با کمال تأسف مطلع شدیم که صبح روز چهارشنبه بیستم دیماه 96 خواهر مجاهد فخری اصفهانیان پس از نزدیک به 4دهه مجاهدت در راه آزادی، بر اثر بیماری سرطان در بیمارستانی در آلبانی درگذشت و به دیار رفیق اعلی شتافت.
مجاهد صدیق فخری اصفهانیان فرزند قهرمان مردم اصفهان متولد سال 1323 از سال 53 از طریق خواهرزادهاش مجاهد شهید رضا راتبی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او که در آن زمان در زمره معلمان آگاه بود خود در مورد آشنایی با مجاهدین نوشته است: «من سالها بود که بهدنبال چنین مذهبی میگشتم، ضدارتجاع. (چرا که) مذهبی ارتجاعی همیشه مرا میآزرد و در ذهن آن را قبول نداشتم. وقتی سازمان را شناختم گمشدهام را پیدا کرده بودم». او پس از انقلاب ضدسلطنتی، در دوران مبارزه افشاگرانهٴ سیاسی علیه خمینی همهٴ امکاناتش را در اختیار مبارزه مجاهدین قرار داد. مجاهد صدیق فخری اصفهانیان خود در این مورد نوشته است: «در این زمان هر امکانی که داشتم، خانه، زندگی، ماشین، پول در اختیار بچهها (مجاهدین) گذاشته بودم».
در شهریور سال 60 همسر وی مجاهد شهید قاسم بازرگانی توسط رژیم آخوندی تیرباران شد. علاوه بر این بعد از ۳۰خرداد سال ۶۰، شماری از اعضای خانواده و اقوام او توسط خمینی جلاد اعدام شدند. در این دوران فخری بیتاب وصل به مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران و بدین منظور آرام و قرار نداشت. او در این مورد مینویسد:
«در آن سالها آتشی بودم در زیر خاکستر چون در درون میسوختم... منتظر بودم تا کی زمان آمدن و «وصل به سازمان» فرا میرسد. «اطرافیانم سعی بر این داشتند که مرا دوباره به زندگی برگردانند و هرآنچه برای یک زن جالب و شوق انگیز است فراهم میکردند ولی این بیشتر مرا میسوزاند چون متنفر بودم از همه آن زندگی... فکر میکنم آنچه را برایم ارزش بود و به آن پشت پا زدهام از قبیل خانواده و یا ارزشهای اینچنین را باید که با چنگ زدن به آن حبلالمتین و به آن عشق ازلی به رهبرم پرتر و سرشارتر کنم. همه امیدم به خواهر مریم است و راهی که برایم گشوده تا به این جا برسم».
فرزند او مجاهد شهید شهرام بازرگانی در عملیات کبیر فروغ جاویدان، به جاودانه فروغها پیوست و 2خواهر زادهٴ او مجاهدان شهید رضا راتبی و سید علی فقیهی در درگیری با دژخیمان رژیم در تهران بهشهادت رسیدند. خواهر مجاهد فخری اصفهانیان پس از این توانست خودش را به منطقه برساند و از زمان پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران تا لحظهٴ جاودانگی به مبارزه بیامان در راه آزادی مردم ایران و انجام مسئولیتهای انقلابیش پرشور و پایدار ادامه داد.
مسئولیتپذیری او در تمام دوران فعالیت تشکیلاتیاش بهخصوص در دوران پایداری پرشکوه در اشرف و لیبرتی برای همهٴ یاران و همرزمانش الهامبخش بود. او همواره و در همهٴ شرایط از جمله حملات و موشکبارانها و فشارها با روحیهای سرشار و با عزم برخاسته از انقلاب درونی مجاهدین استوار، دلسوز، مسئول و کمککار بود.
فخری قهرمان در حملات مزدوران عراقی خامنهای به اشرف قهرمانانه ایستادگی میکرد و در کنار یارانش در برابر هجوم مزدوران مسلح از کیان اشرف و اشرفیها دفاع میکرد. او در تجدید سوگند خود در بهمن سال ۸۹ که قرارگاه اشرف در محاصره جانیان وابسته به خامنهای بود نوشت: «با وجود پایداری و آزمایشهای این چند ساله و بهرغم هر چه فشردهتر شدن حصار اشرف به چشم دیدهام و برایم به اثبات رسیده که هر آنچه اکنون هستیم از جنگ و پایداریمان بوده و همین باعث بالارفتن نام اشرف در همه دنیا شده. ما مجاهدین با داشتن نعمت رهبری باید که شکرش را نیز بجا آوریم... از برداشتن پرچم جنگ است که توانمندیها و ابتکارات مجاهدین نیز شکوفا میشود. این را تاریخ هم گواهی میدهد. وضو گرفته و نماز خواندم که سوگندم را بخورم: من تکیهگاه آرمانی در مجاهدین پرچم جنگ صد برابر و عزم حداکثر را روزانه برافراشتهتر در دست گیرم و از آن کوتاه نیایم».
او در نقشه مسیرش در شب قدر در سال ۹۱ نوشته بود: «مجاهد خلقم، آمدهام که بپردازم، هر بهایی را، در این شب گران و عزیز، در حالی که شیر پیروزمند خدا را با فرق شکافته در جلو دیدگانم دارم، میخواهم قدر خود را برای آینده با تعهد دادن به مولا علی (ع) رقم بزنم. تعهد اینکه، برای جنگ صد برابر سوگند میخورم تا آخرین لحظه و آخرین نفس که خدا مرا شایسته گرداند. نقشه مسیرم به آزادی خلق و میهنم میانجآمد و هرگز از ابتلائات این مسیر روی نمیگردانم».
فخری قهرمان در یک تجدید پیمان دیگر باز هم در شب قدر در تیر 94نوشته است:
«اینجانب مجاهد خلق فخری سکینه اصفهانیان نقشه مسیرم را در موقعیت انقلابی و لحظات آمادهباش در شب قدر و در واپسین لحظات مولا علی شیر پیروزمند خدا مینویسم. از مولا استعانت میطلبم که یاریم دهد و در یکان 313 به شمار آیم... از اینکه خداوند مرا شایسته نام مجاهد دانسته هزاران بار شکر و سپاس دارم و میدانم که هر کسی شایستگی این راه را ندارد».
او در تجدید پیمان دیگری در مهر ۹۵ نوشته است: «از موضع جنگندهای که در همه پهنهها و صحنهها حاضر میگوید، با مرزبندی قاطع با اپورتونیسم بورژوایی برای پذیرش مسئولیتهای بزرگ اعلام آمادگی میکنم. از سلطان نصیر جمعی و همه همرزمانم میخواهم مرا در پایداری در راه و رسم انقلاب ایدئولوژیک برای سرنگونی ارتجاع یاری کنند».
بیشک فخری قهرمان همراه و در میان خلق خروشان ایران که به قیام برخاستهاند با همان عزم و سرشاری حاضر است و تا فرارسیدن آزادی و تا بازسازی زیباترین وطن، با الهام بخشی به یارانش زنده و جاویدان است.
سلام بر او روزی که زاده شد و روزی که به مجاهدین پیوست و روزی که در جشن پیروزی شادمانه خواهند خندید.
مجاهد صدیق فخری اصفهانیان فرزند قهرمان مردم اصفهان متولد سال 1323 از سال 53 از طریق خواهرزادهاش مجاهد شهید رضا راتبی با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد. او که در آن زمان در زمره معلمان آگاه بود خود در مورد آشنایی با مجاهدین نوشته است: «من سالها بود که بهدنبال چنین مذهبی میگشتم، ضدارتجاع. (چرا که) مذهبی ارتجاعی همیشه مرا میآزرد و در ذهن آن را قبول نداشتم. وقتی سازمان را شناختم گمشدهام را پیدا کرده بودم». او پس از انقلاب ضدسلطنتی، در دوران مبارزه افشاگرانهٴ سیاسی علیه خمینی همهٴ امکاناتش را در اختیار مبارزه مجاهدین قرار داد. مجاهد صدیق فخری اصفهانیان خود در این مورد نوشته است: «در این زمان هر امکانی که داشتم، خانه، زندگی، ماشین، پول در اختیار بچهها (مجاهدین) گذاشته بودم».
در شهریور سال 60 همسر وی مجاهد شهید قاسم بازرگانی توسط رژیم آخوندی تیرباران شد. علاوه بر این بعد از ۳۰خرداد سال ۶۰، شماری از اعضای خانواده و اقوام او توسط خمینی جلاد اعدام شدند. در این دوران فخری بیتاب وصل به مجاهدین و ارتش آزادیبخش ملی ایران و بدین منظور آرام و قرار نداشت. او در این مورد مینویسد:
«در آن سالها آتشی بودم در زیر خاکستر چون در درون میسوختم... منتظر بودم تا کی زمان آمدن و «وصل به سازمان» فرا میرسد. «اطرافیانم سعی بر این داشتند که مرا دوباره به زندگی برگردانند و هرآنچه برای یک زن جالب و شوق انگیز است فراهم میکردند ولی این بیشتر مرا میسوزاند چون متنفر بودم از همه آن زندگی... فکر میکنم آنچه را برایم ارزش بود و به آن پشت پا زدهام از قبیل خانواده و یا ارزشهای اینچنین را باید که با چنگ زدن به آن حبلالمتین و به آن عشق ازلی به رهبرم پرتر و سرشارتر کنم. همه امیدم به خواهر مریم است و راهی که برایم گشوده تا به این جا برسم».
فرزند او مجاهد شهید شهرام بازرگانی در عملیات کبیر فروغ جاویدان، به جاودانه فروغها پیوست و 2خواهر زادهٴ او مجاهدان شهید رضا راتبی و سید علی فقیهی در درگیری با دژخیمان رژیم در تهران بهشهادت رسیدند. خواهر مجاهد فخری اصفهانیان پس از این توانست خودش را به منطقه برساند و از زمان پیوستن به ارتش آزادیبخش ملی ایران تا لحظهٴ جاودانگی به مبارزه بیامان در راه آزادی مردم ایران و انجام مسئولیتهای انقلابیش پرشور و پایدار ادامه داد.
مسئولیتپذیری او در تمام دوران فعالیت تشکیلاتیاش بهخصوص در دوران پایداری پرشکوه در اشرف و لیبرتی برای همهٴ یاران و همرزمانش الهامبخش بود. او همواره و در همهٴ شرایط از جمله حملات و موشکبارانها و فشارها با روحیهای سرشار و با عزم برخاسته از انقلاب درونی مجاهدین استوار، دلسوز، مسئول و کمککار بود.
فخری قهرمان در حملات مزدوران عراقی خامنهای به اشرف قهرمانانه ایستادگی میکرد و در کنار یارانش در برابر هجوم مزدوران مسلح از کیان اشرف و اشرفیها دفاع میکرد. او در تجدید سوگند خود در بهمن سال ۸۹ که قرارگاه اشرف در محاصره جانیان وابسته به خامنهای بود نوشت: «با وجود پایداری و آزمایشهای این چند ساله و بهرغم هر چه فشردهتر شدن حصار اشرف به چشم دیدهام و برایم به اثبات رسیده که هر آنچه اکنون هستیم از جنگ و پایداریمان بوده و همین باعث بالارفتن نام اشرف در همه دنیا شده. ما مجاهدین با داشتن نعمت رهبری باید که شکرش را نیز بجا آوریم... از برداشتن پرچم جنگ است که توانمندیها و ابتکارات مجاهدین نیز شکوفا میشود. این را تاریخ هم گواهی میدهد. وضو گرفته و نماز خواندم که سوگندم را بخورم: من تکیهگاه آرمانی در مجاهدین پرچم جنگ صد برابر و عزم حداکثر را روزانه برافراشتهتر در دست گیرم و از آن کوتاه نیایم».
او در نقشه مسیرش در شب قدر در سال ۹۱ نوشته بود: «مجاهد خلقم، آمدهام که بپردازم، هر بهایی را، در این شب گران و عزیز، در حالی که شیر پیروزمند خدا را با فرق شکافته در جلو دیدگانم دارم، میخواهم قدر خود را برای آینده با تعهد دادن به مولا علی (ع) رقم بزنم. تعهد اینکه، برای جنگ صد برابر سوگند میخورم تا آخرین لحظه و آخرین نفس که خدا مرا شایسته گرداند. نقشه مسیرم به آزادی خلق و میهنم میانجآمد و هرگز از ابتلائات این مسیر روی نمیگردانم».
فخری قهرمان در یک تجدید پیمان دیگر باز هم در شب قدر در تیر 94نوشته است:
«اینجانب مجاهد خلق فخری سکینه اصفهانیان نقشه مسیرم را در موقعیت انقلابی و لحظات آمادهباش در شب قدر و در واپسین لحظات مولا علی شیر پیروزمند خدا مینویسم. از مولا استعانت میطلبم که یاریم دهد و در یکان 313 به شمار آیم... از اینکه خداوند مرا شایسته نام مجاهد دانسته هزاران بار شکر و سپاس دارم و میدانم که هر کسی شایستگی این راه را ندارد».
او در تجدید پیمان دیگری در مهر ۹۵ نوشته است: «از موضع جنگندهای که در همه پهنهها و صحنهها حاضر میگوید، با مرزبندی قاطع با اپورتونیسم بورژوایی برای پذیرش مسئولیتهای بزرگ اعلام آمادگی میکنم. از سلطان نصیر جمعی و همه همرزمانم میخواهم مرا در پایداری در راه و رسم انقلاب ایدئولوژیک برای سرنگونی ارتجاع یاری کنند».
بیشک فخری قهرمان همراه و در میان خلق خروشان ایران که به قیام برخاستهاند با همان عزم و سرشاری حاضر است و تا فرارسیدن آزادی و تا بازسازی زیباترین وطن، با الهام بخشی به یارانش زنده و جاویدان است.
سلام بر او روزی که زاده شد و روزی که به مجاهدین پیوست و روزی که در جشن پیروزی شادمانه خواهند خندید.