مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
مرضیه عزیزمان از میان ما پرکشید و به رفیق اعلا پیوست و جاودانه شد. شوربختانه او را دیگر در هیأت حیات مادیش در میان خود نخواهیم داشت. اما یاد و خاطره پر شکوهش که در روح و لوح ضمیرمان جانانه نقش بسته هرگز از ما جدا نخواهد شد. سوگش سخت است و جانکاه اما به قول خودش در اولین دیدار با مسعود رجوی از حافظ چنین نقل کرد: بعد از وفات تربت ما بر زمین مجوی در سینههای مردم دانا مزار ماست.
سخن گفتن از الهه هنر آواز ایران البته در چنین لحظات دردناکی کار سختی است. بهخصوص اگر این اسطوره ابعاد گوناگونی هم در همه زمینهها داشته باشد. نام مرضیه از دیرباز یعنی قریب ۶۰ سال همدم و همراز میلیونها ایرانی از سه نسل بوده است. او با ترانههای زیبایش در خلوتکده همه دلهای عاشقان، در نیمه شبان و در میان گلها و در کوی میکده با ما به راز و نیاز می نشست. او با صدای زیبایش در اعماق جان و وجدان و در کنه قلبهای سوخته خانه میگرفت و محرم راز دلهای بیقرار می گشت. در دوران هنریش به اوج و تعالی رسید ولی همیشه یک پژوهشگر و جوینده و تشنه فراگیری باقی ماند. استادانش را میستود و آنها را شایسته می نواخت. در زندگی شخصی نیز همواره حق جو و یار مستمندان و ضعیفان بود. همیشه مورد بالاترین احترام جامعه هنری ایران قرار داشت ولی این امر ذرهای نخوت و غرور در منش این بانوی بیبدیل ایجاد نکرد. با روی کار آمدن بساط ننگین حکومت هنرکش و زنستیز آخوندی ۱۵ سال از خواندن منع و محروم شد و بقول خودش شبها برای ماه و ستارگان آسمان در کنار جویباری که از دهکده لالان میگذشت ترانه میخواند. حالا دیگر شنوندگان موسیقیاش روستائیان محرومی بودند که او آنها را مثل اعضای خانوادهاش دوست داشت.
پس از سالها تقدیر چنین خواست که او در یک دیدار با خانم مریم رجوی در پاریس به قول خودش سر از پای نشناخته به این مقاومت بپیوندد و چهره جاودانی و ستودنی دیگری از خویش را عیان نماید. پایداری و عزم سترگش در راهی که برگزیده بود سند افتخار زرینی است که برای هر انسان ایرانی و بهخصوص هنرمندان بسیار غرورانگیز است. زنی در بالاترین شاخسار گلستان موسیقی ایران، همه سرمایه هنری و فرهنگی و اعتبار و حیثیت سالیانش را بدون کمترین چشمداشتی در طبق اخلاص نهاد و به مقاومت و بویژه به مجاهدین اهدا نمود که بدون شک این فراز به نقطه عطفی در حیات وی تبدیل شد.
مرضیه شوریده، شیدا و قلندر همه زخم زبانها و تیرهای زهرآگینی را که دشمن و همدستانش بسوی او روانه میکردند بهجان خرید ولی یک لحظه از راهی که با تمام وجودش به آن ایمان آورده و در آن طی طریق میکرد باز نگشت. به این هم اکتفا نکرد در اوج درخشش و طلوع تازه هنریش تصمیم گرفت اروپا را ترک کند و به رزمندگان شهر شرف بپیوندند. حال دیگر با آنها همراز و همخانه شد و تا آخرین لحظه حیاتش با آنها ماند و خود را یک ”اشرفی“ مینامید.
در نخستین دیدارش با آقای مسعود رجوی عمیقا شیفته و واله منش و متانت و تواضع وی گشت. مسعود در خطابهای در تالار بهارستان در اجلاس شورای ملی مقاومت آنچنان مرضیه را ستود که بقول همکار هنرمندم آقای منوچهرسخایی این سخنان گهربار بالاترین و زیباترین کلامی است که تا بحال در وصف هنر و جایگاه هنرمند و زنی به بزرگی مرضیه بیان شده است و طبعاً سند افتخاری است برای همه هنرمندان متعهد و مبارز این مقاومت.
مرضیه بارها علناً در همه جا اظهار میکرد مهر و محبت، تکریم و منزلتی را که آقای مسعود رجوی و به زبان خودش ”سردار بزرگ“ و خانم مریم رجوی و مجاهدین و دوستان شورایی و کلیه اعضای شریف این خانواده بزرگ مقاومت، نثارش کردهاند در تمام زندگیش تجربه نکرده. در این دیدارش از ارتش آزادی و اجرای کنسرت بر فراز تانکهای مقاومت و استقبالی که مجاهدین و مخصوصا مسعود رجوی از او بهعمل آورده بودند، میگفت: اگر دشمن شمع آجینم کند من از این مجاهدین و ”سردار بزرگ“ و خانم دست بر نخواهم داشت. اگر صدبار دیگر هنگامه (دخترش) را اسیر و زندانی کنند در کارم تردید نخواهم کرد و فقط روزی که از این جهان چشم ببنندم پیکر بیجانم از آنها جدا خواهد شد و از این خانه بیرون خواهم رفت. و این ترانه را به نرمی زمزمه میکرد: اگر به آتشم کشی، وگر به غصهام کشی، ترا رها نمیکنم من! عشق بیکرانش به مجاهدین و رابطه خاص الخاصش با خانم مریم رجوی و مسعود رجوی حتی در همان حالت احتضار و لحظاتی ملکوتی که در حال پرکشیدن از این عالم ناسوت به عالم جاودان و لاهوت بود بسیار تکاندهنده و درس آموز است. این عالیترین رابطه معنوی و انسانی یک انسان متعالی است که در واپسین دم حیات نیز اینچنین با اخلاص و یگانگی و شیدایی درد دل میکند.
خوشا بر مرضیه که نام بلندش و گلبانگ آسمانیش در همه ایران و بر فراز دلها و جانهای شیفته همچنان روان و پرطنین است. دوست دارم که همه خاطرات دور و درازم را از مرضیه بنویسم. از همان اولین دیدارم در ۸ سالگی که برایش در یک کنسرت در تالار فرهنگ کرمانشاه تار نواختم و مهر و محبت و تشویقهایی که از همان روز تا همه مراحل بعدی فعالیتهای هنری و مبارزاتی به من و همه هنرمندان این مقاومت نثار میکرد، برای ثبت در سینه پردرد تاریخ موسیقی ایران یادداشت کنم. اما فعلاً با وجود تالم خاطر این مهم را به آینده موکول خواهم کرد.
ضمن عرض تسلیت مجدد به آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی و آرزوی صبر و شکیبایی برای آنها که میدانیم در فراق این یار سفرکرده چقدر متالم و محزون هستند، مایلم بهعنوان یک شاهد و ناظر و صرفاً یک ایرانی حقجو، از آنها که این گوهر تابناک هنر ایران را در این سالیان پر نشیب و فراز به اتم و اکمل وجه، با شایستگی و کمال در درون قلب و تخم چشم خویش نگاه داشتند و از گزند دشمنان حفظش کردند، سپاسگزاری کنم. یقینا این امر در زمره افتخارات این مقاومت است که اینچنین اصالتها در بالاترین نقطه به هم پیوند میخورند. از خواهر مجاهد خانم بدری پورطباخ رئیس دفتر خانم مرضیه و همه برادران و خواهرانی که در طول شانزده سال گذشته یک لحظه از بذل مهر و عشق و صفا و فداکاری و صمیمیت به ایشان و خانوادهاش دریغ نکردند قدردانی میکنم. تسلیت به اشرفیان عزیز و سرفرازمان که میدانم فراق مرضیه چقدر برایشان جانکاه است و سنگین. برای جامعه هنری ایران و بهخصوص هنرمندان این مقاومت ضایعه فقدان مرضیه غم عظیمی است که فقط با تمسک به روح پر فتوحش میتوان آن را تحمل کرد. مراتب تسلیت خویش را به یاران و همسنگران شورایی به ویژه آقای دکتر منوچهر هزارخانی مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر شورای ملی مقاومت از دوستان قدیمی و صمیمی خانم مرضیه که در این سالها همراز و غمخوار مرضیه بودند و نیز به همه اعضای شریف خانواده بزرگ مقاومت ایران تقدیم میدارم. در همینجا با این بانوی عرصههای هنر و مبارزه میهنمان تجدید پیمان و میثاق کرده و متعهد میشویم تا تحقق خواسته او یعنی آرمان آزادی دمی از پای ننشینیم. او به این پیمان تا آخرین دم هستیش وفادار ماند و برماست که پرچم او را با افتخار تمام بر دوش بکشیم و راهش را ادامه دهیم. بدون تردید مرضیه را در فردای آزادی ایران عزیزمان در زیباترین نغمهها و ترانهها و بر لبان پر از لبخند میلیونها ایرانی که مرضیه آنها را عاشقانه می ستود باز خواهیم یافت و نامش را در کنار دیگر هنرمندان ملی و مبارز از جمله عارف قزوینی زیب دانشکدهها و هنرستانهای عالی موسیقی و تالارهای هنری خواهیم ساخت.
یادش گرامی و راهش پر روهرو باد.
طاهرزاده حمید رضا
مرضیه عزیزمان از میان ما پرکشید و به رفیق اعلا پیوست و جاودانه شد. شوربختانه او را دیگر در هیأت حیات مادیش در میان خود نخواهیم داشت. اما یاد و خاطره پر شکوهش که در روح و لوح ضمیرمان جانانه نقش بسته هرگز از ما جدا نخواهد شد. سوگش سخت است و جانکاه اما به قول خودش در اولین دیدار با مسعود رجوی از حافظ چنین نقل کرد: بعد از وفات تربت ما بر زمین مجوی در سینههای مردم دانا مزار ماست.
سخن گفتن از الهه هنر آواز ایران البته در چنین لحظات دردناکی کار سختی است. بهخصوص اگر این اسطوره ابعاد گوناگونی هم در همه زمینهها داشته باشد. نام مرضیه از دیرباز یعنی قریب ۶۰ سال همدم و همراز میلیونها ایرانی از سه نسل بوده است. او با ترانههای زیبایش در خلوتکده همه دلهای عاشقان، در نیمه شبان و در میان گلها و در کوی میکده با ما به راز و نیاز می نشست. او با صدای زیبایش در اعماق جان و وجدان و در کنه قلبهای سوخته خانه میگرفت و محرم راز دلهای بیقرار می گشت. در دوران هنریش به اوج و تعالی رسید ولی همیشه یک پژوهشگر و جوینده و تشنه فراگیری باقی ماند. استادانش را میستود و آنها را شایسته می نواخت. در زندگی شخصی نیز همواره حق جو و یار مستمندان و ضعیفان بود. همیشه مورد بالاترین احترام جامعه هنری ایران قرار داشت ولی این امر ذرهای نخوت و غرور در منش این بانوی بیبدیل ایجاد نکرد. با روی کار آمدن بساط ننگین حکومت هنرکش و زنستیز آخوندی ۱۵ سال از خواندن منع و محروم شد و بقول خودش شبها برای ماه و ستارگان آسمان در کنار جویباری که از دهکده لالان میگذشت ترانه میخواند. حالا دیگر شنوندگان موسیقیاش روستائیان محرومی بودند که او آنها را مثل اعضای خانوادهاش دوست داشت.
پس از سالها تقدیر چنین خواست که او در یک دیدار با خانم مریم رجوی در پاریس به قول خودش سر از پای نشناخته به این مقاومت بپیوندد و چهره جاودانی و ستودنی دیگری از خویش را عیان نماید. پایداری و عزم سترگش در راهی که برگزیده بود سند افتخار زرینی است که برای هر انسان ایرانی و بهخصوص هنرمندان بسیار غرورانگیز است. زنی در بالاترین شاخسار گلستان موسیقی ایران، همه سرمایه هنری و فرهنگی و اعتبار و حیثیت سالیانش را بدون کمترین چشمداشتی در طبق اخلاص نهاد و به مقاومت و بویژه به مجاهدین اهدا نمود که بدون شک این فراز به نقطه عطفی در حیات وی تبدیل شد.
مرضیه شوریده، شیدا و قلندر همه زخم زبانها و تیرهای زهرآگینی را که دشمن و همدستانش بسوی او روانه میکردند بهجان خرید ولی یک لحظه از راهی که با تمام وجودش به آن ایمان آورده و در آن طی طریق میکرد باز نگشت. به این هم اکتفا نکرد در اوج درخشش و طلوع تازه هنریش تصمیم گرفت اروپا را ترک کند و به رزمندگان شهر شرف بپیوندند. حال دیگر با آنها همراز و همخانه شد و تا آخرین لحظه حیاتش با آنها ماند و خود را یک ”اشرفی“ مینامید.
در نخستین دیدارش با آقای مسعود رجوی عمیقا شیفته و واله منش و متانت و تواضع وی گشت. مسعود در خطابهای در تالار بهارستان در اجلاس شورای ملی مقاومت آنچنان مرضیه را ستود که بقول همکار هنرمندم آقای منوچهرسخایی این سخنان گهربار بالاترین و زیباترین کلامی است که تا بحال در وصف هنر و جایگاه هنرمند و زنی به بزرگی مرضیه بیان شده است و طبعاً سند افتخاری است برای همه هنرمندان متعهد و مبارز این مقاومت.
مرضیه بارها علناً در همه جا اظهار میکرد مهر و محبت، تکریم و منزلتی را که آقای مسعود رجوی و به زبان خودش ”سردار بزرگ“ و خانم مریم رجوی و مجاهدین و دوستان شورایی و کلیه اعضای شریف این خانواده بزرگ مقاومت، نثارش کردهاند در تمام زندگیش تجربه نکرده. در این دیدارش از ارتش آزادی و اجرای کنسرت بر فراز تانکهای مقاومت و استقبالی که مجاهدین و مخصوصا مسعود رجوی از او بهعمل آورده بودند، میگفت: اگر دشمن شمع آجینم کند من از این مجاهدین و ”سردار بزرگ“ و خانم دست بر نخواهم داشت. اگر صدبار دیگر هنگامه (دخترش) را اسیر و زندانی کنند در کارم تردید نخواهم کرد و فقط روزی که از این جهان چشم ببنندم پیکر بیجانم از آنها جدا خواهد شد و از این خانه بیرون خواهم رفت. و این ترانه را به نرمی زمزمه میکرد: اگر به آتشم کشی، وگر به غصهام کشی، ترا رها نمیکنم من! عشق بیکرانش به مجاهدین و رابطه خاص الخاصش با خانم مریم رجوی و مسعود رجوی حتی در همان حالت احتضار و لحظاتی ملکوتی که در حال پرکشیدن از این عالم ناسوت به عالم جاودان و لاهوت بود بسیار تکاندهنده و درس آموز است. این عالیترین رابطه معنوی و انسانی یک انسان متعالی است که در واپسین دم حیات نیز اینچنین با اخلاص و یگانگی و شیدایی درد دل میکند.
خوشا بر مرضیه که نام بلندش و گلبانگ آسمانیش در همه ایران و بر فراز دلها و جانهای شیفته همچنان روان و پرطنین است. دوست دارم که همه خاطرات دور و درازم را از مرضیه بنویسم. از همان اولین دیدارم در ۸ سالگی که برایش در یک کنسرت در تالار فرهنگ کرمانشاه تار نواختم و مهر و محبت و تشویقهایی که از همان روز تا همه مراحل بعدی فعالیتهای هنری و مبارزاتی به من و همه هنرمندان این مقاومت نثار میکرد، برای ثبت در سینه پردرد تاریخ موسیقی ایران یادداشت کنم. اما فعلاً با وجود تالم خاطر این مهم را به آینده موکول خواهم کرد.
ضمن عرض تسلیت مجدد به آقای مسعود رجوی و خانم مریم رجوی و آرزوی صبر و شکیبایی برای آنها که میدانیم در فراق این یار سفرکرده چقدر متالم و محزون هستند، مایلم بهعنوان یک شاهد و ناظر و صرفاً یک ایرانی حقجو، از آنها که این گوهر تابناک هنر ایران را در این سالیان پر نشیب و فراز به اتم و اکمل وجه، با شایستگی و کمال در درون قلب و تخم چشم خویش نگاه داشتند و از گزند دشمنان حفظش کردند، سپاسگزاری کنم. یقینا این امر در زمره افتخارات این مقاومت است که اینچنین اصالتها در بالاترین نقطه به هم پیوند میخورند. از خواهر مجاهد خانم بدری پورطباخ رئیس دفتر خانم مرضیه و همه برادران و خواهرانی که در طول شانزده سال گذشته یک لحظه از بذل مهر و عشق و صفا و فداکاری و صمیمیت به ایشان و خانوادهاش دریغ نکردند قدردانی میکنم. تسلیت به اشرفیان عزیز و سرفرازمان که میدانم فراق مرضیه چقدر برایشان جانکاه است و سنگین. برای جامعه هنری ایران و بهخصوص هنرمندان این مقاومت ضایعه فقدان مرضیه غم عظیمی است که فقط با تمسک به روح پر فتوحش میتوان آن را تحمل کرد. مراتب تسلیت خویش را به یاران و همسنگران شورایی به ویژه آقای دکتر منوچهر هزارخانی مسئول کمیسیون فرهنگ و هنر شورای ملی مقاومت از دوستان قدیمی و صمیمی خانم مرضیه که در این سالها همراز و غمخوار مرضیه بودند و نیز به همه اعضای شریف خانواده بزرگ مقاومت ایران تقدیم میدارم. در همینجا با این بانوی عرصههای هنر و مبارزه میهنمان تجدید پیمان و میثاق کرده و متعهد میشویم تا تحقق خواسته او یعنی آرمان آزادی دمی از پای ننشینیم. او به این پیمان تا آخرین دم هستیش وفادار ماند و برماست که پرچم او را با افتخار تمام بر دوش بکشیم و راهش را ادامه دهیم. بدون تردید مرضیه را در فردای آزادی ایران عزیزمان در زیباترین نغمهها و ترانهها و بر لبان پر از لبخند میلیونها ایرانی که مرضیه آنها را عاشقانه می ستود باز خواهیم یافت و نامش را در کنار دیگر هنرمندان ملی و مبارز از جمله عارف قزوینی زیب دانشکدهها و هنرستانهای عالی موسیقی و تالارهای هنری خواهیم ساخت.
یادش گرامی و راهش پر روهرو باد.
طاهرزاده حمید رضا