دوشنبه ۲۴ اکتبر از ابتدای صبح صدا و فریادهای آشنای ایرانیانی که بعد از ۶ ماه گویی جزیی از میدان ناسیون شدهاند سکوت میدان را میشکند صدایی که گویی انعکاسش از جای جای میدان بر میخیزد،
از صندلی وسط میدان که نشان از جراحت یک مجروح دارد تا میلههای سازمان ملل که میخواهند بهنوعی فریاد این ایرانیان را منعکس کنند و بنرها و تابلوها هر کدام هنگامی که جمعیت هم از شعار دادن باز میایستد طنین فریاد آنها میشوند و با نوشتههای خود عابران را نگه میدارند تا دمی به این جمعیت معترض گوش کنند و درخواستهای آنان را بشنوند و نفرات کمکم با شروع صحبت و دیدن تابلوهای شهدا و زخمیها به سمت میز کتاب کشیده میشوند و در آنجا قلم را به دست میگیرند و همبستگی خود را با اشرفیان در امضای حمایت از اشرفیان به ثبت میرسانند تا بتوانند به این وسیله به آنهایی که مورد یک تهاجم بیرحمانه واقع شدهاند یاری برسانند.
در این روز حامیان مقاومت که از جاهای مختلف برای یک هدف واحد گردهم آمدهاند کمکم با هم آشنا میشوند و هر کس تلاش میکند تا قسمتی از کار تحصن را بهعهده بگیرد و بتوانند یک روز فعال و پرتلاش برای رساندن صدای اشرفیان داشته باشند. و ساعتی بعد مجدداً پرچم ایران و آرمهایی که روی آن زنده باد اشرف نوشته شده در دستها بالا میرود و دوباره درخواستها با صدای بلند فریاد زده میشود، سازمان ملل حفاظت اشرف را تأمین کن، سازمان ملل تضمین برای اشرف بگذار، و سازمان ملل صدای ما را بشنو و جواب ما را بده و شعار آخر اشرف اشرف شهر شرف... .. و پیام به جان جانان ایستادهایم تا پایان...
یک ساعتی که از ظهر گذشت همه در یک تکاپوی دیگر وسایل را جمع میکنند و به سمت کمیساریای عالی پناهندگی میروند تا صدایشان را به خانم ناوی پیلای برسانند و آنجا هم با تمام قوا که گویی فریادها از عمق جانشان برمیخیزد خانم پیلای را فرا میخوانند برای حفاظت از اشرفیان، و بدون لحظهای خستگی زمان را از دست نمیدهند و یکسره این فریاد در جلوی ساختمان خانم پیلای طنینانداز است... .. و سپس بازگشت به محل اول برای ادامه تحصن و کارزارشان در مقابل سازمان ملل و تکرار درخواستها در ساعتهای مختلف...
در این روز نیز یک هیأت از خانوادهها و یاران اشرف که از کشور انگلیس آمدهاند درخواستهایشان را آماده کرده و به کمیساریای عالی پناهندگی مراجعه میکنند و از مسئولان مربوطه میخواهند که خواستهایشان را به خانم پیلای برسانند. و به این ترتیب متحصنان یکروز پرتلاش دیگر را پشت سر میگذارند...
از صندلی وسط میدان که نشان از جراحت یک مجروح دارد تا میلههای سازمان ملل که میخواهند بهنوعی فریاد این ایرانیان را منعکس کنند و بنرها و تابلوها هر کدام هنگامی که جمعیت هم از شعار دادن باز میایستد طنین فریاد آنها میشوند و با نوشتههای خود عابران را نگه میدارند تا دمی به این جمعیت معترض گوش کنند و درخواستهای آنان را بشنوند و نفرات کمکم با شروع صحبت و دیدن تابلوهای شهدا و زخمیها به سمت میز کتاب کشیده میشوند و در آنجا قلم را به دست میگیرند و همبستگی خود را با اشرفیان در امضای حمایت از اشرفیان به ثبت میرسانند تا بتوانند به این وسیله به آنهایی که مورد یک تهاجم بیرحمانه واقع شدهاند یاری برسانند.
در این روز حامیان مقاومت که از جاهای مختلف برای یک هدف واحد گردهم آمدهاند کمکم با هم آشنا میشوند و هر کس تلاش میکند تا قسمتی از کار تحصن را بهعهده بگیرد و بتوانند یک روز فعال و پرتلاش برای رساندن صدای اشرفیان داشته باشند. و ساعتی بعد مجدداً پرچم ایران و آرمهایی که روی آن زنده باد اشرف نوشته شده در دستها بالا میرود و دوباره درخواستها با صدای بلند فریاد زده میشود، سازمان ملل حفاظت اشرف را تأمین کن، سازمان ملل تضمین برای اشرف بگذار، و سازمان ملل صدای ما را بشنو و جواب ما را بده و شعار آخر اشرف اشرف شهر شرف... .. و پیام به جان جانان ایستادهایم تا پایان...
یک ساعتی که از ظهر گذشت همه در یک تکاپوی دیگر وسایل را جمع میکنند و به سمت کمیساریای عالی پناهندگی میروند تا صدایشان را به خانم ناوی پیلای برسانند و آنجا هم با تمام قوا که گویی فریادها از عمق جانشان برمیخیزد خانم پیلای را فرا میخوانند برای حفاظت از اشرفیان، و بدون لحظهای خستگی زمان را از دست نمیدهند و یکسره این فریاد در جلوی ساختمان خانم پیلای طنینانداز است... .. و سپس بازگشت به محل اول برای ادامه تحصن و کارزارشان در مقابل سازمان ملل و تکرار درخواستها در ساعتهای مختلف...
در این روز نیز یک هیأت از خانوادهها و یاران اشرف که از کشور انگلیس آمدهاند درخواستهایشان را آماده کرده و به کمیساریای عالی پناهندگی مراجعه میکنند و از مسئولان مربوطه میخواهند که خواستهایشان را به خانم پیلای برسانند. و به این ترتیب متحصنان یکروز پرتلاش دیگر را پشت سر میگذارند...