728 x 90

کنوانسیون ایران آزاد ۲۰۲۵ در ششمین سالگرد قیام آبان در واشنگتن - سخنرانی‌های جان برکو - پروفسور حسین صادقپور و گای بنسون

جان برکو - گای بنسون - پروفسور حسین صادقپور
جان برکو - گای بنسون - پروفسور حسین صادقپور

کنوانسیون ایران آزاد ۲۰۲۵

در ششمین سالگرد قیام آبان

نقشه‌مسیر جمهوری دموکراتیک در ایران

واشنگتن ۲۴آبان ۱۴۰۴

 

جان برکو

من هرگز در گردهمایی شرکت نکرده‌ام

که حتی ذره‌یی به شور، انرژی، یا اشتیاق فراگیر و جذابی که امروز

در این سالن به نمایش گذاشته شده نزدیک باشد

 

آلترناتیو، «پسر شاه» نیست؛ طرح گذار ۱۸ماهه با امکان تمدید ۱۸ماه دیگر

و نقش‌دادن محوری به خود در تعیین رؤسای قوا عملاً بازتولید سلطنت است

گذشته و آینده‌اش نامتمایز است و مردم ایران او را فرا نخواهند خواند

 

سنجش مشروعیت آلترناتیو «بودن بر زمین» است

نگریختن، سامان‌دادن مقاومت، توانمندسازی دیگران و پذیرش فداکاری

این همان است که سازمان مجاهدین خلق طی نزدیک به چهارونیم دهه پی گرفته

و هزینه‌های سنگینی پرداخته است

 

جان برکو - رئیس و سخنگوی پارلمان انگلستان ۲۰۱۹-۲۰۰۹

از استقبال بی‌نهایت گرم و سخاوتمندانه‌ای که از من به‌عمل آوردید سپاسگزارم. نمی‌دانم شایسته آن هستم یا نه، اما تمام تلاشم را خواهم کرد.

اجازه بدهید به سفیر سندز، کنگرسمن کندی و دیگر مقامات برجسته‌ٔ حاضر در اینجا و البته با ابراز احترام و ادب فراوان به وزیر خارجه پمپئو، سلام عرض کنم.

این بزرگ‌ترین افتخار است که امروز دعوت شده‌ام تا در جمع شما باشم و در محضر شخصیتی بزرگ باشم - حضوری که شاید فیزیکی نبود، اما تقریباً به‌معنای واقعی کلمه فیزیکی احساس می‌شد - در قالب رهبری سیاسی که الگویی برای زنان و تمام کسانی است که در هر گوشه‌ٔ جهان آرزوی رهبری سیاسی را در سر دارند، و منظورم البته خانم مریم رجوی است.

بخشی از لذت زندگی و دلیل ادامه حیات در سن من، فرصت‌های گهگاهی برای تجربه کردن چیزی است که هیچ سابقه‌ای برایش پیدا نمی‌کنم. دوستان من، و فکر می‌کنم شما دوستان من هستید، من ۴۶سال است که فعالانه در سیاست حضور داشته‌ام.

این افتخار بزرگ را داشته‌ام که در جلسات، سمینارها، کنگره‌ها، کنفرانس‌ها و گردهمایی‌ها در تقریباً تمام نقاط جهان شرکت کنم و گهگاه این افتخار را داشته‌ام که برای سخنرانی در آنها دعوت شوم. باید به شما بگویم که هرگز در گردهمایی شرکت نکرده‌ام، چه برسد به این‌که از من خواسته شود در آن سخنرانی کنم، که حتی ذره‌یی به شور، انرژی، یا اشتیاق فراگیر و جذابی که امروز در این سالن به نمایش گذاشته شده، نزدیک باشد.

و علاوه بر درود فرستادن از صمیم قلب به تک‌تک شما، می‌خواهم این را بگویم: من در تمام لحظات این گردهمایی بزرگ حضور داشته‌ام. این را از روی غرور نمی‌گویم. من خوش‌شانس، خوش‌اقبال و مفتخر بوده‌ام که اینجا باشم، و فکر می‌کنم جا دارد از ۲مورد قدردانی شود. نخست، از شورای ملی مقاومت ایران برای طراحی، سازماندهی و تسهیل بهترین گردهمایی‌ای که تا به‌حال در آن شرکت کرده‌ام، با دقتی تقریباً نظامی و کارایی‌ای هم‌چون ساعت.

دوم این‌که، دوستان من، آیا شایسته نیست که درود خود را نثار ۵پنلی کنیم که امروز صبح این سعادت را داشتیم که شاهدشان باشیم و از آنها بیاموزیم؟ تک‌تک آنها به طرزی درخشان، تأثیرگذار، نیروبخش و الهام‌بخش بودند. روشنفکران، دانشگاهیان، کارآفرینان، هر یک چیزی به این جمع اضافه کردند، اما امیدوارم اگر بگویم در آن دریای درخشش بی‌بدیل، ۲پنل بودند که تا آخر عمر در خاطرم خواهند ماند، مرا ببخشید. و آن ۲پنل، بدون ترتیب خاصی، پنل زنان و پنل جوانان بودند.

انسان‌هایی که رنج کشیده‌اند، انسان‌هایی که از پذیرش شکست سر باز زده‌اند، انسان‌هایی که به راه خود ادامه داده‌اند، مثبت‌اندیش بوده‌اند، شور و اشتیاق پراکنده‌اند، تعهد خود را نشان داده‌اند، کارهای سخت را انجام داده‌اند و در کنار دیگران ایستاده‌اند. و وقتی از ایستادن در کنار دیگران و به یاد داشتن آنها صحبت می‌کنیم، نباید ساکنان برجسته اشرف ۳ را فراموش کنیم که برای مدتی طولانی فداکاری‌های بسیاری در حمایت از افراد بی‌شماری کرده‌اند.

خانم‌ها و آقایان، اگر بخواهم خلاصه بگویم، با این دولت وحشتناک در ایران با چه چیزی روبه‌رو هستیم؟ ما با یک دولت ورشکسته روبه‌رو هستیم، یک دولت ورشکسته.

این حرفی پوچ و بی‌اساس است که لحظه‌ای فکر کنیم هیچ جایگزینی وجود ندارد. البته که جایگزین وجود دارد. و جایگزین، مماشات کردن نیست، زیرا این افراد به ضعف احترام نمی‌گذارند. آنها فقط در برابر نمایش قدرت به لرزه می‌افتند. پس قبل از این‌که به قهرمانان این بحث و منابع یاری و تشویق و مثبت‌اندیشی در مسیر پیش رو بپردازم، اجازه دهید بر نکته دوم خود تمرکز کنم، و آن این است که جایگزین چه چیزی نیست.

دوستان من، نمی‌خواهم خیلی نامهربان باشم، اما این کمی به من وسعت نظر می‌دهد.

جایگزین، پسر شاه نیست، نیست، نیست. به هیچ وجه!

این آدم، کسی است که تمام عمرش را در ناز و نعمت گذرانده، با امکانات عظیم در جهان پرسه زده، پس از رسوایی و ننگ ناشی از اعمال نادرست پدرش و پیامدهای آن، گریخته و کنار کشیده، و حالا آمده و برای آینده ایران یک نقشه راه ارائه می‌دهد! چه حرکت بسیار بزرگواری از طرف این آقا!

طرحی برای ۱۸ماه گذار به یک دولت جدید، البته با امکان تمدید همان ۱۸ماه برای ۱۸ ماهدیگر!

و این فرد، با کمال جدیت و بدون حتی کمترین لبخند خجالت یا نشانی از شرمندگی بر چهره‌اش، پیشنهاد می‌کند که نقش اصلی را در تعیین رئیس قوه مجریه، رئیس قوه قضاییه، و حتی رئیس قوه مقننه داشته باشد!

می‌دانید؟ این حرف‌ها شدیداً شبیه یک سلطنت قدیمی به نظر می‌رسد.
من قبلاً فکر می‌کردم این آقا خود را شاهزاده‌ای در انتظار می‌داند.
شاید الآن تصور می‌کند شاه است که باید بازگردد! نمی‌دانم.

جسارت محض، بی‌پروایی تمام، وقاحت بی‌حد!
و اگر اجازه بدهید از اصطلاح ییدیشی که پدر مرحومم به کار می‌برد استفاده کنم، گستاخیِ مطلق!

بی‌ادبی، رفتار طلبکارانه و پررو، و کاملاً بدون کمترین توانایی برای خودآگاهی یا درک این مضحکه که خودش را به‌عنوان جایگزین برای یک کشور مطرح می‌کند!

من به آقای پهلوی می‌گویم: آقا، من شخصاً شما را نمی‌شناسم. ۶۲سال با استقامت و قدرت زندگی کرده‌ام بدون آن‌که نیاز باشد با شما آشنا شوم و گمان می‌کنم در باقی روزهای عمرم هم می‌توانم همین‌طور یک قدم دیگر بردارم. اما فکر می‌کنم بتوانم از طرف همه حاضران در این سالن بگویم:

آقای پهلوی، پشت سر شما گذشته‌ای بی‌افتخار قرار دارد؛ پیش‌روی شما نیز آینده‌ای بی‌افتخار است.
با ما تماس نگیرید. و مطمئن باشید کاملاً مطمئن که ما و مردم ایران هرگز با شما تماس نخواهیم گرفت.

خب دوستان من، خب دوستان من، به نکته سوم و پایانی می‌رسم، خوشحال خواهید شد که بدانید. جایگزین چیست؟ و به‌طور خاص، مبنا چیست؟ مبنا چیست؟ در جریان یک بحث سیاسی، مبنا برای تعیین این‌که معیار تعیین‌کننده برای این‌که چه کسی باید به‌عنوان جایگزین واقعی و مشروع در نظر گرفته شود، چیست؟ دوستان من، آیا می‌توانم مؤدبانه به شما بگویم که بدیهی‌ترین و قانع‌کننده‌ترین منبع مشروعیت، حضور در میدان است، فرار نکردن، سازماندهی مقاومت، پافشاری بر آن، توانمندسازی دیگران و داشتن زندگی‌ای فداکارانه، مبتنی بر خدمت و پذیرش فداکاری‌های دوره‌ای به‌عنوان امری اجتناب‌ناپذیر. این کاری است که سازمان مجاهدین برای تقریباً چهارونیم دهه انجام داده است.

به همین دلیل است که صدهزار نفر از آن انسان‌های فوق‌العاده توسط رژیم قتل‌عام شده‌اند، چون در برابر آن می‌ایستند. به همین دلیل است که همین حالا که صحبت می‌کنیم، ۱۷نفر در صف اعدام هستند. به همین دلیل است که سال گذشته، آنها ۳۹هزار اقدام علنی علیه غارتگری‌های این مستبدترین رژیم انجام دادند، رژیمی که همان‌طور که چندین بار بیان شده، سرانه بدترین آمار اعدام شهروندان خود را در میان تمام رژیم‌های جهان دارد. این رژیم در صدر جدول بدنامی و جنایت قرار دارد. این واقعیت این رژیم است و این شورای ملی مقاومت و کانون‌های شورشی مجاهدین هستند که در برابر این رژیم ایستاده‌اند. و آنها نه تنها شجاعت، شهامت و قدرت شکست‌ناپذیر روح انسانی را نشان داده‌اند، بلکه برای ارزش‌های پلورالیستی شناخته‌شده جنگیده‌اند، می‌جنگند و خواهند جنگید.

خلاصه کلام، دوستان من، ما پیروز خواهیم شد، و هیچ چیز، هیچ چیز، هیچ چیز روی زمین نمی‌تواند مانع پیروزی ما شود. متشکرم.

 

پروفسور حسین صادقپور – دانشگاه هاروارد:

آزادی هرگز از سوی دودمان‌ها یا «حامیان خارجی» «اعطا» نمی‌شود

آزادی با «فداکاری، مقاومت و تعهد خلل‌ناپذیر به عدالت به‌دست می‌آید

 

«ایران نو» نیازمند نماد اقتدار یا دین نیست

رهایی با «خون و اشک» آنان نوشته می‌شود که فریاد می‌زنند:

ما ایران را آزاد خواهیم کرد

 

پروفسور حسین صادقپور - از مدیران مرکز اخترفیزیک دانشگاه هاروارد

سلام به همگی.

مارک تواین، نویسنده بزرگ آمریکایی، زمانی گفت در زندگی انسان روزهای مهم بسیاری وجود دارد: اما تنها ۲روز در زندگی انسان اهمیت دارد: روزی که آنها به دنیا می‌آیند و روزی که آنها می‌فهمند برای چه به دنیا آمده‌اند. این همان مبارزه برای آزادی ایران است.

آزادی ایران از یوغ شاهان و شیخ‌ها، مبارزه‌یی حماسی علیه نمادهای استبداد و وحشی‌گری بوده است. این مبارزه برای ساختن نهادهای دموکراسی و استقرار نظمی کثرت‌گرا و مبتنی بر قانون اساسی بوده است. شاید شما شنیده باشید که این مبارزه‌یی به مدت یک قرن بوده است، و این روایتی که امروز توصیف خواهم کرد، مستند خواهد کرد که این داستان، داستان شجاعت، روح تسلیم‌ناپذیر اراده آزاد و در نقطه مقابل، روایتی هشداردهنده از فرصت‌طلبی و خیانت بوده است. در نهایت، آنچه معمای ایران را خواهد گشود، درس‌هایی است که آموخته شده و توسط چه کسی آموخته شده است؟

داستان از اینجا با ستارخان و باقرخان آغاز می‌شود، که در عمل بنیان‌گذاران قانون اساسی ایران در سال ۱۹۰۵ بودند. این اولین انقلاب روشنگری در جهان اسلام بود، اولینِ اولین‌ها. این انقلاب به ایجاد اولین پارلمان یا مجلس منتخب مردم در خاورمیانه منجر شد، اما دیری نپایید که یک آخوند فرصت‌طلب با کمک نیروهای روس به مجلس یورش برد، این نهضت را به خاک و خون کشید و به‌دنبال آن کشتار و بردگی حاکم شد. بسیاری از شما در این سالن، به‌خصوص نسل‌های قدیمی‌تر، می‌دانند که [شیخ فضل الله[نوری چه کسی بود.

دو نسل دیگر طول کشید. یک «اولین» دیگر هم وجود داشت. محمد مصدق اولین نخست‌وزیر منتخب دموکراتیک در خاورمیانه مسلمان شد.

او قوانینی را تصویب کرد، و البته می‌خواست دولتی برای مردم و در کنترل منابع ملی برای مردم تأسیس کند. این قوانین قرار بود اولین شرکت نفتی جهان، شرکت بین‌المللی نفت، یعنی شرکت نفت ایران و انگلیس را که حالا اسمش چیست، چند نفر از شما می‌دانید؟ بی‌پی، بله.

بریتیش پترولیوم، به مالکیت مردم و برای مردم درآورد. در حالی که اکنون تاریخ مستند ثابت کرده است که سیا با عملیات آژاکس در سال ۱۹۵۳ برای برکناری مصدق از قدرت اقدام کرد، این عملیات تنها با خیانت یک آخوند دیگر، یک ملا، به نام ابوالقاسم کاشانی و با کمک نیروهای ضربتی او، موسوم به فداییان اسلام، و البته با اوباش و مزدوران پولکی مانند شعبان بی‌مخ امکان‌پذیر شد که به کودتای ۲۸مرداد ختم شد. باز هم، روایتی دیگر از فرصت‌طلبی و خیانت.

برای کسانی که شاید به این یادداشت داخلی سیا علاقه‌مند باشند، این‌گونه نوشته شده است: هدف: نخست‌وزیر مصدق و دولت او.

اهداف: از طریق روش‌های قانونی یا شبه‌قانونی، موجب سقوط دولت مصدق و جایگزینی آن با یک دولت هوادار غرب تحت رهبری شاه شویم. طرح عملیاتی سیا در ۴مرحله اجرا شد. تاریخ این‌گونه پیش می‌رود.

عملیات آژاکس تبدیل به اولین عملیات موفق سیا شد. این عملیات به سقوط مصدق، دستگیری او و سرانجام محاکمه او در نوامبر ۱۹۵۳ منجر شد، و شاه به قدرت بازگردانده شد و سیا و ام‌آی‌سیکس به مهره خود رسیدند. و ایران به‌طور رسمی به یک دولت دست‌نشانده تبدیل شد.

حکومت مطلقه ادامه یافت. این حکومت بلافاصله در ماه اوت ۱۹۵۳ آغاز شد و برای چند دهه ادامه داشت. کسانی که قیمت را پرداختند ایرانیان بودند. از جمله آنها تمام اعضای کمیته مرکزی سازمان مجاهدین خلق ایران بودند که در سال ۱۹۷۲ کشته شدند. مردی که با ستاره مشخص شده است، و شما می‌توانید اور را ببینید اصغر بدیع‌زادگان است که در آن زمان در هیأت علمی دانشکده شیمی دانشگاه فنی تهران بود.

و اینجا، همان‌طور که چندین سخنران قبل از من نیز اشاره کردند، برای کسانی که هنوز توهمات رمانتیک درباره سلطنت در ایران در سر می‌پرورانند، این باید یک یادآوری روشن باشد.

و بعد البته کشتار... این‌ها فقط مثال هستند، بسیار خوب؟

هر یک از شما شاید می‌توانست به همان خوبی مثال‌های دیگری بیاورد. کشتار اعضای مجاهدین و فداییان در ماه آوریل ۱۹۷۵، دقیقاً ۵۰سال پیش. این مورد خاص در توطئه‌یی توسط یک مقام ارشد ساواک به نام پرویز ثابتی سازماندهی شد. من، به‌زودی به او بازخواهم گشت.

اما اراده مردم پابرجا ماند. مدتی طول کشید، اما در سال ۱۹۷۹ در انقلاب علیه شاه به اوج خود رسید. سلطنت سقوط کرد. می‌توانید ببینید که نوشته شده «شاه رفت»، یعنی شاه ایران را ترک کرد، برای بار دوم، نه بار اول، بلکه برای بار دوم. اما قبل از ترک کردن، او یک کار کرد. در این صحنه، او به مردم ایران نشان داد و ثابت کرد که تا ابد دشمن مردم ایران است، تا ابد.

این مبارزه موفق می‌شود، اما اراده مردم دوباره... به این موضوع و چرایی آن باز خواهم گشت... برای سومین بار توسط آخوندهای نسل‌کش ربوده شد. در این باره کتاب‌ها نوشته و حرف‌ها گفته شده، اما البته نه همه چیز. در اینجا، شما طبیعتاً می‌پرسید، چرا این اتفاق می‌افتد؟ چطور تاریخ این‌چنین بی‌رحمانه و عجیب عمل می‌کند؟

کارل مارکس در کتاب خود، «برومر لوئی بناپارت هجدهم»، به شکل معروفی مشاهده کرد که تاریخ تکرار می‌شود، بار اول به‌صورت تراژدی و بار دوم به‌صورت مضحکه. این گفته عمیق، که البته اکنون در کتاب‌های درسی آمده است، تأملی بر انقلاب‌های فرانسه در سال‌های ۱۷۸۹ و ۱۸۴۸ بود، ابتدا سرنگونی سلطنت، سپس ظهور لوئی ناپلئون بناپارت، و نه تنها تفسیری بر تکرار سیاسی، بلکه یک استمداد فلسفی به اصل فیزیکی علیت بود. این سنگ‌بنای فیزیک است، این ایده که هر معلولی از علتی سرچشمه می‌گیرد و تاریخ توسط واکنش‌های زنجیره‌یی خطا و خیانت اداره می‌شود.

از این منظر، تاریخ معاصر ایران به طرز دردناکی آموزنده است. انقلاب ۱۳۵۷، که در نهایت به دست استبداد دین‌سالار افتاد، به‌عنوان یک مبارزه واقعی، یک قیام، فریاد جمعی علیه سلطنتی که به یک خودکامگی مدرن تبدیل شده بود، آغاز شد. رژیم پهلوی، با دستگاه ساواک خود که در هنرهای تاریک نظارت و شکنجه آموزش دیده بود، بذر نابودی و فروپاشی خود را کاشت. این وحشی‌گری و تکبر حکومت محمدرضا پهلوی همان خلائی را ایجاد کرد که خمینی و دار و دسته روحانیش به درون آن هجوم بردند و سلطه وحشتی را به راه انداختند که تا به امروز ادامه دارد. مسعود رجوی، که تصویرش اینجاست، تنها چند هفته قبل از پیروزی انقلاب از زندان آزاد شد. این، خانم‌ها و آقایان، همان علت و معلولی است که مارکس به آن اشاره کرد.

اکنون، ایران بار دیگر بر لبه پرتگاه تغییر ایستاده است. زمانی که یک مسیر تکاملی به جلو از دل تاریخ وجود دارد. ما از صبح امروز در حال بحث درباره آن بوده‌ایم. اما، همان‌طور که می‌گویند، وقتی ستاره‌ها بیرون می‌آیند، خفاش‌ها هم بیرون می‌آیند. این بار، تاریخ صرفاً تکرار نمی‌شود، بلکه گذشته را بالا می‌آورد. آنچه بیرون می‌ریزد یک روایت منسجم نیست، بلکه ترکیبی سمی از تجدیدنظرطلبی، فرصت‌طلبی و خیانت است؛ ملغمه‌ای از عتیقه‌های تاریخی که در تار و پود دروغ و فریب تنیده شده است. دار و دسته‌ای از مدعیان مضحک، آن سلطنت‌طلبان از گور برخاسته و شکنجه‌گران سابق جوانان ایران که مدتها در خواب بودند، و در هنر فریب و خیانت ماهرند، دست به کار شده‌اند. آنها ترکیب تهوع‌آور مواد شیمیایی هستند که تاریخ بالا می‌آورد. مردانی که یک روز هم شغل صادقانه‌ای نداشته‌اند، حتی یک شیفت شب آبرومندانه در یک بقالی. یکی ادعا می‌کند که نمی‌توانسته شکنجه‌گر باشد چون در رشته حقوق تحصیل کرده است. این نه تنها تو خالی، بلکه مضحک است. تاریخ شباهتهایی، شباهت‌های شومی، ارائه می‌دهد. هانس فرانک قبل از این‌که فرماندار نازی لهستان اشغالی شود، یک وکیل آلمانی بود. او در نورنبرگ به‌خاطر جنایاتش علیه بشریت به دار آویخته شد. تحصیلات حقوقی واکسنی در برابر تباهی اخلاقی نیست. اما سرانجام، ممکن است دست قانون اکنون به دور گردن او پیچیده باشد.

این شارلاتانهای توبه‌نکرده سال‌های گذشته، اکنون با سپاه پاسداران هم‌بستر می‌شوند. آنها رؤیای تاجگذاری بر سر قاتلان جوانان ایران را در سر می‌پرورانند. این، خانم‌ها و آقایان، رؤیای ماکیاولیستی سلطنت‌طلبان است. این الگوی اولیه آنها برای حکومت بر ایران است. آنها این‌گونه می‌خواهند قدرت را به دست آورند.

سؤال این است، چرا؟ چرا ما اینجا هستیم؟ شاید به‌خاطر درس‌هایی باشد که من و شما بارها و بارها از آموختن آنها سر باز زده‌ایم. وقتی این درس‌ها را نادیده می‌گیریم، آنگاه و آن‌گونه است که خود را تسلیم چرخه معیوب وحشی‌گری و خیانت می‌کنیم. آن درس‌ها چیست؟

اول، توده‌های مردم ایران در سال ۱۳۵۷ قاطعانه سلطنت را رد کردند. تمام.

درس دوم، آنها بهای آن را با خون جوانان ایران که در کوره شکنجه، تجاوز و اعدام گداخته شدند، پرداختند. اما مهم‌تر از همه، آزادی هرگز از سوی سلسله‌ها یا حامیان خارجی عطا نمی‌شود. بلکه با فداکاری، مقاومت و تعهد تزلزل‌ناپذیر به عدالت به دست می‌آید.

تنها کلماتی برای یک کلاس سیاست نیستند، بلکه پدیده‌هایی هستند که اکنون به آنها عمل می‌شود. آیا کسی این درس‌ها را آموخته است؟ آیا واقعاً امیدی هست؟ البته، در این گردهمایی، در این همایش، این‌ها صرفاً سؤالات لفظی (صوری) هستند. چرا؟

چون اینجاست که تاریخ اکنون هم‌چون یک دستگاه تقطیر عمل می‌کند. درست همان‌طور که هر پدر و مادری می‌داند وقتی کودکی بالا می‌آورد این تلاش بدن انسان برای خلاص شدن از شر سموم است. این بالا آوردن تاریخی کنونی، تجلی پیکر سیاسی ایران است که خود را از بقایای اعضای بیمار پاکسازی می‌کند. این تقطیر برای تسریع پیشرفت به سوی استقرار یک ایران آزاد کاملاً ضروری است.

حال، سؤال نهایی این است، همان‌طور که در ابتدا هم گفتم، چه کسی این کار را می‌کند؟ در حال حاضر، همین حالا که ما صحبت می‌کنیم، تنها یک گروه وجود دارد که تمام این درس‌های فوق را به‌عمل و اقدام متبلور کرده است. این گروه یک نقشه راهی که از نظر تاریخی دقیق است برای آینده دموکراتیک ایران دارد. این گروه رویکردی مبتنی بر شواهد برای مقاومت دارد، و هم‌چنین مهم است که دولتی دارد که در تبعید کار می‌کند.

قبل از این‌که به بخش پایانیم برسم، مایلم یک فکر را به اشتراک بگذارم، فکری که از نقطه قوت حرفه‌یی من نشأت می‌گیرد. قانون سوم نیوتن سنگ‌بنای فیزیک کلاسیک است. همه کسانی که در دوره لیسانس، در کالج، فیزیک خوانده‌اند، من مطمئنم که آن را دیده‌اند. در واقع، شما هر بار که از روی تخت، از روی صندلی خود بلند می‌شوید، از آن استفاده می‌کنید. این قانون سوم نیوتن است که شما را به بالا هل می‌دهد. برای هر عملی، عکس‌العملی وجود دارد. هر عکس‌العملی پاسخی به یک عمل است. ما جهان، را بررسی می‌کنیم این کاری است که من در شغلم انجام می‌دهم، کائنات را با پاسخ‌هایی که از تعاملات در حوزه فیزیکی دریافت می‌کنیم [مورد پرسش قرار می‌دهم] . برای این‌که بفهمید مجاهدین چه هستند و شورای ملی مقاومت چه می‌کند، فقط کافی است به حرف‌هایی که رژیم می‌زند و نحوه واکنش آن گوش دهید.

اکنون، ایران جدید نیازی به نماد اقتدار، فرهنگ یا مذهب نخواهد داشت. راه آزادی ایران با طلای به غارت رفته از خزانه مردم هموار نخواهد شد، بلکه با خون و اشک کسانی نوشته خواهد شد که فریاد می‌زنند: «ما ایران را آزاد خواهیم کرد!»

 

گای بنسون

مردم ایران شایسته عدالت، آزادی و کشوری هستند

که آینده‌اش توسط خودشان کنترل و ترسیم شود

منظور من جایگزین‌کردن یک استبداد با استبدادی دیگر نیست

هیچ تمایلی برای این کار وجود ندارد

غرب هم نباید هیچ علاقه‌یی به آن داشته باشد

آنهاخواهان حق تعیین سرنوشت واقعی هستند

 

گای بنسون – روزنامه‌نگار و تحلیلگر آمریکایی

از شما برای دعوت من به این گردهمایی بسیار سپاسگزارم. افتخار بزرگی است که امروز در کنار همه شما هستم.

نام من گای بنسون است. همان‌طور که شنیدید، من سردبیر سیاسی، مفسر سیاسی و مجری رادیو هستم. در برنامه‌های خبری سراسری حضور پیدا می‌کنم و اینجا در منطقه دی‌سی زندگی می‌کنم.

چیزی که می‌توانم به‌عنوان پیشینه بگویم این است که من یک شهروند آمریکایی هستم، اما در جایی نه‌چندان دور از ایران به دنیا آمده‌ام. من از پدر و مادری آمریکایی، تنها کمی بیش از پنج سال پس از آن‌که گروهی متعصب به‌طرز غم‌انگیزی کنترل سرزمین محبوب شما را به دست گرفتند، در خاورمیانه به دنیا آمدم. پدرم در تمام طول زندگی‌ام داستانهایی از روزهای وحشتناک جنگ ایران و عراق و تهدیدهای بسیار واقعی‌ای که آمریکایی‌ها هنگام زندگی در آن منطقه با آن روبه‌رو بودند، برایم تعریف کرده است. البته منشأ بسیاری از آن تهدیدها به رژیم ایران باز می‌گشت.

به‌نظرم بسیار مناسب و الهام‌بخش است که بسیاری از رهبران مهم جنبش شما زن هستند و در واقع یک زن به‌طور خاص برجسته است.

در دورانی که سیاست ما پر از ژست‌های بی‌ارزش و لفاظی‌های تو خالی است، مطالبه آزادی و برابری توسط زنان ایرانی، در یک‌کلام، قهرمانانه است؛ یک قهرمانی واقعی. من امروز اینجا هستم زیرا بی‌تردید با همه شما در چشم‌انداز برحقتان برای یک ایران آزاد، با جدایی دین و دولت، دموکراتیک و غیراتمی شریک هستم؛ ایرانی که توسط مردم ایران و فقط برای مردم ایران تعیین و تأمین شود.

من معتقدم که در این لحظه، امید، امیدی واقعی، موجه و فوری، جایز است.

از هفتم اکتبر دو سال پیش، جهان متوجه شده است که سر مار تروریسم در ایران قرار دارد و هم‌چنین ضعف مطلق رژیم ایران و تمایل مردم ایران برای رد این رژیم و دستیابی به آزادی را دیده است. رژیم به‌عنوان یک ببر کاغذی افشا شده، یا بهتر است بگویم، رژیم خودش را به‌عنوان یک ببر کاغذی افشا کرده است. آنها معماران تحقیر خودشان هستند.

در حالی‌که افشای این ضعف در صحنهٔ جهانی به‌عنوان یک پیشرفت ژئوپلیتیکی حیاتی بوده دعا می‌کنم که این شرمساری برای رژیم، با قدرت در میان مردمی که سال‌ها توسط آن سرکوب شده‌اند، طنین‌انداز شود؛ رژیمی که به آنها ستم می‌کند، زندانی‌شان می‌کند، شکنجةشان می‌کند، آنها را به‌قتل می‌رساند؛ و برای چی؟ برای دزدیدن و هزینه کردن منابع بی‌شمار برای یک برنامه اتمی که ضربه‌ای عظیم و فلج‌کننده خورده، و برای نیروهای نیابتی تروریستی که مانند دومینو در حال فرو ریختن هستند. پروپاگاندای آنها نیز در حال فروپاشی از درون است. ادعاهای پوشالی‌شان نقش بر آب شده است. بنابراین، با وجود تمام شرارتی که شما و عزیزانتان در طول سال‌ها و دهه‌ها شاهد بوده‌اید و آنچه جهان به‌ویژه در دو سال گذشته دیده است، اینها اشتباهات استراتژیک فاجعه‌باری از سوی رژیم بوده‌اند.

البته منظورم جایگزین‌کردن یک استبداد با استبدادی دیگر نیست؛ دیگران، از جمله سخنرانان پیشین، در این‌باره صحبت کرده‌اند. هیچ تمایلی برای این کار وجود ندارد. غرب هم نباید هیچ علاقه‌یی به آن داشته باشد. بلکه خواهان حق تعیین سرنوشت واقعی هستند؛ چیزی که ما در این کشور قدرش را نمی‌دانیم. ما گاهی اوقات اصلاً نمی‌دانیم چقدر خوش‌شانس هستیم و باید از فداکاری مردم کشور شما الهام بگیریم که برای رسیدن به آنچه ما داریم تلاش می‌کنند. این همان چیزی است که مردم آزاد در همه‌جا باید برای مردم تحت ستم در سراسر جهان آرزو کنند. هر کسی که مدعی دفاع از حقوق‌بشر یا حقوق زنان یا مبارزه با استبداد است، به باور من، یک الزام اخلاقی دارد که علیه رژیم ایران و به‌نفع مردم ایران سخن بگوید؛ به‌نفع کسانی که تحت سرکوب، تحقیر، تعرض و اعدام قرار می‌گیرند به‌خاطر جرایم ادعایی که توسط یک دار و دستهٔ شیطانی و نامشروع تعیین شده که با ارعاب و بدون رضایت مردم حکومت می‌کنند.

یک اکثریت دو حزبی، برای آن دسته از شما که سیاست آمریکا را دنبال می‌کنید، می‌دانید که این روزها دست‌یافتن به اکثریت دو حزبی همیشه قطعی نیست؛ اما یک اکثریت دو حزبی در مجلس نمایندگان آمریکا از شما حمایت می‌کند، همان‌طور که در قطعنامهٔ ۱۶۶ مجلس نمایندگان بیان شده است. بسیاری از شما با آن آشنا هستید. این سندی قدرتمند و از نظر اخلاقی شفاف است. این قطعنامه حمایت اکثریت مجلس نمایندگان ما از هر دو حزب را دارد. چقدر فوق‌العاده است.

هیچ چیز در زندگی و هیچ چیز در تاریخ دائمی نیست. مطمئنم در طول دهه‌های پس از سال۱۳۵۷، برخی منتقدان، مخالفان، افرادی مانند شما، اعضای جامعهٔ ایرانیان خارج از کشور را تشویق کرده‌اند که شاید بهتر باشد دست بردارید. مقاومت بی‌فایده است. این قطعاً پیام رژیم هم بوده است. مستبدان همیشه روی ناامیدی و تسلیم نامحدودی حساب کرده‌اند که از طریق اجبار به‌دست می‌آید؛ و افتخار عظیم و ابدی شما این است که هرگز تن نداده‌اید. هرگز در برابر آنها تسلیم نشده‌اید. تسلیمی را که آنها می‌خواستند، نپذیرفته‌اید. انسان هرگز نباید شانه بالا بیندازد یا تسلیم رضایت کاذب شود، به‌ویژه در مورد چیزی که عمیقاً به آن اهمیت می‌دهد. همهٔ شما هرگز کنار نکشیدید. هرگز نرفتید. هرگز دست از کار نکشیدید و اکنون، پس از سال‌ها شکست و رنج و مرگ، فکر نمی‌کنم اغراق باشد اگر بگویم که ورق برگشته است و عدالت نه تنها دور از ذهن نیست، بلکه به‌طور فزاینده‌یی واقع‌بینانه شده است.

پس دعای پایانی من این است که در طول عمرمان، بار دیگر برای کنفرانسی دقیقاً شبیه به این گردهم بیاییم و این کار را اینجا در واشنگتن دی‌سی انجام ندهیم، در نیویورک انجام ندهیم، در پاریس انجام ندهیم، در بروکسل انجام ندهیم. ما این کار را در یک تهران آزاد انجام خواهیم داد.

و به‌امید خدا، نه اگر، بلکه وقتی آن گردهمایی را در تهران داشته باشیم، گفتگوی ما نه درباره آنچه ممکن است بشود، بلکه درباره آن چیزی خواهد بود که پیشاپیش به‌دست آمده است. از همه شما بسیار سپاسگزارم.

										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/e425eab4-73d1-4b43-978e-de0d32c7f813"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات