اول این خبر را بخوانیم:
«آزادی دختر محکوم به مرگ پس از 18 سال زندان
گروه حوادث؛ دختر 31سالهیی که از 13سالگی به اتهام قتل عمدی در زندان به سر میبرد پس از گذشت 18 سال آزاد شد.
این دختر که صغری نام دارد در حالی پس از گذشت 13 سال، نامه آزادی خود را دریافت کرد که در طول این مدت به قصاص محکوم شده و حتی یک بار برای اجرای حکم به پای چوبه دار منتقل شده بود».
روزنامه اعتماد ملی(10مهر86)
دختر 13ساله و 18سال حبس؟ از همان اول آدم شوکه میشود. چرا؟ مگر چکار کرده است؟ میارزد که درنگی کنیم و داستان او را بازخوانی کنیم:
8سال پس از دستگیری صغری و رنج و شکنجه شبانهروزی در زندان های آخوندها حکم اعدام صغری صادر میشود. شب مرگ صغرای 21ساله به سلول انفرادی منتقل میشود تا روز بعد، پس از 8سال اسارت و پیش از طلوع آفتاب، با طناب دار زندگی سراسر رنج و تحقیر را وداع گوید. صغری شب را پر از درد و الت هاب سپری میکند. صبح دلش از تشویش پر است و سردی عرقی را که از پشتش سرازیر شده احساس میکند. آهسته گام برمیدارد و پاهایش بیحس و قدم هایش سنگین شده است. با نزدیک شدن به چوبه دار صدای نفس شوم مرگ برایش واضحتر میشود. قرار است طناب دار را مادر مقتول به گردن صغری بیندازد. اما او در آخرین لحظات طاقت نمیآورد مرتکب این جنایت سبعانه شود. کسی نمیداند چرا، ولی به هردلیل، از این کار خودداری میکند و اجرای آنرا به تعویق میاندازد. شاید که چون مادر است و یا که مظلومیت صغری آن قدر است که نمیتواند مجری یک بیعدالتی و توحش دیگر شود.
نوشتهاند که همبندیهای صغری هرگز گمان نمیبردند صغری دوباره بازگردد. بنابراین وقتی او را اشک ریزان دوباره بین خود مییابند رهایی او از مرگ جشن میگیرند.
ولی دریغ که این خوشحالی به معنای آزادی صغری و رهایی از کابوس مرگ نیست. خانواده مسه ماه فرصت
خواسته بودند تا در مورد اجرای
مجدد حکم فکر کنند. به این ترتیب
صغری سه ماه دیگر در اضطراب و دلهره در برزخ فرو میرود. البته او از سه سال پیش از آن، با پا گذاشتن به سن 18سالگی، همواره در انتظار روز اعدام با کابوس مرگ گلاویز بود.این شکنجه تا 10سال دیگر ادامه یافت. تا زمانی که صغری به 30ـ 31سالگی رسید. در این سال ها پروندهاش خاک خورد اما میشود به خوبی فهمید که صغری یک شب را هم بدون کابوس مرگ سر بربالین ننهاده است..
راستی چرا بعد از 18سال نام این زندانی فراموش شده را میشنویم. اصلاً صغری کیست؟
او از 13سالگی به اتهام قتل در زندان بهسر میبرد. قتل! آری، تصورش هم مشکل است. بیشترین نیاز یک دختر بچه 13ساله آغوش پرمحبت مادر است و بس و نه دست آلودن به خون کودکی 8ساله.
صغری فرزند کشاورز فقیری است که در 9-8 سالگی به خانوادهیی که از آنها هیچ نامی در هیچیک از خبرهای مربوطه برده نشده است، در یکی از شهرستان های فومن فروخته شد. تا چشمش باز شد سنگینی رنج یک نظام طبقاتی را بر شانههای کوچک خود حس کرد. نمیدانست چرا بیداد فقر او را از خانوادهاش جدا کرده است. البته خانه گرم نبود و فشار بیکاری و گرسنگی آن را از هم گسیخته بود ولی باز خانه بود و دامان گرم مادر. و پدر ناگریز از فروش او به همه آن لحظات تلخ جدایی تن داده بود. اولین ضربات تازیانه بیعدالتی و فقر بر بدن نحیف دخترک بینوا او را به سمت بیگاری برای خانوادهیی مرفه هل میدهد. خانه جدید تنها محل بیگاری و کار طاقتفرسا و تحمل تحقیر نیست. «آقا»ی خانه، که در هیچ یک از خبرها از اسم و رسم و شغلش نامی برده نشده، معلوم نیست «حاج آقا»یی است رباخوار یا «آخوندی»هرزه و یا «سرمایهداری»بیرحم. اما فرقی نمیکند؛ هرکدام از اینها که باشد ددی است دریده و وقیح که با پول خود نه حتی کلفت که کنیزی را خریده است. کنیزکی که میتواند و حق دارد هر رفتاری با او داشته باشد. این است که صغری در آن خانه هم کار کرد و جان کند و هم با بیرحمی تمام بارها و سال ها مورد تجاوز وحشیانه قرار گرفت.
صغری زخمی ناگفته است. ناخوانده و پنهان. اما خونچکان و دردانگیز. دختر بچه خردسالی است که با عبوری زودگذر از سال های کودکی تبدیل به خدمتکاری مطیع میشود. او نه تنها باید اوامر اعضای خانواده که به امیال پست «آقا»ی خانه نیز پاسخ دهد. فشاری در مقیاس چند صد تن روی شانه های ضعیف صغری یاد خانه و مادر را از خاطرش میبرد. فشارهایی که هرروز و هرلحظه افزایش مییابد. فاجعه آنجا ابعاد جدیدتری به خود میگیرد که پسر 8ساله خانواده وقتی به انبار خانه مراجعه میکند متوجه موضوع میشود. پدر در هراس از افشای رابطهاش با صغری و پیامدهای خانوادگی و احتمالاً حقوقی و اجتماعی بعد از آن با دستپاچگی پسر خود را هل میدهد. سر پسرک به دیوار خورده و پسر نقش بر زمین میشود. صغری به دستور «آقا» جسد را به چاه میاندازد.
پدر، نه تنها متجاوز که قاتل فرزند 8ساله خود شده است. سلسلهیی از جنایت، یکی پس از دیگری، شکل میگیرد تا قربانی اصلی صحنه در کانون آن ذبح شود. برای اینکه جنایت «آقا» پنهان بماند، صغری باید فرمان او را بپذیرد. کودک مقتول توسط صغری به چاه انداخته میشود، اما به زودی همه چیز لو میرود». با پیدا شدن جسد امیر، انگشت اتهام به سوی صغرای کوچک که همان قربانی بزرگ است، نشانه میرود. او در ترس و اضطراب و با فشار مجرم اصلی، قتل را به گردن میگیرد. چه کسی باور میکند یک دخترک 13ساله بتواند مرتکب قتل شود؟ مگر انگشتان نازک صغری. بنیه قتل دارند؟ «آقا»ی خانه به راحتی آنرا برگردن صغرای خردسال میاندازد که نه توان دفاع دارد و نه حامی و پشتپناهی. تا پیش از قتل کودک همه چیز به استثمار یک خانواده از یک دختر بچه روستایی برمیگردد، ولی از اینجا به بعد دیگر شقاوت مجریان «عدالت» صحنه دیگری از ددمنشی را نشان میدهد. صغری قربانی بند و بست و معامله کثیف مجرم اصلی و رژیم حامی او میشود. او بعد از مدتی که از کابوس تجاوز و قتل فاصله میگیرد در دادگاه میگوید واقعه به چه شکل بوده و «اعترافات» قبلی خود را رد و آنچه را که بر او گذشته بازگو میکند. حرف های صغری را پزشک قانونی هم تأیید میکند.
برای آنچه که پزشک قانونی تأیید کرد، توصیف عمل وحشیانه بسیار کم است. اما شگفت این که متجاوز را مشخص نمیکنند چون حمایت «مجریان قانون» را در پشت خود دارد. کسی نمیداند در پشت پرده چه زدوبندهایی شده است. زیرا شواهد نمیتوانست از چشم کسی پنهان بماند و هر کوری را هم متوجه اصل قضیه میکرد . اما صغری برای برقراری روابط نامشروع (که مشخص نمیکنند با چه کسی؟) 80ضربه شلاق هم متحمل میشود! به این میگویند وجه دیگری از اجرای «عدالت» و رذالت حاکمیت آخوندی و مجریانش. عدالت نوع آخوندها برای صغری است که هم دختر است و هم کودک و هم فقیر و فریادش را کسی نمیشنود.
با 80ضربه تازیانه بر بدن نحیف صغری جنایت تجاوز به او را میپوشانند تا بتوانند قتل را هم بر گردن دخترک بیاویزند و این سناریو با اعدام او خاتمه یابد.
صغرای وحشتزده را تصویر کنید، برای استثماری که سال ها متحمل شده مجازات هم میشود. راستی دخترک روستایی چطور میتواند در مقابل بازجویان وحشی مدت ها با پافشاری بر یک دروغ از ترس قالب تهی نکند و هرچه را که اتفاق افتاده نگوید؟ آن هم مقابل بازجویانی که از اسیران جاافتاده خود آن چه را که میخواهند میگیرند و برای زنان اسیر شرایطی فراهم میکنند تا هزاران بار مرگ را آرزو کنند. صغری قربانی تبهکاری مردی است که نظامی سرکوبگر حمایتش میکند و در پناه آن از معرکه میگریزد و صغری را دم تیغ میدهد تا مجریان «قانون» قیمت سنگین «عدل» آخوندی را از صغری بازستانند. دیگر کسی به اعتراض های دخترک 13ساله گوش نداد و حکم «قصاص» او تأیید شد و در 21 سالگی ( و به نقل از خبرهای دیگری در 17سالگی) نیز تا فاصله چند لحظه با مرگ قرار گرفت.
طی این سالیان صغری فراموش شد و حتی یکبار هم به مرخصی نرفت. در اخباری که از وضعیت صغری هست هیچ جا سخنی از وکیل صغری طی 17سال اسارت او و نحوه محاکمهاش نیست و در یک سال و یکی دو ماه اخیر است که یک وکیل پرونده او را دردست گرفته است.
حرف های «قاضی» که صغری را بعد از 17سال به اصطلاح آزاد کرده است، بخوانید:
« هرچند صغری بعد از 17 سال بالاخره دوباره توانست به زندگی بازگردد، اما به نظر میرسد بهتر بود، این دختر که زمان دستگیری 13 سال بیشتر نداشت بازداشت نمی شد و با ملایمت بیشتری با او رفتار می کردند». (روزنامه اعتماد 10مهر86)
اگر چه به نظر میرسد 18سال شکنجه و اضطراب اعدام، فاصله نوری با «رفتار ملایمتر» که از سوی «قاضی» طرح شده دارد ولی شقاوت به حدی بوده که «قاضی» هم تلاش میکند راه گریزی برای تبرئه خود پیدا کند و آنرا بر گردن 5قاضی قبلی میاندازد تا خود را مبرا کند.
«قاضی» اضافه میکند:
«صغری در بازجویی اولیه صراحتاً به قتل اقرار کرده، اما بعدها منکر شده بود و مدعی شده بود به خاطر اضطرابی که در آن زمان بر او غلبه کرده بود چنین اعترافاتی را مطرح کرده بود و این ادعا با توجه به سن کم صغری در زمان دستگیری قابل بررسی است. هرچند قبل از من 5 قاضی این پرونده را مورد بررسی قرار دادند و به لحاظ قانونی هیچ تخلفی در بازداشت وی صورت نگرفته.
دختر از سن 9 سالگی مسئولیت کیفری دارد، اما به نظر می رسد اگر تحقیق و بررسی بیشتری انجام می شد صغری تنها متهم این پرونده نبود و بهترین سال های عمرش را در زندان نمیماند.».
راستی اگر «صغری تنها متهم این پرونده نبود» پس «شریک جرم» و در واقع مجرم اصلی کجاست و چه کار میکند؟ 5قاضی دیگر که این احکام را صادر کردند چه پاسخی برای جنایاتشان بر مسند «قضاوت» دارند و چه تعداد دیگر امثال صغری را در زندان های خود «کیفر» میدهند. آخرین قاضی که مدعی است هیچ تخلفی به لحاظ قانونی صورت نگرفته و دختر از سن 9سالگی مسئولیت کیفری دارد، اگر حکم درست بوده چرا تأیید نمیکند والا باید برای 5قاضی قبل از خود نیز حکم صادر کند و چه حکمی صادر خواهد کرد؟ پاسخ «بهترین سال های عمر صغری» را که در زندان سپری شد چه کسی میدهد؟ با همین دو جمله و دل سوزاندن دروغین آیا میتواند از عواقب جنایاتش کنار بماند؟
برگردیم به متهم اصلی که با ارتکاب دو جرم بزرگ آزاد است. او پس از خرید صغری(که البته در قانون آخوندها اصلاًً جرم نیست) و تجاوز بیرحمانه به دختر13ساله و قتل فرزند 8ساله خود، ناگزیر از توطئهچینی و زدو بند پشت پرده است. اما تا صغری زنده است، و تا قربانی کوچک جنایتهای او نفس میکشد رفع کامل خطر نشده است. این است که از تکاپو بازنمیایستد تا دوباره پرونده صغری را به جریان بیندازد. بله حرف از اعدام چند باره صغری است.
در خبر دیگری از قول «قاضی» پرونده در مورد به جریان افتادن حکم اعدام صغری آمده است:
«درخواست اولیای دم برای قصاص صغری صحت دارد و واحد اجرای احکام به لحاظ قانونی باید خواسته اولیای دم را مورد بررسی قرار دهد.»
جناب قاضی که با چشمانی بسته شمشیر خونین عدالت آخوندی را برگردن متهمان فرود میآورد در مورد اینکه آیا احتمال اجرای حکم وجود دارد، گفته است: «.تا زمان جلب رضایت یا اعاده دادرسی متأسفانه احتمال اجرا از سوی اولیای دم وجود دارد».
اما حالا دیگر این نه تنها صغری نیست که شبهای زندانش را با کابوس هزارباره اعدام سحر میکند. همه ما، همه ما که از فاجعه خبردار شدهایم و با نفرت به این بی عدالتی بزرگ نگاه میکنیم در کابوسهای او شریک هستیم. به راستی کدام انسان شریف و خواهان عدالت است که به قربانی کوچک این جنایت بزرگ نگاه کند و خون نگرید؟
و راستی آیا این سؤال پر بیراهه است اگر از خود بپرسیم چند صغرای دیگر، مثل صغرای کوچک، له شده زیر فشار قوانین ارتجاعی و زنستیز آخوندها وجود دارد؟ و راستی در زندان های هزارگانه رژیم، به نحوست سر آخوندها روز به روز هم گسترش مییابند، چند زندانی از یاد رفته هستند که اگر بازیافته شوند برایمان از سال های عمر از دست رفته خود داستان هایی دردناکتر از داستان صغرا خواهند گفت؟
و در روزی که نه دیر خواهد بود و نه دور تبهکاران اصلی، که آزادانه میچرخند و شرکای جنایتکار آنها در حاکمیت آخوندها و همه آنها که حکم را میدهند و اجرا میکنند چه میشوند و چگونه پاسخ خواهند داد؟
به نقل از نشریه مجاهد شماره 905