «ادموند برک» گفته است که تمام آنچه لازم است تا پیروزی نیروهای شر قطعی شود این است که انسانهای خوب دست روی دست بگذارند.
من فکر میکنم ما به اینجا آمدهایم تا بگوییم که وقت آن رسیده است که انسانهای خوب، مردان و زنان خوب، کاری انجام دهند. و کار خوب این است که لیستگذاری مجاهدین لغو شود.
از شما بسیار متشکرم.
سخنان ژنرال فیلیپس
از شما متشکرم. حضار محترم، از اینکه فرصت حضور و سخنرانی در اینجا را به من دادهاید سپاسگزارم.
می خواهم از آن دسته از آزادیخواهانی که به یک ایران دموکراتیک معتقدند تشکر کنم، و از سازمان مجاهدین خلق و ۳۴۰۰ عضو آن که در کمپ اشرف و یا محصور در کمپ لیبرتی هستند.
شما مصائب زیادی را طی 9سال حصر متحمل شدهاید. اما اجازه بدهید گذاری داشته باشیم به ایام بعد از حمله زمینی به عراق در سال ۲۰۰۳.
اعضای سازمان مجاهدین خلق در دهها نقطه پراکنده شده بودند. بسیاری از شما میدانید که آنها همه در کمپ اشرف نبودند. بلکه در نقاطی مانند بصره، تلیل، فلوجه و بغداد نیز بودند. کمپ اشرف مکانی بود که ما آنها را در آنجا گردهم آوردیم، چون واقع در شمال بغداد در منطقه صحرایی استان دیالی بود. این جمعآوری یک تصمیم تاکتیکی بود. یعنی گردهم آوردن آنها در یک نقطه معین برای تکمیل فرآیند تحویل تسلیحات.
آنها سایر پایگاهها و تأسیسات خود را که تلاش زیادی برای ساختن آنها کرده بودند را ترک کردند، و یک شبه این پایگاهها و تأسیسات در معرض غارت و ویرانی قرار گرفت.
من شخصاً به تأسیسات در بغداد که یک ساختمان شش طبقه اداری بود سر زدم. ظرف 24ساعت بعد از اینکه اپوزیسیون اصلی، آن محل را ترک کرده بود، این محل بهطور کامل تخلیه و خراب شد. حتی پنجرهها را هم از جا کنده بودند.
من میتوانم قهقهه ملایان را تجسم کنم وقتی ما از مجاهدین خواستیم بهمراه نفربرهای زرهی، توپخانهها و تسلیحات سنگین و سبک شان در کمپ اشرف جمع شوند.
ما همان کاری را کردیم که ملایان هرگز توفیق انجام آن را نداشتند، یعنی ازبینبردن تهدید نظامی مقاومت ایران.
مجاهدین داوطلبانه تمامی تسلیحات تهاجمی و دفاعی خود را تحویل دادند و بدین ترتیب آنها در برابر مزدوران رژیم آسیبپذیر شدند. بله در عراق مزدوران و نفوذیهای رژیم ایران حضور داشتند.
وقتی آنها در اشرف گرد آمدند، من کمپ اشرف را به چند تن از مقامات عالیرتبه آمریکا نشان دادم، چون این مکان از قاعده کلی عراق و تحولات آن مستثنی بود. به همین خاطر هم، مسئولیت آن به پلیس نظامی سپرده شد.
من یک افسر نیروی هوایی را به آنجا بردم و او به من خاطرنشان کرد که در آنجا فرستندههایی با فرکانس بالا وجود دارد. ما تحقیق کردیم و دیدیم که درست است. سازمان مجاهدین برنامههای رادیویی را به داخل ایران پخش میکرد. من به یک متخصص فارسی زبان دستور دادم که به این برنامهها گوش کند. این برنامه بسیار مشابه برنامههای رادیو صدای آمریکا، اخبار، برنامههای رادیویی و موسیقی پخش میشد. یعنی یک ایستگاه پخش برنامههای فرهنگی.
اما، نه! از من خواسته شد که آن را تعطیل کنم. من نه تنها باید این کار را میکردم بلکه همچنین باید تجهیزات آن را هم مصادره میکردم تا دیگر قادر نباشند این برنامهها را پخش کنند. این تأسف برانگیز بود، چون هدفی را که پارازیت اندازهای رژیم داشتند در عوض ما برآورده کردیم. ما آن پژواک امید دهنده را خاموش کردیم.
و در همین زمان در نوامبر ۲۰۰۳، یعنی زمانی که ادعا میشود ما هیچوقت اشرف را بهطور کامل تجسس نکردیم! ما فاز اول یک عملیات را شروع کردیم. در این فاز از عملیات ما بهطور سیستماتیک متر به متر آن تأسیسات 36 کیلومتر مربعی را جستجو کردیم. در عینحال هم در مورد ۳۴۰۰ عضو، که بسیاری از ایرانیان آمریکایی در میان آنها بودند، تحقیق کردیم. حین انجام این تحقیقات و تجسس تأسیسات، مجاهدین اتوبوسهای خودشان را در اختیار ما گذاشتند تا بتوانیم اعضای آنها را از کمپ اشرف به تاسیساتی در شمال آنجا برای انجام تحقیقات منتقل کنیم.
این فاز در روز 13ژانویه تکمیل شد و طی آن تحقیقات جدیدترین انواع تکنولوژی برای احراز هویت افراد مانند تست دی.ان.ای و معاینه مردمک چشم مورد استفاده قرار گرفت.
فاز دوم عملیات، که ظاهراً برخی تصور میکنند هیچگاه صورت نگرفت! در روز دوم ماه مارس آغاز شد و در روز چهارم ماه میخاتمه یافت. طی این فاز دفتر تحقیقات فدرال (اف.بی.ای)، و شماری از نهادهای دولتی آمریکا از جمله آژانسهای اطلاعاتی، با تکتک اعضا بهطور فردی و جداگانه در خارج از محوطه کمپ اشرف مصاحبه کردند.
طی این فاز، من شخصاً در داخل کمپ اشرف بودم. ما به تکتک افراد فرصت ترک کردن اشرف را دادیم. چند تنی این پیشنهاد را پذیرفتند. هیچ مانعی در برابر آنها نبود. آنها قادر به ترک اشرف بودند.
آنها وسائل شخصی خود را تحویل گرفتند و از طرف رهبری مجاهدین نیز مقادیری پول دریافت کردند.
خب در روز دهم ماه می۲۰۰۴ ما هیأت بررسی مجاهدین را تشکیل دادیم. هیأتی که در روز 4ژوئن به کار خود پایان داد. بله من همه این تاریخ ها را میدانم چون تمام گزارشهای مربوط را در اختیار دارم.
تکتک افراد در اشرف مورد بررسی قرار گرفتند و نتیجهیی که گرفته شد این بود که هیچ تروریست و حتی مجرمی که تحت پیگرد باشد در میان این ۳۴۰۰نفر وجود ندارد. پس از آن سایر نهادهای دولتی نیز محل را ترک کردند و صحنه را به ارتش آمریکا و مشخصاً واحد ذخیره پیتسبورگ پنسیلوانیا سپردند، یعنی گردان 336 پلیس نظامی که تحتامر من بود. من فرمانده تیپ 89 پلیس نظامی بودم. این مسئولیت بهطور پیاپی به واحدهای مختلف نظامی سپرده شد تا اینکه بالاخره در سال ۲۰۰۹ نیروهای آمریکایی اشرف را ترک کردند.
پلیس نظامی مفتخر است که به اطلاع برساند طی آن دوران هیچ مرگ یا صدمه جدی به هیچیک از اعضای سازمان مجاهدین وارد نشد.
سپس حفاظت آنها به نیروهای عراقی سپرده شد. کارنامه آنها کمی متفاوت است! تقریباً 50 کشته و صدها مجروح. اینها ارقام «مطلوبی»! برای یک مأموریت حفاظتی است!
خب، به هر حال، این موضوع اصلی بحث من نیست. اگرچه موضوعی است که خواب را از چشمان من میگیرد.
رنج آورترین مسأله فعلی دعاوی غلط هفته گذشته در جریان جلسه استماع در دادگاه برای رسیدگی فوری به لیستگذاری مجاهدین از طرف وکلای دولت آمریکا هستند که با واقعیات انطباق ندارند.
این وکیل در دادگاه ادعا کرد که ما (منظورش آمریکا بود) هیچگاه بهطور کامل تمام محوطه کمپ اشرف را جستجو نکردهایم و بنابراین آنها ممکن است که همچنان ابزار صدمه رساندن به آمریکا را در اختیار داشته باشند.
آیا شما هیچگاه در وسط دیالی بودهاید؟ فاصله بسیار طولانی با مرکز آمریکا دارد!
او همچنین اضافه کرد که مجاهدین هیچگاه به ما دسترسی آزاد به تمام کمپ را ندادند.
این دعاوی برای من بسیار اهانتآمیز جلوه میکند چون تعهد و تلاش زیادی در این رابطه صرف شد. تلاشهایی که در سال ۲۰۰۳ و تا پایان سال ۲۰۰۴ جریان داشت، که طی آنها نیروهای من عملیات و بازرسیهای سرزده انجام میدادند تا هرگونه ابزار غیرمجاز، تسلیحات و موارد انفجاری را که ممکن است در هر کجای این تأسیسات یا در اطراف آن پنهان شده باشد کشف کنند. یعنی ما تنها روی داخل تأسیسات متمرکز نبودیم.
اولا، ما دسترسی آزاد به همه جا، در هر زمانی و در هر نقطهای داشتیم. خوب توجه کنید! اگر کسی مانع دسترسی ما میشد، آن روز بدی میتوانست برایش باشد.
ما قاطعانه برخورد کردیم. ما محلها را انتخاب و سپس به آنجا سر میزدیم. هیچ نقطهای غیرقابل دسترس نبود. و دلیل اینکه هیچگاه زد و خوردی بین طرفین صورت نگرفت این بود که هیچ دری به روی ما بسته نبود. ما به هر جایی که میخواستیم میرفتیم. هر چیزی را که میخواستیم میدیدیم.
حال در رابطه با ادعای وکیل دولت مبنی بر اینکه ممکن است همچنان در نقطهای از کمپ تسلیحاتی پنهان شده باشد چون ما بهطور کامل آن را بازرسی نکردیم و تأسیسات وسیعی است. در پاسخ من میپرسم: منظورت چیست که ما بازرسی نکردیم؟
من شخصاً به تمام تأسیسات آن منطقه با وسعت 36 کیلومتر مربع سر زدم. این عکس هوایی متعلق به من است که تکتک ساختمانها را در بر میگیرد و جزئیات را نیز شامل میشود تا حدی که اگر میخواستم میتوانستم با بزرگ نمایی تصویر، حتی رد پاها روی خاک را هم ببینم. اگر هر حرکتی در زیر زمین به چشم میخورد ما آنجا را بازرسی میکردیم تا مطمئن شویم که تسلیحات، شبانه در آنجا پنهان نشده است.
من به سردخانه، بیمارستانها و دستشوییها سر زدم و همه آنها را بازرسی کردم. از تمام نقاط آن کمپ بازرسی شد.
همچنین ادعا شده است که اطرف این کمپ سیاج وجود ندارد. نمیدانم میتوانید من را گمراه کنید؟ سیاج چهار متری در اطرف آن وجود دارد. 6 کیلومتر در 6 کیلومتر. با سیمخاردار در بالای آن. این یک سیاج است.
ما از تکنولوژیهای بسیار پیشرفته برای اکتشاف تسلیحات بهره بردیم. و همچنین سربازان نیز در آنجا جستجو کردند.
ما چند سرنیزه پیدا کردیم. در اجازه نامههای متعلق به زنان در کابینتهای فلزی کنار لباسهای آنها یک سرنیزه بود. من به آنها اجازه دادم که آن را نگه دارند.
ما خانههای مسکونی را از بمبهای خوشهای پاکسازی کردیم. 100 انبار تسلیحات را پاکسازی کردیم و متر به متر این تأسیسات با وسعت 36 کیلومتر مربع را جستجو کردیم.
من کسی نیستم که صرفاً گزارش یا بریف اطلاعاتی در این باره خوانده باشد. بلکه من کسی هستم که خودم شخصاً این فرآیند را تکمیل کردم. من در صحنه حضور فیزیکی داشتم. به تأسیسات سر زدهام. از تمام ساختار آن کمپ بازرسی کردهام. این شایعه نیست بلکه گزارش دست اول است. میتوانم به شما اطمینان بدهم که هیچ سنگی در آنجا نبود که ما زیر و رو نکرده باشیم.
ما دسترسی آزاد به تمام کمپ داشتیم و حتی یک سلاح هم در آنجا پیدا نکردیم.
این داستان یک وجه دیگر هم دارد. هدف من این بود که تسلیحات کشف کنم. به یاد دارید؟ من یک سرباز هستم. به من مأموریت داده شد تا از ۳۴۰۰نفر که گفته میشد تروریست هستند نگهبانی کنم. وقتی این مسئولیت به من محول شد من بر این باور بودم که آنها تروریست هستند.
و به همین خاطر خدا شاهد است که هدفم این بود که تسلیحات را پیدا کنم. من میخواستم بهخوبی اثبات کنم که چرا ما به وسط صحرای دیالی با گرمای 45 درجه سانتیگراد و تابستانهای گرم آن رفتهایم، یعنی بهدنبال تجهیزات غیرمجاز بودیم.
سربازان جهانبینی منحصربهفردی دارند و اگر به آنها گوش دهید مطالبی که از آنها یاد خواهید گرفت شگفتانگیز است.
من خودم با یک نیروی حفاظتی 12نفره و با چهار هاموی سفر میکردم. ما به سراسر آن کشور سفر میکردیم تا ساختار نیروی پلیس عراق را احیا کنیم، از افراد بازداشتی مهم نگهبانی کنیم و بله صدام حسین را هم اداره کنیم. این وظیفه ما بود.
ما همچنین وظیفه دیگری حول حفاظت از ۳۴۰۰تن از ساکنان کمپ اشرف را داشتیم. خب، سربازان من خیلی ساده از من میپرسیدند: «قربان، ما کی مجدداً به اشرف بازمیگردیم؟»
میدانید چرا این سؤال را از من میپرسیدند؟ چون در اشرف آنها در میان ۳۴۰۰ بهاصطلاح «تروریست» احساس امنیت میکردند. در حقیقت اشرف امنترین نقطه در عراق برای سربازان من بود.
من با اعضایی که وکیل دولت به آنها «کارکشته» لقب داده راه رفتم، با آنها حرف زدم و در کنار آنها بودهام. اعضایی که غیرمسلح بودند.
من به آنها «کارکشته» نمیگویم من این انسانها را میشناسم. تعداد کمی هستند که این اعضای «کارکشته» را بهتر از من بشناسند.
بنابراین، آیا آنها تسلیحاتی داشتند که در کمپ اشرف پنهان کرده باشند؟ خیر. لحظهای تأمل کنید که من تمام اعتبار زندگی خودم را در گرو این موضوع گذاشتهام. اشرف امنترین نقطه در عراق بود.
متشکرم.