روزنامه حکومتی تهران امروز نوشت: استاندار تهران در حالی هفته گذشته از ایجاد ۲۴۰هزار شغل در تهران طی سال ۸۹ خبر داد و وعده کرد که در سال جاری هم ۳۶۰هزار شغل ایجاد میشود اما هنوز بسیاری از جوانهای تهرانی مزه شیرین صاحب شغل بیدردسر شدن را نچشیدهاند. تعداد رانندههای مسافربر شخصی و تاکسیدارهای جوان روز به روز بیشتر میشود.
نکته مهم ماجرا هم اینجاست که اکثر این جوانان تحصیلات بالای لیسانس دارند و در رشتههای کاربردی مانند کشاورزی، مکانیک، حسابداری و... درس خواندهاند اما از بد حادثه نه شغلی در پایتخت برای آنها ایجاد شده تا در تخصصشان به کار گرفته شوند و نه امکانی برای کسب درآمد بر اساس مدرک تحصیلشان.
ترمینال آزادی؛ پاتوق مسافربرهای تحصیلکرده
یکی گفت اگر دنبال مسافربر با مدرک دانشگاهی میگردی برو ترمینال غرب؛ او میگوید که از حاشیه ترمینال آزادی با پرسشی ساده میتوانی چنین رانندگانی را پیدا کنی که این روزها شغلشان مسافر کشی است. دنبال آدرس که میرویم به یک راننده جوان میرسیم. حسن حسینی یکی از رانندگان تاکسی است که ۵ سال پشت نیمکتهای دانشگاه درس خوانده اما بعداً نتوانسته میز نشین شود. از زندگی شخصیاش میگوید با چشمانی که انگار دیگر ناامید شدهاند «پدرم شرایط مالی مساعدی نداشت اما خانوادهام در هر شرایطی تشویقم میکردند که درس بخوانم، در بسیاری مواقع با دوستانم تنها در یک نمره رقابت میکردم، اما نمیدانستم این شرایط بد روزگار است که برای من تصمیم میگیرد».
او از مشکلات فراوانش میگوید، از اینکه با همین ماشین هم دیگر نمیتواند اجارهبهای خانهاش را تأمین کند، درآمدی که نمیتواند جوابگوی خرج ماشینش باشد و خانوادهای که از او پول میخواهند: «این تاکسی پدرم است. جزو تاکسیهای فرسوده است، اما چارهای ندارم باید با همین وضع کار کنم، چون پول تعویضش را ندارم». ابراهیم ۳۰ ساله یکی دیگر از رانندگان تحصیلکرده در رشته دکوراسیون داخلی، است. او میگوید: «من به خیال اینکه در شرکتی استخدام میشوم و میتوانم با حقوق ماهانه آنجا زندگی خوبی برای خود بهوجود آورم به دانشگاهی دور از محل سکونتم رفتم، زمانی که درسم را تمام کردم هر روز از این مرکز به آن مرکز رفتم، ساعتها پشت در اتاق مدیران به انتظار نشستم، از مهارتهای خود گفتم اما نمیدانم چه شد که من از فیلتر انتخاب آنها عبور نکردم، بعد از کلی جستوجو توانستم از طریق یکی از دوستانم در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شوم اما از شانس بد، بعد از دو ماه، دوباره بیکار شدم، چون دیگر نمیتوانستم این شرایط را تحمل کنم، به اجبار برای تأمین هزینه روزانه خودم و مادرم که معلول است با ماشین مشغول به کار شدم، خدا را شکر که این حداقل وسیله را دارم که اگر نبود نمیدانستم از کجا باید هزینه زیاد درمان مادرم را تأمین میکردم».
خانمهای تحصیلکرده هم راننده تاکسی شدهاند!
ناهید اکرمی یکی دیگر از رانندگانی است که با ۳۵ سال سن و فارغالتحصیل رشته تاریخ در بخش خصوصی تاکسیرانی مشغول به کار شده. شمارهاش را یکی از همکارانش میدهد.
وقتی که با او تماس گرفتیم و خواستیم از او سؤال کنیم چه شرایطی باعث شد، کار با تاکسی را برای خودش انتخاب کند و چرا مشغول به کاری مرتبط با رشته تحصیلی خود نشده، از همان اول امتناع کرد و بعد با کمی عصبانیت گفت: «میخواستید چه شرایطی داشته باشم. افزایش یکباره نرخ بنزین، سهمیه بندیها و گرانی کمرم را خم کرده است. مگر من چقدر توان دارم، یک زمان شوهرم در ادارهای مشغول به کار بود، آن موقع درس میخواندم و لیسانس تاریخ گرفتم اما بعداً بهدلیل برخی مشکلات، شوهرم در فرآیند تعدیل نیرو قرار گرفت و شغلش را از دست داد، به ۱۰۰جا سر زدم، به مدرسههای مختلفی برای تدریس درس دادم؛ بعداً دیدم که دیگر داشتن تحصیلات بالا ملاک نیست و وقتی دیدم نمیتوانم در جایگاه تحصیلی خودم فعال باشم، مبلغی را که برای پیش قسط یک تاکسی موردنیاز بود تهیه کردم و وارد تاکسیرانی شدم تا بتوانم جواب خواستههای فرزندانم را بدهم، چون گفتن ندارم برای بچهها معنا و مفهومی ندارد».
او میگوید: «اگر میدانستم این تقدیر من است، هیچ گاه به دانشگاه وارد نمیشدم آن همه زحمت چه سودی برای من داشت، حتی با این مشغله نمیتوانم سوادم را به فرزندانم انتقال بدهم».
نکته مهم ماجرا هم اینجاست که اکثر این جوانان تحصیلات بالای لیسانس دارند و در رشتههای کاربردی مانند کشاورزی، مکانیک، حسابداری و... درس خواندهاند اما از بد حادثه نه شغلی در پایتخت برای آنها ایجاد شده تا در تخصصشان به کار گرفته شوند و نه امکانی برای کسب درآمد بر اساس مدرک تحصیلشان.
ترمینال آزادی؛ پاتوق مسافربرهای تحصیلکرده
یکی گفت اگر دنبال مسافربر با مدرک دانشگاهی میگردی برو ترمینال غرب؛ او میگوید که از حاشیه ترمینال آزادی با پرسشی ساده میتوانی چنین رانندگانی را پیدا کنی که این روزها شغلشان مسافر کشی است. دنبال آدرس که میرویم به یک راننده جوان میرسیم. حسن حسینی یکی از رانندگان تاکسی است که ۵ سال پشت نیمکتهای دانشگاه درس خوانده اما بعداً نتوانسته میز نشین شود. از زندگی شخصیاش میگوید با چشمانی که انگار دیگر ناامید شدهاند «پدرم شرایط مالی مساعدی نداشت اما خانوادهام در هر شرایطی تشویقم میکردند که درس بخوانم، در بسیاری مواقع با دوستانم تنها در یک نمره رقابت میکردم، اما نمیدانستم این شرایط بد روزگار است که برای من تصمیم میگیرد».
او از مشکلات فراوانش میگوید، از اینکه با همین ماشین هم دیگر نمیتواند اجارهبهای خانهاش را تأمین کند، درآمدی که نمیتواند جوابگوی خرج ماشینش باشد و خانوادهای که از او پول میخواهند: «این تاکسی پدرم است. جزو تاکسیهای فرسوده است، اما چارهای ندارم باید با همین وضع کار کنم، چون پول تعویضش را ندارم». ابراهیم ۳۰ ساله یکی دیگر از رانندگان تحصیلکرده در رشته دکوراسیون داخلی، است. او میگوید: «من به خیال اینکه در شرکتی استخدام میشوم و میتوانم با حقوق ماهانه آنجا زندگی خوبی برای خود بهوجود آورم به دانشگاهی دور از محل سکونتم رفتم، زمانی که درسم را تمام کردم هر روز از این مرکز به آن مرکز رفتم، ساعتها پشت در اتاق مدیران به انتظار نشستم، از مهارتهای خود گفتم اما نمیدانم چه شد که من از فیلتر انتخاب آنها عبور نکردم، بعد از کلی جستوجو توانستم از طریق یکی از دوستانم در یک شرکت خصوصی مشغول به کار شوم اما از شانس بد، بعد از دو ماه، دوباره بیکار شدم، چون دیگر نمیتوانستم این شرایط را تحمل کنم، به اجبار برای تأمین هزینه روزانه خودم و مادرم که معلول است با ماشین مشغول به کار شدم، خدا را شکر که این حداقل وسیله را دارم که اگر نبود نمیدانستم از کجا باید هزینه زیاد درمان مادرم را تأمین میکردم».
خانمهای تحصیلکرده هم راننده تاکسی شدهاند!
ناهید اکرمی یکی دیگر از رانندگانی است که با ۳۵ سال سن و فارغالتحصیل رشته تاریخ در بخش خصوصی تاکسیرانی مشغول به کار شده. شمارهاش را یکی از همکارانش میدهد.
وقتی که با او تماس گرفتیم و خواستیم از او سؤال کنیم چه شرایطی باعث شد، کار با تاکسی را برای خودش انتخاب کند و چرا مشغول به کاری مرتبط با رشته تحصیلی خود نشده، از همان اول امتناع کرد و بعد با کمی عصبانیت گفت: «میخواستید چه شرایطی داشته باشم. افزایش یکباره نرخ بنزین، سهمیه بندیها و گرانی کمرم را خم کرده است. مگر من چقدر توان دارم، یک زمان شوهرم در ادارهای مشغول به کار بود، آن موقع درس میخواندم و لیسانس تاریخ گرفتم اما بعداً بهدلیل برخی مشکلات، شوهرم در فرآیند تعدیل نیرو قرار گرفت و شغلش را از دست داد، به ۱۰۰جا سر زدم، به مدرسههای مختلفی برای تدریس درس دادم؛ بعداً دیدم که دیگر داشتن تحصیلات بالا ملاک نیست و وقتی دیدم نمیتوانم در جایگاه تحصیلی خودم فعال باشم، مبلغی را که برای پیش قسط یک تاکسی موردنیاز بود تهیه کردم و وارد تاکسیرانی شدم تا بتوانم جواب خواستههای فرزندانم را بدهم، چون گفتن ندارم برای بچهها معنا و مفهومی ندارد».
او میگوید: «اگر میدانستم این تقدیر من است، هیچ گاه به دانشگاه وارد نمیشدم آن همه زحمت چه سودی برای من داشت، حتی با این مشغله نمیتوانم سوادم را به فرزندانم انتقال بدهم».