728 x 90

توطئه خانواده عليه اشرف,

دو مجاهد اشرفی، سیرک رسوای خامنه‌ای - مالکی را افشا کردند

-

شهر اشرف
شهر اشرف
دو مجاهد اشرفی دیگر سیرک رسوای خامنه‌ای مالکی و اعزام چماقداران لباس شخصی تحت عنوان خانواده به در ورودی اشرف را همراه با حقایق دیگری درباره دستگیری و شکنجه خانواده‌های مجاهدین در ایران افشا کردند.

اظهارات مجاهدان اشرفی محمدرضا حسین نژاد و عادل ورمزیاری:

محمدرضا حسین نژاد
خدمت بینندگان عزیز سلام عرض می‌کنم من محمدرضا حسین نژادم می‌خواستم در رابطه با سیرک مسخره رژیم آخوندی در جلوی اشرف یک توضیحاتی بهتان بدهم حتماًًًًًً شما در جریان کل ماوقع هستید ولی از آن‌جا که این کیس بمن هم مربوط میشه خواستم توضیحاتی در این مورد بهتون بدهم. رژیم درمانده آخوندی در اوج فلاکت و حضیض ذلتش فردی به نام کریم، که از بستگان دور من هستش رو به درب ورودی اشرف آورده بود برای ملاقات با من. من جالب این‌جاست که اصلا با این فرد حتی مجاهد هم نبودم تو ایران هیچ رابطه خانوادگی نداشتم بدلیل اینکه این از عناصر شناخته شده انصار حزب‌الله و چماق دارهای رژیم بود و تو ایران صرف اینکه نسبت فامیلی با ما داشت بیشتر تحملش می‌کردیم و من همین رو به صراحت در دو نامه‌ام به یونامی اذعان کردم که حاضر نیستم با کسی که دستش تو خون مردم کشورم آغشته است باهاش ملاقات بکنم و هیچ رابطه‌ای بین من و او وجود نداره لازمه به عرضتون برسونم که سال 82 در بحبوحه حکم شورای حکومتی مبنی بر اخراج مجاهدین این فرد آمد برای ملاقات با من، من زمانیکه فهمیدم این آمده همانجا صراحتا کتبا به مسئولینم نوشتم گفتم که این فرد چماق دار جزء لباس شخصیها ست و انصار حزب‌الله است و من اصلا رابطه‌ای با این ندارم توایران هم با این رابطه‌ای نداشتم مجاهدین مسئولینم قبول نکردند و گفتند که مهمان مجاهدینه به اشرف آمده و برو به‌رغم میل باطنی‌ام هر چند که برای من خیلی سخت بود من به دیدن این فرد رفتم آن‌جا حاضر نبودم که مطلق حاضر نبودم او رو به مزار و موزه شهدا ببرم و نشونش بدهم من آن‌جا با اصرار مسئولین چون سنت مجاهدینه اینو بردم موزه و مزار پذیرایی گرمی ازش کردند در نهایت قبل از اینکه بره بهم گفتش که وضعیت اشرف بحرانیه و معلوم نیست که آمریکاییها چه بلایی سرتان بیاورند اشرف کارش تمامه از این‌جا فرار کن بیا. من همانجا بهش گفتم به حرمت خاک اشرف و اینکه مهمان مجاهدین هستی هیچی بهت نمی‌گم ولی هیچ‌وقت از این حرفها بهم نزن و هیچ رابطه‌ای بین من و تو وجود نداره و از آن‌جا بهش گفتم که دیگه هیچ‌وقت هم تو اشرف نیا چون بیایی دیگه حاضر نیستم با تو ملاقات کنم رفت بعد از چندماه دیگه 5نفر از اعضای خانواده رو دوباره برگرداند و آورد اشرف همانجا بهش گفتم برای چی آمدی من که بهت گفتم من انتخابم رو کرده‌ام حاضر نیستم باتو ملاقات بکنم اینها رو برای چی آوردی؟ به هم گفتش که تو منافقی. من همانجا گفتم که هیچ حرفی بین من و تو وجود نداره مرزبندی ما مشخصه و بدون هیچ صحبتی حاضر نشدم ادامه بدهم و صحنه رو ترک کردم همین فرد زمانی که ما از لیست تروریستی انگلیس و اتحادیه اروپا درآمده بودیم در اوج عواطف خانوادگی رفته بود جلوی سفارت انگلیس و مدعی شده بود که چرابستگان ما و فرزاندانان ما رو با امثال خودش رفته بود آن‌جا که چرا از لیست تروریستی در آورده‌اید؟ و شاکی بود از اینکه چرا حصار رو از روی ما برداشته می‌شه و ما بیشتر از این سرکوب نمی‌شویم اینهم یک نوع عاطفه از نوع اخوندیه جالب حال این‌جاست که به مجاهدین هم دارن درس حقوق‌بشر می‌دهند اگر تو می‌خواهی که ما رو به تسلیم و خیانت بکشانی خوب این از عقیده و مرام و عقیده مجاهدین بدور هست خیانت و تسلیم و کرنش و ذلت شایسته مقامات درونی رژیم و عناصر درونی رژیمه که باپشت کردن به خون شهدای قیام باند مغلوب رژیم رو میگم جلوی ولی‌فقیه زانو زد و تسلیم شد و انگار نه انگار که خونهایی تو ایران ریخته شد من سازمان مجاهدین خلق رو ساده به‌دست نیاوردم رژیم 28سال تمام تبلیغ کرد لجن‌پراکنی کرد از تروریست و سکت و هزار مارک و برچسب و تهمت و افترا که نسل جوان رو از مجاهدین قطع بکنه اما من بلاخره مجاهدینم رو پیدا کردم آن کسی که گمشده‌ام بود پیدا کردم و به مجاهدین پیوستم ما درس مبارزه رو از حنیف نژاد و مسعود یاد گرفتیم این بالاترین ارزشه که ما به‌دست آوردیم و حاضر نیستیم به‌خاطر چند خود فروخته از این دست بکشیم همه مجاهدین با من متفق‌القولند عشق من عواطف من ارزوی من امید من برای تمامی کودکان خیابانیه اون بچه‌هایی که در اوج دورانی که باید پای تحصیل بنشینند پشت میز بنشینند یا تو مهد کودک باشند بازی تفریح خودشون رو داشته باشن مثل سایر بچه‌های دنیا ناچارند که با ضرب زدن و آهنگ زدن تو کوچه خیابان و گل فروختن با آن خواهرهای کوچکم و با آن دستهای نازنین‌شان شیشه ماشین رو پاک بکنند آنها خانواده من هستند عشق من متعلق به آنها ست مبارزه‌ام هم برای انهاست من این‌جا به رژیم میگم حرفم با رژیم اینه، من مرزبندی خودم رو با خانواده و هر کسی که بخواهد نقش رژیم رو بازی بکنه و بخواهد من رو از مبارزه‌ام و آرمانم جدا بکند مرز من مشخصه حرفم با رژیم اینه که به هیچ وجه تو نمی‌توانی خللی در اراده مجاهد خلق به وجود بیاوری ما عهدی داریم با خلقمان با مسعود هیچ وقت حاضر نیستیم به این عهدمان پشت بکنیم به سوگندی که خوردیم اگر شرایط صدبار خطرناکتر و خطیر تر و بغرنج تر از اینکه این 7سال و بعد از 6 و 7مرداد به‌خصوص تو این یکسال سر ما اوردی اگر صدبار و هزار بار خطیر هم که بشود ما استقبال می‌کنیم وبهت گفته‌ایم و باره می‌گویم بیا بیا و اگر هر بلایی هم که سرما بیاوری من یک حرف دارم اخرین حرفم اینه که:
 زنده باد ایران، زنده باد آزادی، زنده باد رجوی


عادل ورمرزیاری
بله منهم سلام عرض می‌کنم خدمت بیندگان عزیز سیمای آزادی همان‌طور که الان محمد توضیح می‌داد در مورد اتفاقاتی که جلوی درب اشرف افتاده من هم بنوعی تو این جنگ هستم البته به شکل دیگه‌ای تقریبا 4ماه پیش خبردار شدم که اطلاعات آخوندی رفته سراغ خانواده‌ام و پدرم رو از جلوی خانه دستگیر کرده و پدرم رو با ضرب شتم شدید برده‌اند به زندان اوین به همراه یکسری دیگه از خانواده‌ها که خوب خبر دیگه ازش ندارم تا به امروز و فقط می‌دانم که تحت شکنجه‌های زیادی قرار دارن و تنها جرمی هم که به او منتصب کردند اینه که این آمده اشرف به دیدن فرزندش واقعیت صحنه هم این بود پدرم آمد اشرف حدود یک هفته تا 10روز این‌جا پیش من بود خوب ما با هم بودیم آنموقع خیلی از خانواده‌ها به اشرف می‌امدند یعنی اصلا چنین مشکلی نبود که درب اشرف بسته باشه یا محاصره‌ای داشته باشیم خانواده‌ها می‌امدند وکلایمان می‌امدند بسیاری از پارلمانتریهای اروپایی می‌امدند خبرنگاران می‌امدند و بعد هم مثل روال همه دید و بازدیدها برگشت به داخل تا اینکه بعد از قیام ما متوجه شدیم رژیم بر اثر انتقام‌گیری سر قیام مردم ایران اقدام به دستگیری یکسری از خانواده از جمله پدر من کرده واقعیت صحنه اینکه که اگرهمینجوری ساده به صحنه نگاه کنیم می‌گیم بحث بر سر خانواده است یعنی اینکه رژیم آمده خانواده مرا گرفته یا بنوعی همین چیزی که محمد توضیح می‌داد خانواده‌اش است که آمده پشت درب در صورتیکه این خانواده نیست پشت درب یکسری عوامل و مزدوران رژیم هستند اما اگه یک کم بیشتر دقت کنیم متوجه می‌شویم که موضوع اصلا موضوع خانواده نیست یعنی اصلا بحث بر سر خانواده من یا خانواده محمد یا خانواده مجاهدین نیست بحث بر سر یک جنگ خیلی خیلی کثیفه جنگی که رژیم توی این از یک طرف می‌آید خانواده‌هایی رو که با هزینه خودشون با تحمل مشقات راه آمده‌اند و خوشون را به اشرف رسانده‌اند برای دیدار فرزندانشان که آنها رو ببینند رژیم می‌آید این خانواده‌ها رو دستگیر می‌کنه حکم اعدام بهشون میده حبس ابد می‌دهد زیر شکنجه بدترین شکنجه‌ها می‌بره ولی از آنطرف می‌آید یکسری دیگه از خانواده‌ها رو یعنی یکسری از عوامل و مزدوران خودش رو در غالب خانواده تمام هزینه اشان را هم می‌دهد خودش هم می‌آید تا جلوی درب اشرف می‌رسونه که این صحنه رو ایجاد بکنه.

خوب فی‌الواقع هر کسی وقتی خانواده‌اش دستگیر بشه یا در چنگال رژیم وحشی بیفتد ناراحت میشه احساستش تحت تاثیر قرار می‌گیره ولی این احساسات از آن جنسی نیست که رژیم می‌خواهد آنرا تحریک بکنه بلکه برعکس تحریک می‌شه من فی‌الواقع واقعا خودم افتخار می‌کنم نه تنها به پدرم بلکه به تمام زندانیانی که الان چه از خانواده مجاهدین و چه از جوانهایی که در قیام دستگیر شدن و رژیم به آنها حکم اعدام می‌دهد واقعا به عزم و ایستادگی شان افتخار می‌کنم واقعا درس بزرگی به خود من می‌دهند اگر چه من توی کانون مبارزه هستم توی اشرف هستم و یک اشرفی هستم ولی از ایستادگی و پایداری تک به تک اینها درس می‌گیرم که چطور دژخیم جلاد رو اینطور به زانو در آورده‌اند که در نهایت ذلت در نهایت خواری و ضعف حکم اعدام برای اینها صادر می‌کنه اعدام نه از روی قدرت این رژیم باشه از روی ضعف این رژیمه و این‌رو هم خوب می‌دانیم که حق همیشه راهش رو باز می‌کنه و این باطله که رفتنی هست پیام من به این رژیم به این دژخیم جلاد اینه که بیابیا بیا، با تمام قدرتت بیا، با تمام آنچه در چننته‌داری بیا خودم تمام وجودم و جسمم و تمام خانواده‌ام و همه چیزم را داده‌ام هیچ چیز ندارم جز یک ارمان و آن هم آزادی خلق ام است تا به آن نقطه رسیدن از هیچ پرداختی کوتاهی نمی‌کنم پشت من به کوه گرم است اصلا هم ازبابت این چیزها ترسی در دل ندارم پس ای دژخیم منتطر باش تا روزی که ما خدمت برسیم.
										
											<iframe style="border:none" width="100%" scrolling="no" src="https://www.mojahedin.org/if/fc5bf852-3f90-4869-a8f6-d30be260740c"></iframe>
										
									

گزیده ها

تازه‌ترین اخبار و مقالات