روزنامه الشرقالاوسط در مطلبی به قلم غسان شربل سردبیر این روزنامه درباره برنامهریزی رژیم ایران برای منطقه، روز سهشنبه ۲۶ دیماه نوشت: ماجرا به پیش از رویداد «بهار عربی» برمی گردد. یک دیدار رسمی و علنی نبود. تعدادی انگشتشمار از سیاستمداران تصمیم گرفتند وضعیت منطقه را به بحث بگذارند. این بررسی به شرایط خاورمیانه در پرتو ریشهکن کردن رژیم صدام حسین توسط ارتش ایالات متحده پرداخت. آنها به جو بینالمللی ناشی از حملات «القاعدهٔ» در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ روی آوردند.
یکی از حاضران صحبت را به یمن کشاند. قاسم سلیمانی درباره این موضوع با جزئیات بیشتری صحبت کرد. وی درباره یمن و موقعیت استراتژیک آن در ارتباط با بابالمندب و دریای سرخ سخن گفت. سلیمانی بهطور مفصل درباره ساختار فرقهای در یمن بحث کرد. وی همچنین از ساختار قبیلهای، ائتلافها، توازن قوا و آزمایشهای خونینی که این کشور پشت سر گذاشت، سخن به میان آورد.
ارائه طولانی و مفصل سلیمانی، سیاستمدار عرب شرکتکننده را شگفتزده کرد. به نظر میرسید فرمانده «سپاه قدس» با دقت و علاقه در مورد پرونده مفصلی که روی میزش باز شده صحبت میکند. روزهای بعدی نشان خواهد داد که این علاقه بخشی از برنامه ایران در منطقه با ابعاد ایدئولوژیک، دیپلماتیک، سیاسی و امنیتی آن بوده است.
آغاز مداخله ایران از دید رئیسجمهوری علی عبدالله صالح پنهان نبود. به احتمال زیاد او انتظار نداشت که پروژه ایران در یمن به این سطح برسد. مرد زیرک حتی ممکن است روی توانایی خود برای بهرهبرداری از برگه حوثیها در چانهزنی با آمریکا و همسایگان شرطبندی کرده باشد. یورش آمریکا و انگلیس به مواضع حوثیها در پاسخ به اقدامات آنها در دریای سرخ، خاطره سیاستمدار عرب را که صد روز پس از شروع جنگ غزه به تلاشهای آنتونی بلینکن وزیر امور خارجه آمریکا خوشبین نبود، بیدار کرد.
این سیاستمدار نپذیرفت که ایران تلاش اسراییل برای شکستن طرف فلسطینی در محور مقاومت را بپذیرد. وی خاطرنشان کرد: برافراشتن پرچم بیتالمقدس از همان لحظه اول انتخاب خمینی بود زیرا معتقد بود که این گزینه راه نفوذ به جوامع عربی و اسلامی را هموار میکند و به انقلاب خود وجهه اسلامی میبخشد، حتی اگر در اصل شیعه باشد.
در آن زمان خمینی دو دیوار را مانع گسترش حضور انقلاب در منطقه میدانست. اولی رژیم «کافر» بعث عراق و دومی هیبت «شیطان بزرگ» و رشتههایی است که آن را به رژیمهای کشورهای منطقه وصل میکند و از نظر او مانع سرنگونی آنها میشود. انقلاب زمانی که آمریکاییها را در سفارت کشورشان در تهران گروگان گرفت، کار خود را با تضعیف هیبت ایالات متحده آغاز کرد. و بعد از اینکه آمریکا در فرو ریختن دیوار عراق کمک کرد، سلیمانی خود را وقف قطع یا تضعیف روابطی کرد که برخی کشورها را به آمریکا مرتبط میکرد.
صد روز پیش ایران برای به راهانداختن جنگی گسترده و درگیر شدن در آن شتاب نکرد. این کشور خواهان رویارویی مستقیم با ایالات متحده نیست که از روز اول برای جلوگیری از بروز یک درگیری منطقهای تمامعیار وارد شد. اما میتوان گفت که جنگ در واقع با آتش کنترل شده گسترش یافت. تبادل روزانه حملات در مرز اسراییل و لبنان مستلزم بازدید مکرر هاکستین، فرستاده ایالات متحده، ایدههایی برای از بین بردن درگیری بر سر نقاط مرزی بود. این مانند درگیری موردی علیه پایگاههای آمریکایی در عراق و سوریه است. و بعد پیام حوثیها با صراحت بیشتری رسید.
صد روز پیش «حماس» نبرد «طوفان الأقصی» را آغاز کرد. اولین واکنشها نشان نمیداد که آنچه «حماس» انجام داد بخشی از «حمله بزرگ» بود که گروههای وفادار به ایران سالها در اتاقهای تنگ درباره آن صحبت میکردند. آنطور که سناریوی «حمله بزرگ» نشان میداد، «باران موشکها» از روی چندین نقشه بر اسراییل نبارید.
تا به امروز، منابع فلسطینی همچنان تأیید میکنند که برخی از متحدان «حماس» دقایقی پیش مطلع شدهاند که اتفاق بزرگی رخ خواهد داد. منابع همچنین میگویند تهران با کتمان تاریخ دقیق از آن راحت نبود. گزینههای پیش روی «حزبالله» زیاد نبود. بهدلیل ائتلافها و برنامههای خود نتوانست کاملاً خارج از آنچه اتفاق میافتاد باقی بماند. برایش آسان نبود که تصمیم بگیرد وارد جنگی گسترده شود که ایران آن را نمیخواهد و شرایط سختی را که لبنان تجربه میکند آن را تسهیل نمیکند. دمشق برای شرکت در جنگ اشتیاق نشان نداد، زیرا باید محاسبات زیادی از جمله حضور نظامی روسیه در خاک خود و توانایی اسراییل برای هدف قرار دادن ارتش خود را در نظر بگیرد. سوریه آمادگی چنین جنگی گسترده را ندارد و بازگشت روابطش با «حماس» پس از اصرار مکرر «حزبالله»، بهمعنای آمادگی این کشور برای پرداخت هزینههای گزاف در دفاع از این گروه نیست تا از بار جنگ اسراییل بر دوش آن بکاهد.
بنابراین، «حزبالله» مشارکت کم هزینه در جنگ و زیر سقفی کمتر از یک جنگ گسترده و فراگیر را انتخاب کرد.
به موازات درگیریهای «حزبالله»، گروههای وفادار به ایران در حملاتی شرکت کردند که هدف آنها تحت فشار قرار دادن آمریکا برای تصمیمگیری برای خروج از عراق بود. زمانی که واشنگتن پاسخ سختگیرانهای به هدف قرار دادن پایگاههای خود در عراق را برگزید، دولت محمد شیاع السودانی در موقعیت بسیار دشواری قرار گرفت. خروج آمریکاییها در فضای خصومتآمیز، خسارات اقتصادی بزرگی را برای عراق به همراه خواهد داشت و موضوع تسلیحات آمریکایی در دست نیروهای این کشور را دچار مشکل میکند. اما دولت السودانی در نهایت مجبور شد موضوع خروج «ائتلاف بینالمللی» از خاک خود را مطرح کند.
با وجود انتقاداتی که حمایت مطلق دولت بایدن از اسراییل در منطقه و جهان برانگیخت، به نظر میرسید از اینکه این انفجار بزرگ رخ نداد، آسوده خاطر بود. اما بحران دریای سرخ آن را وادار کرد تا دست به کاری بزند که میخواست از آن اجتناب کند، یعنی حمله به مواضع حوثیها برای تأیید جدی بودن مأموریت «پاسدار شکوفایی». حملات آمریکاییها این سؤال را مطرح میکند که آیا مبادله حملات بین آمریکا و حوثیها به یک محور اضافی در جنگ علنی که صد روزه ادامه دارد تبدیل خواهد شد؟
بلینکن در تلاش است فرمولی برای خروج از بنبست ترتیب دهد. اسراییل قادر به حل این نبرد در «دوره فیض» نبود و «حماس» در حال انجام نبردی فراتر از ظرفیت خود است و جنگهای موازی همیشه خطر لغزش را به همراه دارند. وظیفه بلینکن فراتر از شاق است. یک جنگ طولانی برای همه گران است. بخشی از خاورمیانه تغییر کرده است. وزیر آمریکایی باید اثر انگشت سلیمانی را در برخی نقشهها از سواحل مدیترانه تا ساحل دریای سرخ در نظر بگیرد.
سلیمانی در شکل دادن به ویژگیهای عراق پس از صدام کمک کرد. جنگ سال ۲۰۰۶ با اسراییل را از لبنان همراهی کرد. او شخصاً در متقاعد کردن ولادیمیر پوتین برای مداخله نظامی در سوریه برای نجات رژیم بشار اسد مشارکت داشت. صحبتهای مفصل او در مورد یمن تأیید کرد که پرونده یمنی زودتر به میز او آورده شده است.