کنفرانس برلین: حقوقبشر زیر تیغ اعدامها در ایران، فرصتها و مسئولیت اروپا- قسمت آخر
کنفرانس در برلین
ایران: حقوقبشر زیر تیغ اعدامها، فرصتها و مسئولیت اروپا
با شرکت اعضای پارلمان فدرال از احزاب مختلف
و شخصیتهای سیاسی آلمان
سخنرانیهای
- دکتر رودولف آدام دیپلمات ارشد و معاون پیشین سرویس اطلاعات فدرال آلمان
- توماس لوتسه – نماینده پارلمان فدرال آلمان ۲۰۰۹-۲۰۲۵
- و نمایندگان انجمنهای جوانان ایرانی در آلمان
در کنفرانس بینالمللی برلین با حضور سیاستمداران، فعالان حقوقبشر و اعضای مقاومت ایران، شرکتکنندگان با محکوم کردن موج اعدامها و نقض گسترده حقوقبشر در ایران، خواستار واکنش قاطع دولتهای اروپایی و حمایت از جنبش آزادیخواهانه مردم ایران شدند. در این نشست، سخنرانانی از آلمان، آمریکا و جامعه ایرانیان در تبعید بر ضرورت بستن مراکز دیپلماتیک رژیم و اخراج مأموران اطلاعاتی تأکید کردند.
دکتر رودولف آدام، دیپلمات ارشد و معاون پیشین سرویس اطلاعات فدرال آلمان، در سخنرانی خود در کنفرانس برلین گفت:
خانم رئیسجمهور محترم، خانم رجوی، حضار گرامی، دوستان عزیز.
من میخواهم کمی دامنه بحث را از سخنرانان قبلیام گستردهتر کنم، زیرا پس از بمباران تأسیسات هستهیی ایران در ماه ژوئن امسال، سکوتی غیرعادی پیرامون ایران حاکم شده است. با این حال، آنچه مسلم است این است که تواناییهای هستهیی ایران عقب رانده شده، اما از بین نرفته است؛ زیرا مهمترین چیز را نمیتوان با بمباران از ذهنها پاک کرد: دانش فنی مهندسان و جاهطلبیهای سیاسی حاکمان.
برعکس، همه شواهد نشان میدهد که رهبری ایران پس از این شکستها، تمام تلاش خود را به کار خواهد بست تا آنچه را که نابود شده، هر چه سریعتر بازسازی کند و به یک گزینه هستهیی دست یابد. من معتقدم که در حال حاضر بسیاری در تهران نیز چنین تفکری دارند.
تنشزدایی نظامی در خاورمیانه تنها زمانی ممکن خواهد بود که جاهطلبیهای قدرتطلبانه ایران تغییر کند. هرکس میخواهد به صلح فرصتی بدهد، باید از ایران شروع کند. و تنها چیزی که میتواند آینده بهتری را برای ایران تضمین کند، حذف رژیم کنونی و برپایی یک نظام نوین بر اساس اصول جدایی دین و دولت، و احترام به انسان و حقوقبشر است.
چنین نیرویی در قالب شورای ملی مقاومت ایران و رئیسجمهور منتخب آن، مریم رجوی، آماده است و طرح ده مادهای، که پیش از این به آن اشاره شد، نقشهمسیر بسیار جذاب و امیدوارکننده برای آینده است.
برای اینکه این تحول پایدار بماند، باید از درون خود مردم ایران بجوشد. مشروعیت آن تنها از طریق رأی و تأیید مردم ایران به دست میآید. علی خامنهای امروز ۸۷ساله است. او نامیرا نیست. روزهایش به شماره افتاده است. روند جانشینی، مانند همیشه در رژیمهای استبدادی، دورهای از تحول و بیثباتی را برای ایران به همراه خواهد داشت.
با این حال، این دوره در عینحال فرصتی برای یک شروع جدید نیز فراهم میکند. ما در اروپا نیز باید این لحظه از تاریخ ایران را در نظر بگیریم. ما باید کسانی را تقویت کنیم که میتوانند تضمین کنند ایران مسیری سیاسی را در پیش بگیرد که آن را به هماهنگی و همکاری سازنده با همسایگانش و با ما برساند. هرگز نباید فراموش کنیم: پیروزِ «روز بعد» تنها کسی است که «روز قبل» را با دقت برنامهریزی کرده باشد.
توماس لوتسه، نماینده پیشین پارلمان فدرال آلمان (۲۰۰۹ تا ۲۰۲۵):
بسیار سپاسگزارم، خانم رئیس. متشکرم، خانمها و آقایان، دوستان عزیز. اینکه من، بهعنوان یک نماینده سابق با سابقهای طولانی، همچنان به این نشست دعوت میشوم، برای من افتخار بزرگی است. هر بار که در جمع شما حضور دارم، میگویم: من ۵۶ساله هستم و میخواهم آنقدر زنده بمانم که روزی ایران آزاد را ببینم و از آن دیدار کنم. من همچنان به سهم کوچک خود برای تحقق این رؤیا ادامه خواهم داد، تا روزی به واقعیت بپیوندد؛ چه بهتر که فردا باشد تا پسفردا.
موضوع ما همچنان مجازات اعدام است. من معمولاً از گروههای شغلی خاصی انتقاد نمیکنم، اما در این مورد باید صریح بگویم. چند روز پیش، بهطور اتفاقی در یکی از شبکههای بزرگ تلویزیونی آلمان گزارشی درباره ایران دیدم. موضوع آن زعفران بود، اما نکته آزار دهنده این بود که وقتی از تحریمها سخن میگفت، تنها دلیل آن را برنامه تسلیحات هستهیی ایران عنوان میکرد؛ بدون اشاره حتی یکبار به نقض حقوقبشر یا صدور احکام اعدام.
همانطور که همکارم آقای مولر گفت، باید دوباره توجه افکار عمومی را جلب کنیم. برگزاری رویدادهایی مانند امروز ضروری است و جایگزینی ندارد. فقط همین یک خبر کافی است که بدانیم شمار اعدامها در ایران بیش از مجموع تمام کشورهای دیگر جهان است. این واقعیت بهتنهایی باید در صدر اخبار قرار گیرد. این موضوع امروز مطرح است، فردا هم خواهد بود، اما باید تلاش کنیم تا روزی این مسأله به تاریخ بپیوندد.
حنیف ماهوتچیان:
خانمها و آقایان محترم، خانم رئیسجمهور، و دوستان عزیز ایران آزاد،
نام من حنیف ماهوتچیان است. من عضو «جامعه ایرانیان ـ آلمانی» و فارغالتحصیل رشته حقوق از هامبورگ هستم.
میخواهم توجه شما را به موضوعی جلب کنم که ما بهعنوان جامعه ایرانیان در آلمان هر روز با آن روبهرو هستیم. سرویسهای اطلاعاتی ایران همواره در آلمان فعال بودهاند و در طول دههها به ارعاب و تهدید فعالانهٔ هواداران و حامیان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت پرداختهاند. هدف آنها همیشه این بوده که ما را از فعالیتهایمان منصرف کنند. با این حال، با توجه به گزارشهای متعدد در ماههای اخیر، متوجه شدهایم که رژیم اقدامات خود را در این زمینه تشدید کرده است.
بر اساس تحقیقات ما و اطلاعاتی که در اختیار شورای ملی مقاومت ایران قرار دارد، اهداف این اقدامات هم شامل پناهجویانی میشود که در سالهای اخیر به آلمان آمدهاند و هم شهروندان آلمانیِ ایرانیتبار، مانند خودِ من. اقدامات سرویسهای اطلاعاتی رژیم در فاز اول این است که با تهدید، کاری کنند که ما عقبنشینی کنیم و فعالیتها و حمایتمان از اپوزیسیون دموکراتیک را کنار بگذاریم. در فاز دوم، آنها تلاش میکنند با تهدیدِ خودِ فرد یا بستگانش، او را وادار به همکاری کنند؛ وادار کنند که در آلمان به جاسوسی بپردازد و از مقاومت و اپوزیسیون دموکراتیک جاسوسی کند.
تهدیدهایی که ما از طریق افراد تحت فشار مستند کردهایم و خودمان نیز تجربه کردهایم، شامل تهدید شخصی، تهدید به قتل، ربوده شدن، گروگانگیری اعضای خانواده و شکنجهٔ آنها بوده است. در موارد بسیار زیادی، افراد درگیر بهدلیل تهدید مداوم علیه خانوادههایشان در داخل ایران هنوز بیش از حد میترسند. در جریان فعالیتهایمان متوجه شدیم که این تهدیدها بهطور مشخص بر هواداران و اعضای شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق متمرکز است؛ دلیلش این است که رژیم، بنا به اذعان خودش، شورای ملی مقاومت را تهدید اصلی برای خود میداند. امروز نیز در این سالن چندین نفر حضور دارند که مانند من شخصاً توسط سرویس اطلاعاتی ایران تهدید شده و میشوند. همین چند هفته پیش، من آخرین تهدید از این نوع را از طریق یکی از اعضای خانوادهام دریافت کردم.
این موضوع هر چند جدی و تهدیدآمیز است، برای ما مشاهدهٔ این فعالیتهای رژیم و تشدید آنها گواهی بر شکنندگی این رژیم و گواهی بر وحشتی است که در ماههای اخیر به آن دچار شدهاند. چنین گواهیای را در تحولات داخل کشور، یعنی در خود ایران نیز میبینیم؛ از جمله از طریق یک دادگاه نمایشی که در حال حاضر بهصورت غیابی علیه ۱۰۴عضو شورای ملی مقاومت ایران در جریان است. یکی از آن ۱۰۴نفر که محاکمه علیه او در جریان است، امروز اینجا و در میان ما حضور دارد: خانم دکتر بلورچی؛ ایشان نمایندهٔ شورای ملی مقاومت ایران در آلمان هستند.
حال این سؤال مطرح میشود که با توجه به این وضعیت چه باید کرد؟ تا آنجا که به ما، اعضای جامعهٔ ایرانیان مربوط میشود، ما تلاش و فعالیتهای خود را چند برابر خواهیم کرد. ما هرگز در برابر تهدیدها سکوت نخواهیم کرد؛ این اتفاق هرگز نخواهد افتاد.
و در مورد دولت فدرال آلمان و نهادهای اروپایی، ما اوّلاً انتظار اخراج همهٔ افرادی را داریم که در آلمان و اروپا در شبکههای جاسوسی رژیم فعالیت میکنند. این شامل تمام «دیپلماتنما» هایی میشود که در اینجا کاری جز جاسوسی و راهاندازی شبکههای ترور انجام نمیدهند. ثانیاً، بر اساس گزارشهای سازمانهای حفاظت از قانون اساسی و سرویسهای اطلاعاتی اروپا، فعالیتهای جاسوسی و اطلاعاتی رژیم در خاک اروپا از طریق نمایندگیهای دیپلماتیک هدایت میشود؛ یعنی مراکزی مانند سفارتخانهها و کنسولگریها. این مراکز نیز باید بسته شوند — باید بسته شوند و بسته بمانند، همانطور که تاکنون در هامبورگ در این زمینه پیشرفتهایی حاصل شده است.
در اینجا میخواهم از یکی از کسانی که مستقیماً تحت تأثیر این فشارها بوده دعوت کنم تا خودش چند کلمهای با شما صحبت کند و از تجربیاتش بگوید.
پرهام دزفولی — شهادت در کنفرانس برلین
در ژوئیهٔ ۲۰۲۵ دایی من توسط مأموران وزارت اطلاعات بازداشت شد؛ از محل کارش ربوده شد. دایی من یک انسان کاملاً عادی بود؛ هیچگونه فعالیت سیاسی نداشت، در شبکههای اجتماعی فعال نبود و حتی هوادار سازمان مجاهدین هم نبود و هیچ ارتباطی هم با من نداشت. در طی ده سال گذشته دایی من فقط یک بار با من تلفنی حرف زده بود و هیچ ارتباط دیگری بین ما نبوده است.
وقتی او را در ژوئیهٔ ۲۰۲۵ دستگیر کردند، اتهامش این بود که با من ارتباط دارد و اطلاعات محل کارش و اطلاعات دربارهٔ آتشسوزیها و انفجارها را از طریق من به «دشمن» داده است، یعنی ملاها. در این مدت به خانوادهاش دستور داده بودند که حق ندارند مصاحبه کنند و حق ندارند با هیچکس در این رابطه صحبت کنند؛ خانوادهٔ او نیز سکوت کردند.
دو سه روز بعد از دستگیری داییم، از طریق واتساپِ همان تلفن دائیم — که قبلاً یک بار با من تماس گرفته بود — مأموران اطلاعات به من پیام دادند و پرسیدند آیا از ماجرایی که برای دائی ات پیش آمده اطلاع داری؟ دائی ات گفته که قصد داری با ما همکاری کنی. در همان بازهٔ زمانی نیز چندین بار با شمارههای مسدود یا «پرایویت نامِر» با من تماس میگرفتند؛ هفتهیی یکبار تماس میگرفتند تا اینکه یک روز پس از این دستگیری تماسها بسیار زیاد شد. من یکبار جواب دادم زیرا تماسها پشتسرهم بود. شخصی که پشت تلفن بود به من گفت بیست هزار یورو «خیلی سریع» پرداخت کن تا قضیه حل شود.
چند روز بعد از این ماجرا، مادرم و سپس برادرم را به ادارهٔ اطلاعات احضار کردند. مادرم همانجا در ساختمان اطلاعات مجبور شد با من تماس بگیرد و گفت: «ما را آوردند اینجا، همهٔ وسایلمان را ضبط کردند، کارتهای بانکیمان را گرفتهاند. آنها میخواهند تو همکاری کنی تا دائی ات آزاد شود، وگرنه دائیات را به ۱۵سال زندان محکوم میکنند». من به مادرم گفتم میدانی «همکاری» یعنی چه؟ گفتم همکاری یعنی شرکت در کارهای جاسوسی و تروریستی که اینها میخواهند. مادرم گفت: «نه؛ آنها الآن از تو این را نمیخواهند؛ از تو میخواهند که یک ویدئو از خودت ضبط و ادعا کنی که دائی ات و افراد دیگر از طریق تو جذب شدهاند و تو به آنها پول رساندهای و آنها از طریق تو اطلاعات انفجارها و آتشسوزیها را به دشمن دادهاند». من بلافاصله همانجا تلفن را قطع کردم و قاطعانه گفتم نه و تلفن را قطع کردم، برای حفظ امنیت خودم و آنهایی که داخل ایران هستند.
پس از آن، چون شهر محل اقامت مادرم کوچک بود و مردم همدیگر را میشناختند، آنها سراغ اعضای دیگر خانوادهام رفتند و آنها را تحتفشار گذاشتند که با من تماس بگیرند و مرا وادار به همکاری کنند. من به پیامها پاسخ ندادم و پیامها را رد میکردم. سرانجام، وقتی دیدند به نتیجه نمیرسند، مستقیماً من را تهدید کردند که اگر همکاری نکنی، ما همانجا که هستی «ترتیبت را میدهیم». گفتند: «فکر کردی آنجا هستی دست ما بهت نمیرسد؟»
این فشارها بهوضوح الگوی گروگانگیری و وادارسازی به همکاری اجباری بود. لازم به ذکر است که تقریباً دو تا سه ماه قبل از این ماجرا من مورد حمله هکری قرار گرفتم و تلگرامم هک شد. آن زمان نمیدانستم چرا این اتفاق رخ داده است، اما پس از مواجهه با این حوادث سریالی فهمیدم که اینها یک الگوی مشخص را دنبال کردهاند: ابتدا حمله هکری و دسترسی به شمارههای من، سپس شناسایی کسانی که با آنها در ایران ارتباط دارم و رفتن سراغ آنها برای تحتفشار گذاشتنشان تا از طریق آنها مرا وادار به همکاری کنند.
در طی سه ماه واقعاً دشواری را تجربه کردم: از گروگانگیری اعضای خانوادهام گرفته تا فشار، تهدید، تطمیع، تهدید به قتل، درخواست ساخت ویدئو، باجگیری از من و در نهایت تهدید مستقیم که گفتند ما میتوانیم حتی در همان خاک اروپا هم «ترتیبت را بدهیم». من امروز اینجا هستم تا این شهادت را بدهم، تجربهٔ خود را منتقل کنم و نشان دهم چگونه این رژیم پناهندگان سیاسی و افرادی که در خاک اروپا زندگی میکنند را تهدید و مجبور به همکاری با وزارت اطلاعات میکند.
سحر ثنایی:
«دوستان عزیز، من روانپزشک کودکان و نوجوانان هستم و از پنجسالگی در آلمان زندگی میکنم. پدرم، حسن، زمانی که من دو ساله بودم، توسط رژیم ایران بهقتل رسید. دو تن از عموهایم در سال ۱۹۸۱ در ایران، در سنین ۱۷ و ۱۹سالگی اعدام شدند و دخترعموی پدرم نیز در همان سال در قتلعامها جان باخت؛ او به یک اتهام، دو بار محاکمه شد که بار دوم حکم اعدامش صادر شد». «حضور پرشور نسل جوان در این مقاومت بازتاب مستقیم نقش پیشتاز جوانان در ایران است و حاصل جنبشی آزادیبخش، زنده و پویا. آخوندها ۴۷ سال است در قدرتاند، اما امروز با نسلی روبهرو هستیم که دو نسل پس از آغاز این دیکتاتوری، به جنبش آزادی میپیوندد. این استمرار یعنی آن فداکاریها بیهوده نبوده و قیامهای مردمی از ۲۰۰۹ تا ۲۰۲۲ تأثیرگذار بودهاند».
«در کانون این پایداری، اعضای سازمان مجاهدین خلق قرار دارند که امروز در اشرف۳ در آلبانی مستقر هستند؛ اجتماعی متشکل از هزار زندانی سیاسی سابق از دوران شاه و آخوندها و هزار زن پیشتاز در شجاعت و فداکاری. جوانان امروز ایران به این نتیجه رسیدهاند که نباید به تغییر از درون این رژیم دل بست و برای یک ایران آزاد به یک راهحل ایرانی نیاز داریم». «مقاومت ایران به رهبری خانم رجوی، نماد امید و یک نقشه راه روشن دهمادهای برای آینده ایران است که نقش زنان و جوانان را برجسته میکند. هفته گذشته در کنگره جوانان در پاریس، عزم نسل تازه را در چهره تکتک شرکتکنندگان دیدم؛ نسلی که تصمیم خود را گرفته است: نه به شاه، نه به ولیفقیه، و آری به جمهوری دموکراتیک مبتنی بر رأی مردم و برابری زن و مرد». «فضای این گردهمایی و سخنرانیهای الهامبخش درباره نقش زنان و جوانان پیام روشنی داشت: بیایید با دانش، حرفه، هنر و تواناییهای خود به مقاومت سازمانیافته بپیوندیم و آن را تقویت کنیم».
سانیا کهنسال
«من سانیا کهنسال هستم، ۲۲سال دارم. در ایران متولد شدم و ۱۳سال اول زندگیام را در آنجا گذراندم. ده سال است که در آلمان زندگی میکنم. پدرم زندانی سیاسی بود و من با قصههای او بزرگ شدم؛ قصههایی از ترس، درد و در عینحال شجاعتی باور نکردنی. او برایم از شبهایی میگفت که نمیدانست آیا صبح فردا را خواهد دید یا نه، و از دوستانش که هرگز برنگشتند چون اعدام شدند». «این خاطرات شخصیتم را شکل داد و به من آموخت باور به آزادی، علیرغم همه چیز، یعنی چه. ما در خانوادهمان مخفیانه فعالیتهای مقاومت را دنبال میکردیم، اما اجازه نداشتم بیرون از خانه درباره آن صحبت کنم چون بسیار خطرناک بود». «بسیاری از مردم ایران همینگونه عمل میکنند؛ آنها مقاومت را زیر نظر دارند و مخفیانه از مجاهدین خلق حمایت میکنند. اما در ایران، حتی صحبت در این باره جرم است و ممکن است به قیمت جانشان تمام شود. رژیم همواره میخواهد ما باور کنیم که تنها هستیم و صدایمان شنیده نمیشود؛ بهویژه زنان و جوانان را با ناامیدی هدف قرار میدهد». «اما فعالیتهای مقاومت به ما شجاعت و امید زیادی داد. از صمیم قلب از همه شما تشکر میکنم و میخواهم تشویقتان کنم که به ایستادن در کنار مقاومت ادامه دهید.