سالها سال شد تا به این رسیدم که یادداشتهای روزانه چه نعمتی هستند. اینها چقدر ارزشمندند. و سالها سال چه نعمتها و فرصتهایی را از دست دادم.
گفتنیها کم نبود. دیدنیها کم نبود. خواندنیها کم نبود. «من و تو کم گفتیم.» «من و تو کم دیدیم.» «من و تو کم خواندیم.»
سالهاست یک بیت از حافظ همیشه چون شاخهٴ درختی در ضمیر و نگاهم تاب میخورد. نه بهخاطر شعر بودنش، نه؛ بهخاطر سرایتش در خاطرِ جان و نفوذی که از ازل تا ابد تاریخ را در خودش جا میدهد:
«فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن»
«صحبت» در اینجا نقش ایهام دارد. هم «حرف زدن» است، هم «همراهی» کردن.
اعتراف کنیم که از ازلِ تاریخ تا اینجا را از هر دو نقشِ «صحبت»، کم داریم.
به سوی ابد تاریخ را چطوری میرویم؟
س.ع.نسیم.
گفتنیها کم نبود. دیدنیها کم نبود. خواندنیها کم نبود. «من و تو کم گفتیم.» «من و تو کم دیدیم.» «من و تو کم خواندیم.»
سالهاست یک بیت از حافظ همیشه چون شاخهٴ درختی در ضمیر و نگاهم تاب میخورد. نه بهخاطر شعر بودنش، نه؛ بهخاطر سرایتش در خاطرِ جان و نفوذی که از ازل تا ابد تاریخ را در خودش جا میدهد:
«فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن»
«صحبت» در اینجا نقش ایهام دارد. هم «حرف زدن» است، هم «همراهی» کردن.
اعتراف کنیم که از ازلِ تاریخ تا اینجا را از هر دو نقشِ «صحبت»، کم داریم.
به سوی ابد تاریخ را چطوری میرویم؟
س.ع.نسیم.