دکتر انور مالک نویسنده و حقوقدان الجزایری و فرستاده سابق اتحادیه عرب به سوریه در برنامهیی در تلویزیون سعودی ۲۴ از جمله به دیدارش از اشرف۳ اشاره کرد و گفت: در دیدارمان از اشرف۳ که دوست دارم آنرا شهر آزادی بنامم زنان و مردان رزمندهای را دیدیم که در اوج آمادگی برای رویارویی با رژیم خامنهای قرار داشتند و دیدیم که بهرغم هر آنچه در مسیر مبارزهشان بر آنها گذشته، چگونه بر فعالیتهای مبارزاتی خود بدون هر گونه ضعف و سستی افزودهاند. اشرف۳یک محل امن برای مبارزانی است که به رویارویی با این رژیم وحشی برخاسته و همچنین مرکزی است برای شعلهور نگاه داشتن مبارزهیی مستمر تا آزادی ایران از ولایتفقیه تروریسم.
انور مالک در این برنامه تلویزیونی در رابطه با قرارگاه اشرف گفت:
کمپ مشهور اشرف عبارت بود از قرارگاهی که رزمندگان مجاهدین خلق ایران در آن اقامت داشتند. این کمپ واقع در استان دیالی عراق بود. تعداد ساکنان آن به حدود ۳۴۰۰پناهنده میرسید و از ابتدای اشغال عراق توسط آمریکا در ۲۰۰۳ به محاصره در آمد. آنها از درد و رنجهای شدیدی از جمله نبود خدمات ضروری شامل آب و برق و غذا و حتی از معالجه و دارو محروم شدند. خصوصاً که بسیاری از این افراد بهدلیل عدم دستیابی به بیمارستان جهت برخورداری از درمان لازمه بیمار بودند. موضوع به آنچه گفتیم محدود نشد بلکه این کمپ با حملات پیاپی از سوی شبهنظامیان عراقی و سپاه پاسداران رژیم ایران هدف قرار گرفت که منجر به بر جای ماندن بسیاری قربانیان در میان غیرنظامیان شد. هر ساله در دوم فوریه، سالگرد یک واقعه سرنوشتساز و مهم میباشد که دارای جایگاه خاصی در تاریخ مبارزه ایران برای آزادی است. در سال ۱۹۸۲ در چنین روزی نیروهای سپاه پاسداران به پایگاه اصلی مجاهدین خلق حمله کرده و یک نبرد نابرابر بین هزاران تن از نیروهای سپاه که مسلح به انواع سلاحها بودند در مقابل ۲۰تن از رزمندگان آزادی در گرفت. در آن هنگام خمینی بر این باور بود که پیروزی حتمی است در حالیکه صحنه معکوس شد زیرا این افراد خود را تسلیم نیروهای سپاه پاسداران نکرده و با شجاعتی بیمانند تا آخرین نفس جنگیدند و صحنهای حماسی ایجاد کردند که دینامیزمی قوی به جنبش مخالف با رژیم فاشیستی آخوندی دادند. ناظران ایران تأکید میکنند، زنانی که در این نبرد شرکت داشتند میراثی برجسته در دفتر تاریخ مبارزات مردم ایران برای آزادی از خود بر جای گذاشتند و این امر بر اراده زنان در مقاومت ایران افزود. مقاومتی که اکنون خانم مریم رجوی رهبری آنرا در دست دارد. این مقاومین نام اشرف همسر رهبر تاریخی مجاهدین خلق آقای مسعود رجوی را جاودانه ساختند. اشرف در سال ۱۹۵۱ در زنجان متولد شد و فارغالتحصیل رشته فیزیک از دانشگاه تهران بود. و بهرغم برخورداری از یک زندگی مناسب اما ترجیح داد که خود را وقف مبارزه برای دفاع از محرومان و ستمدیدگان نماید و به همین دلیل برای آگاهی از مشکلات مردم و کمک به آنها راههای طولانی برای رفتن به شهرها و روستاهای مختلف پیمود. در این پروسه اشرف با سازمان مجاهدین خلق آشنا شد. در آن هنگام سازمان مجاهدین را یک گروه از جوانان تشکیل میدادند که بهصورت زیر زمینی علیه حکومت شاه فعالیت میکردند. اشرف در سال ۱۹۷۱به سازمان پیوست و دوبار توسط ساواک شاه در ۱۹۷۲و ۱۹۷۴ دستگیر شد. در سال ۱۹۷۶ نیز دستگیر و تحت شکنجههای وحشیانه قرار گرفت و در نتیجه این شکنجهها شنوایی یکی از گوشهایش را از دست داد و به او حبس ابد داده شد. پس از آخرین دور دستگیری وی به همراه سایر زندانیان سیاسی در بیستم ژانویه ۱۹۷۹ قبل از انقلاب ایران که در فوریه ۱۹۷۹ منجر به سرنگونی رژیم شاه از زندان آزاد گردید.
بعد از آزادی از زندان فعالیتهای خود را در میان اعضای زن سازمان با تجارب بیشتری که کسب کرده بود ادامه داد. و طبعاً با وجود انبوه زنانی که بعد از انقلاب خواستار پیوستن به سازمان بودند وی وظیفه سنگینی برعهده داشت. خصوصاً که سازمان الگویی برای ایرانیانی بود که بر اثر یک انقلاب گسترده از پیله خود خارج شده بودند. در دور اول از انتخابات پارلمانی که بعد از سرنگونی شاه برگزار شد اشرف بهعنوان برجستهترین زن در لیست سازمان مجاهدین خلق در حوزه انتخابی تهران کاندید شد. با شروع مقاومت در ۲۰ژوئن ۱۹۸۱ و زمانیکه سازمان مجاهدین خلق تصمیم گرفت رهبر خود مسعود رجوی را برای رساندن صدای مقاومت مردمی به خارج از کشور اعزام کند اشرف بهعنوان نماینده او در تهران باقی ماند و تا ۸ام فوریه ۱۹۸۲ به وظایف خود ادامه داد. و تا زمانیکه مورد تهاجم نیروهای سپاه قرار گرفت با کودک شیرخوارش در پایگاه اصلی سازمان حضور داشت. او کودک خود را برای حفاظت از شلیک و دود ناشی از انفجار در حمام گذاشت و خود با سایر همرزمانش تا آخرین قطره خون جنگید. پس از آن نیروهای سپاه پیکرهای این مردان و زنان را به زندان اوین منتقل کردند و اجساد را بر روی برفها گذاشتند و مردان و زنان زندانی هوادار مجاهدین خلق را آوردند تا اجساد کشته شدگان را ببینند و بدینسان روحیه آنها را خرد کنند اما آنچه رخ داد در تصورشان نمیگنجید زیرا زندانیان به آنها درود فرستاده و به پیکرهای شهدا احترام گذاشتند و در مقابل جلادان شعار مرگ بر خمینی، درود بر رجوی سردادند. بهمنظور بزرگداشت اشرف، کمپ اول مجاهدین به اسم او نامگذاری شد و سپس کمپ دوم که به نام لیبرتی شناخته میشد نیز به نام اشرف نامگذاری گردید و متعاقباً بر سومین مرکز مجاهدین در آلبانی نیز همین نام اطلاق گردید.
اعضای مقاومت ایران بعد از نبردی بینالمللی که مورد حمایت بسیاری از مبارزان و حقوقدانان و شخصیتهای بینالمللی قرار داشت و برای نجات مجاهدین از کشتار محتمل در کمپ لیبرتی پیش برده شد به شهر اشرف در آلبانی منتقل شدند. شایان یادآوریست که ساکنان کمپ لیبرتی در معرض موشکباران که بهمنظور کشتار آنها انجام میشد قرار داشتند. انتقال ساکنان کمپ اشرف ۱به کمپ لیبرتی در شرایطی فوقالعاده و غیرمعمول انجام گرفت و رژیم آخوندی گمان برد که یک پیروزی بزرگ بهدست آورده است و در کاستن از نقش این مقاومین و پایان دادن به تاثیر آنها بر مردم ایران گام بزرگی برداشته. اما ساکنان گستاخی رژیم و شبهنظامیان سپاه پاسداران را به چالش کشیدند و مبارزه خود را از قرارگاه لیبرتی ادامه داده بهطوریکه رژیم ایران تصمیم گرفت از طریق موشکباران، آنها را بهطور کامل از بین ببرد که البته این حملات منجر به کشته شدن بیش از ۱۰۰نفر شد. از سویی بهخاطر فشار بینالمللی و فعالیتها در همه جوامع، رژیم آخوندی با فشار زیادی مواجه گردید به همین خاطر به سرمایهگذاری بر روی برخی فشارها روی آورد و بر این اساس به ساکنان کمپ لیبرتی اصرار میکرد که به ایران برگشته یا از حمایت خود از مریم رجوی دست بردارند که البته این کارها مثمرثمر واقع نشد و آنها به آلبانی منتقل شدند تا دیگر این افراد لقمهای سهل و ساده و در دسترس برای شبهنظامیان تروریست نباشند.
ساکنان کمپ لیبرتی به تیرانا منتقل شدند و ساختن شهر جدیدشان را آغاز نمودند و در یک دوره کوتاه توانستند نه یک قرارگاه یا کمپ بلکه یک شهر بسازند که میتوان آنرا یک کشور کوچک نامید زیرا این شهر از سازماندهی بسیار بالایی برخوردار است و تأسیساتی که در آن میباشد تنها در شهرهایی قابل فراهم کردن است که بر آن دولتها و نه افراد نظارت داشته باشند.
مجاهدین هر آنچه در توان داشتند را در مسیر آرمانشان نهادند. اشرف ۳یک پدیده غافلگیرکننده بود و رژیم آخوندی پیشبینی آنرا نمیکرد. زیرا رژیم بر روی مأیوس شدن ساکنان لیبرتی حساب باز کرده بود و با انتقال آنها به آلبانی اینگونه میپنداشت که آنها در محیط جدید و فرهنگی متفاوت و فضایی مختلف نسبت به آنچه سالهای طولانی در آن بهسر برده بودند از هم میپاشند. اما قضایا با روندی خلاف هوا و هوسهای خامنهای پیش رفت و میلاد اشرف۳ یک صاعقه مقاومت بود که از تیرانا تا تهران امتداد یافت و بیش از این اشرف۳تابش مجدد مقاومت بود که تا عمق خاک ایران امتداد یافت و تاثیر آن خارج از تصور آخوندها بود و به حاکمان تهران فهماند که آنها نه در مقابل یک اپوزیسیون کلاسیک بلکه در مقابل یک ارگان سازمانیافته قرار دارند که میتواند آنچه میخواهد را محقق کند حتی اگر شرایط نامناسب باشد. آنها از ناممکن، ممکن را ساختند و زمینهایی خالی را تبدیل به شهری کردند که شایسته است با زیباترین عبارات توصیف شود و این نه کلامی از دوردست بلکه صحبتهای شاهدان عینی است که توانستند طی گردهمایی سالیانه مقاومت ایران که در اشرف ۳برگزار شد و در آن شخصیتهای بینالمللی از کشورهای مختلف شرکت کردند از این قرارگاه دیدار کنند. شهر اشرف در آلبانی پیوند دهنده دردهای مقاومت کنندگانی است که در اشرف۱و در کمپ لیبرتی رنجها کشیدند. و شرایطی را تحمل کردند که نمونهیی از سادیسم آخوندی بود که به کوچک و بزرگ رحم نکرده و آنها را هدف موشکباران قرار داد و شبانه روز بدون رعایت حرمتهای انسانی آنها را زیر آتشباری گرفت. مورد استقبال قرار گرفتن ساکنان لیبرتی پیروزی آزادی بر دیکتاتوری و شکستی سخت برای فاشیسم در مقابل انسانیت بود. کما اینکه زمینهساز مرحلهای جدید و غیرمعمول از مسیر مقاومتی بود که نه امروز بلکه از دوران شاه متولد شد و در همه عرصهها خمینی را به چالش کشید و از طریق کلیه محافل و هیئتها در مقابل خامنهای ایستاد. کما اینکه شرایط بینالمللی نیز به سود آخوندها نبود و روشن شد که این رژیم در شرایطی بسیار بحرانی دست و پا میزند و آگاهی مردم ایران در جهت خدمت به منافع مردم ایران و مبارزین در قرارگاه اشرف۳میباشد. کسانیکه برخلاف جریان آب شنا کردند و خواستار بازگشت به کشوری شدند که از شر فاشیسم خامنهای وحشیگری سپاه پاسدارانش رها باشد. اشرف ۳ تبدیل به زیارتگاه همه مخالفان استبداد و مقاومت کنندگان در مقابل تروریسم شد و در آن کنفرانسها و همایشهای بینالمللی برگزار گردید و از آن بسیاری فعالیتهای رسانهیی پخش گردید بهطوریکه خشم و حسرت رژیم آخوندها بهخاطر قرار گرفتن این ساکنان در محلی امن را برانگیخته است. زیرا آخوندها در کمین نشسته و منتظر فرصتی بودند که آنها را بهطور کامل نابود کرده و از بین ببرند تا به مخالفت آنها و افشای طرحهای تروریستی خمینی پایان دهند. اشرفیها طرحهای جنایتبار رژیم ولایتفقیه را با پایداری در لیبرتی و خروج امن از عراق و حرکت بسوی آلبانی که دستانش را بسوی آنها گشود نقش بر آب کردند. و در خاک آلبانی از قرارگاه اشرف۳ قلعهای جهت مبارزه برای آزاد کردن ایران از حکومت فاسد خمینی ایجاد نمودند.
در دیدارمان از قرارگاه اشرف۳ که دوست دارم آنرا شهر آزادی بنامم زنان و مردان رزمندهای را دیدیم که در اوج آمادگی برای رویارویی با رژیم خامنه قرار داشتند و دیدیم که بهرغم هر آنچه در مسیر مبارزهشان بر آنها گذشته، چگونه بر فعالیتهای مبارزاتی خود بدون هر گونه ضعف و سستی افزودهاند. و در رقابت با زمان آنها ایمان دارند که عمر ظلم بر مردمشان طولانی شده و زمان به سود مردم ایران که ظلم آخوندها آنها را فرسوده کرده نمیباشد. ما از برخی اماکن این قرارگاه دیدار نمودیم و بسیاری دستآوردها را مشاهده کردیم که نشانگر کار و زحمت اشرفیها برای ایجاد فردایی بهتر برای کشور و مردم دست بستهشان در زندانی بزرگ بهنام جمهوری اسلامی ایران است. موزه قرارگاه از جمله اماکنی بود که از آن دیدار نمودیم و تاریخ پر از درد مقاومت که طی دههها مقاومین تحمل نمودهاند را مشاهده کردیم که البته بهطور همزمان نشانگر امیدهایی بود که مجاهدین خلق برای آزادی تهران از فاشیسم رژیم خمینی لبالب از آن میباشند. رژیمی که انواع سختی را علیه مخالفان چه در داخل یا حتی در خارج روا داشته است. زیرا آنها را ترور نموده و بسیاری اقدامات تروریستی علیه آنها انجام داده است. ما یادوارههای زندانیانی را دیدیم که اعدام شده بودند و مادری که به فرزندش که او را ندیده بود درود میفرستاد و در وصیتنامهاش که برای خانوادهاش نوشته بود که از آنها میخواهد بعد از اعدامش به مبارزه علیه آخوندها ادامه دهند و آخرین رؤیاهای تابناکش را بهرغم ظلمت سلولها و ظلم جلادان ترسیم کرده بود. ما همچنین وارد سلولهای سمبلیک و کوچکی شدیم و شخصاً احساس کردم خودم در سلول هستم و تحت تاثیر این سلول قرار گرفتم که با دقتی بالا طراحی و درست شده بود. در این سلولها مجسمههایی از زنان و مردان مجاهد قرار داشت و واقعیت درد و رنجها را در دوره خمینی و خامنهای بازگو میکرد. ما همچنین قربانیان شکنجه از جمله حسین دادخواه را دیدیم. او فردی مسن بود و دردها و مرارتهایی که در زندان و در هنگامیکه در چنگال جلادان با آن مواجه بود را نقل میکرد و جراحتهای او در تصاویری که بر روی دیوارهای موزه نصب شده کاملاً آشکار بود. اما او با سری بلند کنار این تصاویر ایستاده و داستان خود را برای بازدید کنندگان با استواری و قدرت بیان میکرد.
حسین دادخواه : این دخترم که من رو دید یک جیغی کشید که من هنوز توی سرم هست و چسبید به مادرش از ترس. توی زندان اوین در همه لحظات شکنجه هست نه فقط نیم ساعت تو رو ببرند وقتی میخوان پانسمان عوض کنن چشمهات بسته است یکمرتبه پانسمان خونی را میکنند که دادت در میآید. طی چهل و چهار روز من نمیتونستم راه بروم.
انور مالک: واقعاً آنچه بر سر این مرد آمده دردناک است و مشابه او بسیارند که از شدت شکنجه کشته شدهاند. کما اینکه با یک نفر دیگر صحبت کردم و به ما گفت که نمیتواند با کلمات معمول مسائل را توضیح دهد بلکه این تاریخی از دردهاست که کوهها را به چالش میکشد. همینطور باید به این مرارتها تجربه قرارگاه لیبرتی را بیفزاییم که اشرفیها در آن تحت موشکباران مستمر از سوی شبهنظامیان تروریست سپاه پاسداران قرار داشتند. در موزه تصاویر مردان و زنانی را دیدم که رژیم آخوندی آنها را اعدام کرده بود و در هر تابلو داستانهای زیادی از صبر و دردها و تحمل و شلاق و به چالش کشیدن حاکمیت جلادان و جنایتکاران دیده میشد. جنایتکارانی که سادیسم را به حدی نامتصور رسانده و کاری کردهاند که حتی حیوانات وحشی جنگل نیز از آن خجالت میکشند.
قرارگاه اشرف۳ یک محل امن برای مبارزانی است که به رویارویی با این رژیم وحشی برخاسته و همچنین مرکزیست برای شعلهور نگاه داشتن مبارزهیی مستمر تا آزادی ایران از ولایتفقیه تروریسم و بازگرداندن آن به وضعیت طبیعی که با کشورها همزیستی داشته و منبع امنیت و امان و نه منبع شر و تروریسم و تخریب باشد. در انتها میخواهم از برپا کنندگان اشرف۳ بهخاطر استقبالی متمایز که از ما نمودند و بهخاطر هر آنچه برای میهمانان انجام دادند تشکر کنم. آنها همچنین شایسته تقدیر بهخاطر صبرشان در مقابل تاریخی از دردها و پافشاری بر امیدهای آزادی در کشورشان میباشند. کشوری که بر آن یک باند شیطانی حکومت میکند و جز گسترش شر و آزار رساندن به کشورها و مردم هیچ چیز برایش اهمیت ندارد.