مجاهد اشرفی الهام فردیپور در بستر بیماری، ممانعتهای ضدانسانی از معالجات ضروری پزشکی توسط کمیته سرکوبگر و عوامل نوری مالکی را افشا کرده است. توجه شما را به این روشنگری جلب میکنیم:
«با سلام و با تشکر از فرصت مجددی که به من دادید. من الهام فردیپور مبتلا به بیماری سرطان تیروئید هستم که قبلاً اشاره کوتاهی به ممانعتها و کارشکنیهایی که در ریل درمانم شده بود توسط کمیته سرکوب، توضیح دادم ولی الآن لازمه که بگم این ممانعتها و محدودیتها از حد فقط کارشکنی گذشته و به یک شکنجه مستمر برای ما بیماران تبدیل شده. با به تأخیر انداختن ریل بیماری، ریل درمان من، روزانه فقط یک شکنجه مستمر و ما رو به یک مرگ تدریجی محکوم کردند. این بیمارستانی که به زندان تبدیل شده، تمامی امکاناتش و تمامی الزاماتش توسط نیروهای عراقی اشغال شد و تبدیل به یک زندان شد برای شکنجه مستمر ما به خیال خام خودشون بتونن یک مجاهدی که نیاز مبرم به درمان پزشکی و رسیدگیهای پزشکی دارند رو به تسلیم وادارند که البته کور خوندند و از غلط کرده خودشون پشیمون خواهند شد. من یکی از قربانیان این جنایت سرکوبگرانه هستم که توسط نوری مالکی که البته به خواسته و توافق دوجانبهای که با خامنهای انجام داده، من یکی از قربانیان این جنایت هستم. ریل درمان بیماری من تقریباً یکساله به طول انجامیده و من دارم یک سال از این بیماری رنج میبرم. اینها حتی اجازه دسترسی آزاد به پزشکان متخصص رو به ما نمیدن و مستمراً قرارهای ما رو کنسل میکنند. فقط شاید بهتر باشه برای اینکه شما در جریان قرار بگیرید، فقط روزهایی که به من اعلام شد که میتونم به اجرای قرار برم ولی بعد اون رو کنسل کردن، به اطلاعتون برسونم در این صورت شاید بهتر بتونید بفهمید منظور از شکنجهای که در ابتدا گفتم چیه. برای مثال در 11جولای ۲۰۱۰ به من اعلام کردند که میتونم برای قرار به بیمارستانهای بغداد برم. من رو تا دم آمبولانس بردن. ساعت 7صبح دکتر عمر خالد تمیمی، همین مزدور اومد گفت قرارم کنسل شده بهدلیل اینکه نمیتونم مترجم همراهم ببرم. آخه من چطوری با دکتر متخصصی که زبونش رو نمیفهمم تفهیم و تفاهم کنم. ایضاً در تاریخ 24سپتامبر ۲۰۱۰ قرار من رو کنسل کردند. در 30سپتامبر ۲۰۱۰ قرارم رو کنسل کردند. فقط به همین بهونه در 7اکتبر ۲۰۱۰ قرار من کنسل شد که نفر همراه و مترجم نمیتونم با خودم ببرم. در 14اکتبر ۲۰۱۰ قرارم رو کنسل کردند. در 9دسامبر ۲۰۱۰ قرارم رو کنسل کرد. در 27دسامبر ۲۰۱۰ قرارم رو کنسل کرد. یعنی تمامی قرارهای من رو به همین عنوان آخوندی، به همین بهونه آخوندساخته که نمیتونم مترجم همراه خودم ببرم، قرارهای من رو کنسل کردند و بعد از اون هم هیچ قراری به من داده نشد. پس از کنسل کردن قرارهای من بعد از مدتی به من یک قرار دادند که میتونم برای یک آزمایش به بیمارستان بغداد برم. به بیمارستان بغداد رفتم. آزمایش انجام شد. اسکن توسط اشعه شد. دکتری که این کار رو انجام داد، تأکید که من باید مدتی اونجا بمونم تا اثر دارو از بین بره اما متأسفانه اکیپ حفاظتی که برای بهاصطلاح حفاظت ما اومد، به این موضوع توجه نکرد. من و بیماران رو در یک آمبولانس با هم یکجا گذاشت و این باعث وخیمتر شدن حال من و خطر برای بقیه بیماران شد. که البته از اونها هم بیش از این انتظار نبود، چون اونها هدفشون شکنجه ما بود. در مسیر حال من بد شد. وقتی به همین بیمارستان مراجعه کردم، دکتری که کشیک اونجا بود، گفت که به دستور دکتر عمر اجازه بستری شدن اونجا ندارم چون از پیش به اون اطلاع ندادم. چطوری میتونستم اطلاع بدم وقتی تو مسیر حالم بد شد؟ آخر اینجا کجاست، بیمارستانه یا زندانه یا شکنجهگاه؟ اینجا کجاست، باغوحش مزدوران و شکنجهگران روحی و روانی انسانها؟! آخه چطوری یک دکتر بالای سر بیمار نمیاد و وضعیتش رو چک نمیکنه؟ ای ننگ بر شما که اینجا رو تبدیل به زندان با شاخصها و الگوهای زندانهای رژیم کردین که فقط یک مجاهد خلق رو به تسلیم وادارید، اونهم با شکنجه پزشکی و با حربه پزشکی. فقط مجاهدی که جرمش ایستادن در مقابل رژیم طلسمشکسته است، برای حق و حقوق خودش و مردمش، ای ننگ و مرگ بر شما.
اجازه بدین یک نمونه دیگهای رو براتون بگم. در دو نوبتی که من رو برای اجرای قرار به بغداد بردن، مزدوری به نام ستوان دوم فارس مسئول اکیپ حفاظت ما بود. این فرد از ساعت 7 صبح که ما رو از اشرف برد، تا ساعت 5بعدازظهر که به اشرف برگردوند، اجازه نداد که حتی نون و آب خالی توسط پول خودمون خریداری بشه. یعنی به مدت 10 الی 11ساعت بیماران سرطانی را گرسنه و تشنه نگهداشت. از چی میترسید؟ البته که خیلی روشن و واضحه که چرا چون مجاهد خلق از حق خودش و خلقش ذرهای کوتاه نمیاد. چون حاضر نیست به این شرایط ولیفقیه طلسمشکسته تن بده و تسلیم بشه.
نمونه دیگه براتون بگم یک بار که قرار بود من و 7بیمار دیگه رو به بغداد ببرن، در یک آمبولانس ما رو نگهداشتن، آمبولانسی که از مینیممهای استاندارد هم برخوردار نبود. بیماران رو روی یک صندلی پلاستیکی به مدت 3 الی 4ساعت نشوندن بهطوری که با هر ترمز این ماشین بیماران روی کف آمبولانس میافتادن و این علاوه بر دردهایی بود که خودشون داشتن. اما قسمت دردناک قضیه وقتی بود که وقتی به اشرف برگشتیم، به همین بیمارستان به اصطلاح بیمارستان و زندان تحت ریاست عمر خالد، تمامی مدارک پزشکی ما از ما گرفته شد. همین باعث شد که تمامی پیگیریها، تمامی رسیدگیهای ویژه و تمامی دستورالعملهایی رو که توسط دکتر متخصص به ما داده شد، به پزشکان ما نرسه و پزشکان ما در جریان قرار نگرفتن و رسیدگیهایی که میبایست میشد، نشد. بعد از او هم قرارهای ما رو کنسل کردن. آخه این فرد عمد خالد تمیمی پزشکه یا شکنجهگر که در لباس سفید پزشکی سیاهترین مقاصد شوم رژیم خمینی رو داره به ما اعمال میکنه؟ چه جوریه که با یک بیمار سرطانی، اون هم زن، چنین رفتاری داره میشه؟ خو به که بدونین در اطراف شهر اشرف نزدیک به 210بلندگو توسط همین کمیته و با پشتیبانی همین سربازها کار گذاشته شده که نزدیک به 100تای اون در اطراف همین بیمارستان که تحت ریاست دکتر عمر خالده. وقتی به اون به همین اعتراض کردیم و گفتیم بهعنوان رئیس بیمارستان تو میتونی اعتراض کنی، این کار پیگرد قانونی داره در هر جای دنیا کنار بیمارستان تابلوی بوق زدن ممنوع و رعایتهای خاص خودش رو داره، تو چرا به این کار اعتراض نمیکنی، مشخصاً گفت که اینها اجازه دارند و حق دارند این کار رو بکنند چرا که از طرف دولت یعنی از طرف نوری مالکی اجازه گرفتن. آخر چطوریه که بیماران سرطانی و صعبالعلاج بایستی 24ساعته توسط بلندگوهای قوی مورد اهانت و توهین قرار بگیرن؟ ای مرگ بر خامنهای و ای مرگ بر تمامی گماشتههاش در دولت مالکی، هر کس با هر لباس و با هر اسمی که هست ای مرگ بر شما.
برای اینکه بدونید، من چندین بار به مقامات آمریکایی و به نمایندگان یونامی اعتراض خودم رو چه حضوری و چه مکتوب نوشتم و گفتم ولی متأسفانه اونها هیچ اقدام جدی انجام ندادن. بنابراین از همین جا به این مزدور میگم ای مزدور، تو تمام تلاشت رو کردی که به هر نحوی که شده با حربه پزشکی به ما فشار وارد کنی ولی از این لحظه به تو میگم که ما نه به شکنجههای تو تن میدیم و نه کوچکترین نیازی به این اقدامات ضدانسانی که در پوش پزشکی داری میکنی، نیاز داریم. از همینجا داریم بهت میگیم این بیمارستان این شکنجهگاه و این زندانی که دایر کردی، باید تخته بشه و درش بسته بشه و تمامی اقلام اون به ما برگردونده بشه و این اقلام قرار بود در خدمت به ما باشه نه در شکنجه به ما.
در انتها باید بگم این ولیفقیه طلسمشکسته و این لانه جاسوسیش که سفارتخونهاش هست، داره تمامی فرامین و دستورها رو به کمیته صادر میکنه تا شاید به خیال خودش بتونه مجاهدین رو به تسلیم و اداره اما ای طلسمشکسته و ای ولیفقیه طلسمشکسته، مجاهدی که سوگند خورده، مجاهد اشرفی قسم خورده، وقتی جایی براش به شکنجهگاه تبدیل بشه، عین همون شکنجهگاههای رژیم باهاش تنظیم میکنیم و از شما برای ما عین همون شکنجهگران و دژخیمانید و دیگه ما حرفی با شما نداریم. از همین جا من و همه خواهرانم و برادران بیمارم اعلام میکنیم که از این پس هیچگونه مراجعهای به این شکنجهگاه نخواهیم داشت و از این پس هیچگونه رسیدگیهای پزشکی رو نمیپذیریم.
لازمه که بدونین اینها تماماً جنایت جنگیه و ما بهرغم همه فشار و بهرغم همه عواقبی که این بیماری برای ما داره و خطراتی که اون هست برای ما، اون رو با سربلندی و با افتخار و با گشادهرویی میپذیریم تا یک بار دیگه به تو ای ولیفقیه ثابت کنیم سخت در اشتباهی، اشتباه محاسبه داری با مجاهدین. بهتره روشن کنم که حالا حالا که این ولیفقیه طلسمشکسته لبه پرتگاه رسیده، دم موشش توی تله پشت درب اشرف گیر افتاده راه پس و پیش نداره. حالا که ما بیماران اشرفی رو اینقدر تحت فشار گذاشتی که برای ما جبهه جنگ دیگهیی باز کردی، بهت میگیم که بیا، بیا، بیا و بجنگ تا بجنگیم. بین ما و این مزدورانی که لباس پزشکی تن خودشون کردن، حالا هر لباسی، لباس نظامی یا لباس پزشکی تن خودشون کردن، هیچ حرفی دیگه باقی نمونده. ما حرفمون با اونها مشخصه: بجنگ تا بجنگیم.
با توجه به اقدامات ضدانسانی نیروهای عراقی که به ما اشرفیها اعمال میشه و با توجه به مسئولیت نیروهای آمریکایی و ملل متحد که سر حفاظت اشرف، از اونها میخوام که مداخله کنند و جلوگیری کنند از ضایعات انسانی که در ا شرف داره صورت میگیره. ما از شما هیچ چیز نمیخوایم نه پول میخواهیم نه پشتیبانی میخوایم ما هیچ چیز نمیخوایم فقط میخواهیم اجازه دسترسی به خدمات پزشکی داشته باشیم اونهم با تمام هزینه خودمون همین و بس.
«با سلام و با تشکر از فرصت مجددی که به من دادید. من الهام فردیپور مبتلا به بیماری سرطان تیروئید هستم که قبلاً اشاره کوتاهی به ممانعتها و کارشکنیهایی که در ریل درمانم شده بود توسط کمیته سرکوب، توضیح دادم ولی الآن لازمه که بگم این ممانعتها و محدودیتها از حد فقط کارشکنی گذشته و به یک شکنجه مستمر برای ما بیماران تبدیل شده. با به تأخیر انداختن ریل بیماری، ریل درمان من، روزانه فقط یک شکنجه مستمر و ما رو به یک مرگ تدریجی محکوم کردند. این بیمارستانی که به زندان تبدیل شده، تمامی امکاناتش و تمامی الزاماتش توسط نیروهای عراقی اشغال شد و تبدیل به یک زندان شد برای شکنجه مستمر ما به خیال خام خودشون بتونن یک مجاهدی که نیاز مبرم به درمان پزشکی و رسیدگیهای پزشکی دارند رو به تسلیم وادارند که البته کور خوندند و از غلط کرده خودشون پشیمون خواهند شد. من یکی از قربانیان این جنایت سرکوبگرانه هستم که توسط نوری مالکی که البته به خواسته و توافق دوجانبهای که با خامنهای انجام داده، من یکی از قربانیان این جنایت هستم. ریل درمان بیماری من تقریباً یکساله به طول انجامیده و من دارم یک سال از این بیماری رنج میبرم. اینها حتی اجازه دسترسی آزاد به پزشکان متخصص رو به ما نمیدن و مستمراً قرارهای ما رو کنسل میکنند. فقط شاید بهتر باشه برای اینکه شما در جریان قرار بگیرید، فقط روزهایی که به من اعلام شد که میتونم به اجرای قرار برم ولی بعد اون رو کنسل کردن، به اطلاعتون برسونم در این صورت شاید بهتر بتونید بفهمید منظور از شکنجهای که در ابتدا گفتم چیه. برای مثال در 11جولای ۲۰۱۰ به من اعلام کردند که میتونم برای قرار به بیمارستانهای بغداد برم. من رو تا دم آمبولانس بردن. ساعت 7صبح دکتر عمر خالد تمیمی، همین مزدور اومد گفت قرارم کنسل شده بهدلیل اینکه نمیتونم مترجم همراهم ببرم. آخه من چطوری با دکتر متخصصی که زبونش رو نمیفهمم تفهیم و تفاهم کنم. ایضاً در تاریخ 24سپتامبر ۲۰۱۰ قرار من رو کنسل کردند. در 30سپتامبر ۲۰۱۰ قرارم رو کنسل کردند. فقط به همین بهونه در 7اکتبر ۲۰۱۰ قرار من کنسل شد که نفر همراه و مترجم نمیتونم با خودم ببرم. در 14اکتبر ۲۰۱۰ قرارم رو کنسل کردند. در 9دسامبر ۲۰۱۰ قرارم رو کنسل کرد. در 27دسامبر ۲۰۱۰ قرارم رو کنسل کرد. یعنی تمامی قرارهای من رو به همین عنوان آخوندی، به همین بهونه آخوندساخته که نمیتونم مترجم همراه خودم ببرم، قرارهای من رو کنسل کردند و بعد از اون هم هیچ قراری به من داده نشد. پس از کنسل کردن قرارهای من بعد از مدتی به من یک قرار دادند که میتونم برای یک آزمایش به بیمارستان بغداد برم. به بیمارستان بغداد رفتم. آزمایش انجام شد. اسکن توسط اشعه شد. دکتری که این کار رو انجام داد، تأکید که من باید مدتی اونجا بمونم تا اثر دارو از بین بره اما متأسفانه اکیپ حفاظتی که برای بهاصطلاح حفاظت ما اومد، به این موضوع توجه نکرد. من و بیماران رو در یک آمبولانس با هم یکجا گذاشت و این باعث وخیمتر شدن حال من و خطر برای بقیه بیماران شد. که البته از اونها هم بیش از این انتظار نبود، چون اونها هدفشون شکنجه ما بود. در مسیر حال من بد شد. وقتی به همین بیمارستان مراجعه کردم، دکتری که کشیک اونجا بود، گفت که به دستور دکتر عمر اجازه بستری شدن اونجا ندارم چون از پیش به اون اطلاع ندادم. چطوری میتونستم اطلاع بدم وقتی تو مسیر حالم بد شد؟ آخر اینجا کجاست، بیمارستانه یا زندانه یا شکنجهگاه؟ اینجا کجاست، باغوحش مزدوران و شکنجهگران روحی و روانی انسانها؟! آخه چطوری یک دکتر بالای سر بیمار نمیاد و وضعیتش رو چک نمیکنه؟ ای ننگ بر شما که اینجا رو تبدیل به زندان با شاخصها و الگوهای زندانهای رژیم کردین که فقط یک مجاهد خلق رو به تسلیم وادارید، اونهم با شکنجه پزشکی و با حربه پزشکی. فقط مجاهدی که جرمش ایستادن در مقابل رژیم طلسمشکسته است، برای حق و حقوق خودش و مردمش، ای ننگ و مرگ بر شما.
اجازه بدین یک نمونه دیگهای رو براتون بگم. در دو نوبتی که من رو برای اجرای قرار به بغداد بردن، مزدوری به نام ستوان دوم فارس مسئول اکیپ حفاظت ما بود. این فرد از ساعت 7 صبح که ما رو از اشرف برد، تا ساعت 5بعدازظهر که به اشرف برگردوند، اجازه نداد که حتی نون و آب خالی توسط پول خودمون خریداری بشه. یعنی به مدت 10 الی 11ساعت بیماران سرطانی را گرسنه و تشنه نگهداشت. از چی میترسید؟ البته که خیلی روشن و واضحه که چرا چون مجاهد خلق از حق خودش و خلقش ذرهای کوتاه نمیاد. چون حاضر نیست به این شرایط ولیفقیه طلسمشکسته تن بده و تسلیم بشه.
نمونه دیگه براتون بگم یک بار که قرار بود من و 7بیمار دیگه رو به بغداد ببرن، در یک آمبولانس ما رو نگهداشتن، آمبولانسی که از مینیممهای استاندارد هم برخوردار نبود. بیماران رو روی یک صندلی پلاستیکی به مدت 3 الی 4ساعت نشوندن بهطوری که با هر ترمز این ماشین بیماران روی کف آمبولانس میافتادن و این علاوه بر دردهایی بود که خودشون داشتن. اما قسمت دردناک قضیه وقتی بود که وقتی به اشرف برگشتیم، به همین بیمارستان به اصطلاح بیمارستان و زندان تحت ریاست عمر خالد، تمامی مدارک پزشکی ما از ما گرفته شد. همین باعث شد که تمامی پیگیریها، تمامی رسیدگیهای ویژه و تمامی دستورالعملهایی رو که توسط دکتر متخصص به ما داده شد، به پزشکان ما نرسه و پزشکان ما در جریان قرار نگرفتن و رسیدگیهایی که میبایست میشد، نشد. بعد از او هم قرارهای ما رو کنسل کردن. آخه این فرد عمد خالد تمیمی پزشکه یا شکنجهگر که در لباس سفید پزشکی سیاهترین مقاصد شوم رژیم خمینی رو داره به ما اعمال میکنه؟ چه جوریه که با یک بیمار سرطانی، اون هم زن، چنین رفتاری داره میشه؟ خو به که بدونین در اطراف شهر اشرف نزدیک به 210بلندگو توسط همین کمیته و با پشتیبانی همین سربازها کار گذاشته شده که نزدیک به 100تای اون در اطراف همین بیمارستان که تحت ریاست دکتر عمر خالده. وقتی به اون به همین اعتراض کردیم و گفتیم بهعنوان رئیس بیمارستان تو میتونی اعتراض کنی، این کار پیگرد قانونی داره در هر جای دنیا کنار بیمارستان تابلوی بوق زدن ممنوع و رعایتهای خاص خودش رو داره، تو چرا به این کار اعتراض نمیکنی، مشخصاً گفت که اینها اجازه دارند و حق دارند این کار رو بکنند چرا که از طرف دولت یعنی از طرف نوری مالکی اجازه گرفتن. آخر چطوریه که بیماران سرطانی و صعبالعلاج بایستی 24ساعته توسط بلندگوهای قوی مورد اهانت و توهین قرار بگیرن؟ ای مرگ بر خامنهای و ای مرگ بر تمامی گماشتههاش در دولت مالکی، هر کس با هر لباس و با هر اسمی که هست ای مرگ بر شما.
برای اینکه بدونید، من چندین بار به مقامات آمریکایی و به نمایندگان یونامی اعتراض خودم رو چه حضوری و چه مکتوب نوشتم و گفتم ولی متأسفانه اونها هیچ اقدام جدی انجام ندادن. بنابراین از همین جا به این مزدور میگم ای مزدور، تو تمام تلاشت رو کردی که به هر نحوی که شده با حربه پزشکی به ما فشار وارد کنی ولی از این لحظه به تو میگم که ما نه به شکنجههای تو تن میدیم و نه کوچکترین نیازی به این اقدامات ضدانسانی که در پوش پزشکی داری میکنی، نیاز داریم. از همینجا داریم بهت میگیم این بیمارستان این شکنجهگاه و این زندانی که دایر کردی، باید تخته بشه و درش بسته بشه و تمامی اقلام اون به ما برگردونده بشه و این اقلام قرار بود در خدمت به ما باشه نه در شکنجه به ما.
در انتها باید بگم این ولیفقیه طلسمشکسته و این لانه جاسوسیش که سفارتخونهاش هست، داره تمامی فرامین و دستورها رو به کمیته صادر میکنه تا شاید به خیال خودش بتونه مجاهدین رو به تسلیم و اداره اما ای طلسمشکسته و ای ولیفقیه طلسمشکسته، مجاهدی که سوگند خورده، مجاهد اشرفی قسم خورده، وقتی جایی براش به شکنجهگاه تبدیل بشه، عین همون شکنجهگاههای رژیم باهاش تنظیم میکنیم و از شما برای ما عین همون شکنجهگران و دژخیمانید و دیگه ما حرفی با شما نداریم. از همین جا من و همه خواهرانم و برادران بیمارم اعلام میکنیم که از این پس هیچگونه مراجعهای به این شکنجهگاه نخواهیم داشت و از این پس هیچگونه رسیدگیهای پزشکی رو نمیپذیریم.
لازمه که بدونین اینها تماماً جنایت جنگیه و ما بهرغم همه فشار و بهرغم همه عواقبی که این بیماری برای ما داره و خطراتی که اون هست برای ما، اون رو با سربلندی و با افتخار و با گشادهرویی میپذیریم تا یک بار دیگه به تو ای ولیفقیه ثابت کنیم سخت در اشتباهی، اشتباه محاسبه داری با مجاهدین. بهتره روشن کنم که حالا حالا که این ولیفقیه طلسمشکسته لبه پرتگاه رسیده، دم موشش توی تله پشت درب اشرف گیر افتاده راه پس و پیش نداره. حالا که ما بیماران اشرفی رو اینقدر تحت فشار گذاشتی که برای ما جبهه جنگ دیگهیی باز کردی، بهت میگیم که بیا، بیا، بیا و بجنگ تا بجنگیم. بین ما و این مزدورانی که لباس پزشکی تن خودشون کردن، حالا هر لباسی، لباس نظامی یا لباس پزشکی تن خودشون کردن، هیچ حرفی دیگه باقی نمونده. ما حرفمون با اونها مشخصه: بجنگ تا بجنگیم.
با توجه به اقدامات ضدانسانی نیروهای عراقی که به ما اشرفیها اعمال میشه و با توجه به مسئولیت نیروهای آمریکایی و ملل متحد که سر حفاظت اشرف، از اونها میخوام که مداخله کنند و جلوگیری کنند از ضایعات انسانی که در ا شرف داره صورت میگیره. ما از شما هیچ چیز نمیخوایم نه پول میخواهیم نه پشتیبانی میخوایم ما هیچ چیز نمیخوایم فقط میخواهیم اجازه دسترسی به خدمات پزشکی داشته باشیم اونهم با تمام هزینه خودمون همین و بس.