ابوالقاسم رضایی
با تشکر از خواهر مریم و با تشکر از حضور همه دوستان برای شرکت در مراسم گرامیداشت یار و همرزم شورایی منصور قدرخواه ابتدا اجازه میخواهم علاوه بر تسلیت بهخاطر فقدان دوست و همرزم شورایی منصور قدرخواه درگذشت دریغ انگیز چهار مادر مجاهد رو هم به خواهر مریم به خانوادهها و فرزندان آنها و همچنین به همه خانوادههای مجاهدین و مبارزین تسلیت بگم واقعیت اینکه هنوز باورم نمیشه که منصور با اون همه انرژی و شور و شوق و با کارهای نیمه تمومش از میون ما رفته دو روز قبل از فوتش با من درباره مقالهاش که سیاست مماشات غرب با رژیم آخوندی رو بهشدت مورد حمله قرار داده بود صحبت کرد و گفت که داره روش کار میکنه و تکمیل کنه برام بفرسته ولی مهمتر از اون فیلمش در مورد منشأ تروریزم بود که همه فکر و ذهنشرو اشغال کرده بود زیاد روش زحمت میکشید و دائم فیلمنامه را تکمیل میکرد مصاحبههای فراوانی برای ساختن این فیلم با شخصیتهای سیاسی کرده بود و معتقد بود میتوانه از راه تصویر و این فیلم چهره جهنمی آخوندها و نقششون رو در همه کارهای تروریستی نشون بده و به همین جهت هم برای ساختن این فیلم سر از پا نمیشناخت. منصور به آرمان آزادی مردم ایران عشق میورزید و این عشق از همه وجودش شعله میکشید من یاد ندارم که منصور سر هیچ موضوعی بیتفاوت و بدون عکسالعمل باشه ولی احساساتش وقتی موضوعی به اشرفیها مربوط میشد به اوج میرسید چون که شیفته فداکاری و عزم استوار اونها در مبارزه با آخوندها بود. منصور عزیزمون در 22آبان 1335 در شهر اصفهان بدنیا اومد از جوانی به فعالیت هنری در رشته تأتر و سینما پرداخت و بهعنوان عکاس و فیلمبردار و مستند ساز در اداره تلویزیون اصفهان مشغول بهکار شد او فعالانه در انقلاب ضدسلطنتی شرکت کرد چرا که میخواست یک جامعه دموکراتیک رو در کشورش ببینه ولی خیلی زود با دیدن چهره ضدبشری خمینی و رژیمش در سال 1358 ایران رو ترک کرد و راهی تبعید شد. در آلمان تحصیلاتش رو در رشته گرافیسم، ادبیات و تولید فیلم تکمیل کرد او که فردی پرشور و سرشار از عشق به آزادی میهنش بود نمیتونست تنها به فعالیتهای هنری اکتفا کنه و در جستجوی راهی برای فعالیت بیشتر بهخاطر آزادی و رهایی میهنش بود در جستجوی همین مسیر با فعالیتهای نیروهای انقلابی و مجاهدین خلق آشنا شد و فعالتهای سیاسی خودش رو در آلمان در ارتباط با مجاهدین شروع کرد منصور فعالانه و در مسئولیتهای مقاومت شرکت داشت و سرانجام بهعنوان ملی و متعهد در سال 1375 به عضویت شورای ملی مقاومت ایران درآمد منصور قدرخواه در چند رشته هنری فعالیت داشت او فیلم ساز و کارگردانی بود که هنر فیلم سازیش رو صرف ساختن فیلمهای افشاگرانه در مورد جنایتها و تروریسم آخوندهای حاکم بر ایران کرد و با تلاشی سخت چند فیلم ارزشمند در این زمینه ساخت که عبارتند از یکی فیلم چشم در برابر چشم که در سال 1371 ساخته شده و شکنجههای وحشیانه آخوندی در زندانها رو به تصویر میکشه فیلم خداحافظ مادر بزرگ ساخته شده در سال 1373 فیلم در میان فقیرترین فقرا فیلم مستند ردپای ترورهای رژیم در داخل و خارج ایران در سال 1375 ساخته شده و در اون به افشاء ماهیت تروریستی رژیم و سیاست مماشات غرب پرداخته. بعد از پخش همین فیلم یعنی فیلم ردپای ترور از تلویزیون فرانسه و تلویزیون آر ت رژیم آشکارا و بهشدت به دولت فرانسه و آلمان اعتراض کرد وی همچنین فیلم تولد ترور رو در دست ساختن داشت و قسمتهایی از این فیلم هم آماده شده بود که متأسفانه با درگذشت دریغانگیزش ساخت این فیلم ناتموم موند منصور علاوه بر فیلم سازی و کارگردانی آثار متعددی نیز در زمینه نقاشی، عکاسی گرافیک یا دیجیتال آرت داشت او در زمینه هنری نیز آثار زیبا و بسیار زیادی خلق کرد و از خودش به جا گذاشت منصور همچنین مقالات متعددی در دفاع از مقاومت ایران نوشته بهطور خاص وقتی مقاومت ایران مورد حمله مزدوران و اجیرشدگان وزارت اطلاعات رژیم قرار میگرفت منصور قلم بهدست گرفته و با احساس مسئولیت ستودنی از مقاومت ایران دفاع کرده و به افشاء مزدوران رژیم میپرداخت به همین دلیل همیشه مورد حمله کین توزانه و وحشیانه این مزدوران قرار داشت منصور بزرگترین افتخار زندگی خودش رو عضویت در شورای ملی مقاومت و بهترین لحظات زندگیشرو دیدارهاش با رئیسجمهور برگزیده مقاومت و مسؤل شورا میدونست سرانجام قلب پرشور و بیقرار این هنرمند متهد و مترقی میهنمون بهطور غیرمنتظره در روز سهشنبه 10آذر از کار ایستاد و همه همرزمانش رو در شوک و غمی بزرگ و عمیق فرو برد درگذشت این همرزم گرامیمون رو به خانوادهاش به اعضاء شورای ملی مقاومت و به خانواده بزرگ مقاومت تسلیت میگیم و بر ادامه راه پر افتخارش تا رسیدن به سرنگونی رژیم ضدایرانی آخوندی پای میفشوریم یادش گرامی و راهش همچنان که رئیسجمهور برگزیده مقاومت و اعضاء محترم شورا و حامیان مقاومت در پیامهای تسلیت خودشون گفتهاند پر رهرو باد اکنون به پخش فیلمی در مورد فعالیتهای منصور توجه کنید
یزدان حاج حمزه
میخواهم ابتدا تسلیت عرض کنم خدمت خانم رجوی که برگزار کننده این مجلس یادبود همرزممان منصور قدرخواه هستند، و همینطور تسلیت بگویم بهخاطر از دست مادران ارجمند و گرامیای که ظرف چند روز گذشته اتفاق افتاده، یکی دو نکتهیی که، مطالب گفته شد، یکی دو نکتهیی که من بنظرم میرسه در یادبود همرزم پرشورمان منصور قدرخواه بگم، یادآوری میکنم صرفا. که بهطور غیرمنتظره و ناگهانی، همانطور که گفتن غیرمنتظره از دست دادیمش، من در حد شناخت خودم از منصور از خلال جلسات شورا، جلسات حاشیه شورا و گفت و شنود دو نفری که گاه پیش میآمد، داشتیم، مواقعی که از آلمان میآمد فرانسه یا از آمریکا میآمد، دو ویژگی برجستهای در این همرزمان پی بردم بهش و لمس میکردم که بنظرم از ویژگیها و مختصات یک مبارز جدی میتونه باشه و پایدار. نخست علاقمندی و دلبستگی منصور به مردم و احقاق حقوق مردم و کسانی که از حقوق مردم دفاع میکنند، بهخصوص رزمندگان خط مقدم جبهه آزاد ی، جبهه رزم علیه دیکتاتوری ایران. این رو در صحبتهایش، در برخوردهایش، در شور و هیجانی که نشان میداد، این عمق عواطفش را نسبت به مردم و آزادی مردم من کاملاً لمس کرده بودم، این را بهعنوان یک ویژگی برجسته و ضروری که در مبارزه به آدم قدرت کشش و توان میدهد، انگشت میگذارم روش، البته مردمی که عرض میکنم تنها هموطنانش نبود، بلکه حتی به آمریکای لاتین رفته بود، فقیرترین فقرا، گویا مربوط به همین در صحنههایی دوربیناش گشته بود که در گتو ها و جاهایی که یکی از پایتختهای کشورهای آمریکای لاتین، این را آورده بود برای مردم اروپایی که در جریان نیستند، عرضه کند و بگوید که شما در این دنیا دارید زندگی میکنید، در مورد مردم ایران که جای خود دارد، بنابراین یکی مسأله عواطف عمیق و عشق گونه منصور بود به آزادی و مردم و حقوق مردم که البته در علاقمندی و ابراز همراهی با رزمندگان خط مقدم در اشرف و لیبرتی خودش را بارز کرده بود، درباره مردم.
ویژگی دیگری که من در برخوردهایم در منصور میدیدم، توجه او به عنصر آگاهی بود در کار مبارزه، یعنی با حرارت بسیار در بحثها شرکت میکرد و سؤال مطرح میکرد، پیگیری میکرد، و ساده از کنار جریانهای نمیگذشت و این عمق میداد به آگاهی خودش و به دیگران آگاهی رساندن، مقالاتی که مینوشت. یعنی ترکیب این دو عنصر یک شخصیت ممتازی در شورا و جبهه مقاومت ما و خانواده مقاومت ایجاد کرده بود
در نوزدهم فروردین90، وقتی صحنه تکاندهنده درگیری خواهران و برادران ما در اشرف شد، با پلیدان و شریران، مأموران رژیم و مالکی، دید چنان لرزه بر اندامش افتاد که خودش نقل میکرد که اگر نبود مهر و محبت اش و پیوند عاطفی و علاقمندیاش به این بچهها، باید همانجا جان میداد و خودش میگفت باید میمردم، در همین مصاحبه نگاهش را به مبارزه این طور بیان میکند: که آره مبارزه سخت است، ولی زندگی مبارزاتی بسیار زیباست، این برداشت منصور بود که بهش ویژگی ممتازی میداد، بهرحال ما این رزمنده پرشور و آگاه را متأسفانه از دست دادیم. حالا خانم رجوی اشاره کردند که اول از همه بهعهده ما شوراییهاست که جای خالی او را پرکنیم، با تلاش بیشتر و با کار بیشتر.
امیدوارم نظیر منصور بتونه تکثیر بشه در شورا و حاشیه شورا و خانواده مقاومت و راهش پر رهرو باشه انشااله، خیلی متشکرم.
علی مقدم
من میخواستم فقدان مادران عزیز و گرامی و همچنین دوست و همرزمم را به شما خواهر مریم و به برادر مسعود و همچنین دیگر خواهران و برادران مجاهدم در لیبرتی و در هرکجا که هستند و به دوستان و همرزمان شورایی تسلیت بگم، تسلیت نه بهعنوان غم و اندوه چونکه ارزشهای والایی که اینها خلق کردند همیشه همراه ما هست و ما از آنها یادمیگیریم و مسیرشان را ادامه خواهیم داد. من وقتی به چهره مادران نگاه میکردم یاد مادر خودم افتادم که همهشان سرنشتشان یک جور بوده از زمان شاه در بدر از این زندان به اون زندان میرفت برای ملاقات با محمد، بعد از سرنگونی علاوه بر زندان از این گورستان به گورستان دیگر میرفت که دنبال پیکر بچههاش بود که پیداشون هم نکرد. اینها همهشان سرنوشتشان یکیه، انتخاب کردند که با این رژیم پلید بجنگند و مبارزه کنند و همه چیشون را فدا کردند برای این راه از بچهشان گذشتن از خانوادهشان گذشتن در راه آزادی خلقشان برای اینکه ایرانی داشته باشیم آزاد و آباد. دیگه کسی توی کارتن نخوابد دیگه دخترها فرار نکنند از خانهشان و همه بتوانند آزاد زندگی کنند. منصور هم یکی ا ز آنها بود که این انتخاب را کرد که بیاید توی اینراه و این مسیر و ا ز همه چیزش بگذره و بتونه آزادی را به مردمش برسونه، همانطور که توی فیلم دیدید چطوری آخرش فریاد میزد یا مرگ یا آزادی واقعاً در وجودش این موج میزد همیشه وقتی با منصور صحبت میکردی این حالت در وجودش بود صمیمیت، عشق و محبتی که به آدم ارائه میکرد خیلی شما را دوست داشت خواهرمریم، خیلی به برادر ارادت داشت و دشمن خونی رژیم بود و با قلمش با فیلمش باهرجوری که میتونست با عوامل اطلاعات که در سایتها میآمدند همیشه در حال جنگ بود و مبارزه میکرد. هنرمندان زیادی توی دنیا هستند که میتوانند کتاب خوب بنویسند فیلم خوب درست کنند و شعر خوب بگویند. آواز خوب بخوانند، موزیک خوب بسازند. ولی آن چیزیکه، همانجور که شما گفتین خانم مرضیه را م تفاوت میکند با اونها یا آقای عماد رام را یا آقای عالیوندی را یا آقای سخایی رو یا آن دو رو و همینطور منصور را اینکه اینها هنر را در خدمت مقاومت قرار دادند، و آن را سلاحی کردند که بتوانند در راه آزادی مردم از اون استفاده کنند، چونکه منصور هم میتونست مثل اونها بره دنبال فیلم ساختن و شهرت پیدا کنه، پول در بیاره، و هرکاری بکنه، ولی یاد گرفت از برادر مسعود که ارزش فدا کردن هست به میزانی که آدم فدا بکند میتواند انسان والایی باشد و منصور اینو یادگرفت و منصور مثل همه رزمندگان ارتش آزادیبخش مثل همه مجاهدین، مثل همه مادران، اونهم وارد شد و شروع کرد به پرداخت کردن، هر کسی به میزانی که پرداخت میکنه دوست داشتنیتر میشه. نزدیکتر میشه به اون ارزشهای انسانی، برای همین هست که آدم منصور را که میدید با اون لبخند زیبایش همیشه، از ارادت و خضوع که داشت خیلی شرمنده میشد نسبت به رزمندگان اشرف، رزمندگان که در لیبرتی هستند همیشه راجع به آنها حرف میزد و در راه آنها. حضرت علی همیشه میگوید که هر نفسی که ما میکشیم، یک لحظه و یک قدم داریم به مرگ نزدیکتر میشیم. دیالکتیک را داره میگه پس باید سبکبال باشیم و هر لحظه آماده. به عبارتی مثل همان حرفی که ماهی سیاه کوچولو میگفت، توی آخرین لحظاتش وقتی به اقیانوس راه یافته بود. میگفت مرگ هر لحظه میتونه بسراغ ما بیاید ولی مهم نیست، مهم اینه که زندگی یا مرگ ما چه تاثیری توی زندگی دیگران داره، همین حالت هست، میتونیم موشک بخوریم، میتونیم اینجا به یک شکل دیگری تروریستها ما را بزنند و یا به مرگ طبیعی بمیریم، ولی مهم اینه که زندگی یا مرگ ما چه تاثیری توی زندگی دیگران خواهد گذاشت. که منصور و این مادران با عملشون نشاندادن که چگونه باید زندگی کرد و چگونه باید مبارزه کرد. یاد و راهشان گرامی باد، همین
حمیدرضا طاهرزاده
خواهر مریم عزیز
بعد از فرمایشات شما و مطالبی که سایر سخنرانان به درستی در مورد منصور عزیز ما و همچنین مادران گرامی که از دست دادیم چیز زیادی من نمیتونم اضافه کنم ولی از آنجا که: بحری است بحر عشق که هیچش کرانه نیست
و احساس غم و اندوه عظیمی در درون من موج میزنه سخن گفتن سخت است ترجیح میدهم کمی ساز بزنم اما بهعنوان همرزم این هنرمند متعهد، مردمی، فداکار و کسی که تا آخرین لحظه حیاتش همانطور که برادر حبیب به درستی اشاره کردند گویا در ساعتهای نیم شب همچنان در حال کار پشت میزش از این جهان رفت.
حقیقتاً مجاهدوار زندگی میکرد سبکبار بود و از این جهان مادی و نعماتی هر انسان عادی بهرهمنده، چشمپوشی میکرد و سعی میکرد با تمام قوا تمام استعداد و انگیزههایش را در جهت مبارزه با این رژیم انسان ستیز و ایران ویران کن بهکار ببره، اما برجستهترین به اعتقاد من ویژگی منصور که همین الآن هم ما در یک کارزار سیاسی در یک جنگ سیاسی که با رژیم داریم و برخورد همین مزدوران و قلم به مزدان و حوچیگرهای این رژیم مشاهده میکنیم، همانطوریکه سخنرانان قبلی هم اشاره کردند و خود شما هم به درستی اشاره فرمودید، عشق و علاقه و صفناپذیر منصور قدر خواه به مجاهدین خلق ایران بود
و در رأسش به فرمانده کل ارتش آزادیبخش و شخص شما، منصور قبل از اینکه به مجاهدین بپیونده به شورا بپیونده من میشناختمش سر پر شور داشت برای آزادی و موقعی که به عضویت شورا درآمد در اولین پروازی که قرار بود برای شرکت در اجلاس شورا شرکت داشته باشیم بودمش با هاش واقعاً سر از پا نمیشناخت برای دیدار شما و مسعود.
همین امروز میبینیم که این خود فروختگان و مزدوران حقیر بارگاه ولایت به پیکر خاموش او هم رحم نمیکنند و همان لوش و لجنهایی را که حیاتش بر سرش میریختند این قصه کثیف و این داستان زشت و موهوم ادامه داره.
اما منصور چه باک برای اینکه به قول خودش: منصور وار گر ببرندم به پای دار مردانه و یا شاید بگیم جانانه جان دهم که جهان پایدار نیست.
ولی به قول شاعر دیگری که پدرم بود یادش به خیر گفتند: اثرگذار اگر که عمر جاودان خواهی، که زندگانی هر کس به قدر آثار است.
ادای احترام میکنم به روح پر فتوح همرزم هنرمند و متعهدمون منصور قدرخواه و این مادران بزرگوار که سرمایههای بزرگ مبارزاتی ما و مایه افتخار و مباهات ما هستند چند شب پیش صحبتهای مادر داعی را از سیمای آزادی شنیدیم واقعاً حیرتآور بود با این همه استواری و با این همه صلابت در دفاع از مجاهدین و به قول خانم مرضیه سردار بزرگ و شما همه فرزندان مجاهدش صحبت میکرد و دیگر مادرانی که در این هفته عجیبه در این پرواز ملکوتی همراه و همپیمان با منصور ما هستند و او تنها نیست در این سفر در بهترین دستها قرار داره.
در هر حال او سعادتمند شد برای اینکه ضربات کاری بر پیکر دشمن وارد کرد و به آنچه که میخواست به هر حال دست پیدا کرده بود
شرفش را به هیچ قیمتی حاضر نبود بفروشه، مثل آن دیگر سست عناصر شرزه حقیر، که در میانه راه ترک کردند و الآن او را شلاقکش میکنند
نفسش و قلمش، و رفتارش و کردارش در دفاع از مقاومت بود و آنهایی را که اون خصم سیاسی و دشمنان مقاومت ایران میدانست با برندهترین و آتشینترین کلام مورد حمله قرار میداد و باکی نداشت از تیرهای شرزه و زهر آگینی که بر او وارد میآوردند
فقط میتونم اینرا بگم فقط بهعنوان یک عضو کوچک این مقاومت بر همان اهداف و همان میثاق و همان تعهداتی که منصور تا آخر بر آنها وفادار ماند ما هم این را ادامه خواهیم داد در این تردیدی نیست که نفس ما و حضور ما و حیات ما نمیتونه به هیچوجه آنی از این مقاومت منفک باشد.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، ثبت است بر جریده عالم دوام ما. متشکرم
من یک نکته فراموش کردم عرض کنم، خوب است یادآوری کنیم از یک مرد بزرگ و اون پدر رضاییهای شهید است که امروز فکر میکنم دوازدهمین سالگرد در گذشتشون هست. که خدمت شما خواهر مریم و خانواده مجاهدین و خانواده بزرگ رضاییها تسلیت عرض میکنم اگر اجازه بدید این را هم اضافه کنم در کمال تواضع که در همان ساعتهایی که پدر رضاییهای شهید از این جهان رو به سوی معبود میشتافتند برادر من هم در همان ساعت و در همان روز از این جهان رفتند و با هم همسفر بودند یاد همه اونها را گرامی میداریم قربان شما.
اصغر ادیبی
به نام ایران و به نام آزادی. من وقتی خبر فوت منصور را شنیدم، یک لحظه به مسعود فکر کردم و ظرفی که برای مقاومت بنیان گذاشت از 30خرداد و بعد تشکیل شورا و امروز وقتی که ما میبینیم پیر دیر در تهران در زیر گوش ولایتفقیه، در اوج دیکتاتوری و جنایت و آدمکشی فریاد آزادیخواهی برمیانگیزد و فریاد هیهات من الذله میدهد و مردم و جوانان را به مقاومت فرا میخواند. برای همینه من به جای افسوس بر منصور به او غبطه میخورم. برای چی؟ اگر امروز میبینیم که زوزههای این شغالان، این بریدگان که حتی به پیکرهای پاک این عزیزان هم رحم نمیکنند، بلند شده، بهخاطر چیه؟ بهخاطر ایستادگی، بهخاطر مقاومت، بهخاطر اجازهندادن اینکه یک مشت آخوند مملکت ما را به نابودی کامل برسانند. با معلومات ناقص من در طی همین صد سال ما چندین جنبش بزرگداشتهایم که همه به ناکامی راه برده است. جنبش مشروطیت، میرزا کوچک خان، ملیشدن صنعت نفت، انقلاب 22بهمن، اگر من بخواهم با زبان خودمان صحبت بکنم مثل این میماند که شما یک سری جوان مستعد برای ورزش داشته باشید ولی یک زمین آماده که آنها بتوانند آنجا این استعدادهای خودشان را پرورش بدهند، وجود نداشته باشد و این مسعود معمار بزرگ این مقاومت، معمار بزرگ این ایستادگی، بود که چنین امکانی را فراهم کرد و بعد هم بر دوش مریم گذاشت. مریمی که ما امروز شاهدیم در صحنه بینالمللی اینچنین صدای رسای مردم ایران، مردمی که طی این سالها از ظلم و ستم آخوندها جونشان به لبشان رسیده و منتظر یک جرقه هستند را به بهترین نحوی تجلی دادهاند به زندگی شخصی منصور نگاه کنید با همین اطلاعات ناقصی که من دارم با هنرهایی که داشت خیلی راحت میتوانست بره اینجا بیاد بره کار فیلمسازی، جذب دستگاههای نمیدانم برود هالیود و غیره، هم شعورش را داشت هم آگاهیش را داشت و هم زبانش را بلد بود. چه چیز باعث میشود که از آنها میگذرد و زندگیاش را و تمام وقتش را صرف آزادی مردم ایران میکند. این به نظر من بهخاطر آگاهی و بهخاطر آن بستر فراهم شده است. دلیلش فقط یک چیز است: خشت اول این بنا درست شده است. این خشت را گذاشت و با رنج و با تمام مشکلاتی که همهمان به آن آگاه هستیم این بنا را امروز به اینجا رساند که ما اینچنین فریاد آزادیخواهانه مردم را در تهران میشنویم. پس برای فقدان این مادران بزرگوار و منصور ما نباید غمگین باشیم. ما به وظیفه خودمان عمل کردهایم و منصور از این آزمایش سربلند بیرون آمد. امیدوارم ما هم این لیاقت را داشته باشیم که این راه را تا آخر برویم. روزی که آزادی به میهن ما برگردد، روزی که پسران و دختران ما قهقهه بهصورتشان برگردد. مردم ایران از این فلاکت راحت بشوند آن روز قدر منصورها شناخته خواهد شد. من شکی ندارم که مقاومت ایران به پیروزی خواهد رسید. من شکی ندارم که مردم ایران از دست این رژیم جنایتکار راحت شد و شادی و خنده به میهنمان برخواهد گشت. آن روز مقاومینی که در طی سالیان دراز در راه این آزادی قدم زدند و آخر هم با نثار جان خودشان، چه در لیبرتی چه در اقصی نقاط دنیا، آنها جایگاه ویژهیی در بین مردم ایران خواهند داشت.
مطمئن باشید که قدر امثال منصور برای مردم ایران شناختهشده هست و شناختهتر هم خواهد شد. من هر وقت منصور را به یاد میآورم با آن دوربینش که از تمامی زوایای این مقاومت، سعی میکرد سندهای مستند بسازد و امروز فکر میکنم آن جوانهایی که به زندگی منصور مینگرند و دوربین به دست خواهند گرفت و سلاح به دست خواهند گرفت و آزادی خودشان را از این رژیم جنایتکار پس خواهند گرفت، جواب این غم و اندوه ما هست. پیروز باشید، پیروزی از آن ماست و حتماً ملت ایران به پیروزی خواهد رسید.
صمد فتح پور
خانم رجوی من از موضع دوست منصور صحبت میکنم. چون من منصور را میشناختم. منصور، هر کدام از بچههای مجاهدین یا شورا شخصیت خاص خودش را دارد. منصور 2تا نقطه بسیار روشن و بارز داشت. هر کسی که یک دقیقه هم با منصور صحبت میکرد متوجه این میشد. یکی پاکی بینظیر و بیشیله پیلگی، شده بود هوادار شما. این یک نقطه از او بود. یکی هم از نقطه شدیداً ضد بنیادگرایی، شده بود ضد رژیم. این 2تا مشخصه را هم تازه جدا از هم داشت، عجیبه. خوب، منصور آدم بسیار باسوادی بود در رشته خودش، واقعاً متخصص بود. کسانی که علم صدا و تصویر را و کشیدن کلمات و احساسات و اتفاقات را به تصویر دارند، قشنگ میفهمند از تصاویری که این درست کرده، واقعاً بینظیر است. داکومنتر درست کردن آن هم با امکانات بسیار کم، خیلی سخت است منصور از آن سینماگریش و علم و دانشی که داشت بهعنوان اسلحه بر علیه رژیم میخواست استفاده بکند. منصور تحصیلکرده خارج بود، سیستمهای اینجا را میشناخت و از روی دانش و آگاهی از بین تمام این مقاومتها بهصورت علمی شما را انتخاب کرده بود.
نتیجتا تا موقعی که حتی یک مجاهد، یک مقاوم وجود داشته باشد. این را بدانید اینها مثل نوری هستند که این پروانههایی که در شب پرواز میکنند و به طرف نور میروند، اینها را به خودشان جذب خواهند کرد. من چیزی ننوشتهام و کلماتی را که میگویم معمولاً از چیزهای ادبی خارج است، اینه که معذرت میخواهم. همین را میخواستم بگویم. متشکرم.
با تشکر از خواهر مریم و با تشکر از حضور همه دوستان برای شرکت در مراسم گرامیداشت یار و همرزم شورایی منصور قدرخواه ابتدا اجازه میخواهم علاوه بر تسلیت بهخاطر فقدان دوست و همرزم شورایی منصور قدرخواه درگذشت دریغ انگیز چهار مادر مجاهد رو هم به خواهر مریم به خانوادهها و فرزندان آنها و همچنین به همه خانوادههای مجاهدین و مبارزین تسلیت بگم واقعیت اینکه هنوز باورم نمیشه که منصور با اون همه انرژی و شور و شوق و با کارهای نیمه تمومش از میون ما رفته دو روز قبل از فوتش با من درباره مقالهاش که سیاست مماشات غرب با رژیم آخوندی رو بهشدت مورد حمله قرار داده بود صحبت کرد و گفت که داره روش کار میکنه و تکمیل کنه برام بفرسته ولی مهمتر از اون فیلمش در مورد منشأ تروریزم بود که همه فکر و ذهنشرو اشغال کرده بود زیاد روش زحمت میکشید و دائم فیلمنامه را تکمیل میکرد مصاحبههای فراوانی برای ساختن این فیلم با شخصیتهای سیاسی کرده بود و معتقد بود میتوانه از راه تصویر و این فیلم چهره جهنمی آخوندها و نقششون رو در همه کارهای تروریستی نشون بده و به همین جهت هم برای ساختن این فیلم سر از پا نمیشناخت. منصور به آرمان آزادی مردم ایران عشق میورزید و این عشق از همه وجودش شعله میکشید من یاد ندارم که منصور سر هیچ موضوعی بیتفاوت و بدون عکسالعمل باشه ولی احساساتش وقتی موضوعی به اشرفیها مربوط میشد به اوج میرسید چون که شیفته فداکاری و عزم استوار اونها در مبارزه با آخوندها بود. منصور عزیزمون در 22آبان 1335 در شهر اصفهان بدنیا اومد از جوانی به فعالیت هنری در رشته تأتر و سینما پرداخت و بهعنوان عکاس و فیلمبردار و مستند ساز در اداره تلویزیون اصفهان مشغول بهکار شد او فعالانه در انقلاب ضدسلطنتی شرکت کرد چرا که میخواست یک جامعه دموکراتیک رو در کشورش ببینه ولی خیلی زود با دیدن چهره ضدبشری خمینی و رژیمش در سال 1358 ایران رو ترک کرد و راهی تبعید شد. در آلمان تحصیلاتش رو در رشته گرافیسم، ادبیات و تولید فیلم تکمیل کرد او که فردی پرشور و سرشار از عشق به آزادی میهنش بود نمیتونست تنها به فعالیتهای هنری اکتفا کنه و در جستجوی راهی برای فعالیت بیشتر بهخاطر آزادی و رهایی میهنش بود در جستجوی همین مسیر با فعالیتهای نیروهای انقلابی و مجاهدین خلق آشنا شد و فعالتهای سیاسی خودش رو در آلمان در ارتباط با مجاهدین شروع کرد منصور فعالانه و در مسئولیتهای مقاومت شرکت داشت و سرانجام بهعنوان ملی و متعهد در سال 1375 به عضویت شورای ملی مقاومت ایران درآمد منصور قدرخواه در چند رشته هنری فعالیت داشت او فیلم ساز و کارگردانی بود که هنر فیلم سازیش رو صرف ساختن فیلمهای افشاگرانه در مورد جنایتها و تروریسم آخوندهای حاکم بر ایران کرد و با تلاشی سخت چند فیلم ارزشمند در این زمینه ساخت که عبارتند از یکی فیلم چشم در برابر چشم که در سال 1371 ساخته شده و شکنجههای وحشیانه آخوندی در زندانها رو به تصویر میکشه فیلم خداحافظ مادر بزرگ ساخته شده در سال 1373 فیلم در میان فقیرترین فقرا فیلم مستند ردپای ترورهای رژیم در داخل و خارج ایران در سال 1375 ساخته شده و در اون به افشاء ماهیت تروریستی رژیم و سیاست مماشات غرب پرداخته. بعد از پخش همین فیلم یعنی فیلم ردپای ترور از تلویزیون فرانسه و تلویزیون آر ت رژیم آشکارا و بهشدت به دولت فرانسه و آلمان اعتراض کرد وی همچنین فیلم تولد ترور رو در دست ساختن داشت و قسمتهایی از این فیلم هم آماده شده بود که متأسفانه با درگذشت دریغانگیزش ساخت این فیلم ناتموم موند منصور علاوه بر فیلم سازی و کارگردانی آثار متعددی نیز در زمینه نقاشی، عکاسی گرافیک یا دیجیتال آرت داشت او در زمینه هنری نیز آثار زیبا و بسیار زیادی خلق کرد و از خودش به جا گذاشت منصور همچنین مقالات متعددی در دفاع از مقاومت ایران نوشته بهطور خاص وقتی مقاومت ایران مورد حمله مزدوران و اجیرشدگان وزارت اطلاعات رژیم قرار میگرفت منصور قلم بهدست گرفته و با احساس مسئولیت ستودنی از مقاومت ایران دفاع کرده و به افشاء مزدوران رژیم میپرداخت به همین دلیل همیشه مورد حمله کین توزانه و وحشیانه این مزدوران قرار داشت منصور بزرگترین افتخار زندگی خودش رو عضویت در شورای ملی مقاومت و بهترین لحظات زندگیشرو دیدارهاش با رئیسجمهور برگزیده مقاومت و مسؤل شورا میدونست سرانجام قلب پرشور و بیقرار این هنرمند متهد و مترقی میهنمون بهطور غیرمنتظره در روز سهشنبه 10آذر از کار ایستاد و همه همرزمانش رو در شوک و غمی بزرگ و عمیق فرو برد درگذشت این همرزم گرامیمون رو به خانوادهاش به اعضاء شورای ملی مقاومت و به خانواده بزرگ مقاومت تسلیت میگیم و بر ادامه راه پر افتخارش تا رسیدن به سرنگونی رژیم ضدایرانی آخوندی پای میفشوریم یادش گرامی و راهش همچنان که رئیسجمهور برگزیده مقاومت و اعضاء محترم شورا و حامیان مقاومت در پیامهای تسلیت خودشون گفتهاند پر رهرو باد اکنون به پخش فیلمی در مورد فعالیتهای منصور توجه کنید
یزدان حاج حمزه
میخواهم ابتدا تسلیت عرض کنم خدمت خانم رجوی که برگزار کننده این مجلس یادبود همرزممان منصور قدرخواه هستند، و همینطور تسلیت بگویم بهخاطر از دست مادران ارجمند و گرامیای که ظرف چند روز گذشته اتفاق افتاده، یکی دو نکتهیی که، مطالب گفته شد، یکی دو نکتهیی که من بنظرم میرسه در یادبود همرزم پرشورمان منصور قدرخواه بگم، یادآوری میکنم صرفا. که بهطور غیرمنتظره و ناگهانی، همانطور که گفتن غیرمنتظره از دست دادیمش، من در حد شناخت خودم از منصور از خلال جلسات شورا، جلسات حاشیه شورا و گفت و شنود دو نفری که گاه پیش میآمد، داشتیم، مواقعی که از آلمان میآمد فرانسه یا از آمریکا میآمد، دو ویژگی برجستهای در این همرزمان پی بردم بهش و لمس میکردم که بنظرم از ویژگیها و مختصات یک مبارز جدی میتونه باشه و پایدار. نخست علاقمندی و دلبستگی منصور به مردم و احقاق حقوق مردم و کسانی که از حقوق مردم دفاع میکنند، بهخصوص رزمندگان خط مقدم جبهه آزاد ی، جبهه رزم علیه دیکتاتوری ایران. این رو در صحبتهایش، در برخوردهایش، در شور و هیجانی که نشان میداد، این عمق عواطفش را نسبت به مردم و آزادی مردم من کاملاً لمس کرده بودم، این را بهعنوان یک ویژگی برجسته و ضروری که در مبارزه به آدم قدرت کشش و توان میدهد، انگشت میگذارم روش، البته مردمی که عرض میکنم تنها هموطنانش نبود، بلکه حتی به آمریکای لاتین رفته بود، فقیرترین فقرا، گویا مربوط به همین در صحنههایی دوربیناش گشته بود که در گتو ها و جاهایی که یکی از پایتختهای کشورهای آمریکای لاتین، این را آورده بود برای مردم اروپایی که در جریان نیستند، عرضه کند و بگوید که شما در این دنیا دارید زندگی میکنید، در مورد مردم ایران که جای خود دارد، بنابراین یکی مسأله عواطف عمیق و عشق گونه منصور بود به آزادی و مردم و حقوق مردم که البته در علاقمندی و ابراز همراهی با رزمندگان خط مقدم در اشرف و لیبرتی خودش را بارز کرده بود، درباره مردم.
ویژگی دیگری که من در برخوردهایم در منصور میدیدم، توجه او به عنصر آگاهی بود در کار مبارزه، یعنی با حرارت بسیار در بحثها شرکت میکرد و سؤال مطرح میکرد، پیگیری میکرد، و ساده از کنار جریانهای نمیگذشت و این عمق میداد به آگاهی خودش و به دیگران آگاهی رساندن، مقالاتی که مینوشت. یعنی ترکیب این دو عنصر یک شخصیت ممتازی در شورا و جبهه مقاومت ما و خانواده مقاومت ایجاد کرده بود
در نوزدهم فروردین90، وقتی صحنه تکاندهنده درگیری خواهران و برادران ما در اشرف شد، با پلیدان و شریران، مأموران رژیم و مالکی، دید چنان لرزه بر اندامش افتاد که خودش نقل میکرد که اگر نبود مهر و محبت اش و پیوند عاطفی و علاقمندیاش به این بچهها، باید همانجا جان میداد و خودش میگفت باید میمردم، در همین مصاحبه نگاهش را به مبارزه این طور بیان میکند: که آره مبارزه سخت است، ولی زندگی مبارزاتی بسیار زیباست، این برداشت منصور بود که بهش ویژگی ممتازی میداد، بهرحال ما این رزمنده پرشور و آگاه را متأسفانه از دست دادیم. حالا خانم رجوی اشاره کردند که اول از همه بهعهده ما شوراییهاست که جای خالی او را پرکنیم، با تلاش بیشتر و با کار بیشتر.
امیدوارم نظیر منصور بتونه تکثیر بشه در شورا و حاشیه شورا و خانواده مقاومت و راهش پر رهرو باشه انشااله، خیلی متشکرم.
علی مقدم
من میخواستم فقدان مادران عزیز و گرامی و همچنین دوست و همرزمم را به شما خواهر مریم و به برادر مسعود و همچنین دیگر خواهران و برادران مجاهدم در لیبرتی و در هرکجا که هستند و به دوستان و همرزمان شورایی تسلیت بگم، تسلیت نه بهعنوان غم و اندوه چونکه ارزشهای والایی که اینها خلق کردند همیشه همراه ما هست و ما از آنها یادمیگیریم و مسیرشان را ادامه خواهیم داد. من وقتی به چهره مادران نگاه میکردم یاد مادر خودم افتادم که همهشان سرنشتشان یک جور بوده از زمان شاه در بدر از این زندان به اون زندان میرفت برای ملاقات با محمد، بعد از سرنگونی علاوه بر زندان از این گورستان به گورستان دیگر میرفت که دنبال پیکر بچههاش بود که پیداشون هم نکرد. اینها همهشان سرنوشتشان یکیه، انتخاب کردند که با این رژیم پلید بجنگند و مبارزه کنند و همه چیشون را فدا کردند برای این راه از بچهشان گذشتن از خانوادهشان گذشتن در راه آزادی خلقشان برای اینکه ایرانی داشته باشیم آزاد و آباد. دیگه کسی توی کارتن نخوابد دیگه دخترها فرار نکنند از خانهشان و همه بتوانند آزاد زندگی کنند. منصور هم یکی ا ز آنها بود که این انتخاب را کرد که بیاید توی اینراه و این مسیر و ا ز همه چیزش بگذره و بتونه آزادی را به مردمش برسونه، همانطور که توی فیلم دیدید چطوری آخرش فریاد میزد یا مرگ یا آزادی واقعاً در وجودش این موج میزد همیشه وقتی با منصور صحبت میکردی این حالت در وجودش بود صمیمیت، عشق و محبتی که به آدم ارائه میکرد خیلی شما را دوست داشت خواهرمریم، خیلی به برادر ارادت داشت و دشمن خونی رژیم بود و با قلمش با فیلمش باهرجوری که میتونست با عوامل اطلاعات که در سایتها میآمدند همیشه در حال جنگ بود و مبارزه میکرد. هنرمندان زیادی توی دنیا هستند که میتوانند کتاب خوب بنویسند فیلم خوب درست کنند و شعر خوب بگویند. آواز خوب بخوانند، موزیک خوب بسازند. ولی آن چیزیکه، همانجور که شما گفتین خانم مرضیه را م تفاوت میکند با اونها یا آقای عماد رام را یا آقای عالیوندی را یا آقای سخایی رو یا آن دو رو و همینطور منصور را اینکه اینها هنر را در خدمت مقاومت قرار دادند، و آن را سلاحی کردند که بتوانند در راه آزادی مردم از اون استفاده کنند، چونکه منصور هم میتونست مثل اونها بره دنبال فیلم ساختن و شهرت پیدا کنه، پول در بیاره، و هرکاری بکنه، ولی یاد گرفت از برادر مسعود که ارزش فدا کردن هست به میزانی که آدم فدا بکند میتواند انسان والایی باشد و منصور اینو یادگرفت و منصور مثل همه رزمندگان ارتش آزادیبخش مثل همه مجاهدین، مثل همه مادران، اونهم وارد شد و شروع کرد به پرداخت کردن، هر کسی به میزانی که پرداخت میکنه دوست داشتنیتر میشه. نزدیکتر میشه به اون ارزشهای انسانی، برای همین هست که آدم منصور را که میدید با اون لبخند زیبایش همیشه، از ارادت و خضوع که داشت خیلی شرمنده میشد نسبت به رزمندگان اشرف، رزمندگان که در لیبرتی هستند همیشه راجع به آنها حرف میزد و در راه آنها. حضرت علی همیشه میگوید که هر نفسی که ما میکشیم، یک لحظه و یک قدم داریم به مرگ نزدیکتر میشیم. دیالکتیک را داره میگه پس باید سبکبال باشیم و هر لحظه آماده. به عبارتی مثل همان حرفی که ماهی سیاه کوچولو میگفت، توی آخرین لحظاتش وقتی به اقیانوس راه یافته بود. میگفت مرگ هر لحظه میتونه بسراغ ما بیاید ولی مهم نیست، مهم اینه که زندگی یا مرگ ما چه تاثیری توی زندگی دیگران داره، همین حالت هست، میتونیم موشک بخوریم، میتونیم اینجا به یک شکل دیگری تروریستها ما را بزنند و یا به مرگ طبیعی بمیریم، ولی مهم اینه که زندگی یا مرگ ما چه تاثیری توی زندگی دیگران خواهد گذاشت. که منصور و این مادران با عملشون نشاندادن که چگونه باید زندگی کرد و چگونه باید مبارزه کرد. یاد و راهشان گرامی باد، همین
حمیدرضا طاهرزاده
خواهر مریم عزیز
بعد از فرمایشات شما و مطالبی که سایر سخنرانان به درستی در مورد منصور عزیز ما و همچنین مادران گرامی که از دست دادیم چیز زیادی من نمیتونم اضافه کنم ولی از آنجا که: بحری است بحر عشق که هیچش کرانه نیست
و احساس غم و اندوه عظیمی در درون من موج میزنه سخن گفتن سخت است ترجیح میدهم کمی ساز بزنم اما بهعنوان همرزم این هنرمند متعهد، مردمی، فداکار و کسی که تا آخرین لحظه حیاتش همانطور که برادر حبیب به درستی اشاره کردند گویا در ساعتهای نیم شب همچنان در حال کار پشت میزش از این جهان رفت.
حقیقتاً مجاهدوار زندگی میکرد سبکبار بود و از این جهان مادی و نعماتی هر انسان عادی بهرهمنده، چشمپوشی میکرد و سعی میکرد با تمام قوا تمام استعداد و انگیزههایش را در جهت مبارزه با این رژیم انسان ستیز و ایران ویران کن بهکار ببره، اما برجستهترین به اعتقاد من ویژگی منصور که همین الآن هم ما در یک کارزار سیاسی در یک جنگ سیاسی که با رژیم داریم و برخورد همین مزدوران و قلم به مزدان و حوچیگرهای این رژیم مشاهده میکنیم، همانطوریکه سخنرانان قبلی هم اشاره کردند و خود شما هم به درستی اشاره فرمودید، عشق و علاقه و صفناپذیر منصور قدر خواه به مجاهدین خلق ایران بود
و در رأسش به فرمانده کل ارتش آزادیبخش و شخص شما، منصور قبل از اینکه به مجاهدین بپیونده به شورا بپیونده من میشناختمش سر پر شور داشت برای آزادی و موقعی که به عضویت شورا درآمد در اولین پروازی که قرار بود برای شرکت در اجلاس شورا شرکت داشته باشیم بودمش با هاش واقعاً سر از پا نمیشناخت برای دیدار شما و مسعود.
همین امروز میبینیم که این خود فروختگان و مزدوران حقیر بارگاه ولایت به پیکر خاموش او هم رحم نمیکنند و همان لوش و لجنهایی را که حیاتش بر سرش میریختند این قصه کثیف و این داستان زشت و موهوم ادامه داره.
اما منصور چه باک برای اینکه به قول خودش: منصور وار گر ببرندم به پای دار مردانه و یا شاید بگیم جانانه جان دهم که جهان پایدار نیست.
ولی به قول شاعر دیگری که پدرم بود یادش به خیر گفتند: اثرگذار اگر که عمر جاودان خواهی، که زندگانی هر کس به قدر آثار است.
ادای احترام میکنم به روح پر فتوح همرزم هنرمند و متعهدمون منصور قدرخواه و این مادران بزرگوار که سرمایههای بزرگ مبارزاتی ما و مایه افتخار و مباهات ما هستند چند شب پیش صحبتهای مادر داعی را از سیمای آزادی شنیدیم واقعاً حیرتآور بود با این همه استواری و با این همه صلابت در دفاع از مجاهدین و به قول خانم مرضیه سردار بزرگ و شما همه فرزندان مجاهدش صحبت میکرد و دیگر مادرانی که در این هفته عجیبه در این پرواز ملکوتی همراه و همپیمان با منصور ما هستند و او تنها نیست در این سفر در بهترین دستها قرار داره.
در هر حال او سعادتمند شد برای اینکه ضربات کاری بر پیکر دشمن وارد کرد و به آنچه که میخواست به هر حال دست پیدا کرده بود
شرفش را به هیچ قیمتی حاضر نبود بفروشه، مثل آن دیگر سست عناصر شرزه حقیر، که در میانه راه ترک کردند و الآن او را شلاقکش میکنند
نفسش و قلمش، و رفتارش و کردارش در دفاع از مقاومت بود و آنهایی را که اون خصم سیاسی و دشمنان مقاومت ایران میدانست با برندهترین و آتشینترین کلام مورد حمله قرار میداد و باکی نداشت از تیرهای شرزه و زهر آگینی که بر او وارد میآوردند
فقط میتونم اینرا بگم فقط بهعنوان یک عضو کوچک این مقاومت بر همان اهداف و همان میثاق و همان تعهداتی که منصور تا آخر بر آنها وفادار ماند ما هم این را ادامه خواهیم داد در این تردیدی نیست که نفس ما و حضور ما و حیات ما نمیتونه به هیچوجه آنی از این مقاومت منفک باشد.
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق، ثبت است بر جریده عالم دوام ما. متشکرم
من یک نکته فراموش کردم عرض کنم، خوب است یادآوری کنیم از یک مرد بزرگ و اون پدر رضاییهای شهید است که امروز فکر میکنم دوازدهمین سالگرد در گذشتشون هست. که خدمت شما خواهر مریم و خانواده مجاهدین و خانواده بزرگ رضاییها تسلیت عرض میکنم اگر اجازه بدید این را هم اضافه کنم در کمال تواضع که در همان ساعتهایی که پدر رضاییهای شهید از این جهان رو به سوی معبود میشتافتند برادر من هم در همان ساعت و در همان روز از این جهان رفتند و با هم همسفر بودند یاد همه اونها را گرامی میداریم قربان شما.
اصغر ادیبی
به نام ایران و به نام آزادی. من وقتی خبر فوت منصور را شنیدم، یک لحظه به مسعود فکر کردم و ظرفی که برای مقاومت بنیان گذاشت از 30خرداد و بعد تشکیل شورا و امروز وقتی که ما میبینیم پیر دیر در تهران در زیر گوش ولایتفقیه، در اوج دیکتاتوری و جنایت و آدمکشی فریاد آزادیخواهی برمیانگیزد و فریاد هیهات من الذله میدهد و مردم و جوانان را به مقاومت فرا میخواند. برای همینه من به جای افسوس بر منصور به او غبطه میخورم. برای چی؟ اگر امروز میبینیم که زوزههای این شغالان، این بریدگان که حتی به پیکرهای پاک این عزیزان هم رحم نمیکنند، بلند شده، بهخاطر چیه؟ بهخاطر ایستادگی، بهخاطر مقاومت، بهخاطر اجازهندادن اینکه یک مشت آخوند مملکت ما را به نابودی کامل برسانند. با معلومات ناقص من در طی همین صد سال ما چندین جنبش بزرگداشتهایم که همه به ناکامی راه برده است. جنبش مشروطیت، میرزا کوچک خان، ملیشدن صنعت نفت، انقلاب 22بهمن، اگر من بخواهم با زبان خودمان صحبت بکنم مثل این میماند که شما یک سری جوان مستعد برای ورزش داشته باشید ولی یک زمین آماده که آنها بتوانند آنجا این استعدادهای خودشان را پرورش بدهند، وجود نداشته باشد و این مسعود معمار بزرگ این مقاومت، معمار بزرگ این ایستادگی، بود که چنین امکانی را فراهم کرد و بعد هم بر دوش مریم گذاشت. مریمی که ما امروز شاهدیم در صحنه بینالمللی اینچنین صدای رسای مردم ایران، مردمی که طی این سالها از ظلم و ستم آخوندها جونشان به لبشان رسیده و منتظر یک جرقه هستند را به بهترین نحوی تجلی دادهاند به زندگی شخصی منصور نگاه کنید با همین اطلاعات ناقصی که من دارم با هنرهایی که داشت خیلی راحت میتوانست بره اینجا بیاد بره کار فیلمسازی، جذب دستگاههای نمیدانم برود هالیود و غیره، هم شعورش را داشت هم آگاهیش را داشت و هم زبانش را بلد بود. چه چیز باعث میشود که از آنها میگذرد و زندگیاش را و تمام وقتش را صرف آزادی مردم ایران میکند. این به نظر من بهخاطر آگاهی و بهخاطر آن بستر فراهم شده است. دلیلش فقط یک چیز است: خشت اول این بنا درست شده است. این خشت را گذاشت و با رنج و با تمام مشکلاتی که همهمان به آن آگاه هستیم این بنا را امروز به اینجا رساند که ما اینچنین فریاد آزادیخواهانه مردم را در تهران میشنویم. پس برای فقدان این مادران بزرگوار و منصور ما نباید غمگین باشیم. ما به وظیفه خودمان عمل کردهایم و منصور از این آزمایش سربلند بیرون آمد. امیدوارم ما هم این لیاقت را داشته باشیم که این راه را تا آخر برویم. روزی که آزادی به میهن ما برگردد، روزی که پسران و دختران ما قهقهه بهصورتشان برگردد. مردم ایران از این فلاکت راحت بشوند آن روز قدر منصورها شناخته خواهد شد. من شکی ندارم که مقاومت ایران به پیروزی خواهد رسید. من شکی ندارم که مردم ایران از دست این رژیم جنایتکار راحت شد و شادی و خنده به میهنمان برخواهد گشت. آن روز مقاومینی که در طی سالیان دراز در راه این آزادی قدم زدند و آخر هم با نثار جان خودشان، چه در لیبرتی چه در اقصی نقاط دنیا، آنها جایگاه ویژهیی در بین مردم ایران خواهند داشت.
مطمئن باشید که قدر امثال منصور برای مردم ایران شناختهشده هست و شناختهتر هم خواهد شد. من هر وقت منصور را به یاد میآورم با آن دوربینش که از تمامی زوایای این مقاومت، سعی میکرد سندهای مستند بسازد و امروز فکر میکنم آن جوانهایی که به زندگی منصور مینگرند و دوربین به دست خواهند گرفت و سلاح به دست خواهند گرفت و آزادی خودشان را از این رژیم جنایتکار پس خواهند گرفت، جواب این غم و اندوه ما هست. پیروز باشید، پیروزی از آن ماست و حتماً ملت ایران به پیروزی خواهد رسید.
صمد فتح پور
خانم رجوی من از موضع دوست منصور صحبت میکنم. چون من منصور را میشناختم. منصور، هر کدام از بچههای مجاهدین یا شورا شخصیت خاص خودش را دارد. منصور 2تا نقطه بسیار روشن و بارز داشت. هر کسی که یک دقیقه هم با منصور صحبت میکرد متوجه این میشد. یکی پاکی بینظیر و بیشیله پیلگی، شده بود هوادار شما. این یک نقطه از او بود. یکی هم از نقطه شدیداً ضد بنیادگرایی، شده بود ضد رژیم. این 2تا مشخصه را هم تازه جدا از هم داشت، عجیبه. خوب، منصور آدم بسیار باسوادی بود در رشته خودش، واقعاً متخصص بود. کسانی که علم صدا و تصویر را و کشیدن کلمات و احساسات و اتفاقات را به تصویر دارند، قشنگ میفهمند از تصاویری که این درست کرده، واقعاً بینظیر است. داکومنتر درست کردن آن هم با امکانات بسیار کم، خیلی سخت است منصور از آن سینماگریش و علم و دانشی که داشت بهعنوان اسلحه بر علیه رژیم میخواست استفاده بکند. منصور تحصیلکرده خارج بود، سیستمهای اینجا را میشناخت و از روی دانش و آگاهی از بین تمام این مقاومتها بهصورت علمی شما را انتخاب کرده بود.
نتیجتا تا موقعی که حتی یک مجاهد، یک مقاوم وجود داشته باشد. این را بدانید اینها مثل نوری هستند که این پروانههایی که در شب پرواز میکنند و به طرف نور میروند، اینها را به خودشان جذب خواهند کرد. من چیزی ننوشتهام و کلماتی را که میگویم معمولاً از چیزهای ادبی خارج است، اینه که معذرت میخواهم. همین را میخواستم بگویم. متشکرم.