بچههای امروزی بعید است که آواز کوچهباغی شنیده باشند و احتمالاً کمتر کسی از نسل امروز است که با پدیده آواز کوچه باغی و اساساً آوازخوانی برای رفع ترس و وحشت آشنا باشد!
چون معمولاً آواز خواندن پدیدهیی است که باید از زاویه هنری به آن نگاه کرد بهویژه در اولین روزهای سال نوی میلادی! اما این روزها وقتی با رجزخوانیهای پیدر پی آخوندها و سران و سرکردگان دیکتاتوری روبهرو میشویم، قبل از توجه به محتوای «رجز» ی که آخوندها میخوانند، ذهن شنونده ناگزیر متوجه «علت» رجزخوانی میشود! آنهم در شرایطی که اکثر رسانهها و ناظران صحنه سیاسی ایران متفقالقول هستند که دیکتاتوری آخوندها در بحرانیترین شرایط سیاسی خود قرار دارد. نگاهی به چند نمونه از آنچه که اخیراً آخوندها گفتهاند این گزاره را بیشتر روشن میکند.
روز ۸ دی ۱۴۰۲ محمدتقی اکبرنژاد، مدیر یک مؤسسه آخوندی گفت: با این دست فرمان، سقوط نظام قطعی خواهد بود، او سپس شدت انزجار مردم از آخوندهای حاکم را هم بازتاب داد و گفت: من با این لباس در مترو امنیت ندارم! (سایت دیدار نیوز ۸ دی)
مشکل کجاست؟ نقطه بحران برای رژیم را آخوند احمد خاتمی معرفی کرد و روز ۹ دی گفت: واقعاً این بدبختی نیست که آدم دستش را از امام جدا کنه بیاید تحت تأثیر (مجاهدین) قرار بگیره؟! (فرارو ۹دی)
حالا در چنین شرایطی، وقتی آخوندها میآیند و رجزخوانی میکنند، روشن است دارند تلاش میکنند اسم نظام را در کنار اسم ابر قدرتها در گوش بسیجیها جاسازی کنند و از استمرار فروپاشی روحیه آنها و ریزش بیشترشان جلوگیری کنند. وگرنه کیست که باور کند رژیمی که خودیهایشان هم در هراس از سقوط در هر پیچ و خم سیاسیای، دلپیچه گرفتهاند، «ابر قدرت؟!» یا «قدرت» هستند!
بهویژه وقتی که فرضا پاسدار سلامی لاف میزند: «ما همیشه با فرض تقابل با بزرگترین قدرتهای جهان، قدرتافزایی میکنیم ما اصلاً برای مقابله با کشورهای معمولی نیستیم» (تلویزیون رژیم ـ ۱۷آبان).
یا وقتی که همین پاسدار کلهپوک میگوید: «بهعنوان یک قدرت بزرگ در عالم مطرح هستیم؛ هیچکس، هیچ قدرتی دیگر جرأت جسارت بهاین مردم و این سرزمین را ندارد».
و پاسدار ابله حاجیزاده میگوید: «وضعیت ما دیگر مثل ۴۰سال قبل و ۳۰سال قبل و ۱۰سال قبل، حتی مثل ۵سال قبل هم نیست. ما یک قدرت هستیم ما امروز بهیک توان از منطقهیی بودن عبور کردیم ما یک قدرت جهانی هستیم امروز!» (تلویزیون رژیم ـ ۳دی).
حالا این خزعبلات را بگذارید کنار آنچه که همان آخوند اکبرنژاد با ترس و لرز و هراس درباره آینده نظام گفته و اضافه کرده: اگر با این دست فرمانی که آمدهایم، برویم، سقوط قطعی است. من ناراحتم از گفتن این حرفها، اما سقوط قطعی است... این مردم یک دفعه سیلی میزنند. نشان دادهاند در تاریخ، یکباره سیلی میزنند».
و برای آخوندها و پاسدارها تکاندهندهتر آنکه همین آخوند اکبرنژاد بهصورتی بسیار دلسوزانه، مثال تاریخی هم برای خامنهای زده و میگوید: محمدرضا پهلوی هم تا چند ماه قبل از اینکه کشور را ترک کند، باورش نمیشد. میگفت نفت گران شده، پول دستمان هست و راست هم میگفت، توی کلانشهرها (وضع) خوب بود توی حاشیهها مشکل زیاد بود.
آخوند اکبرنژاد تلاش میکند به خامنهای حالی کند که: دور نیست که در یک چشمبههم زدن و در یک پیچ و خم یک قیام و خیزش دیگر مردمی سقوط کند همانطور که شاه قدرقدرت و جزیره ثباتش همراه با نظام سلطنتی چند هزار ساله یکشبه دود هوا شد!
اینها مجموعه نشانههایی است که در اولین روزهای سال نوی میلادی، میتوانند تصویری واقعی از وضعیت دیکتاتوری آخوندها در برابر مردم به جان آمده ایران ترسیم کنند.