مادر شبنم سهرابی شهید قیام سراسری که ظهر عاشورا در زیر چرخهای ماشین ماموران جنایتکار نیروی انتظامی به شهادت رسید، گفت: به من اجازه شکایت برای پیگیری شهادت فرزندم را نمیدهند.
شبنم سهرابی، زن 34سالهای است که ظهر روز عاشورا توسط خودروی جنایتکاران نیروی انتظامی زیر گرفته شد و شاهدان عینی این صحنه را چنین بازگو کردند: ”ماشین نیروی انتظامی با سرعت به شبنم برخورد کرد و بعد از چندین بار رد شدن از روی شبنم، او را زیر چرخ هایش له کرد.
مادر شبنم سهرابی که به شدت تحت فشار است تا از دختر شهیدش جلوی نوهاش حرفی نزند، گفت؛ مرا به دادسرای جنایی راه نمیدهند و حتی امکان شکایت را از من گرفتهاند، رفتم دادسرای جنایی و گفتم میخواهم شکایت کنم و بدانم چه کسی دختر مرا زیر گرفته است. چگونه توانسته است چندین بار از روی دختر من رد شود و آیا اسم او را میتوان انسان گذاشت؟ اما گفتند همین چیزهایی که میگویی… . شکایت است؛ تو برو ما پیگیری میکنیم. بعد از آن بارها رفتهام دیگر اجازه ورود به دادسرا به من نمیدهند. هر بار میگویند شماره تلفنت را بده حاج آقا خودش به شما زنگ میزند و من تا بهحال بیش از ده بار شماره دادهام اما نه تماسی میگیرند و نه اجازه ورود به دادسرا را به من میدهند.
شبنم سهرابی، زن 34سالهای است که ظهر روز عاشورا توسط خودروی جنایتکاران نیروی انتظامی زیر گرفته شد و شاهدان عینی این صحنه را چنین بازگو کردند: ”ماشین نیروی انتظامی با سرعت به شبنم برخورد کرد و بعد از چندین بار رد شدن از روی شبنم، او را زیر چرخ هایش له کرد.
مادر شبنم سهرابی که به شدت تحت فشار است تا از دختر شهیدش جلوی نوهاش حرفی نزند، گفت؛ مرا به دادسرای جنایی راه نمیدهند و حتی امکان شکایت را از من گرفتهاند، رفتم دادسرای جنایی و گفتم میخواهم شکایت کنم و بدانم چه کسی دختر مرا زیر گرفته است. چگونه توانسته است چندین بار از روی دختر من رد شود و آیا اسم او را میتوان انسان گذاشت؟ اما گفتند همین چیزهایی که میگویی… . شکایت است؛ تو برو ما پیگیری میکنیم. بعد از آن بارها رفتهام دیگر اجازه ورود به دادسرا به من نمیدهند. هر بار میگویند شماره تلفنت را بده حاج آقا خودش به شما زنگ میزند و من تا بهحال بیش از ده بار شماره دادهام اما نه تماسی میگیرند و نه اجازه ورود به دادسرا را به من میدهند.
این مادر داغدیده افزود: من 4روز از دخترم بیخبر بودم. شبنم با دخترش، نگین زندگی میکرد و روز عاشورا از خانه خارج شده بود تا غذا بگیرد اما برنگشته بود. دوستانش که منزل او بودند نگران شده و دنبال او میروند که شاهدان شهادت دخترم را به آنها میگویند. دوستان دخترم همه بیمارستانها را زیر و رو میکنند و او را در بیمارستان رسول اکرم پیدا کرده بودند. اما به ما گفتند که چون جا نداشتند او را به پزشکی قانونی کهریزک منتقل کردند، 5روز طول کشید تا روال اداری طی شود و رفتیم پیکر بچهام را تحویل گرفتیم وقتی صورتش را که دیدم انگار زجرکش اش کرده بودند. حتی موقع خاکسپاری هم جز صورتش، چیزی ندیدم اما میدانم که له شده بود.
در برگه پزشکی قانونی نوشتهاند مرگ بر اثر اصابت جسم سخت و عوارض ناشی از آن. من هم رفتم شکایت کنم اما نگذاشتند. در حالیکه دختر بیگناه من را زیر ماشین له کردهاند.
نگین هنوز منتظر تلفن مادرش است به او گفتهام که مادرش به بهشت رفته است میداند که دیگر مادرش بازنخواهد گشت اما او فقط 6سال دارد مدام میگوید:“ مادرم همیشه میگفت مرا تنها نمیگذارد برای همین میدانم که به من زنگ میزند. دختر من شهید شده و شهدا پیش خدا روزی میخورند و در آرامش هستند. مطمئن هستم که دخترم پیش خدا در آرامش است اما ما آرامش نداریم؛ نه نگین و نه من هیچ آرامشی نداریم. این مدت هم مرا خیلی تهدید کردند که حرف نزنم. من هم ساکت شدم؛ اما الان دیگر نمیتوانم ساکت بمانم. خدا نمیگذارد خون بیگناه زمین بماند و دامانشان را خواهد گرفت.
نگین هنوز منتظر تلفن مادرش است به او گفتهام که مادرش به بهشت رفته است میداند که دیگر مادرش بازنخواهد گشت اما او فقط 6سال دارد مدام میگوید:“ مادرم همیشه میگفت مرا تنها نمیگذارد برای همین میدانم که به من زنگ میزند. دختر من شهید شده و شهدا پیش خدا روزی میخورند و در آرامش هستند. مطمئن هستم که دخترم پیش خدا در آرامش است اما ما آرامش نداریم؛ نه نگین و نه من هیچ آرامشی نداریم. این مدت هم مرا خیلی تهدید کردند که حرف نزنم. من هم ساکت شدم؛ اما الان دیگر نمیتوانم ساکت بمانم. خدا نمیگذارد خون بیگناه زمین بماند و دامانشان را خواهد گرفت.