خبرنگار کانون حمایت از خانوادههای جانباختگان و بازداشتیها مصاحبهای در اولین ساعتهای خبر اعدام محمدعلی حاج آقایی با فرزند ایشان بهنام حسین حاج اقایی داشته است، حسین از ویژگیهای پدر و همچنین علاقمندیهای او در رابطه با محیط اجتماع و همنوعان و… برای ما سخن گفته است، ضمن محکومیت اعدام رذیلانه محمد حاج آقایی و هم بندش جعفر کاظمی مصاحبه با حسین حاج آقایی را در ذیل جهت اطلاع خوانندگان درج میکنیم.
پدرم میگفت هیچوقت ظلمی نکنید و ظلمی رادیدید آرام ننشینید!
در مسیر هدفت، ازبالاترین ارزشهایت باید بگذری بدون چشمداشت وپاداشتی!
- با سلام و ضمن عرض تسلیت و آرزوی صبر برای شما، میدانیم که در تب و تاب هستید و امیدواریم که آخرین غم شما باشد و امید داریم که همه ما بتوانیم پیام رسان خون این عمل غیرانسانی باشیم، شما از چه طریقی از خبر اعدام پدرتان مطلع شدید؟
- اولین خبر را رادیو پیام ساعت ۸ صبح اعلام کرد، توی راه هم یکی از نفرات… تماس گرفته و به من گفتند. اما نهایتا امروز رسیدم اوین، چون امروز روز ملاقات بود که دیگر در اوین به من گفتند در واقع ابلاغ شد. !
- آیا اقدامی برای تحویل پیکر پدرتان انجام دادید؟
- گفتند که بروید دادگاه همان شعبهای که محاکمه و حکم وی صادر شده و برگه ترخیص بگیرید، البته معلوم هم نیست حالا چون امنیتی و یا سیاسی بوده، جنازه را تحویل بدهند یا نه، معمولاً که تا حالا نمیدادند، حالا من میروم ببینم چی میگویند؟!
- در چه دادگاهی و چه زمانی وی را محاکمه کردند؟
- اولین بار در بهمن ماه ۸۸ بود که در دادگاه انقلاب به ریاست مقیسه (ناصریان)، که بازجوی ۲۵ سال پیش آنان بوده و او را محاکمه کرده و او را به اعدام محکوم نمود.
- میتوانید مقداری از پروسه ایشان را برایمان بگویید؟
- والله سال ۶۰ بنده خیلی کوچک بودم و چیزهایی که فقط شنیدم را میتوانم بگویم، الآن متأسفانه حال و هوای درستی ندارم و نمیتوانم بهخاطر بیاورم، که بتوانم کامل صحبت کنم، اما مقداری که به نظرم میرسد را میگویم. پدر بنده، توی پرونده هیچ جرمی که مرتکب شده باشد که حتی منجر به حبس بشه، در روز دادگاه اولیه او هم من پشت در بودم، همین که این دادگاهها غیرعلنی برگزار میشه جای سؤال داره، چرا اگر جرم محرزی هست بگذارید مردم بدانند و ملت ببینند که چرا و به چه جرمی محاکمه میشه و اگر هم نبوده که چرا غیرعلنی دادگاه را تشکیل میدین. من در همان پشت درب که بودم و کلمات اولیه را در شروع دادگاه که شنیدم، هنوز نه حکم خوانده شده بود و نه هنوز متهمها حتی اسمشان را هم نگفته بودند و دادگاه تازه شروع شده بود، قاضی برگشت و در شروع جمله گفت که شما دو نفر چطور در سال ۶۷ زنده آمدید بیرون، من خودم فرستادمتون برای اعدام، چطور زنده ماندید؟ ، حالا عیبی نداره!، امسال قسمت شده الان! بدون اینکه هیچی هنوز خوانده شده باشد، برگشت و به آنها گفت که شما چهار حکم بیشتر ندارید.
از همین الآن به شما بگم یا اعدام با طناب دارید، یا مصلوبید، یا قطع عضو دست راست و پای چپ یا بالعکس و یا حبس در نفی بلد با اعمال شاقه، این چهار تا حکم را از همان اول داد، که وکیل اقای جعفر کاظمی، فکر کنم، خانم غنوی بود، معترض شد که آقا هنوز اصلاً نه چیزی خوانده شده، نه دفاعیهای و… چطور حکمها را دادید، گفت که همین است دیگه، چیزی نمیتوانید بگید!
اما بگویم، بنده قبل ازاینکه عزا دار باشم، خیلی سرافرازم، خیلی مفتخرم و به هرکس که (اعدام پدرم را) اطلاع میدهم، خیلی سربلند اطلاع میدهم و خیلی هم خوشحالم که هدفی که داشت مقدس و همونی که میخواست شد و میخواست در این راه جون بده که خوب رسید و میدونید که عزیز تر از جون برای هیچ آدمی نیست.
- ایا شما در روز دادگاه بودید و این بحثها را میشنیدید خودتان؟
ج. بله من در روز دادگاه خیلی با کلنجار و به سختی رفتم به داخل ساختمان، پشت درب دادگاه پنج دقیقه اول قسمت این بود که من با گوش خودم بشنوم و این جملات را همان قاضی ناصریان (مقیسه) گفت که بازجوی همین دو نفر در دهه شصت بود، بعد از اون داستان هم تا حالا مونده، این نفر حقوق خونده یا نخونده هم معلوم نیست،
دادگاه از بیخ بن از اول صلاحیت نداشت با آن قاضی، حکم از قبل معلوم بود انگار از جایی دیگه دیکته شده بود و معلوم بود نکته دیگر اینکه از قبل بازجوها به آنها گفته بودند اگر مصاحبهای داشته باشید میتوانید حکم اعدام را لغو میکنند!
پدرم به جعفری دولتی آبادی دادستان کل گفته بود من که میدانم این تاثیری ندارد تا حالا کم دروغ نشنیدهایم ولی برای اینکه از دین جمعی خودم خلاص شوم مصاحبه میکنم و می گویم به من اینرا گفتند و… .
همان مصاحبه و در واقع فیلم بازجویی بود که آن را بهعنوان اعتراف آوردند توی تلویزیون، فردای جنایت روز عاشورا پخش کردند و اعلام کردند که عوامل هتک حرمت را گرفتیم و همان بعد ازظهر فیلم این چند نفر را پخش کردند که یکیش بابابود این مصاحبه و بازجویی بود که آنها بهعنوان اعتراف گیری پخش کرده بودند نه جرمی اعتراف کرده بود و نه چیزی همان جور که همه میدانستند من میدانستم بابا میدونست زیرش زدند مصاحبه و در واقع پخش فیلم بازجویی هیچ تاثیری نداشته است، بلکه برایشان تاثیر منفی هم داشته بود آن را کرده بودند سمبل تبلیغات.
حدود یکماه پیش محلی که سکونت داریم مسجدی بود زیر مسجد یک ملک بزرگی بود که ۳۰تا مغازه بهصورت غرفه غرفه درست کرده بودند اولین غرفهاش در اجاره پدر بود تعمیرکار ساعت بود پدر که برای زیارت کربلا تشریف برده بود برج ۱۱سال ۸۷رفته بودند من آمدم به جای او نشستم و ساعتهای مردم را تحویل میدادم ایشان چهارو نیم سال در آنجا کار میکرد دوو نیم سال هم من نشستم آخرین موعد قرار دادمان ۳۰بهمن ماه بود یکماه پیش ۵ یا ۴ نفر از بسیجیهای مسجد با لحن خیلی زننده و بدی که من اصلاً انتظارش را نداشتم گفتند شما سه روز وقت دارید باید اینجا را تخلیه کنید والا ما جور دیگری بر خورد میکنیم من گفتم من تا آخر بهمن وقت دارم کی این دستور را داده است. گفتند ویسی روحانی مسجد، آخوندمسجد گفته است. سراغش رفتم پیگیر شدم که شما این دستور را دادهاید گفتند بله. من گفتم برای چی؟ کلی بهانه واینها… . بعد گفت من حقیقتا از همان روزاول که متوجه شدم پدرت اینجوری شد وقتی رفت و شما آمدید و تلویزیون پخش شد دل چرکین شدم که شما اینجائید. گفتم من با شما صحبت کردم گفتم اگر قرار بعدها انگی به من بزنند و حرفی بزنند و اتفاقی بیفته بگوئید که من بدون درگیری همین اول کار جمع کنم بروم. شما نکردید آلان می گوئید دل چرکین شدم این یکماه شب عیدی نمیتوانستید تحمل کنید من دو تا بچه محصل دارم ضمن اینکه شما هنوز چیزی از من ندیدهاید. هنوز حرکتی انجام ندادم… . . خیلی او جسارت شجاعت و اعتقاد داشت که اینکاررا کرد من عرضه اون رو ندارم هنوز هم کاری نکردم گفت نه بهخاطر همین قضیه است، من با شوخی و خنده بهش گفتم کاش به من میگفتید از طرف اطلاعات سر شما تحت فشارم و یا از طرف سازمان حج و اوقاف به من فشار میآورد که شما اینجا هستید گفت نه من خودم دل چرکینم من هم گفتم همین جواب را به ملت میدهم که چرا کاسبی ات را جمع کردهای چرا؟ آلان اینجوری شما را انداختن بیرون؟ من هم می گویم که بهخاطر اینکه بابام سیاسیه، زندان اوین این هم حکمش میباشد. بهخاطر این می گویند نباید اینجا باشم.
- میخواستم از علاقمندیهای پدرتون بگویید.
- پدر قبل از انقلاب پدرم کتاب فروش بود حدود۱۲سال انتشارات امیر کبیر کار میکرد خودش میگفت، حالا این اواخر خیلی حافظهاش یاری نمی کرد ۱۶هزارجلد کتاب را سیاسی، مذهبی، رمان، اعتقادی، ملی، فلسفی و منطق را در سالهای ۵۹، ۵۸ را موضوعاتش، را حفظ بود ایشان فوقالعاده آدم پری بود. گیرایی فنی بسیار بالایی داشت.
از اعتقاداتش آخرین حرفهایی که برای من زد من خودم ازش میپرسیدیم من زیاد ازش سؤال میکردم در رابطه بااعتقاد، راه، و… همه چیز!
او در رابطه با آخرین عملش میگفت من تشخیص دادم واقعاً ظلم دارد میشود حالا حکومت، نظام، رژیم هر کدام به نوعی به من و بقیه ظلم میکنند، پس نمازی که من میخوانم بدرد نمیخورد، نماز فلسفهاش یعنی قیام علیه ظلم، اقامهاش یعنی همین من این هدف را دارم میروم.
آدم خیلی سادهای بود خیلی ساده بود تمام کسانی که مشتری هایش هستند هم محلی هایش هستند دوستانش هستند تو هر فرقهای، از نفرات اول نماز در مسجد بود.
آنموقع که دستگیر شده بود مردم محل و بهطور خاص همسایه، بغض کرده و جلوی من داشت گریه میکرد به حدی دوستش داشتند که دوست و دشمن برایش فرقی نمی کرد. با همه خیلی ملایم بود خیلی آدم مردم دوست و مردم داری بود.
اصلاً از همان اول به مادیات توجهای نداشت، اگر میداشت که آخر عاقبتش این نبود بهطور خاص خانه زندگی، هیچ چیز!
هر جا که تونست از چیزی که به آن اعتقاد داشت حق است دفاع کرد چه جلوی رئیس امیر کبیر آنموقع جعفری بود محکومش کرد،
چه شرکت غربال در بندرعباس رئیس آنجا بهخاطر اینکه او از حق و حقوق کارگران دفاع میکرد با وی مستمر درگیر بود.
نمازش روزهاش به موقع بود با اینکه که از نظر جسمی براش جای سالمینمانده بود سال ۶۷ که آمده بود بیرون دیسک کمر، آرتروز گردن، سیاتیک پایش عود کرده بود، زخم معده و میگرن داشت. این ۲۰روز آخر هم وضعیت جسمیاش خیلی وخیم بود در این ۲۰روز آخر پای راستش سر بود سر و بیحس بود و سر گیجه داشت.
- چه سالهایی را پدرتان در زندان بود؟
- سال ۶۱دستگیر شد سال ۶۷هم آمد بیرون. ۶سال زندان بود
- آخرین صحبتها و نکاتی که درملاقات به شما گفتندچه چیزی بود؟
- همیشه برای من و برای مادرم و برای دوتا بچههایم که خیلی بچهاند و برای عروسش، کسی دیگری را نداشت میگفت هرکجا هستید در هر سمت و شغلی هستید در هر اعتقادی هستید، فقط انسان باشید، انسانیت را یادبگیرید و فقط سعی کنید انسان باشید.
یک موقعی که در زندان بود با او میگفتم پدراز شما گذشته شما ۵۴ سالتان است زحمتهایت راکشیدی میخواستم حالامثلاًًًًًًًًًًًًًًمنصرفش کنم خودم میدانستم خودم البته اعتقاد ندارم ولی پدر و عزیزاست میگفت که، اینها همه در راه انسان شدن است همیشه میگفت برای انسان شدن چهارتا زندان را بایدبگذرانیم که سه تا راپیشینیان ما گذراندند ما لازم نیست بگذرانیم کافی است که همان کاری که آنها کردند ما هم انجام بدهیم. اول زندان اجتماع بود، دوم زندان تاریخ بود و بعد زندان جغرافی، زندان چهارم را اگرکسی بر آن غلبه کرد و گذشت زندان خویشتن است! اگر توانستی برای هدفی حتی برای شخصی که خودت به آن اعتقاد داری فرقی ندارد خدا بنده خدا فرق نمیکند آن راهدف قرار بدهی باید ازبالاترین ارزشهایت بگذری بدون چشمداشت وپاداشتی!
خلاصه جمله میشود ایثار! هر وقت به آنجا رسیدی چهار زندان آدمیت را گذراندهای و ا نسان شدی به من هم میگفت که هروقت به آنجا رسیدی من ازتو راضی ام.
میگفت هیچوقت ظلمی نکنید وظلمی رادیدید آرام ننشینید، تا میتوانید دلی بهدست بیاورید.
- شنیدیم که در هفته گذشته او را برای اعدام برده بودند، ایا شما در این رابطه نکتهای دارید؟
- بله این دو نفر پدر و آقای کاظمی را برده بودند برای اعترف گیری جدید که اینها را اعتراف کنید باز مثل همان داستان قبلی، اعدام نمیشوید، لغو میشود و از این حرفها آنها قبول نکردند و گفتند ما از اول هم گفتیم کاری نکردیم آلان هم می گوئیم کاری نکردهایم ما تازه هیچ حرکتی انجام ندادهایم هیچ چیزی که شما بتوانید مارا محکوم کنید در پرونده مانیست بیخود هم برای ما پروندهسازی نکنید!
همین ایستادگی آنان، خودش باعث جلو انداختن اعدام آنها شده بود غیر از هفته قبل پریروز هم یکبار دیگر آنها را برده بودند برای اعدام! و دوباره بر شان گرداننده بودند توی بند دیگر، نهایتاً هم امروز صبح برده بودندساعت ۵- ۶ برای اعدام برده بودند!
سؤال. ایا پرویروز هم مجدداً آنان را برای اعدام برده بودند؟
- بله برده بودند اعتراف نامه داده بود امضاء نکردند دوباره بر شان گرداندند.
سوال. شما بهعنوان فرزنداین زندانی سیاسی از مجامع حقوقق بشری و بینالمللی چه درخواستی دارید؟
- خواسته همه انسانها که طالب آزادی هستند، انسان آزاد آفریده شده است حداقل در هر جامعهای حق هر انسانی است که میتواند به هر چیزی معتقد باشد کسی نمیتواند از بابت اعتقاداتش محکومش کند مؤاخذهاش کنند چه برسد به این جنایتها و اعدام و این حرفها من تنها انتظارم این است که در این جامعه چیزی که برای همه دنیا محرز است به حق یک ملتی نگاهی داشته باشند حداقل این است که برای آنها آزادی عقیده را برایشان ارمغان بیاورند به چه روشی نمیدانم من نه تخصصی و نه علمش دارم و به داد زندانیان سیاسی برسند، خیلی از آنها که بیخود و بیجهت وبی علت داشتند رد میشدند توی خیابان، آنها را گرفتند آورند توی زندان.
البته بگم که خیلی بهتر شد که تازه بدانند ظلم یعنی چیه؟ حق آنهارا بگیرند به داد اینها برسند و بتوانند جلوی اعدامها را بگیرند این جان را ما از مخلوقمان گرفتهایم نمیتونیم خودمان از همدیگر بگیریم.
- در آخر اگر پیامی خطاب به مردم دارید یا حرف ونکتهای که بخواهید در سایت کانون منعکس شود خوشحال میشویم که بشنویم.
- عین همان پیامی که پدرم برای من داشت به اضافه اینکه اگر میبینید جایی ظلمی بر پاست، اگر ساکت بنشینند آن ظلم ممکن است پس فردا به خودشان و خانوادهشان هم بشه؟ آنموقع می بیند که اطرفیان ساکت ننشتهاند این عکسالعمل برای این عمل کافی است حداقل بابت حقی که دارند بخواهند، حداقل اینکه از حقی که دارند دفاع کنند! همه انسان به قول پدر همه طول عمر را دارند باید دید که عرض عمر را چطوری طی میکنند!
پدرم میگفت هیچوقت ظلمی نکنید و ظلمی رادیدید آرام ننشینید!
در مسیر هدفت، ازبالاترین ارزشهایت باید بگذری بدون چشمداشت وپاداشتی!
- با سلام و ضمن عرض تسلیت و آرزوی صبر برای شما، میدانیم که در تب و تاب هستید و امیدواریم که آخرین غم شما باشد و امید داریم که همه ما بتوانیم پیام رسان خون این عمل غیرانسانی باشیم، شما از چه طریقی از خبر اعدام پدرتان مطلع شدید؟
- اولین خبر را رادیو پیام ساعت ۸ صبح اعلام کرد، توی راه هم یکی از نفرات… تماس گرفته و به من گفتند. اما نهایتا امروز رسیدم اوین، چون امروز روز ملاقات بود که دیگر در اوین به من گفتند در واقع ابلاغ شد. !
- آیا اقدامی برای تحویل پیکر پدرتان انجام دادید؟
- گفتند که بروید دادگاه همان شعبهای که محاکمه و حکم وی صادر شده و برگه ترخیص بگیرید، البته معلوم هم نیست حالا چون امنیتی و یا سیاسی بوده، جنازه را تحویل بدهند یا نه، معمولاً که تا حالا نمیدادند، حالا من میروم ببینم چی میگویند؟!
- در چه دادگاهی و چه زمانی وی را محاکمه کردند؟
- اولین بار در بهمن ماه ۸۸ بود که در دادگاه انقلاب به ریاست مقیسه (ناصریان)، که بازجوی ۲۵ سال پیش آنان بوده و او را محاکمه کرده و او را به اعدام محکوم نمود.
- میتوانید مقداری از پروسه ایشان را برایمان بگویید؟
- والله سال ۶۰ بنده خیلی کوچک بودم و چیزهایی که فقط شنیدم را میتوانم بگویم، الآن متأسفانه حال و هوای درستی ندارم و نمیتوانم بهخاطر بیاورم، که بتوانم کامل صحبت کنم، اما مقداری که به نظرم میرسد را میگویم. پدر بنده، توی پرونده هیچ جرمی که مرتکب شده باشد که حتی منجر به حبس بشه، در روز دادگاه اولیه او هم من پشت در بودم، همین که این دادگاهها غیرعلنی برگزار میشه جای سؤال داره، چرا اگر جرم محرزی هست بگذارید مردم بدانند و ملت ببینند که چرا و به چه جرمی محاکمه میشه و اگر هم نبوده که چرا غیرعلنی دادگاه را تشکیل میدین. من در همان پشت درب که بودم و کلمات اولیه را در شروع دادگاه که شنیدم، هنوز نه حکم خوانده شده بود و نه هنوز متهمها حتی اسمشان را هم نگفته بودند و دادگاه تازه شروع شده بود، قاضی برگشت و در شروع جمله گفت که شما دو نفر چطور در سال ۶۷ زنده آمدید بیرون، من خودم فرستادمتون برای اعدام، چطور زنده ماندید؟ ، حالا عیبی نداره!، امسال قسمت شده الان! بدون اینکه هیچی هنوز خوانده شده باشد، برگشت و به آنها گفت که شما چهار حکم بیشتر ندارید.
از همین الآن به شما بگم یا اعدام با طناب دارید، یا مصلوبید، یا قطع عضو دست راست و پای چپ یا بالعکس و یا حبس در نفی بلد با اعمال شاقه، این چهار تا حکم را از همان اول داد، که وکیل اقای جعفر کاظمی، فکر کنم، خانم غنوی بود، معترض شد که آقا هنوز اصلاً نه چیزی خوانده شده، نه دفاعیهای و… چطور حکمها را دادید، گفت که همین است دیگه، چیزی نمیتوانید بگید!
اما بگویم، بنده قبل ازاینکه عزا دار باشم، خیلی سرافرازم، خیلی مفتخرم و به هرکس که (اعدام پدرم را) اطلاع میدهم، خیلی سربلند اطلاع میدهم و خیلی هم خوشحالم که هدفی که داشت مقدس و همونی که میخواست شد و میخواست در این راه جون بده که خوب رسید و میدونید که عزیز تر از جون برای هیچ آدمی نیست.
- ایا شما در روز دادگاه بودید و این بحثها را میشنیدید خودتان؟
ج. بله من در روز دادگاه خیلی با کلنجار و به سختی رفتم به داخل ساختمان، پشت درب دادگاه پنج دقیقه اول قسمت این بود که من با گوش خودم بشنوم و این جملات را همان قاضی ناصریان (مقیسه) گفت که بازجوی همین دو نفر در دهه شصت بود، بعد از اون داستان هم تا حالا مونده، این نفر حقوق خونده یا نخونده هم معلوم نیست،
دادگاه از بیخ بن از اول صلاحیت نداشت با آن قاضی، حکم از قبل معلوم بود انگار از جایی دیگه دیکته شده بود و معلوم بود نکته دیگر اینکه از قبل بازجوها به آنها گفته بودند اگر مصاحبهای داشته باشید میتوانید حکم اعدام را لغو میکنند!
پدرم به جعفری دولتی آبادی دادستان کل گفته بود من که میدانم این تاثیری ندارد تا حالا کم دروغ نشنیدهایم ولی برای اینکه از دین جمعی خودم خلاص شوم مصاحبه میکنم و می گویم به من اینرا گفتند و… .
همان مصاحبه و در واقع فیلم بازجویی بود که آن را بهعنوان اعتراف آوردند توی تلویزیون، فردای جنایت روز عاشورا پخش کردند و اعلام کردند که عوامل هتک حرمت را گرفتیم و همان بعد ازظهر فیلم این چند نفر را پخش کردند که یکیش بابابود این مصاحبه و بازجویی بود که آنها بهعنوان اعتراف گیری پخش کرده بودند نه جرمی اعتراف کرده بود و نه چیزی همان جور که همه میدانستند من میدانستم بابا میدونست زیرش زدند مصاحبه و در واقع پخش فیلم بازجویی هیچ تاثیری نداشته است، بلکه برایشان تاثیر منفی هم داشته بود آن را کرده بودند سمبل تبلیغات.
حدود یکماه پیش محلی که سکونت داریم مسجدی بود زیر مسجد یک ملک بزرگی بود که ۳۰تا مغازه بهصورت غرفه غرفه درست کرده بودند اولین غرفهاش در اجاره پدر بود تعمیرکار ساعت بود پدر که برای زیارت کربلا تشریف برده بود برج ۱۱سال ۸۷رفته بودند من آمدم به جای او نشستم و ساعتهای مردم را تحویل میدادم ایشان چهارو نیم سال در آنجا کار میکرد دوو نیم سال هم من نشستم آخرین موعد قرار دادمان ۳۰بهمن ماه بود یکماه پیش ۵ یا ۴ نفر از بسیجیهای مسجد با لحن خیلی زننده و بدی که من اصلاً انتظارش را نداشتم گفتند شما سه روز وقت دارید باید اینجا را تخلیه کنید والا ما جور دیگری بر خورد میکنیم من گفتم من تا آخر بهمن وقت دارم کی این دستور را داده است. گفتند ویسی روحانی مسجد، آخوندمسجد گفته است. سراغش رفتم پیگیر شدم که شما این دستور را دادهاید گفتند بله. من گفتم برای چی؟ کلی بهانه واینها… . بعد گفت من حقیقتا از همان روزاول که متوجه شدم پدرت اینجوری شد وقتی رفت و شما آمدید و تلویزیون پخش شد دل چرکین شدم که شما اینجائید. گفتم من با شما صحبت کردم گفتم اگر قرار بعدها انگی به من بزنند و حرفی بزنند و اتفاقی بیفته بگوئید که من بدون درگیری همین اول کار جمع کنم بروم. شما نکردید آلان می گوئید دل چرکین شدم این یکماه شب عیدی نمیتوانستید تحمل کنید من دو تا بچه محصل دارم ضمن اینکه شما هنوز چیزی از من ندیدهاید. هنوز حرکتی انجام ندادم… . . خیلی او جسارت شجاعت و اعتقاد داشت که اینکاررا کرد من عرضه اون رو ندارم هنوز هم کاری نکردم گفت نه بهخاطر همین قضیه است، من با شوخی و خنده بهش گفتم کاش به من میگفتید از طرف اطلاعات سر شما تحت فشارم و یا از طرف سازمان حج و اوقاف به من فشار میآورد که شما اینجا هستید گفت نه من خودم دل چرکینم من هم گفتم همین جواب را به ملت میدهم که چرا کاسبی ات را جمع کردهای چرا؟ آلان اینجوری شما را انداختن بیرون؟ من هم می گویم که بهخاطر اینکه بابام سیاسیه، زندان اوین این هم حکمش میباشد. بهخاطر این می گویند نباید اینجا باشم.
- میخواستم از علاقمندیهای پدرتون بگویید.
- پدر قبل از انقلاب پدرم کتاب فروش بود حدود۱۲سال انتشارات امیر کبیر کار میکرد خودش میگفت، حالا این اواخر خیلی حافظهاش یاری نمی کرد ۱۶هزارجلد کتاب را سیاسی، مذهبی، رمان، اعتقادی، ملی، فلسفی و منطق را در سالهای ۵۹، ۵۸ را موضوعاتش، را حفظ بود ایشان فوقالعاده آدم پری بود. گیرایی فنی بسیار بالایی داشت.
از اعتقاداتش آخرین حرفهایی که برای من زد من خودم ازش میپرسیدیم من زیاد ازش سؤال میکردم در رابطه بااعتقاد، راه، و… همه چیز!
او در رابطه با آخرین عملش میگفت من تشخیص دادم واقعاً ظلم دارد میشود حالا حکومت، نظام، رژیم هر کدام به نوعی به من و بقیه ظلم میکنند، پس نمازی که من میخوانم بدرد نمیخورد، نماز فلسفهاش یعنی قیام علیه ظلم، اقامهاش یعنی همین من این هدف را دارم میروم.
آدم خیلی سادهای بود خیلی ساده بود تمام کسانی که مشتری هایش هستند هم محلی هایش هستند دوستانش هستند تو هر فرقهای، از نفرات اول نماز در مسجد بود.
آنموقع که دستگیر شده بود مردم محل و بهطور خاص همسایه، بغض کرده و جلوی من داشت گریه میکرد به حدی دوستش داشتند که دوست و دشمن برایش فرقی نمی کرد. با همه خیلی ملایم بود خیلی آدم مردم دوست و مردم داری بود.
اصلاً از همان اول به مادیات توجهای نداشت، اگر میداشت که آخر عاقبتش این نبود بهطور خاص خانه زندگی، هیچ چیز!
هر جا که تونست از چیزی که به آن اعتقاد داشت حق است دفاع کرد چه جلوی رئیس امیر کبیر آنموقع جعفری بود محکومش کرد،
چه شرکت غربال در بندرعباس رئیس آنجا بهخاطر اینکه او از حق و حقوق کارگران دفاع میکرد با وی مستمر درگیر بود.
نمازش روزهاش به موقع بود با اینکه که از نظر جسمی براش جای سالمینمانده بود سال ۶۷ که آمده بود بیرون دیسک کمر، آرتروز گردن، سیاتیک پایش عود کرده بود، زخم معده و میگرن داشت. این ۲۰روز آخر هم وضعیت جسمیاش خیلی وخیم بود در این ۲۰روز آخر پای راستش سر بود سر و بیحس بود و سر گیجه داشت.
- چه سالهایی را پدرتان در زندان بود؟
- سال ۶۱دستگیر شد سال ۶۷هم آمد بیرون. ۶سال زندان بود
- آخرین صحبتها و نکاتی که درملاقات به شما گفتندچه چیزی بود؟
- همیشه برای من و برای مادرم و برای دوتا بچههایم که خیلی بچهاند و برای عروسش، کسی دیگری را نداشت میگفت هرکجا هستید در هر سمت و شغلی هستید در هر اعتقادی هستید، فقط انسان باشید، انسانیت را یادبگیرید و فقط سعی کنید انسان باشید.
یک موقعی که در زندان بود با او میگفتم پدراز شما گذشته شما ۵۴ سالتان است زحمتهایت راکشیدی میخواستم حالامثلاًًًًًًًًًًًًًًمنصرفش کنم خودم میدانستم خودم البته اعتقاد ندارم ولی پدر و عزیزاست میگفت که، اینها همه در راه انسان شدن است همیشه میگفت برای انسان شدن چهارتا زندان را بایدبگذرانیم که سه تا راپیشینیان ما گذراندند ما لازم نیست بگذرانیم کافی است که همان کاری که آنها کردند ما هم انجام بدهیم. اول زندان اجتماع بود، دوم زندان تاریخ بود و بعد زندان جغرافی، زندان چهارم را اگرکسی بر آن غلبه کرد و گذشت زندان خویشتن است! اگر توانستی برای هدفی حتی برای شخصی که خودت به آن اعتقاد داری فرقی ندارد خدا بنده خدا فرق نمیکند آن راهدف قرار بدهی باید ازبالاترین ارزشهایت بگذری بدون چشمداشت وپاداشتی!
خلاصه جمله میشود ایثار! هر وقت به آنجا رسیدی چهار زندان آدمیت را گذراندهای و ا نسان شدی به من هم میگفت که هروقت به آنجا رسیدی من ازتو راضی ام.
میگفت هیچوقت ظلمی نکنید وظلمی رادیدید آرام ننشینید، تا میتوانید دلی بهدست بیاورید.
- شنیدیم که در هفته گذشته او را برای اعدام برده بودند، ایا شما در این رابطه نکتهای دارید؟
- بله این دو نفر پدر و آقای کاظمی را برده بودند برای اعترف گیری جدید که اینها را اعتراف کنید باز مثل همان داستان قبلی، اعدام نمیشوید، لغو میشود و از این حرفها آنها قبول نکردند و گفتند ما از اول هم گفتیم کاری نکردیم آلان هم می گوئیم کاری نکردهایم ما تازه هیچ حرکتی انجام ندادهایم هیچ چیزی که شما بتوانید مارا محکوم کنید در پرونده مانیست بیخود هم برای ما پروندهسازی نکنید!
همین ایستادگی آنان، خودش باعث جلو انداختن اعدام آنها شده بود غیر از هفته قبل پریروز هم یکبار دیگر آنها را برده بودند برای اعدام! و دوباره بر شان گرداننده بودند توی بند دیگر، نهایتاً هم امروز صبح برده بودندساعت ۵- ۶ برای اعدام برده بودند!
سؤال. ایا پرویروز هم مجدداً آنان را برای اعدام برده بودند؟
- بله برده بودند اعتراف نامه داده بود امضاء نکردند دوباره بر شان گرداندند.
سوال. شما بهعنوان فرزنداین زندانی سیاسی از مجامع حقوقق بشری و بینالمللی چه درخواستی دارید؟
- خواسته همه انسانها که طالب آزادی هستند، انسان آزاد آفریده شده است حداقل در هر جامعهای حق هر انسانی است که میتواند به هر چیزی معتقد باشد کسی نمیتواند از بابت اعتقاداتش محکومش کند مؤاخذهاش کنند چه برسد به این جنایتها و اعدام و این حرفها من تنها انتظارم این است که در این جامعه چیزی که برای همه دنیا محرز است به حق یک ملتی نگاهی داشته باشند حداقل این است که برای آنها آزادی عقیده را برایشان ارمغان بیاورند به چه روشی نمیدانم من نه تخصصی و نه علمش دارم و به داد زندانیان سیاسی برسند، خیلی از آنها که بیخود و بیجهت وبی علت داشتند رد میشدند توی خیابان، آنها را گرفتند آورند توی زندان.
البته بگم که خیلی بهتر شد که تازه بدانند ظلم یعنی چیه؟ حق آنهارا بگیرند به داد اینها برسند و بتوانند جلوی اعدامها را بگیرند این جان را ما از مخلوقمان گرفتهایم نمیتونیم خودمان از همدیگر بگیریم.
- در آخر اگر پیامی خطاب به مردم دارید یا حرف ونکتهای که بخواهید در سایت کانون منعکس شود خوشحال میشویم که بشنویم.
- عین همان پیامی که پدرم برای من داشت به اضافه اینکه اگر میبینید جایی ظلمی بر پاست، اگر ساکت بنشینند آن ظلم ممکن است پس فردا به خودشان و خانوادهشان هم بشه؟ آنموقع می بیند که اطرفیان ساکت ننشتهاند این عکسالعمل برای این عمل کافی است حداقل بابت حقی که دارند بخواهند، حداقل اینکه از حقی که دارند دفاع کنند! همه انسان به قول پدر همه طول عمر را دارند باید دید که عرض عمر را چطوری طی میکنند!