خامنهای در صحبتهای روز ۱۲ اردیبهشت خود بارها از کلمه معلم استفاده کرد، از شأن و منزلت معلم و جایگاه معلم در پیشرفت فرهنگ گفت، اما حتی یک بار هم به حقوق تضییعشدهٔ معلم و تعهدات حاکمیت در برابر حقوق معلمان اشارهیی نکرد.
او مدعی شد «معلمان بهدلیل اهمیتی که برای این کار قائلند، دست از کار نمیکشند و بهرغم سالخوردگی به کار ادامه میدهند». همچنین گفت: «حالا من گفتم معلمان جوان، بهخاطر اینکه تعداد زیادی از معلمین ما امروز جوانها هستند، والاّ معلمان، معلمان سالخورده و زحمتکشیده و کارکردهای هم وجود دارند که سالیان درازی تلاش کردند و دل از معلمی نمیکنند. از بس برای آن اهمیت قائلند برای معلمی، دل نمیکنند و همینطور مشغول کار هستند، حتی در دوران سالخوردگی» (تلویزیون شبکه خبر ۱۲ اردیبهشت۱۴۰۰).
اما واقعیت در مورد زندگی و وضعیت معلمان چیست؟
واقعیت وضعیت اسفناک معیشتی معلمان و تقلای آنها برای رسیدن به حداقلهای زندگی شرافتمندانه است. معلمان سالخورده تنها به این دلیل، حاضر به بازنشستگی نیستند، که در حقوق بازنشستگی، آنچنان ناچیز است که با توجه به رشد تورم و گرانیها، در حداقلها هم نمیتوانند از پس تأمین حداقلی مخارج معیشت خود و خانواده خود برآیند.
کانون صنفی معلمان در بیانیه اخیر خود در رابطه با حقوق معلمان بازنشسته نوشت: «قانون مدیریت خدمات کشوری در ماده۶۴ به صراحت، اختصاص دادن هر گونه افزایش حقوق شاغلان به بازنشستگان را تصویب کرده است. بیش از ۱۳سال از آغاز اجرای این قانون میگذرد اما همچنان اجرای کامل همسانسازی برای بازنشستگان به تأخیر افتاده و در حق این قشر بیعدالتی میشود».
ستم و بیعدالتی در مورد حقوق معلمان جوان نیز وجود دارد.
روزنامه مستقل ۱۳ اردیبهشت۱۴۰۰ با عنوان «چرا معلمان نارضیند» نوشت: «سیستم استخدام معلم در ایران از منطق غیراخلاقی «شرایط اضطراری» بهره میبرد. مسئولان دولتی بهخوبی واقفند که بهعلت بحران شدید بیکاری در کشور عدهیی با هر شرایطی حاضر به پذیرش شغل معلمی خواهند شد و به این دلیل تا میتوانند مزایا و حقوق معلمی را در سطوح پایین قرار میدهند. بهعنوان مثال دریافتی حقوق معلمانی که سال گذشته به استخدام آموزش و پرورش درآمدند، کمتر از سه میلیون تومان بود. دستمزدی که هیچ مبلغ اضافه دیگری در قالب کارانه، تقدیر روز معلم، اعیاد، اضافه کاری و امثالهم که امری مرسوم در ارگانهای دیگر است را ندارد».
این تبعیض و نابرابری معلمان و بهویژه معلمان جوان را به اعتراض واداشته و آنها در تجمع ۲۳فروردین در مقابل مجلس شعار دادند:
حقوق ما ۲میلیون خط فقر ۱۰میلیون
شعار هر معلم مرگ بر استثمار
زحمت ۱۰۰برابر، حقوق نابرابر
در ۲۸فروردین نیز معلمان فارغالتحصیل دانشسراها در تجمع اعتراضی خود شعار دادند:
معلم داد بزن حقتو فریاد بزن
تا حق خود نستانیم کوتاه نمیآییم
در رابطه با نارضایتی مستمر معلمان نسبت به ضایع شدن حقوقشان کانون صنفی معلمان در ادامه بیانیه خود نوشت: «اگر چه معلمان رسمی کشور همواره از پایین بودن حقوق خود و نامتناسب بود دریافتی خود با هزینههای زندگی در شرایط مزمن تورمی، ناراضی و معترض بودهاند، اما در سالهای اخیر معلمان غیررسمی و قراردادی که در مدارس غیردولتی تدریس میکنند، عموما، با وضعیت بسیار بدتری دست به گریبانند.
اغلب بیمه نمیشوند و ناچار هستند که در قراردادهای واقعی و نه صوری که بناچار با مؤسسین این مدارس میبندند به همین حداقلها رضایت دهند و اعتراضی هم نکنند».
در رابطه با حقوق معلمان حقالتدریسی سایت عصر ایران بهنقل از یکی از آنها نوشت: «تعداد زیادی هم میشناسم که چند سال با مدرک دکترا و دانشجوی دکترا با حقوق کمتر از ۵۰۰هزار تومان در مدارس مشغول کار بوده و هستند» (عصر ایران ۱مهر۹۹).
حقوق معلمان رسمی بهطور متوسط ۳میلیون تومان و بیش از ۳برابر زیر خط فقر و سالانه معادل ۱۴۰۰دلار است، در صورتی که در کشورهای دیگر حقوق سالانه معلمان بسیار بالا و در کشورهایی تا حدود ۹برابر حقوق معلمان در ایران است.
در سوئیس حقوق معلمان سالانه ۷۰هزار دلار، آلمان ۶۵هزار دلار، کانادا ۵۶هزار دلار، قطر ۳۶هزار دلار و ترکیه ۲۵هزار دلار است.
در شرایطی که طی سالهای اخیر تورم بیش از ۵۰درصدی اقشار مختلف مردم و معلمان را در تنگنای معیشت قرار دارده، افزایش حقوق معلمان در سال اخیر بین ۲۰ تا ۲۵درصد بوده است.
کافیست که اشارهیی به اجاره مسکن در این سالها شود تا عمق فاجعه در وضعیت بد معیشتی آنها بیشتر مشخص شود.
البته این وضعیت معلمانی است که استخدام شدهاند، در حالی که بسیار از معلمان حقالتدریسی هستند که صدای اعتراضشان علیه حقوق کم و استخدام نشدن بلند است و عدم پاسخگویی حاکمیت آخوندی به مطالبات آنها و حتی به تأکید معلمان معترض در برابر مجلس ارتجاع، عدم انعکاس صدای آنها در رسانهها نه تنها نتوانسته آنها را ساکت کند، بلکه بهرغم تمام ظلمها و بیعدالتیهای رژیم در حق معلمان، آنان به دفاع از حقوق دیگر اقشار جامعه نیز میاندیشند.
کانون صنفی معلمان در بیانیه اخیر خود، در رابطه با روز جهانی کارگر و احقاق حقوق زحمتکشان نوشت: «۱۱ اردیبهشت روز جهانی کارگر را پاس میداریم و از زحمتکشان عرصه تولید در روزهایی که دشوارتر از همیشه، لازم است بر ضداستثمار، نابرابری، تورم لجام گسیخته، عدم امنیت شغلی، سرکوب دستمزدها، تشکلستیزی حاکمان و… تلاش کنند، حمایت میکنیم. برخی از همکاران ما و شما در این سالها در راستای تلاش برای کسب ابتداییترین حقوق مدنی و صنفی خود با حکمهای سنگین حبس و محرومیت مواجه شدهاند».
واقعیت این است که این حاکمیت نه میتواند و نه میخواهد به خواستههای اصلی معلمان و سایر اقشار جامعه از جمله کارگران پاسخ مثبت بدهد. این همان فاصلهای است بین حاکمیت و مردم که دایما عمیق میشود.
فاصله عمیق شوندهای که برای نظام بسیار خطرناک است، بهخصوص که معلمان و سایر اقشار محروم همچنان که تابهحال در شعارهایشان نشان دادهاند، اصل حاکمیت را نشانه رفتهاند و میدانند که تنها راه نجات از این وضعیت اسفناک پایان دادن به عمر حاکمیتی است که عامل همه بدبختیها و سیه روزیها است. همین اعتقاد است که فریاد میزنند که تنها با حضور در کف خیابانهاست که امکان دارد به حقوقشان برسند و یورش نیروهای سرکوبگر حکومتی و بگیر و ببند و دستگیریها هم نتوانسته و نمیتواند مانع ادامه حضور آنها در کف خیابانها بشود و این همان واقعیتی است که مهرهها و رسانههای حکومتی جابهجا نسبت به آن هشدار میدهند و یادآوری میکنند که «این وضعیت خطرناکی است و باید بدون مجامله برای آن چارهای اندیشید؛ وگرنه ممکن است راهحل در جاهایی دیگر جستوجو شود، جاهایی که ممکن است از ناکجاآباد سر در بیاورد» (شرق ۲۸فروردین۱۴۰۰).